واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: اخلاق اجتماعي از مهم ترين موضوعاتي است كه ارتباط آدميان را با خود، با جامعه و تاريخ مطرح مي سازد؛ زيرا جامعه مي تواند يك تمدن را بسازد نه يك فرد، و اجتماع انساني پيوسته تاريخ را ساخته و به جلو برده است.
از آنجايي كه در ميان اديان الهي، اسلام يك دين اجتماعي است و در آن آرمان ها و ايده هاي جمع گرا فراوان ديده مي شود، در جاي جاي نهج البلاغه، كه از يكي از مهم ترين منابع اين دين است؛ به اين مهم بسيار پرداخته شده و گاه و بيگاه جامعه و اجتماع مورد عتاب و خطاب واقع گرديده است.
سقوط يك جامعه در نگاه امام علي(ع) به خاطر سقوط هنجارهاي اخلاقي و پيشرفت آن به خاطر همين هنجارهاست؛ چنان كه نهج البلاغه، هنگامي كه علت سقوط جامعه روزگار علي(ع) را تحليل مي نمايد به مؤلفه هاي اخلاقي اشاره مي كند.
بنابراين نويسنده در اين مقاله كوشيده است تا بسترهاي ترسيم شده از ديدگاه امام علي(ع) را در زمينه اخلاق اجتماعي به اختصار بيان نمايد. گفتني است نوشتار حاضر از فصلنامه اخلاق شماره 12استفاده شده است.
اين مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم.
ريشه يابي
پيش از هر سخني براي ريشه يابي انديشه هاي علوي پيرامون اخلاق اجتماعي، ناگزيريم بسترهايي را كه انديشه هاي آن حضرت در آنها جريان يافته است، بازشناسي كنيم.
از اين روي، بايد نخست مشخص كنيم كه از ديدگاه نهج البلاغه زندگي اجتماعي بشري و مدنيت او آيا علتي بيروني و خا رجي داشته يا عاملي دروني و داخلي؟ و آيا اصالت با فرد است يا اجتماع؟
در اين جا به عنوان مقدمه به پاسخ اين دو سؤال از ديدگاه امام علي(ع) مي پردازيم تا موضوعاتي را كه درباره جامعه انساني و انسان اجتماعي در نهج البلاغه مطرح شده اند بهتر دريابيم.
انسان و اجتماع
بحث انسان و اجتماع و اين كه آدميان چه نسبتي با اجتماع دارند، از ديرباز مورد بحث انديشمندان و به ويژه فلاسفه بوده است.
برخي انسان را مدني بالطبع دانسته، ولي برخي ديگر معتقدند كه آدمي تنها از روي اضطرار و ناچاري به مدنيت و اجتماع روي مي آورد.
گروهي ديگر گفته اند انسان نسبت به مدنيت اقتضايي ندارد (لااقتضاست) و انسان ها به خاطرعقل حسابگر خود به آن روي مي آورند و گروهي ديگر آدميان را متمايل به اجتماع و مدنيت دانسته اند.
كهن ترين نظريه در اين باره، مربوط به افلاطون و پس از او ارسطو است. از ديدگاه افلاطون، هر انساني به خاطر نيازمندي ها و منافع خود، ناچار است كه اجتماعي باشد1.
ارسطو كه انسان را حيواني اجتماعي مي دانست بر روي اين نكته تأكيد مي ورزيد كه نيازمندي هاي آدمي، او را ناگزير از اجتماعي بودن مي نمايد2.
علماي بزرگ اسلامي چون فارابي، ابوعلي سينا، ابن خلدون و انديشمند هم روزگار ما، علامه طباطبايي، نيز همين نيازمندي را دليل بر اجتماعي بودن انسان ها دانسته اند.
از ديدگاه نهج البلاغه نيز، انسان ها چون زندگي اجتماعي را امري متناسب با طبيعت عقلاني خويشتن مي دانند، آن را برمي گزينند و اين گزينش، به خاطر جبر يا از روي درماندگي نيست، بلكه از سر شعور و درك است. از اين روي، در خطبه 23 نهج البلاغه آمده است:
اگر كسي از شما در خويشاوندان خود خلل و كمبودي مشاهده كند مبادا از رفع آن سرباز زند، چون اگر نبخشد مالش افزون نمي شود. آن كس كه دست دهنده خود را از بستگانش باز دارد، تنها يك دست را از آنها گرفته، اما دست هاي فراواني را از خويش دور كرده است، و كسي كه پروبال محبت خويش را بگستراند، دوستي خويشاوندانش تداوم خواهد يافت.
براساس اين خطبه، انسان در حيات اجتماعي، كه صحنه سود و زيان است، نيازمند ياري ديگران است و اين «نياز» او را به سوي ديگران مي كشاند و هر انساني به خاطر ناملايمات و سختي ها نيازمند دوستي و مودت با خويشان است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 332]