واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مقدمهاي بر ماجراهاي پينوكيو گيسواني به رنگ آبي آسماني و كالسكهاي از كيك اومبرتو اكو با همان تيزبيني و ژرفاي هميشگي نگاهش مقدمهاي بر چاپ جديد انگليسي كتاب ماجراهاي پينوكيو نوشته كه در آن علاوه بر پرداختن به خود داستان، برخي تفاوتهاي موجود ميان كتاب و روايت كارتوني ديزني از آن را نيز بررسي كرده است. اكو در مقايسه ي ميان فيلم و كتاب، بخشهاي مفصلي از ترجمه ي انگليسي رمان را نيز آورده كه در اين جا حذفشان كردهايم و البته اصل مقاله طولانيتر از اين است و متأسفانه متن كامل در اينترنت در دسترس نيست اما هميناندك هم غنيمت است. به ياد دارم كه ما كودكان ايتاليايي اولينبار كه پينوكيوي والت ديزني را روي پرده ي بزرگ سينما ديديم دچار چه احساس ناخوشايندي شديم. بلافاصله بايد بگويم اكنون كه اين فيلم را تماشا ميكنم، آن را فيلمي نشاطآور مييابم. اما در آنزمان تفاوت بارز ميان پينوكيوي آمريكايي و دو پينوكيوي ايتاليايي از ديدگاه ما بچههاي ايتاليايي كه با آن ها آشنا بوديم تكاندهنده بود. يكي از آن دو، متن اصلي پينوكيو به قلم كارلو كولودي و ديگري كتاب پينوكيوي مصوري بود كه نقاشان آن زمان تصاويرش را كشيده بودند. شناختهشدهترين و مردمپسندترين پينوكيو، هرچند كه اولين پينوكيو به شمار نميرفت، كتابي مصور بود كه آتيليو موسينو نقاشيهاي آن را كشيده و در سال 1911 منتشر شده بود. هر ايتاليايي همنسل من پينوكيو را از طريق تصويرهاي موسينو به ياد ميآورَد. جنس پينوكيوي اصلي چوبيتر از جنس پينوكيوي والت ديزني بود. او يك پينوكيوي واقعي بود. پينوكيوي اصلي آن كلاه عجيب و غيرعادي را نداشت بلكه كلاهي نوكتيز و كلهقندي بر سر داشت و بينياش حتي زمانيكه دراز نميشد بلند و نوكتيز بود. تفاوتهاي ديگري نيز ميان دو روايت وجود داشت: پري اصلي يك پري آبيپوش نبود بلكه تنها موهاي آبيرنگ داشت (يا دقيقتر بگوييم، طبق تعبير درست جفري براك در ترجمه ي تازهاي از كتاب پينوكيو، «گيسواني به رنگ آبي آسماني داشت»). ميتوانيد ببينيد كه اين تفاوت [در رنگ لباس يا مو] در برانگيختن قوه ي تخيل يك پسربچه و حتي يك بزرگسال تا چه حد ميتواند مهم باشد. اعتراف ميكنم كه شخصيت «جيميني» جيرجيرك ديزني، ابتكار خارقالعادهاي بوده، اما اين جيرجيرك هيچ ربطي به جيرجيرك سخنگوي داستانيكه كولودي خالق آن است ندارد. جيرجيرك كتاب، يك حشره ي واقعي است، بيآن كه كلاه سيلندر بر سر داشته و كُت بلند دنبالهدار (يا شايد هم فراك؟) پوشيده باشد. او ضمناً چتر هم ندارد. نميخواهم همه ي تغييرهايي را كه در پي رنگ داستان پينوكيوي كولودي داده شده ذكر كنم. اين تنها نشان ميدهد كه پينوكيوي حقيقي را فقط با خواندن داستان كولودي ميتوان كشف (يا از نو كشف) كرد. داستان اصلي اولينبار به صورت يك پاورقيِ دنبالهدار بين سالهاي 1881 و 1883 انتشار يافت و از آنهنگام تاكنون تقريباً به هر زباني از زبانهاي زنده ي دنيا ترجمه شده است. بايد قبل از هر چيز گفته شود كه داستان اصلي پينوكيو با آن كه در قرن نوزدهم نوشته شده همچنان خواندني است؛ انگار كه در قرن 21 نوشته شده است. اين داستان بسيار زنده و با روح و به نثري ساده نگارش يافته و به رغم همين سادگي خود، داراي لحن موسيقايي زيادي است. اين سادگي، چالشي را در مقابل مترجمان قرار ميدهد، چرا كه گاه ترجمه ي متون دشوار از ترجمه ي متون ساده آسانتر است (هر چند كه من تا آنحد پيش نميروم كه بگويم ترجمه ي شبزندهداري فينگيانها [اثر جيمز جويس] از زبان انگليسي به زبان ايتاليايي آسانتر از ترجمه ي پينوكيو از زبان ايتاليايي به زبان انگليسي است). در هر صورت، من معتقدم كه براك در ترجمهاش به سبك نگارش كولودي وفادار مانده است. پينوكيو كتابي غيرقابل اعتماد است: اين داستان با جمل ي «روزي روزگاري» آغاز ميشود و بيدرنگ عدهاي از كودكان را مخاطب قرار ميدهد و به اينترتيب خود را كتابي براي كودكان معرفي ميكند. اما پس از آن حركتي غيرقابلقبول از آن سر ميزند و آن اين است كه نويسنده با خوانندگان خردسال خويش به مخالفت ميپردازد (و مثلاً مينويسد: «نه، بچهها، اشتباه ميكنيد»). وانگهي، اين داستان بزرگسالان را نيز سرخورده ميكند، چرا كه آنان حتي بيش از كودكان انتظار دارند كه «روزي روزگاري» در يك قصه ي پريان به اين ختم شود كه «پادشاهي بود». در آنصورت، اين كتاب كودكان با چشمكي به بزرگسالان آغاز ميشود، و همين نكته نشان ميدهد كه چرا اين همه نقدنويس و بزرگسال كه از پختگي و بلوغ فكري بسيار زيادي نيز بهرهمندند اين همه از صفحههاي نشريات و كتابهاي خود را به بررسي اين قصه اختصاص دادهاند و كوشيدهاند آن را از زوايا و ديدگاههاي گوناگونِ روانكاوانه، مردمشناسانه، اسطورهشناسانه، فلسفي و امثال آن تفسير كنند. پينوكيو اگر چه به زباني بسيار ساده نوشته شده، كتابي ساده نيست. وسوسه ميشوم كه بگويم حتي يك قصه ي پريان هم نيست، زيرا فاقد بياعتنايي قصههاي پريان به واقعيت روزمره است و خود را به يك اصل اخلاقي ساده و بنيادي محدود نميكند بلكه به اصول اخلاقي بسياري ميپردازد. منبع:ماهنامه ي سينمايي فيلم، شماره ي 402. /ج
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 416]