واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: از مراسم مرگ شما عکاسی نمی کنیم آقای فرمان آرا! مانیفست عکاسان مطبوعات ایران در آن جمله معروف کاوه گلستان خلاصه میشود که میگوید: “من میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشهدار کند و به خطر بیندازد. میتوانی نگاه نکنی، میتوانی خاموش کنی، میتوانی هویت خودرا پنهان کنی، مثل قاتلها، اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچ کس نمیتواند. پارسینه: مطلب اخیر بهمن فرمان آرا کارگردان سینمای کشورمان علیه عکاسان خبری با واکنش این صنف مواجه شد.تنها یک روز پس از درگذشت زندهیاد نعمت حقیقی، تصویربردار برجسته سینمای ایران، بهمن فرمانآرا (کارگردان) در یادداشتی توهینامیز در روزنامه شرق، از حضور عکاسان و تصویربرداران در مراسم درگذشت نعمت حقیقی ابراز نارضایتی کرد و عکاسان و تصویربرداران را “کرکسهای رسانهای نامید. متن کامل یادداشت بهمن فرمانآرا در روزنامه شرق
روز یکشنبه تشییع جنازه دوستم، نعمت حقیقی در خانه سینما شماره ۲ در خیابان وصال شیرازی بود. روز قبل از من پرسیده بودند آیا شما در این مراسم صحبت میکنید؟ و من صراحتا گفته بودم نه، و به چه دلیل. ولی باز هم در آنجا مرا به صحبت کردن دعوت کردند و من با اینکه آنجا بودم چنین نکردم. این نیست که من دلم نمیخواست راجع به نعمت صحبت کنم ولی این روزها هرکس دوربین ویدئویی در دست دارد و شما نمیدانید این کرکسها در خدمت کدام رسانه هستند. اگر از تکتک آنها سوال کنید میگویند فیلمی است خصوصی برای خانواده آن مرحوم. ولی همان شب شما سر و کله خود را در VOA یا بیبیسی فارسی یا بالاخره روی آنتن رسانه دولتی میبینید. این کرکسهای رسانهای رحم و مروتی ندارند. وقتی در حیاط خانه سینما شماره ۲ کنار داریوش شایگان نشسته بودم، یکباره صدای ناهنجاری که نمیدانم چگونه خود را به میکروفن رسانده بود اعلام کرد به خاطر “داش آکل صلوات بلندی ختم کنید. برای نعمت حقیقی خیلیها گریه کردند؛ منجمله هدیه تهرانی. شب که سراغ کامپیوتر رفتم ایمیلی توجهم را جلب کرد که تیتر آن اشکهای هدیه تهرانی برای نعمت حقیقی بود و وقتی آن را باز کردم چندین عکس هدیه تهرانی در حال گریستن در این مراسم بود. به نظر میرسد کرکسها بسیار سریع هم عمل میکنند. وقتی حرکت جنازه نعمت بسوی بهشت زهرا آغاز شد من نیز به آن سو رفتم و نمیدانم چرا ۲۰ دقیقه زودتر از بقیه رسیدم. در قطعه هنرمندان گورکن مشغول کندن گوری بود. پرسیدم این برای نعمت حقیقی است؟ گفت: به ما نمیگویند برای چه کسی گور را میکنیم، فقط ردیف و شماره قطعه را میدهند. به هر حال من امروز قرار است دو گور در اینجا بکنم. در آن نزدیکی روی نیمکت نشستم. گورکن قبر اول را تمام کرد و دومی را نیز به سرعت کند. پس از پایان کندن قبر دوم دور و برش را نگاه کرد و کسی جز من که روی نیمکت نشسته بودم ندید. به سوی من آمد و گفت: ببخشید حاج آقا اگر سراغ من را گرفتند بگویید رفته است دست به آب و الان برمیگردد. کات به کلوز آپ چهره تپل من. نعمت جان میدانم که به این کلوزآپ خیلی میخندی. قبل از رسیدن جنازهها مسئولان صدا و اکو بساطشان را پهن کردند و چند تا یک دو، یک دو گفتند تا جنازه اول رسید. مداح گفت که آقای پیوند است و سالیان دراز در صدا و سیما خواننده بوده. ولی من ایشان را نمیشناختم و این عدم شناخت نه به خاطر ارزش کار آن مرحوم بود بلکه دلیلش این است که من اصولا جز برنامه فردوسیپور چیز دیگری را تماشا نمیکنم. مداح نمیدانم با اجازه کدام مقام مسئول گفت: “هنرمند از نخوردن نمیمیرد، هنرمند از نگفتن میمیرد. حال این مرحوم که خواننده بوده نمیدانم چه چیزی دیگر برای گفتن داشته که از نگفتن آن به دیار باقی شتافته. ولی چند دقیقه بعد که جنازه نعمت حقیقی به گورستان رسید و مداح نامآوران سینما را در میان جمعیت شناخت، سر و ته مراسم مداحی برای مرحوم پیوند را هم آورد و به سوی سوگواران نعمت روی آورد و بلافاصله جمله معروفش را برای نعمت هم تکرار کرد. البته او نمیدانست که نعمت مدیر فیلمبرداری بود و اصولا هرچه دلش میخواست و به هر کس که دلش میخواست میگفت و به دلیل این صداقتش بود که او هزاران دوست داشت و فقط یک دشمن. تنها دشمن نعمت خودش بود و مثل تمام آدمهای بسیار باهوش و با استعداد از اینکه از تمام امکانات خدادایاش استفاده نکرده بود خودش، خودش را نمیبخشید و به همین دلیل از تن خود مواظبت نمیکرد و به اصرار به سوی مرگ میرفت. در هر مراسمی برای کفن و دفن اهالی سینما هزاران نفر آدم که هر کدام دوربینی به دست دارند حضور پیدا میکنند – البته این نیز به میزان شهرت بستگی دارد. مثلا در مراسم خسرو شکیبایی خود من از هجوم و فشارهای توده به کمک دوستان جوانتر فرار کردم ولی چه هزار نفر چه یک صد نفر. کرکسها برای شکار آمدهاند و دست خالی هم برنمیگردند. یکی از کرکسهای سینما که من او را در همه مراسم سینما میبینم خواست برای صدمین بار با من عکس بگیرد و چون من از کل مراسم وداع با نعمت دلخور بودم این بار به او حواب رد دادم. بعد به نظرم رسید که نعمت جان در اینجا ما را مصادره میکنند و پس از رفتنمان جسد ما را؛ و آنها حتی وقت کفن و دفن نیز ما را کنترل میکنند تا تمام دوربینها، موبایلها و بقیه کرکسهای رسانهای جمع شوند. امیدوارم فرشتگان شب اول قبر برنامههایشان را با برنامههای اینان مطابقت کنند تا ما از قلم نیفتیم. و ما که با این همه نگفته به آن سوی میرویم در جواب فرشتگان اقلا راحت دقدلیمان را خالی کنیم. پاسخ دختر نعمت حقیقی به توهینهای فرمان آرا به عکاسان در پاسخ به این توهین آشکار، صنم حقیقی (دختر هنرمند فقید نعمت حقیقی) در دفاع از صنف عکاسان مطبوعات، پاسخی برای روزنامه شرق ارسال کرده است.
متن نامه صنم حقیقی بدین شرح است: فروردین ۱۳۸۲ کاوه گلستان داییام را به خاک سپردیم.خواسته بود او را در افجه به خاک بسپارند.وقتی با اعضای خانوادهام به سمت افجه میرفتیم، از تعداد بیشمار شرکتکنندگان در مراسم کاوه حیرت کرده بودم.عکاسان و فیلمبرداران همه جا بودند، بین جمعیت، روی دیوارها، بالای درختها.حس من آمیخته بود با عصبانیت، حیرت و تاسف.فکر میکردم مراسم خاکسپاری باید نوع دیگری باشد،باید بتوانی با عزیزت خلوت کنی،باید بتوانی برای آخرین بار لمسش کنی، بتوانی در سکوت با او خداحافظی کنی. آن روز پدرم در کنارم بود.با هم پیاده به طرف قبرستان افجه میرفتیم.عکاسان تنه میزدند، هل میدادند،دادمیزدند،آرامشم را برهم میزدند.زیر لب غر زدم،بد و بیراه گفتم.پدرم بازویم را گرفت و گفت:«اینها همحرفه کاوه هستند.کاوه به اینها میبالد.کاوه هم مثل اینها بود.این مراسم، مراسم خصوصی نیست.مراسم آنهاست.احترامشان را باید نگه داشت.» دیرتر دیدم پدرم شانه خود را پایه دوربین یکی از همان عکاسان کرده.یکشنبه ۱۲ اردیبهشت امسال،پدرم را به خاک سپردیم.خود را آماده کرده بودم برای همان نوع مراسم.در کنار گور پدرم ایستاده بودم که از من خواستند کنار بروم و جای خود را به عکاسان و فیلمبرداران بدهم.کنار رفتم.مراسم فقط مختص من نبود.آگاه شدن از هر لحظه حق آنها بود.در ویژهنامه روزنامه شرق روز پنجشنبه ۱۶ اردیبهشت، یاداشتهای زیبایی از دوستان و همکاران پدرم چاپ شده بود. اما از خواندن یک یادداشت به شدت متاثر شدم.بهمن فرمانآرا عکاسان و فیلمبرداران مراسم خاکسپاری پدرم را « کرکسهای رسانهای» خوانده بود.نوشته بود:« این کرکسهای رسانهای رحم و مروتی ندارند…کرکسهای سینما برای شکار آمده بودند و دست خالی هم برنمیگشتند» یادداشت پر بود از نامیدن اینچنین آنها ( و شاید هم ملتفت نبود که به طور ضمنی ، سوژه عکسها و فیلمها را «مردار»خوانده بوده). با خود گفتم چرا هنوز بعضی محبوس تنگنای روزگار خود ماندهاند؟ خواه از حرص خودنمایی و خود بزرگبینی، خواه از سر توی سرها درآوردن،خواه از هیچ نداشتن برای گفتن.تا کی پراکندهگویی پریشان؟ باخود گفتم ای کاش پدرم در زمان همان یکبار همکاری با فرمانآرا به او هم نصیحت میکرد که به حق و اختیار این افراد احترام باید گذاشت و بودنشان را ارج باید نهاد.آنوقت شاید او درست میدید، فکر دیگر میکرد و جور دیگر مینوشت. صنم حقیقی؛ فرزند مرحوم نعمت حقیقی منتشر شده در روزنامه شرق،یکشنبه ۱۹ اردیبهشت بیانیه اعتراضی عکاسان مطبوعاتی به بهمن فرمان آرا
جناب آقای بهمن فرمان آرا؛ مانیفست عکاسان مطبوعات ایران در آن جمله معروف کاوه گلستان خلاصه میشود که میگوید: “من میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشهدار کند و به خطر بیندازد. میتوانی نگاه نکنی، میتوانی خاموش کنی، میتوانی هویت خودرا پنهان کنی، مثل قاتلها، اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچ کس نمیتواند. همین مانیفست کوتاه است که باعث شده تا “ثبت حقیقت را بعنوان آرمان والای خودمان انتخاب کنیم. همین مانیفست کوتاه است که اشکها، غمها، شادیها و خندهها را فرو میخوراند و همین مانیفست کوتاه است که باعث شده از زلزله و سیل و جنگ و عزا عکاسی کنیم و اشکهایمان را پشت ویزورها پنهان کنیم تا مبادا آنچه در دل میگذرانیم ذرهای در کارمان اثر بگذارد و همین مانیفست کوتاه است که ما را در “ثبت حقیقت مقید کرده است. آقای بهمن فرمان آرا؛ قصد ما دفاع از خودمان نیست که اساسا اتهامی نداریم! ما از حرفهای دفاع میکنیم که شما و بسیاری از همکیشانتان به آن به دیده احترام نمینگرید. چه بسیار شده که عکاسان مطبوعات همراه با مادری در عزای فرزندی گریستهاند، کودکی را از زیر آوار زلزله نجات دادهاند، در سنگری که چند متر آنطرفتر دشمن ایستاده عکاسی کردهاند… این عکسها به قیمت جان ثبت شده آقای فرمان آرا؛ و امروز شما به آسانی کشیدن یک سیگار، عکاسان مطبوعات را “کرکس رسانهای میخوانید؛ بیآنکه حاضر و حتی قادر باشید ثانیهای از عمر ما را تجربه کنید. آقای فرمان آرا؛ ما ثبتکنندگان حقیقتیم و در این راه از دشنام، آزار و حتی مرگ هراسی نداریم. چنانکه این را بارها و بارها اثبات کردهایم. نگاهی به تاریخ بیاندازید تا نام درخشان همصنفان ما را ببینید که در راه ثبت حقیقت کشته شدند: کاوه گلستان، جانبزرگی، ابوطالب امام، کاظم اخوان، علیرضا برادران، حسن قریب و … آقای بهمن فرمان آرا؛ ما امضا کنندگان این نامه بعنوان جمعی از عکاسان مطبوعاتی، با آرزوی سلامتی و طول عمر برای شما، رسما اعلام میداریم مراسم مرگ شما را عکاسی نخواهیم کرد و از پوشش تصویری آن خودداری خواهیم نمود. امیدواریم این موضوع سبب آرامش خاطر شما باشد.به گزارش پارسینه تاکنون جمع زیادی از عکاسان مطبوعاتی با امضا این نامه اعتراض خود را نسبت به توهین این کارگردان سینما نسبت به صنف خود اعلام کردند.ساتیار امامی، محمد رازدشت، مهدی منعم، محمود ظهیرالدینی، یلدا معیری، مهدی قاسمی، حسین فاطمی، علیرضا صوتاکبر، سامان اقوامی، قادر عاقلی، پیام برازجانی، رضا موسوی، مهران افشار نادری، عبدالحسین رضوانی، علی سامعی، رضا عزیزی، امیر صادقی، مصطفی حقگو، ابوالفضل سلمانزاده، علی محمدی، حامد خورشیدی، خلیل غلامی، علی جورابچی، روشن نوروزی، ابراهیم حیدری، منصور حقگو، محمد رضا دهداری، سعید زارعیان، آش اصغریان سالکویه، امیر حسامینژاد، وحید سهرابی ابد، شهرزاد اکبر، محبوبه بوجار، رویا خمارلو، محسن رجب پور، رامین ناسوتی، امید وهابزاده، نازگل جهانی، میلاد بهشتی، مهدی بلوریان، سالار نیرهدی، صابر زمانی،شهرام ملکی زاده، سعید فدائیان، امیر مهاجر، مونا ولیک جزی، فاطمه بهبودی، محمد رضا نیافر، محمد عظیمی، مریم طایفه، فرشته جهانتاش، گلبو فیوضی، نامور عباسیان، حامد کریم زاده، آرام علایی اردبیلی، محمدرضا مسیبی، عبدالرحمن مجرد، سامی حزنی، پویان شادپور، شبیر شیرزادی، محمدرضا مقیمی، محمدرضا رواسیان کاشی، علیرضا کرمی، سید محمد فاطمی، غزاله دانشور، هلیا شجاعی، محمد رضایی، فرانک رضایی، سیاوش فرهادی، سینا عزیزی، ساغر امیرعظیمی، سید مهدی امیری، رها عسگری زاده، مهری جمشیدی، خسرو خالقی، سینا اسفندیارپور، علی اکبر خندان، باقر نصیر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 591]