تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر گاه بنده‏اى هنگام خوابش، بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم بگويد، خداوند به فرشتگان م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827758617




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

استرداد دعوي(2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون: استرداد دعوي(2)   نويسنده:عبدالله بخشي علي دهقاني   مبحث سوم : وضعيت استرداد دعوي درقانون جديد   براي روشن شدن مفاد ماده 107 قانون بايد منظور قانونگذار را از عبارت بند ب وج درمورد «تمام شدن دادرسي »و«ختم مذاكرات اصحاب دعوي » به دست آورد . وقتي دعوي خواهان به موجب دادخواست اقامه شد، چه مدت زماني لازم است تابتوان گفت : دادرسي تمام شده است آيا اگر ماده نزاع واختلاف به عنوان ركن ركين دعوي پايان يابد به تبع آن ، دادرسي تمام شده است ؟ يابا حذف اختلاف ،دعوي منتفي است ، ولي دادرسي هنوز مفهوم وجودي دارد؟ براي پاسخ به اين سوال ،توجه به تعريفي كه درمورد دادرسي بيان شد مي تواند مفيد باشد. گفته شد : «دادرسي يا محاكمه عبارت است از نوعي رسيدگي قضايي كه به دنبال حدوث بين دو طرف وطرح اين اختلاف درمرجعي به نام دادگستري وبه منظور پايان دادن به اختلاف مذكور ،به عمل مي آيد».بنابراين غايب دادرسي ، ايان دادن به اختلاف است كه به دنبال آن ، راي دادگاه درموضوع اختلاف ، روشن شده وابراز مي شود. بنابراين ، بين حادث شدن نزاع و حل اين معضل از يكسو وپايان رسيدگي قضايي دادگاه يعني دادرسي از سوي ديگر، ارتباط تنگاتنگي وجود دارد كه يكي ديگري راهمراه خود دارد و وقتي به آخرين مرحله خود رسيد باعث حذف ديگر مي شود. بااين توضيح به نظر مي رسد تمام شدن دادرسي درلسان قانون، به مفهوم پايان رسيدگي دادگاه است . ولواينكه تصميم دادگاه ، ظهور خارجي پيدانكرده ودرقالب راي به طرفين ابلاغ نشده باشد زيرا انطباق ماهيت هاي حقوقي با قانون، از سوي خود قانون معين مي شود وتحقيق نزاع كه يكي ازاركان اصلي دعوي وبه دنبال آن دادرسي مي باشد ،درنظر قانون ومجري آن يعني قاضي تمام شده است واز جنبه ثبوتي تصميم ،مرحله اي ديگر وجود ندارد وآنچه باقي مانده ومنصه ظهور رساندن راي دادگاه واثبات جنبه ثبوتي مي باشد . اين وضعيت، چه درقانون سابق به موجب مواد 134و135 ودرقانون جديد به موجب ماده 295 كه مقرر مي دارد : «پس از اعلام ختم دادرسي ....» به نام ختم دادرسي معرفي شده است كه نشان مي دهد راه حل قانوني از نظر مقام قضايي رسيدگي كننده ، به دست آمده است ودرتطبيق با موضوع اختلاف، مواجه با مانعي نيست، دراين وضعيت است كه قانون بيان مي نمايد : «قاضي دادگاه پس از اعلام ختم دادرسي ظرف يك هفته مكلف به انشاي راي مي باشد »( ماده 17قانون تشكيل دادگاه هاي عمومي وانقلاب ) با توضيح بالا، مي توان عبارت : «مادام كه دادرسي تمام نشده است» دربند ب ماده 107قانون رادوگونه تحليل نمود .اول : منظور اعلام ختم دادرسي از سوي قاضي دادگاه است كه به دنبال آن ظرف مدت يك هفته مكلف به انشا راي مي باشد .دوم : منظور اين است كه از نظر قاضي دادگاه، موضوعي براي رسيدگي وتشخيص حكم دعوي وتطبيق موضوع با حكم باقي نمانده واگر اقدامي باقي است ، خارج از ماده نزاع و اختلاف در پرونده دادرسي مي باشد . هر چند مرتبط با پرونده باشد. در مثالي كه قبلا بيان شد، علي رغم صدور قرار كارشناسي براي تعيين سرقفلي ، چون اصل موضوع اختلاف تمام شده است و دادگاه به اين نتيجه رسيده كه خواهان ذي حق مي باشد، لذا قرار كارشناسي مذكور هر چند مرتبط با پرونده مي باشد ولي خارج از ماده نزاع و اختلاف است و اساس دعوي و به تبع آن دادرسي پايان يافته است. اگر نظر اخير مورد قرار گيرد، مفاد ماده 107 قانون،تفاوت چنداني با نظر اول ارايه شده در زمان حكومت ماده 298 قانون سابق نخواهد داشت . زيرا مانند همان مرحله صدور حكم و ختم مذاكرات طرفين مي باشد، با همان قيد و شرط هاي قانوني . يعني بند ب ماده 107 قانون معادل صدر ماده 298 است و بند ج ماده 107 قانون معادل قسمت دوم ماده 298 . اما در مورد تفسير ديگر، كه معادل اعلام ختم دادرسي از سوي قاضي دادگاه است، بايد گفت معناي ماده 107 قانون به نحو بسيار متفاوتي تغيير مي يابد . اگر تمام شدن دادرسي ، اينگونه ملحوظ نظر قرار گيرد، مطلقأ با مرحله اي كه قبلا حاصل آمده و مرحله صدور حكم نام دارد، متفاوت خواهد بود. زيرا مرحله صدور حكم اگر به همان معنايي كه « احتياج به هيچ امري خارج از دادگاه نيست » مورد نظر قرار گيرد ، از حيث زماني ، مقدم بر « ختم دادرسي به معناي اعلام آن از سوي قاضي دادگاه است.» اعلام ختم دادرسي در اين تفسير ، در مثال دعوي تخليه ملك تجاري به لحاظ نياز شخصي ، وقتي است كه « نظر كارشناسي وصول گردد وپس از آن قاضي دادرسي را خاتمه مي دهد» و به دنبال آن ظرف يك هفته راي صادر مي كند. حال آنكه لت قبول تفسير قبلي ، قبل از وصول نظر كارشناسي، دادرسي تمام شده بود. به نظر مي رسد تفسير دوم با ظاهر قانون منطبق باشد و متبادر از عبارت « تمام شدن دادرسي » هنگامي است كه اقدامي براي دادگاه باقي نمانده باشد . زيرا صدور قرار كارشناسي و.... اگر چه مربوط به تشخيص اصل نزاع نيست ،اما درقلمرو دادرسي قرار دارد وبا توجه آن ، نمي توان گفت «دادرسي تمام شده است ».بعلاوه ذهن ، نوعي انصراف به طرف اين تفسير راقبول مي كند تحليل مقابل ، مبني برتمام شدن اختلاف ، نوعي صعوبت ذهني همراه دارد . بعلاوه به صرف حل شدن اختلاف روشن شدن موضوع براي قاضي دادگاه ، باز هم اطلاق تمام شدن دادرسي بدون دليل است ، زيرا حوادثي ممكن است بعد از صدور قرارهاي قرينه دادگاه رخ دهد وموضوع تمام شده درنظر قاضي دادگاه را، به نحو ديگر جلوه دهد ، به طوري كه معلوم گردد حتي مساله اختلاف هنوز باقي است وصدور قرار قرينه به تنهايي ،دال برپايان اختلاف نمي باشد . عبارت : ختم مذاكرات اصحاب دعوي دربند ج ماده 107 قانون ، بدواٌ ممكن است اينگونه تفسير گردد كه ختم مذاكرات اصحاب دعوي معادل همان ختم دادرسي ومحاكمه است . مويداتي كه اين تفسير را توجيه مي كند ، عبارتند از : 1ـ نحوه انشاي 107 قانون، به گونه اي است كه درظاهر خود، مراتب ومراحل استرداد را از استرداد دادخواست ودعوي به صورت 3بند بيان نموده است و شدت وحدت آنها را، مرحله به مرحله بازگو مي كند . روشن است كه تا اعلام ختم دادرسي ، هنوز جريان محاكمه ادامه دارد واين تداوم ، اعم است از اينكه اتخاذ تصميم ، نياز به امري خارج از دادگاه داشته باشد يا نداشته باشد مانند : برآورد كارشناس نسبت به سرقفلي بنابراين وقتي دربند ب دادرسي را تمام شده مي داند ، ديگر نمي توان مفهوم ختم مذاكرات طرفين رابه معنايي حمل نمود كه آن راتمام شدن رسيدگي نسبت به دلايل ودفاعيات طرفين مي داند هرچند استعلامي خارج از دادگاه لازم باشد . 2ـ وقتي دربند ب صحبت از قرارداد رد دعوي شده است ، درحالي كه شدت وحدت بند ج ازحيث ضمانت اجراي تصميم دادگاه ، بيشتر از بند ب است ، بدين صورت كه قرار سقوط دعوي درحكم ـ حكم ماهوي ـ است و مورد رضايت خوانده هم، بسيار نادر خواهد بود . لذا مي توان اظهار داشت كه : بند ج متضمن امري نمايانتر وشديدتر از بند ب نسبت به دادرسي است وبدين دليل ، ضمانت اجراي شديدتر ومحكمتري پيدا نموده است واين مورد با مقايسه بند ب ، جز ختم دادرسي نمي تواند امري ديگر باشد، امري كه دادرسي راتمام نموده و خارج از بند ب ومشمول بند ج قرار داده است . توصيف ديگر غير از انطباق ختم مذاكرات طرفين با ختم دادرسي ، موجب لغو حكم بند ج ونسبت دادن عمل لغو به قانونگذار مي گردد كه از نظر حقوقي قابل پذيرش نيست . زيرا وقتي ختم مذاكرات ، معادل رسيدگي به دلايل واظهارات طرفين است . اگر چه نياز به امري خارج از دادگاه باشد ، (يعني همان مفهوم ارايه شده درتفسير قانون سابق كه درقسمت اول مبحث اول بيان شد) روشن است كه دربند ب هم جاي مي گيرد . زيرا به هر حال ، قبل از تمام شدن دادرسي آن ممكن است . 3ـ سابقاً مواد 134 و135 قانون آ.د.م ، اقدامي غير از صدور حكم را از سوي دادگاه ، پس از اعلام ختم دادرسي ، ممنوع نموده بود. اين صراحت ، درقانون جديد وارد نشده است وماده 529 قانون هم مواد قبلي را منسوخ اعلام نموده است . لذا اگر بند ب را تا قبل ازختم دادرسي بدانيم وبند ج راحمل بر ختم دادرسي نماييم، با ايرادات فوق مواجه نخواهيم شد، كه چرا علي رغم تاكيد قانون ، بعد از ختم دادرسي ، غير از صدور حكم ، اقدامي ديگر به عمل آمده است . حتي قيد نمودن عبارت : درصورت امكان درماده 295 قانون به نوعي دلالت بر امكان انجام اقداماتي غير از صدور حكم نظير اعمال بند ج ماده 107 قانون مي نمايد . اما اين نظر قابل نقص و ايراد است . دلايل مشروحه ذيل مي تواند ايرادات آن را بيان نمايد و تفسير قابل قبولي را ازآن متبلور كند . 1)گفته شد دربند ب عبارت : تمام شدن دادرسي به معناي اعلام ختم دادرسي از سوي قاضي دادگاه است . حال اگر عبارت ختم مذاكرات اصحاب دعوي هم ، معادل همان معني باشد ، نتيجه اي كه بدست مي آيد ، اين است كه عبارت : « ختم مذاكرات اصحاب دعوي »و « تمام شدن دادرسي » مفيد يك معني است ومانند دين وطلب كه دو روي سكه اند . دراينجا هم منطبق برهم هستند . روشن است دراين صورت با چه تعارض آشكاري بين بند ب وج و ماده 107 قانون مواجه هستيم كه زيبنده قانونگذار نيست .زيرا دربند ب ،استرداد ، بدون قيد وشرط ودر بند ج ، مقيد به شرايطي است . 2) همان گونه كه درابتداي اين اسطور آمد ، نظم حكم برنهاد حقوقي استرداد دعوي باعث شده است اعمال آن بي قيد وشرط نباشد ومبناو حكمتي كه اساس اين نهاد را توجيه مي كند اجازه تفسير موسعي ، نظير آنچه دربالا ذكر شده است را نمي دهد ، لذا مفاد قانون بايد به نحوي تفسير گردد كه عملاً اين سنگر محكم را از جلو خواهان داراي سوءنيت نتوان برداشت وراه بازي گرفتن دستگاه قضايي باز نشود. 3) اگر بتوان مفاد ماده 107 راطوري نفسير نمود كه معادل ماده 298 قانون سابق با همان قيود جلوه نمايد وتعارضي را كه احساس مي شود،درتغيير عبارات قانون حاصل شده است ، برطرف نمود اين نتيجه به دست مي آيد كه همان منظور سابق درلباس جديد فراهم آمده و مسلم است راه حل سابق به اندازه كافي داراي توجيهات منطقي بود. البته اين امر مانع از توجه به تغييرات قانوني نيست وهمانطور كه خواهد آمد اين تغييرات مورد توجه قرار گرفته اند . 4) احكام مقرر درموارد 134 و135 سابق ، خود را در قانون جديد، بيگانه احساس نمي كنند تابا استناد به خلاء آنها درقانون جديد، استرداد دعوي بعد از اعلام ختم دادرسي راهم پذيرفت .نه تنها اين احكام منطبق بر اصول است ،ظاهر ماده 295 قانون هم دلالت كافي بر عدم انجام هر امري ،غير از صدور راي ،به دنبال اعلام ختم دادرسي دارد . زيرا قانگذار درمقام بيان ، فقط صحبت از انشاي راي مي كند وانحصار درمقام بيان دلالت بر خصوصيت امر مي كند . قيد «در صورت امكان» هم دلالت برامكان ذهني قاضي دادگاه از حيث آمادگي رواني واشراف بر محتويات پرونده جهت اصدار راي دارد . چرا كه صدور راي متصمن بررسي دقيق پرونده مي باشد واين امري است كه قانونگذار برآن داشته تا با تعيين مهلت يك هفته اي ، براي صدور راي به قاضي دادگاه ، اجازه دهد ، نه اعطاي مجوز براي اقدامي ديگر . 5) اگر با دقت به بندهاي ب وج توجه شود ، مي توان از آنها يك اصل كلي يك مفهوم مخالف كه داراي اثر است وقيدو بندهايي براين مفهوم مخالف به دست آورد : مقدمتاً ايرادي را كه به موجب آن ، اگر ختم مذاكرات اصحاب دعوي راغير از ختم دادرسي بدانيم ، انشاي بند ج ماده 107 قانون متضمن امري لغو مي باشد را اينگونه پاسخ مي دهيم كه : قانونگذار مي تواند به نحو اجمالي و تفصيل واطلاق وتقييد سخن بگويد . دراين موارد است كه مطلق حمل بر مقيد مي شود وكلام مجمل را با تفاصيل بيان شده روشن مي نماييم .توجه به ماده 107قانون نشان مي دهد كه قانونگذار دربند ب اين ماده با اعلام تمام شدن دادرسي يا به عبارت بهتر ختم دادرسي ،در مقام بيان يك اصل كلي است كه سابقاً صدر ماده 298 (قانون سابق ) درمقام بيان آن بود وآن بدين صورت است كه : تا اعلام ختم دادرسي ـ تمام شدن دادرسي درلسان قانون ـ مي توان دعوي را مسترد نمود ودراين صورت علي الاصول قرار رد دعوي صادر مي شود. اما اين اصل داراي يك مفهوم مخالف است كه از نظر اصولي اگر مفهوم ، غايب يا شرط تلقي شود درهر دوحالت حجت (دليل) محسوب است . مفهوم مورد اشاره بدين صورت است كه وقتي دادرسي ختم شد، به هيچ عنوان استرداد دعوي قابليت پذيرش واستماع را ندارد .هر چند رضايت خوانده ويا انصراف كلي خواهان از دعوي را داشته باشيم . درعين حال كه قبل از ختم دادرسي استرداد مسموع است ، اما اين منافات ندارد با اينكه حتي دراين ميان ،قيد وشرطي براي استرداد دعوي بعد از مراحل خاص مورد نظر قانونگذار وجود داشته باشد. نظير مرحله ختم مذاكرات اصحاب دعوي كه مرحله اي از ختم دارسي است ،لذا اصل اوليه عبارت است از اينكه : تا زمان اعلام دادرسي استرداد دعوي ممكن است واصولاً هم قراررد دعوي صادر مي شود . بعد از اين وضعيت، استرداد دعوي تحت هيچ شرايطي قابليت استماع را نخواهد داشت . استرداد در موقعي كه قابليت استماع را دارد هم مضمون از شرايط قانوني خاص نيست واين شرايط، براي مرحله بعد از ختم مذاكرات اصحاب دعوي مي باشد كه همان مفهوم سابق درماده 298 رامبني بر بررسي تمام دلايل و دفاعيات اصحاب دعوي خواهد داشت . قبل از اين مرحله (مرحله ختم مذاكرات اصحاب دعوي ) استرداد دعوي تابع هيچگونه قيدو شرطي نيست وبه دنبال آن هم دادگاه اقدام به صدور قرار رد دعوي مي نمايد . *اگر توجه داشته باشيم كه 1ـ بعد از ختم مذاكرات نسبت به خوانده قرار رد دعوي صادر مي شود 2ـ قبل از ختم مذاكرات اصحاب دعوي هم دادگاه قرار رد دعوي صادر مي نمايد فقط درصورت صرف نظر كردن خواهان از دعوي خودبه طوركلي ، قرار سقوط دعوي صادر مي شود، اعتبار اصل بيان شده دربند ب ماده 107 قانون ، بهتر آشكار مي شود . نتيجه اين است كه دادگاه اصولاٌ در قالب قرار رد ظاهر مي شود مگر اينكه خلاف آن ثابت شود.از مقايسه مواد 298 سابق و107 لاحق چنين مستفاد مي گردد كه : سابقاً اگر دادگاه به مرحله صدور حكم مي رسيد ، اصولاٌ استرداد دعوي به هيچ وجه ممكن نبوده است ولي درقانون جديد حتي پس از مرحله صدور حكم تازماني كه ختم دادرسي از سوي قاضي دادگاه اعلام نشده باشد باز هم استرداد ممكن است .هر چند شرايطي لازم دارد . مساله :   درفرض تعدد خواندگان اگر مذاكرات اصحاب دعوي خاتمه يافته باشد وبعض از خواندگان ، راضي به در خواست استرداد خواهان باشند وجمعي ديگر موافق نباشد ، آيا امكان استرداد دعوي وجود دارد يا خير؟ جواب : به نظر مي رسد بايستي بين دعاوي كه قابليت تفكيك وتجزيه را دارند ، با آنهايي كه اين قابليت رافاقد مي باشند ، قايل به تفاوت بود. درمورد اول، مانعي براي استرداد دعوي نسبت به خواندگان موافق وجود ندارد . به عنوان مثال در دعوي مطالبه وجه سفته ، چنانچه متعهدان سفته چهار نفر باشند ، هر چند مسئوليت تضامني دارند ولي با رضايت دونفر از آنها بعد از ختم مذاكرات ، استرداد به آساني قابل تصور است . در اين مورد دادگاه نسبت به موافقين اقدام به صدور قرار رد دعوي مي نمايد ونسبت به مخالفين رسيدگي را ادامه مي دهد ؛ بدون اينكه تجزيه دعوي، مانع رسيدگي باشد . اما درموردي كه دعوي قابليت تجزيه را ندارد ،به نظر مي رسد درخواست استرداد قاليت پذيرش را ندارد . به عنوان مثال در دعوي اعلام حق ارتفاق درملك مشاع كه متعلق به چهار نفر مي باشد ،دراين مورد روشن است كه صدور حكم مبني براعلام حق ارتفاق خواهان نسبت به يكي از خواندگان ، واجد اثر نسبت به ديگران هم مي باشد .دليل اين منع بدين صورت است كه : مي دانيم يكي از موارد عدم قابليت استماع دعوي ، موردي است كه طرح آن موافق قانون نباشد . مثلاً درهمين مورد اگر دعوي از ابتدا به طرفيت بعضي از شركا اقامه مي شد ، چون دعوي مطروحه مستقيماً به حق آنهامرتبط مي شود، مسلم است كه قابليت استماع از سوي دادگاه را نخواهد داشت ومي بايست پس از صدور قرار عدم استماع ، با اقامه دعوي مجدد وتجميع شركاء آنها را طرف خطاب قرارداد. حال به عنوان قاعده مي توان گفت : «دعوي درمرحله طرح لزوماً بايد عليه فرد يا افراد به خصوص اقامه گردد، درمرحله بقاء وثبوت هم اين افراد بايد حاضر بوده وحتي فوت آنها مانع اين حكم نيست ، مگر اينكه وارث ، يكي ديگر از خواندگان هم عرض باشد » بنابراين يا در اين فرض يا قبول استرداد دعوي ،نسبت به آنچه خواهان درخواست نمود، قرار رد دعوي ، نسبت به بقيه دعوي قرار عدم استماع آن صادر مي شود . يا عنايتي به درخواست خواهان نمي شود، كه وجه اول خلاف اصول است ونتيجه اي ناخواسته بر خواهان تحميل مي كند وبعلاوه انتظارات قانوني رادر مورد نهادينه كردن استرداد دعوي برآورده نمي كند . بنابراين ، دراين مورد نمي توان با رضايت بعضي از خواندگان ، استرداد دعوي را نسبت به آنها پذيرفت . البته قابل ذكر است مواردي كه مشمول قاعده صدرالذكر نشود، مانعي براي پذيرش استرداد دعوي آن، نسبت به بعضي از خواندگان به نظر نمي رسد . منابع: 1ـ تقريرات درس آيين دادرسي مدني 3، دكتر عبدالله شمس . دانشكده علوم قضايي ، نيمسال اول 1377 2. دكتر احمد متين دفتري . آيين دادرسي مدني . ج دوم . www.lawnet.ir /ج
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 424]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن