تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خداوند روزه را واجب كرده تا بدين وسيله دارا و ندار (غنى و فقير) مساوى گردند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803920552




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پیری كه آبروی معاویه را برد


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:


 

معاویه: ای شیخ! آیا در صفین حاضر بودی تا خون ریزیهای علی را ببینی؟ شیخ: حاضر بودم و چه بسیار كودكان را از سپاه تو یتیم كردم و چه بسیار زنان را بیوه نمودم و مانند شمشیر غضبناكی گاهی با تیر و گاهی با نیزه رزم می‎كردم و هفتاد و سه تیر به سوی تو رها كردم. دو تیر به سپر تو فرود آمد و دو تیر بر سجده‎گاهت و دوتیر بر بازوی تو كه اگر جامه باز كنی نشان آن دیده می‎شود.

جابربن عبدالله انصاری
جابر بن عبدالله انصاری گوید:

روزی به شام سفر كرده بودم و در آنجا معاویه و دو پسرش خالد و یزید و نیز با عمرو بن العاص ملاقات كردم. ناگاه مردی سالخورده كه از طرف عراق می‎آمد نمودار شد. او پیری فرتوت بود كه كمربندی از لیف خرما بر میان بسته و نعلی از لیف خرما در پای داشت و لباسی بسیار مندرس بر تن داشت و دیدگانش فرو رفته بود.

معاویه گفت: خوب است كه این پیرمرد را به حرف بگیریم و اندكی تفریح كنیم.

معاویه: ای شیخ! از كجا می‎آیی و به كجا می‎روی؟

پیرمرد: پاسخی نداد.

عمرو بن العاص: ای پیرمرد! چرا به سؤال امیرالمؤمنین پاسخ نگفتی؟

پیرمرد: خداوند ما را پس از بیرون آمدن از جاهلیت تحیت و درودی غیر از آنچه معاویه گفت قرار داده است.

معاویه: ای شیخ! راست گفتی و من خطا كردم. السلام علیك یا شیخ!

شیخ: علیكم السلام.

معاویه: از كجا می‎آیی و به كجا می‎روی؟

شیخ: از عراق می‎آیم و به بیت المقدس می‎روم.

معاویه: چه خبر از عراق؟

شیخ: به خیر و بركت.

معاویه: گفتی كه از كوفه و از ارض غری می‎آیی؟

شیخ: «غری» كدام است؟!

معاویه: جایگاه ابوتراب.
ای معاویه! بلكه تو همان كسی هستی كه در زبان خدا و رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به «لعین» نامیده شده‎ای و مقصود از شجره ملعونه در قرآن توئی و عروق خسیسه توئی و توئی كه ظلم كردی بر نفس خود و خدایت را كفران ورزیدی

شیخ: ابوتراب كیست؟!

معاویه: علی بن ابیطالب است.

شیخ: خداوند دماغ تو را به خاک بمالد و دهانت را بشكند و پدر و مادرت را لعنت كند چرا نمی‎گویی: امام عادل و پناه مردم و سلطان دین و كشنده مشركین و شمشیرِ كشیده خدا و پسر عمّ رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ و شوهر بتول و تاج فقهاء و كنز فقراء و پنجمین از اصحاب كساء و شیر غالب و پدر حسن ـ علیه السلام ـ و حسین ـ علیه السلام ـ امیر المؤمنین علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ ؟[1]

معاویه: ای شیخ! چنان می‎بینم كه خون و گوشت تو، با گوشت و خون علی آمیخته است اگر او بمیرد تو فاعل امری نباشی و كاری نتوانی كنی.

شیخ: خداوند مرا به حرمان او مبتلا نكند و حزن مرا بعد از او بزرگ دارد ولكن دانسته باش كه خداوند سید و آقای مرا نمیراند تا از فرزندان او یكی را برپا نكند و حجت جهانیان نفرماید.

معاویه: ای شیخ! هیچ چیز از بهر خویش به جای گذاشته‎ای.

شیخ: راه راست را نشان داده‎ام از برای كسی كه خواهد.

عمر بن عاص: ای معاویه! گویا این مرد تو را نمی‎شناسد كه این گونه سخن می‎گوید و جسارت روا می‎دارد.

معاویه: ای شیخ! مرا می‎شناسی؟ شیخ: نه.

معاویه: من پسر ابوسفیان، شجره زكیّه و شاخه‎های علیّه و سیّد و آقای بنی امیه هستم.

شیخ: ای معاویه! بلكه تو همان كسی هستی كه در زبان خدا و رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به «لعین» نامیده شده‎ای و مقصود از شجره ملعونه در قرآن توئی و عروق خسیسه توئی و توئی كه ظلم كردی بر نفس خود و خدایت را كفران ورزیدی.
معاویه

توئی آن كسی كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مورد تو فرمود: «خلافت حرام است بر پسر ابوسفیان» و تویی گناه كار و پسر گناه كار و پسر هند جگر خوار و آن گردن كش طاغی كه ظلم و ستم او بندگان خدا را فراگرفت.

معاویه از شدت عصبانیت سرخ شد و رگهای گردنش معلوم گشت و دست به قبضه شمشیر برد و قصد او كرد ولی خشم خود را كنترل كرد و گفت: اگر نه این بود كه عفو خوب و ستوده بود سرت را بر می‎گرفتم. هان ای شیخ! چه می‎بینی اگر سر از بدنت بردارم؟

شیخ با كمال آرامش جواب داد: آن وقت به كمال سعادت می‎رسم و تو غایت شقاوت را درك خواهی كرد.

معاویه نگریست كه در قتل پیر فرتوت كه امروز و یا فردا بدرود جهان خواهد گفت فائده‎ای نیست، لذا سخن خود را گردانید و گفت: ای شیخ! روزی كه علی عثمان را كشت كجا بودی؟

شیخ: به خدا قسم علی ـ علیه السلام ـ عثمان را نكشت. اگر علی قصد كشتن او را داشت هرگز به مكر و حیله متوسل نمی‎شد بلكه با شمشیر برنده و بازوهای نیرومندش او را تباه می‎ساخت ولی علی ـ علیه السلام ـ در آن هنگام به حكم وصیت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ خاموش بود.

معاویه: ای شیخ! آیا در صفین حاضر بودی تا خون ریزیهای علی را ببینی؟

شیخ: حاضر بودم و چه بسیار كودكان را از سپاه تو یتیم كردم و چه بسیار زنان را بیوه نمودم و مانند شمشیر غضبناكی گاهی با تیر و گاهی با نیزه رزم می‎كردم و هفتاد و سه تیر به سوی تو رها كردم. دو تیر به سپر تو فرود آمد و دو تیر بر سجده‎گاهت و دوتیر بر بازوی تو كه اگر جامه باز كنی نشان آن دیده می‎شود.

معاویه: آیا در جنگ جمل حاضر بودی هنگامی كه علی با عایشه، همسر محترم رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ جنگ می‎كرد؟ راستی در جمل حق با كه بود؟

شیخ: حق با علی بود.

معاویه: مگر خداوند نفرموده بود: «اَزواجُهُ اُمَّهاتُهُم»[2] زنان پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ مادرهای این امت‎اند و پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ عایشه را ام المؤمنین می‎فرمود. پس چرا علی با عایشه جنگ كرد؟

شیخ: مگر خدا به عایشه و دیگر زنان پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نفرمود: «وَ قَرْنَ فی بُیُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبرُّجَ الجَاهِلِیَّهِ الاُولَی»[3] ای زنان پیامبر! در خانه‎هایتان بمانید و تبرّج و خودنمائی زنان زمان جاهلیت را مرتكب نشوید.

ولی از بین زنان پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فقط عایشه بود كه فرمان خدا را نپذیرفت و خانه را رها كرد و با عده فراوانی از نامحرمان به قانون جاهلیت بیرون شد و بر امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ خروج كرد.
شیخ: ای معاویه! بلكه تو همان كسی هستی كه در زبان خدا و رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به «لعین» نامیده شده‎ای و مقصود از شجره ملعونه در قرآن توئی و عروق خسیسه توئی و توئی كه ظلم كردی بر نفس خود و خدایت را كفران ورزیدی

مگر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نفرموده بود: «أنتَ یا عَلِیُّ خَلیفَتی عَلی نِسوانی وَ طَلاقُهُن بِیَدِكَ» یا علی! تو پس از من خلیفه من و سرپرست زنان من هستی و مختاری كه آنان را از طرف من (وكالتاً) طلاق دهی. با این وجود عایشه چندین مرتبه فتنه بر پا كرد تا خون مسلمانان ریخته شود و اموال آنان پایمال گشت.

لعنت خدا بر ستمكاران. همانا عایشه ستمگر بود و او مانند زن نوح است و در آتش جهنم جای دارد.

معاویه: از برای ما جای سخن باقی نگذاشتی. آیا می‎خواهی به تو جایزه بدهم. بیست شتر سرخ موی كه عسل و روغن و گندم أعلی بار شده باشند؟

شیخ: نمی‎پذیرم. معاویه: چرا؟

شیخ: برای اینكه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: یك درهم حلال بهتر از فراوان درهم حرام است.

معاویه: ای شیخ چه وقت تاریك شد روزگار امت و فرو نشست انوار رحمت؟

شیخ: وقتی كه تو امیر امت شدی و عمرو بن العاص وزیر امت گشت.

معاویه: ای شیخ! سریع از نزد من دور شو. اگر بار دیگر تو را در دمشق ببینم حتماً سر از بدنت جدا می‎كنم.

شیخ: هرگز در جائی كه تو باشی من در آنجا اقامت نمی‎كنم چرا كه خداوند فرموده است: «وَ لا تَرْكَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ.»[4] به ستمكاران مایل نشوید تا از آتش دوزخ زیان نبینید و جز به رحمت خدا ظفرمند نمی‎شوید.

پیرمرد با ایمان كه دلش از مهر علی ـ علیه السلام ـ مالامال بود نگاهی به قیافه احمقانه معاویه و اطرافیانش نمود و طریق بیت المقدس را پیش گرفت.


گروه دین تبیان






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3345]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن