محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845608192
اخراجیها 2 ، فيلمی طنزآميز ، به شدت سياسی و به شدت دفاع مقدسی
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اين فيلم با آقاي خاتمي شوخي ميکند، با آقاي رفسنجاني شوخي ميکند... عيبي دارد؟ پس مردم به شوخيهاي سياسي ميخندند. چه خوب که نميروند به «چار چنگولي» بخندند... در جمع منتقدان سينما، مسعود فراستي ساز خود را مي زند. از موقعي كه در كنار شهيد آويني در سوره و با مقالاتي چون «هيچكاك هميشه استاد» متفاوت ظاهر شد تا برنامه تلويزيوني سينما جشنواره هميشه جنجالي به پا كرده و نوع نگاهش با اكثر منتقدين سينماي ايران فرق ميكرده است. اينبار هم بر سر اخراجيها، مسعود فراستي، يک تنه به دفاع جانانه از آن برخواسته است. مسعود فراستي در پاسخ به نقدهاي رايج در مورد مخاطب ميليوني اخراجيها گفت: مخاطبان سينما کساني هستند که در سينما با اتفاقات فيلم پيش ميروند؛ ناراحت ميشوند، گريه ميکنند و شاديشان را با کف و سوت زدن ابراز ميکنند. مخاطب سينما، مخاطب اتو کرده، کراواتي و اخمو نيست. مخاطبان اين فيلم، از اسلامشهر تا شهرک غرب، در تهران، قم، مشهد و در ديگر شهرستانها نشان ميدهد که در همهجا فروش بالايي داشته است. فروشي که اخراجيها در قم و مشهد داشته در دو شهري که تيپيک مذهبي هستند خيلي بالاست، در صورتي که در تاريخ اين دو شهر چنين آمار فروشي وجود نداشته است. در همين چند هفته فروش که در اسلامشهر و نيز در سينماي پرديس واقع در شهرک غرب داشته، آمار نشاندهنده فروش همسان در تمام نقاط شهر و اقشار است. يعني در آمار فروش از جوان کمسن و سال وجود دارد تا پيرمرد و پيرزن و از همه طيف، از چادري تا مانتويي، از کاسب تا پزشک و... و نتيجتاً تحليل دوستان روشنفکر را در خصوص سطح فکري و معيشتي مخاطب به هم ميريزد. يعني اگر بخواهيم مخاطب فيلم را دستهبندي کنيم، اطلاعات بيشتري بهدست ميآوريم و رقم حدود دو و نيم ميليون نفر در طول كمي بيش از سه هفته، مسألهاي مهم در جامعهشناسي ايران است. در سنت ما از 26 اسفند تا 14 فروردين، زمان مناسبي براي رفتن به سينما نيست، زمان تلويزيون و يا سفر است و اگر کسي از خانه بيرون بيايد براي ديد و بازديد است. سينما بعد از اين مسائل قرار ميگيرد، تمام فروشهاي بعد از انقلاب، در جهت اثبات صحبت من است. روز اول و 13 فروردين دو روز خاص در سنت ايراني است و امسال مشاهده کرديم که آمار فروش اخراجيها حتي در روز 13 فروردين، 110 ميليون است. 110 ميليون تومان فروش در روز 13 در تهران در تاريخ ايران بينظير بوده و ما را به تفکر وادار ميکند. اين فروش، تنها فروش جنوب شهري نيست؛ همانند روزهاي ديگر در جنوب شهر و شمال شهر تهران فروش داشته است. فروش متوسط روزانه، 250 ميليون تومان در تهران و شهرستانها بسيار جاي تحقيق دارد. اين منتقد سينما ادامه داد: مسائلي که بايستي بررسي شود از اين قرارند که اولاً چه چيزي طيفهاي مختلف سني از جوان، نوجوان تا مسن، از معلم، رفتگر تا زن خانهدار و ... را به سينما ميکشاند؟ و دوم اينکه در سينما چه اتفاقي مي افتد؟ در سينماي جنوب شهر، کف و سوت و همهمه است و در مواقعي هم سکوت قسمتهايي که فيلم اجازه نميدهد کسي، نفس بکشد، مثل جايي که عراقيها رزمندههاي ما را شهيد ميکنند، هيچکس نفس نميکشد و تکان نميخورد. زماني هم که سرود "اي ايران" در آخر فيلم پخش ميشود، مردم با هم سرود اي ايران را ميخوانند و برايشان فرق نميکند که جنوب شهرياند يا شمال شهري، بلکه مهمترين مسأله برايشان عِرق ملي است. پانک و رپ در کنار چادري و جانباز. وي افزود: به اين اتفاق نميشود سطحي نگاه کرد که سليقه مخاطب در اثر تماشاي سريالهاي بد تلويزيوني تنزل کرده و سليقهها پايين آمده است. يکي از دوستان در سر مقالهاش نوشته بود از بس که آثار فاخر نداريم، مردم چنين شدهاند؛ يک فيلمساز صاحب ادعا معتقد است که اگر «درباره الي» ميآمد فروش بيشتري ميتوانست داشته باشد؛ اين عقيده خيلي جالب است چرا که اگر درباره الي فروش کند باز هم توسط همين مخاطبان، خواهد بود. فروش بيشتر يعني همه اين طيفها را در بر بگيرد و فقط مخصوص عباسآباد و ونک و... نيست. در اين مقوله، تبارشناسي مخاطب «الي» چطور ميشود؟! به همه کساني که اخراجيها را ميبينند لقب لُمپن ميدهند، اما همينها اگر بروند درباره الي را ببينند، لقب متفکر به آنها داده ميشود؛ اين تفکر فاجعه است، خيلي توهينآميز است، خيلي ضد جامعهشناختي است، در اين تفکرحسادت وجود دارد. فراستي با انتقاد از نگاه متفرعن روشنفكرمابان ادامه داد: و در تحليل آخر، ضد مردمي بودن قرار ميگيرد که اگر تحليل روانشناسي و جامعهشناسي شود نکات ناجوري پشت اين قضيه خواهد بود؛ به اضافه اينکه نخبگان و روشنفکران ما اصلا نميتوانند مردم را درک کنند. مردم نشان دادند که در همه زمينهها جلوتر از نخبگان هستند يعني زماني که از اوضاع شکايت ميکنند و دلخور هستند ولي در 22 بهمن به صورتي حضور پيدا ميکنند که تصور آن غيرقابل فهم است. مردم براي دفاع از شخص خاصي اين کار را انجام نميدهند بلکه براي خودشان، اصلي دارند که پيچيدگيهاي بسياري در آن وجود دارد، انتقادشان را حفظ ميکنند و آنجا که بايد به دشمن قدرت نشان دهند به درستي قدرت نشان ميدهند و حتي در جايي هم جديتر از قبل. اينها همان مردمياند که ميروند و اخراجيها را ميبينند. در 22 بهمن نيز از غني و فقير با هم حضور دارند و هميشه به اين انقلاب و آرمانها پايبندي دارند. اگر قضيه مخاطبان اخراجيها را تحليل کرديم، ميتوانيم به تحليل اين قضيه هم برسيم که تحليل جديتري را ميطلبد. وقتي مردم ميخواهند انتقاد کنند خيلي جديتر از من روشنفكر هستند. منتها من تريبون دارم و همهجا صحبت ميکنم ولي تريبون آنها در مراسم و تشريفاتي است که آنها را نشان ميدهند. تريبونهاي مردم اساساً حضور در مسابقات ورزشي، راهپيماييها و سينماهاست. اين مدرس سينما تاكيد كرد: تبليغات تلويزيون چندان بر تعداد تماشاگران اخراجيها موثر نيست ضمناً از نظر تبليغات تلويزوني، اين فيلم در مقايسه با ساير فيلمهاي در حال اكران مقام آخر را دارد، حجم تبليغات براي بيست، وقتي همه خوابيم و سوپراستار بيشتر از اخراجيها است. آگهيهاي تلويزيوني و همچنين جوايز و فيگورهاي روشنفکري و.... کار اصلي را انجام نميدهد. مردم راه خودشان را ميروند و ما بايد اين راه را بفهميم. وقتي ميتوانيم اين راه را متوجه شويم که همراهشان باشيم و به آنها توهين نکنيم. مگر ميشود به 5/2 ميليون نفر لقب لُمپن دهيم و خود را خلاص کنيم. فراستي در بررسي نقاط قوت فيلم اخراجيها2، اين فيلم را فيلمي طنزآميز، به شدت سياسي و دفاع مقدسي دانست که صحنههاي اوليه آن با ميزانسن محکم، رنگ درست و کارِ کامپيوتري در تاريخ سينماي جنگي ايران بيسابقه است. مسعود فراستي در ادامه گفتوگو با اين سوال بحث خود را پي ميگيرد: همه مخاطبين اخراجيها، ميخندند، چه کسي گفته خنده بد است؟ مگر جامعه ما مريض است که از خنده بدمان بيايد. به چه ميخندند؟ مردم به «درود بر صدام يزيد کافر» ميخندند. آيا اين شوخي بد است؟ از اين سياسيتر ديگر چه داريم؟ به شعارهاي سياسي ضددشمن خنديدن، بد است؟ شوخيها سمتوسوي سياسي دارند. در اخراجيهاي1، به اين جديت، از شعارهاي سياسي و شوخيها استفاده نشده بود. به اينها ميخندند. همه شوخيهاي عبدي و امين حيايي و ديگران به شدت سياسي است. اينبار مردم به اين چيزها ميخندند. اين فيلم با آقاي خاتمي شوخي ميکند، با آقاي رفسنجاني شوخي ميکند و با آقاي احمدينژاد، عيبي دارد؟ پس مردم به شوخيهاي سياسي ميخندند. چه خوب که نميروند به «چهار چنگولي» بخندند که از لودگي و مسخرهبازي و غيرسياسي بودن و غيراجتماعي بودن و توهينآميز بودن در زمان چندين ماهه يک ميليارد ميفروشد. وي اضافه كرد: يک شوخي به من نشان دهيد که مردم ميخندند و رکيک، شخصي، توهينآميز يا غيرسياسي است. سمت و سوي اين سياسي بودن، هم هجو دشمن است و هم دفاع از ايران و دفاع از آرمان کساني که جنگيدند. كساني که اگر نميجنگيدند به قول فيلم «حالا به صدام ميگفتيد آقا دايي». اين هم جوابي ساده و درست به روشنفکران که: «چرا جنگيديم؟»، به اينها ميخندند. اين فيلم اين مسأله را نشان ميدهد که اتفاقا مردم با اين خنده سمت و سويشان را نشان ميدهند. سمت شوخي با خوديها، دستانداختن رياکاري و شوخي و هجو دشمن. اين مدرس سينما ادامه داد: در اخراجيها ميخنديم، عيبش چيست؟ من هيچ عيبي نميبينم! اگر ميبينيد به من بگوييد من بفهمم. در آخر سمت و سوي وحدت ملي دارد. يعني غير از حذف و هجو طنز دشمن که نه فقط صدام، بلکه پشتيبانانش و منافقين (روسري قرمزها) را هم دست مياندازد. اين خنده بد است؟ از اين خنده بهتر چيست؟ ميگوئيد سطحي است؟! خيلي ببخشيد، شما عميقش را بفرمائيد. فراستي با انتقاد گفت: روشنفکران و روشنفکرزدگان و متأسفانه مسؤولان فرهنگي، اخراجيها را حذف ميکنند. اخراجيها را از جشنواره (بخش مسابقه) رسما اخراج کردند. در حاليكه با قاطعيت عرض ميکنم، 95 درصد فيلمهايي که به بخش مسابقه رفتند، از نظر زيباييشناسي، از اخراجيها پايينتر بودند. دوستان عزيز ما ميترسند به خاطر اين تفکرِ قلابيِ نخبهگرايِ معناگرايِ فاخرِ بيمعنيِ بيهويتِ و مرعوبِ روشنفکر، از اين که آدمي که زير بليطشان نيست، شبيهشان نيست، اين جوري با دوتا فيلم اوضاع را به هم بريزد. از اين ميترسند. بهش حسادت ميکنند ازش ميترسند و اصلا حاضر نيستند راهش بدهند. حرف مفت ميزنند که اين آقا گذشتهاش فلان بوده؟ گذشته ديگران چه بوده؟ بريم درباره گذشته هر کس حرف بزنيم. آن وقت ببينيم چه ميشود؟ عيب دارد که کسي به يک چيز ديگري رسيده که شما را خوش نميآيد؟ اگر بر عکس بود و از مذهبي به روشنفکرنما و هويت ميرسيد، مثل خيليها، شما برايش کف ميزديد. يار قديمي آويني تاكيد كرد: من از آدمي که از جنگ ما دفاع ميکند، طرفداري ميکنم و اگر با زبان عام دفاع ميکند، بيشتر مخلصشم. من از اين جنگ دفاعي نه تا الان، بلکه تا ابد دفاع ميکنم. ادعاي روشنفکرهايي كه مخالف فيلماند، اين است که از جنگ خوششان نميآيد. همه ضد جنگاند. يعني چه همه ضد جنگاند؟ کدام جنگ؟ جنگ تجاوزکارانه يا جنگ دفاعي؟ با همش مخالفيد؟! و ميگويند: جنگ نه، زندهباد صلح، از اين شعارهاي سطحي هيپيبازي. اين يکي از آن مسائلي است که در مورد اخراجيها مطرح است. آقا ولکن ديگه چقدر جنگ؟ بسه ديگه بريم به سمت گل و بلبل و... آمريکا هنوز فيلم جنگي ميسازد، فيلم پر فروش جنگي ميسازد، پس چرا وقتي به ما ميرسد، جنگ بد ميشود. آمريکا، در همه جنگها، به ناحق، خود را محق مينماياند و ما ... فراستي تصريح ميكند: اخراجيهاي2 به اين مسأله اذعان دارد که اسارت از شهادت سختتر است، در اخراجيهاي1، بحث شهادت بوده، اينجا اسارت مطرح است و سختتر است. چون اسير نبودهايم و از همه مهمتر مسأله اسارت را با زبان طنز ميگويد. فيلمي طنزآميز، به شدت سياسي و به شدت دفاع مقدسي؛ 12دقيقه اول فيلم صحنههاي جنگي در تاريخ سينماي ايران بينظير است. صحنههاي 12 دقيقه اول فيلم با ميزانسن محکم، دوربين و رنگ درست و کارِ کامپيوتري در اخراجيهاي 2، در تاريخ سينماي جنگي ايران بيسابقه است. تبديل شوخي به جدي و بالعکس، آن هم سياسي، در تاريخ سينماي ايران بيسابقه است. لحظه به لحظه، فيلم شما را ميخنداند، ساکت ميکند و به فکر مياندازد و سريعاً جدي ميشود. عراقيها تير خلاص ميزنند و يک لحظه بعد ميخندند دوباره بر ميگرداند. اين کار مرتباً تکرار ميشود. و بعد از آن حرف تازه در سينما ميزند که ريشه در واقعيت جنگ دارد. اصول ما را در جنگ ميگويد که اسير آزاد ميکنيم و آنها اسيرها را شهيد ميکنند و 200 زخمي اسير را قتلعام ميکنند. کجا در سينماي ايران، اين حرفها را زديم؟ از نظر زيبايشناسي هم صحنههاي دارد که به نظر من درخشان است و يکي، دو صحنه فيلم ميارزد به بسياري از فيلمهاي روشنفکر زده؛ مثلاً صحنهاي که از بالاي اردوگاه اسرا و سرهايشان که بيرون از خاک و صحنه پرت کردن سيگار که بسيار ايدئولوژيک است، خوب اجرا شده و رنگ فيلم نيز به نظر من خيلي درست کار شده است. 10 دقيقه اول که آن رنگ است سوبيآيي جنگي رو ميهد و جنگ را نوستالژيک ميکند و بعد، در تمام فيلم، رنگها در طيف سبز و قهوهاي است. اين چيه؟ فکر نشده است؟ بازيها اکثراً خوب است و تيپها را از ابتدا انتخاب کرده و اين امکان وجود نداشته که در کمدي شلوغ فيلم، به جاي تيپ، از شخصيت استفاده کند. با زبان طنز من را به جنگ و به اسارت نزديکتر ميکند. و در آخر سرود وحدت ملي «اي ايران» پخش ميشود. کداميک از اين دوستان روشنفکر ما مسأله وحدت ملي دارند؟ من در سينما کسي را نميشناسم. تبليغ وحدت ملي با زبان طنز و تهييج مردم عليه دشمن و طنز در خدمت مسائل سياسي و اجتماعي. همه فيلم اين است و حالا ميشود گيرهاي تکنيکي که معلوم نيست به چه چيز کمک ميکند. مسعود فراستي در پاسخ به اين سوال كه آيا در «اخراجيهاي2» روحيه ضددشمن، به وسيله شوخيها، در مخاطب افزايش مييابد، يا تماشاگر از دشنامهايي كه در فيلم به دشمن داده ميشود لذت ميبرد؟ گفت: فرق چنداني ندارد. دوستان، اداي ادب بورژوازي درنياورند. در كجاي فيلم حرف ناسزا گفته ميشود؟ در اخراجيهاي يك، يكي دو شوخي هست كه من هم آنها را دوست ندارم اما خوشبختانه به فيلم لطمه نميزند و در اخراجيهاي2، همه شوخيها سياسي است. يك شوخي غيرسياسي در اخراجيها2 نيست. با زبان طنز با لحن مردمي، لطيفههايي گفته ميشود، چه عيبي دارد؟ حال اينجا همه به يكباره مودب ميشوند. اين اداي مودبانه بودن كمي دروغين است. مردم خودشان خيلي خوب تفکيک ميکنند. اين منتقد سينما در ادامه به شكسته شدن خط قرمزهاي سينما پرداخت و گفت: بعضي از اين فيلمسازان حسود (متاسفانه درباره آنها تنها بايد اين لغت را به كار برد) ميگويند اگر ما هم ميتوانستيم خط قرمزها را مثل فلاني رد كنيم فلان كارها را انجام ميداديم. دستبرداريد از اين حرفها! شما هر حرف بيهودهاي كه خواستيد در فيلمهايتان گفتهايد و آثار بيمصرفي توليد كردهايد. هَوو، مادرزن، پدرزن، چارچنگولي، شارلاتان و... همه اين كارها را كردهايد. همه خط قرمزها را پيمودهايد. از بيبندوباري جنسي پنهان و آشکار گرفته تا همهجور بياخلاقي و توهين. اما در اخراجيها، هيچكدام از اين مسائل نشده است. هيچ خط قرمز اخلاقي و سياسي را رد نكرده است. بلكه با آنها بازي كرده است. اگر شما هم بلديد، اجرا كنيد، اگر هم نه، ياد بگيريد. شما بلد نيستيد. فراستي با اشاره به نوع نگاه نويسندگان و فيلمسازان به مخاطب گفت: من فكر ميكنم اخراجيها مصداق يك سينماي مردمي است و مخاطب ملي دارد. ما نميتوانيم مردمي بنمايانيم اگر مردمي نباشيم. اول بايد فروتن بود كه متاسفانه اهل هنر ما، اصلا فروتن نيستند. فروتني در اينجا به معناي فروتنينمايي روشنفكري نيست. فروتني به معناي واقعي؛ يعني جلوي مردم و آدمهاي بزرگتر از خود، جلوي زحمتكشان، مودب بود. نه ادب بورژوازانه، ادب و احترام ايراني. دوم اينکه مردمي زندگي كردن نه اينكه اگر فيلمت گرفت، خانه و زندگيات را عوض كني و بعد از موضع بالا به مردم نگاه کني. بعضي از فيلمسازاني كه من از آنها دفاع کردم، تبديل به چنين آدمهايي شدهاند. چه خبر شده است؟ نه سوادي داريد و نه خبر خاصي شده است. با سينماي سوبسيدي و با باج گرفتن، به اينجا رسيدهايد، كه اگر جايي باشد كه نيست، حداکثر به مال و منال رسيدهايد! مردميبودن يعني اينكه با مردم زندگي كردن. وضعيت ما خراب است. اولين كاري كه ميكنيم اين است كه آدمهايي كه از دل مردم بيرون ميآيند را در خانههاي مدرن و ماشينهاي مدرن ايزوله ميكنيم و بعد نابودشان ميكنيم. اين مدرنيزاسيون قلابي چيزهاي بد ديگري هم با خود ميآورد. بعد ما به آنها باج ميدهيم. همه خبرها پيش مردم است. اگر سوژهاي باشد از دل آنها بايد در بيايد. براي همين سوژه نداريم چون با مردم ارتباط نداريم. اين مدرس سينما در بيان دليل ناكامي در جذب مخاطب و فروش بالاي برخي از فيلمهاي مدعي مردمي بودن و دغدغه داشتن توضيح داد: من در اينجا جملهاي را از اينگمار برگمان براي شما ميخوانم. همه شما برگمان را ميشناسيد. او سختترين فيلمساز تاريخ است. و البته روشنفكرترين آنها كه من هم او را خيلي دوست دارم. شما وقتي اين اظهارات را ميخوانيد باور نميكنيد كه حرفهاي برگمان باشد. او درباره مخاطب ميگويد: «خالق فيلم با يك رسانه بياني سر و كار دارد كه نه تنها مورد علاقه اوست بلكه ميليونها نفر ديگر را به خود جلب ميكند. تا آنجا كه به عموم مربوط ميشود آنها از فيلم يكچيز ميخواهند: من پول دادهام و ميخواهم سرگرم شوم. جذب شوم. درگير شوم. ميخواهم كه مشكلاتم، بستگانم و شغلم را فراموش كنم. ميخواهم از خودم بيرون برده شوم. كارگرداني كه اين تقاضاها را تشخيص ميدهد و از پول مردم زندگي ميگذراند در وضعيت دشواري قرار داده ميشود. وضعيتي كه تعهداتي براي او ايجاد ميكند. او در حين ساختن فيلمش بايد به طور مدام واكنش تماشاگر را در نظر داشته باشد. من به شخصه پيوسته از خودم ميپرسم ميتوانم اين را سادهتر، خالصتر و جمع و جورتر بيان كنم. آيا همه منظورم را ميفهمند؟ آيا سادهترين ذهن ميتواند سير حوادث را دنبال كند؟» اين جملات را برگمان گفته است که ظاهراً نبايد مساله مخاطب داشته باشد و سينمايش براي مخاطب خاص است. اين فهم سينما را بيان ميکند و احترام به خود فيلمساز و همينطور احترام به مخاطب را. اگر حرف جدي داري، بايد جوري بگويي كه من هم بفهمم. نه آنكه فقط خودت بفهمي و خاله خانباجي و دوستان و اطرافيانات. پس اگر كار تو را كسي نميفهمد دو مشكل در آن وجود دارد؛ يا تو فيلمسازي هستي كه بلد نيستي حرفت را درست منتقل كني و دومي، كه بسيار بدتر است، اين است كه حرفي براي گفتن نداري. به نظر من دومي مهمتر است: يعني اين كه اگر تو حرفي براي گفتن داشته باشي، جان ميكني تا ياد بگيري حرفت را چگونه مطرح كني. يعني ميروي، سينما را ميآموزي. اگر حرفت جدي است دچار زحمت و رنج ميشوي تا با اين مديوم يعني سينما حرف بزني. پس معلوم ميشود كه دوستان حرفي براي گفتن ندارند، چرا كه اگر حرفي داشتند ميرفتن مديوم ياد ميگرفتند تا جوري حرف بزنند كه همه بفهمند. از برگمان چه كسي پيچيدهتر حرف زده است؟ او صاحب «مُهرهفتم» است كه شاخصترين فيلم سينما درباره مرگ است. صاحب فيلم «توتفرنگي هاي وحشي» و آثار خوب ديگري است. او در برخي آثارش موفق بوده و در برخي ديگر ناموفق. اما سعي ميكند كه پيچيدهترين موضوع را به گونهاي بگويد كه سادهترين ذهنها هم متوجه شوند. اين موضوع، كليد بحث است. آنكه ميگويد در اين فضا كه سليقهها به سمت فيلمفارسي است و همه خوابند، نميشود فيلم جدي ساخت! وي در خصوص اين ادعا كه يكي از دلايل جذب مخاطب توسط اخراجيها، بهرهگيري از تعداد زيادي از بازيگران محبوب ايران است، تصريح كرد: مگر اين مساله، مساله هميشه سينماي همه جاي دنيا نيست؟ مگر مساله بازيگر و سوپراستار، مساله آمريكا نيست؟ سينما همين است. با كسي شوخي ندارد. سينما بايد جذب كند. سپس ادامه داد كه: اولين نكته جذب، قصه است و بعد بازيگر. بايد از بازيگر خوشت بيايد تا بروي فيلم ببيني. شما اگر فيلسوف بزرگي هستيد، برويد جاي ديگر فلسفه ببافيد. در سينما نميتوانيد. اينجا قاعده، چيز ديگري است. بنابراين روشنفكريات را به رخ ديگران نكش. پس بايد گفت كه دوستان، مساله ندارند و پيش از آن بايد گفت علت اينكه مساله ندارند در اين است كه بحران ايدئولوژيك دارند. وقتي شما به چيزي اعتقاد نداشته باشي نميتواني مساله داشته باشي؟ اينها با بيرون از خانه خود ارتباط ندارند. وقتي شما در اتاق نشستهاي و جهان را به اندازه همان اتاق ميبيني مسالهات، مسالهاي براي خودت خواهد بود. حداكثر يك خودشيفته بيمار خواهي شد. اين در را باز كن و بيا بيرون، بگذار كمي هوا و نور وارد اتاقت شود. به خيابان برو. وقتي به خيابان نميروي، مردم را، مسالهشان، کلامشان و... را يادت ميرود. وقتي هيچكدام از اينها را نميبيني، جاي آنها چه چيز مينشيند؛ هذيان و هپروت. مساله نداشتن از اينجا نشات ميگيرد. اينها همهچيز را سوبژكتيو ميبينند. ارتباطشان را با آبژكتيويته از دست دادهاند. اين قطع ارتباط، باعث ميشود كه آنها به موجوداتي بيمار تبديل شوند. اما ديگر كسي براي هيچ اسمي، تره هم خرد نميكند. بايد كار تحويل داد. به خود يک جوان بدون ادا و اطوار کار نداشته باش بلکه اول کارش را ببين. بحث هنر و هنرمند هم بماند براي بعد. هر کسي به اين سادگيها هنرمند نيست و هر اثر هم هنر نيست به خصوص در سينما. هنر از پس سرگرمي ميآيد. /2759/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 480]
-
گوناگون
پربازدیدترینها