واضح آرشیو وب فارسی:مهر: مباني فلسفي عمل (2)دانش بيواسطه انسان از عمل خود
خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه: اليزابت آنسكمب در سال 1963 در ارتباط با "دانش بدون مشاهده " نظراتي ارائه كرده است. عامل " بدون مشاهده " ميداند كه ميتواند حركتهاي بدني مشخصي را انجام ميدهد هر چند كه شايد نتواند آن را توصيف كند. او "بدون مشاهده" ميداند كه منظور واقعي از انجام يك حركت چيست.
بحث آنسكمب در اين ادعا قدرتمند و الهام برانگيز است اما طرح اوليه او از " دانش حين ديدن " مسئلهآميز است. البته عامل با قدرت درك و دريافتي كه دارد از موقعيت و حركتهاي بدني خود آگاهي پيدا ميكند اما اينكه چگونه اين اطلاعات به يك مشاهده دروني و اشراف نسبت به رفتار فيزيكي منتهي ميشوند همچنان مبهم است. آنسكمب اين باور را كه عامل باوسطه " احساسات غيرقابل توصيف مشخصي " نسبت به حركتها و موقعيت خود آگاهي دارد تكذيب كرد. به عنوان مثال وقتي كه انسان يك پرنده طلايي در مقابل خود ميبيند آگاهي او از اين پرنده بر اساس تأثيرات تصويري كه " مشخص و قابل توصيف " هستند شكل نگرفته است بلكه اين تنها يك مرحله از آگاهي است كه حين ديدن اتفاق مي افتد.
ديويد ولمن نيز كه در همين زمينه به تحقيق و تفحص مشغول شد اين دانش و آگاهي را " خود انگيخته " دانست. به اين شكل كه وقتي عامل چيزي را ميبيند آگاهي او از آن چيز به طور مشخص از شواهد موجود برنميخيزد. البته اينكه دانش عامل از يك حركت مشخص كه در قبال ابژه x انجام داده وابسته به شواهد از پيش تعيين شده نيست و تنها بر اساس دريافت سببي انسان در لحظه اتفاق ميافتد چندان روشن و قابل درك نيست. اينكه انسان به طور بيواسطه و مستقيم ميداند كه با ابژه x به عنوان يك هدف در ارتباط است و ميداند كه ابژه باعث ايجاد حركتهايي در او مي شود.
اگر اين مسئله درست باشد عامل نسبت به حضور اهداف آگاه است و لذا بدون هيچ شهود يا شاهد بيروني بر اتفاقات واقف است اما اين دانش بدون مشاهده يا عاري از استنباط، خود در حكم شاهدي براي باورهاي بعدي اي است كه رفتار كنوني او را به سمت آن اهداف هدايت ميكند. به اين شكل نميتوان گفت كه عامل كاملاً بيواسطه و بدون وجود هيچ شاهدي عملي را انجام مي دهد. به همين ترتيب عامل به تنهايي به شكل بيواسطهاي نسبت به كاري كه بايد انجام دهد آگاهي دارد و ميداند كه بايد در هر مرحله چه عملي انجام دهد لذا همين آگاهي از انجام اعمال استنباطي است كه در شهود او اتفاق ميافتد و او را به سمت خاصي هدايت ميكند و براي آينده نزديك او زمينه شناختي اوليهاي ايجاد ميكند.
اگر اين ملاحظات و بررسيها درست باشند ديگر، آنگونه كه ويلسون معتقد بود، نميتوان گفت كه دانشِ عامل بدون پيش آگاهي و يا كاملاً " ناخودآگاه " است. البته در اينجا سؤالات دشوار و پيچيدهاي درباره ماهيت شهود و رابطه آن با باورهاي انسان درباره عملهاي قريبالوقوع پيش ميآيند.
نكته مهم ديگري كه وجود دارد اين است كه عامل معمولاً گونهاي كنترل يا هدايت روي رفتار خود دارد. عامل با بهرهگيري از دست راست خود كه سالم و فعال است ميتواند دست چپ فلج خود را در جهتي مشخص حركت دهد. حركت دست راست او با توجه به اينكه از سوي او كنترل ميشود يك حركت هوشمند محسوب ميشود در حالي كه حركت دست چپ او چنين نيست. اين حركت يك حركت سببي بوده كه خود وي مسبب آن شده است.
به همان شكل كه اگر انسان در معرض نور قرار ميگيرد تنها به اين دليل است كه خود او به سمت نور حركت كرده است. اين عامل كنترل مستقيمي بر روي دست راست خود دارد در حالي كه چنين كنترلي را بر دست چپ خود ندارد. اين رفتارهاي انسان نيز تحت عنوان " كنترل اعمال شخصي " موضوعي است كه مورد مطالعه دقيق دانشمندان قرار گرفته است.
شنبه 5 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 257]