تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835131570
آدمكي كه دوباره بايد شناخت
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آدمكي كه دوباره بايد شناخت نويسنده: اميرعباس زارعي درباره ي «پينوكيو» ساخته ي روبرتو بنيني آن چه نگارنده تاكنون به عنوان نقد داستان يا فيلم پينوكيو با آن مواجه شده، ايدهاي را كه ظاهراً درونمايه ي اصلي ماجراهاي پينوكيو است موردتوجه و بررسي قرار دادهاند: سفري كه يك عروسك (انسان خام) با تجربه ي رنجها و مشقتهاي بسيار طي ميكند تا به انساني واقعي تبديل شود (به رشد و پختگي برسد). پيامي كه از اين ماجرا، دستگير تماشاگر فيلم يا خواننده ي داستان ميشود اين است: آدمي تنها زماني به يك انسان واقعي بدل ميشود كه با سرسپردگي به اخلاقيات و تعليم و تربيت اجتماعي و پذيرفتن اصل واقعيت، در برابر «اصل لذت»، جايگاه خود را در ساختار اجتماعي به دست آورد. اما اين نوشته قصد دارد تا فيلم پينوكيو اثر روبرتو بنيني را از منظر واسازي (1)، بررسي و تضادهاي دروني آن را با درونمايه ي اصلي يا به تعبير واسازي، طرح ايدئولوژيكش، آشكار كند و با نگاهي متفاوت به فيلم نگاه كند. ايده ي اصلي فيلم پينوكيو بر اساس تقابلهاي دوگانه ي نيك و بد، فرهنگ يا تربيت و طبيعت، اراده ي جمعي و اراده ي فردي، سنت و بدعت، جديت و بازيگوشي و ... شكل ميگيرد و از ابتداي فيلم اين پيام به مخاطب منتقل ميشود كه اين تقابلها بايد به نفع جزء اول حل و فصل شوند، وگرنه سرنوشت شومي رقم خواهد خورد، و همچنانكه داستان پيش ميرود اين ايده بيش تر و بيش تر تأييد ميشود. در اوايل فيلم، جيرجيرك سخنگو به پينوكيو هشدار ميدهد كه اگر پسر خوبي نباشد و به حرفهاي پدرش كه درواقع نماينده ي سنت است گوش ندهد و به مدرسه نرود يا كاري ياد نگيرد، سرنوشت بدي در انتظارش خواهد بود و در زندان يا بيمارستان، عمرش به سر خواهد رسيد و اگر به مشي كنونياش ادامه دهد خر خواهد شد؛ پيشبينياي كه در مورد پينوكيو اتفاق ميافتد، اما هم از زندان، هم از بيماري و هم از خر شدن به طرز معجزهآسايي نجات پيدا ميكند. اما در مورد دوستش لئوناردو اين گونه نيست و او با مرگي دردناك، تنها و بيكس در طويلهاي جان ميسپارد. بازيگوشيها و خرابكاريهاي آدمك چوبي (بدعت و به هم ريختن نظم اجتماعي)، باعث زنداني شدن پدر او ژپتو ميشود (باعث به حاشيه رانده شدن سنت ميشود). اما پينوكيو به خانه ميآيد و سردش است و گرسنه. اين جاست كه مستأصل، پدرش را صدا ميزند (يعني ميخواهد سنتي كه به او شكل داده و تغذيهاش كرده، دوباره بازگردد و او را از سرماي عاطفي و گرسنگي معنوي نجات دهد). ژپتو براي تربيت و بافرهنگ شدن پينوكيو حاضر است هرگونه فداكاري انجام دهد و با فروختن كت خود او را به مدرسه ميفرستد. اما او دوباره بازيگوشي ميكند و باز در معرض خطر مرگ قرار ميگيرد. سپس به خاطر طمع (يكي از رذايل اصلي كه در هر سنتي مذموم است)، فريب ميخورد و در يكي از جديترين صحنههاي داستان به دار آويخته ميشود. اما با وساطت پري موآبي (تصوير مادر) كه ميتوان او را يك نيروي حمايتگر طبيعي دانست كه در غياب سنت، تا حدي انسان را از فروپاشي رواني حفظ ميكند نجات مييابد. اما اين حمايت محدود است و زماني به پايان ميرسد (وقتي پينوكيو از زندان آزاد ميشود و به سراغ پري ميرود، با آرامگاه او مواجه ميشود) و آن چه پايدار و هميشگي است با يافتن پدر و احياي او (بازيابي و احياي سنت) به دست ميآيد. پينوكيو به جستوجو ميرود، اما هنوز آماده نيست و از جزيرهاي ديگر سر در ميآورد. دوباره پري را ميبيند و قول ميدهد به مدرسه برود. در همان روز اول با چند نفر كه كلاهش را برداشتهاند درگير ميشود و يكي از بچهها با كتاب او بيهوش ميشود. گويا به تعليم و تربيت و مدرسه دوباره در قالب كتابي كه وسيله ي دعوا قرار ميگيرد بيحرمتي شده و پينوكيو دستگير ميشود، فرار ميكند و دوباره گرفتار يك كشاورز ميشود و به عنوان سگ به جاي سگِ مرده ي او مشغول به كار ميشود (انواع تحقيرها را پشت سر ميگذارد). بعد با كمك دوستش لئوناردو فرار ميكند و به خانه ميآيد. به پري دروغ ميگويد كه مدرسه بوده و دماغش دراز ميشود (دروغ آشكار است و دروغگو رسوا). پينوكيو خسته از اين همه مصيبت و با اشاره به اين كه از ابتداي شكل گرفتناش نيمساعت هم آرامش نداشته، آرزو ميكند كه يك پسر واقعي (انساني واقعي و سربهراه) باشد. پري ميگويد به خاطر قلب مهربانش آرزويش برآورده خواهد شد و مهمانياي ترتيب ميدهد تا اين استحاله را جشن بگيرند، اما چون پينوكيو هنوز زنداني خواهشها و هوسهاي خود است در سرزمين سرگرمي بيپايان (غفلت مدام) دچار استحالهاي ديگر ميشود و حتي حالت نيمهانسانياش را هم از دست داده و به بيشعورترين و هوسبازترين حيوانات تبديل ميگردد. به عنوان الاغ سيرك هنگام عبور از حلقه ي آتش پايش ميشكند و به دريايش مياندازند. در آن جا دوباره با كمك پري نجات مييابد، ولي ماهي عظيمالجثهاي او را ميبلعد و پس از فراقي طولاني، دوباره پدرش را مييابد. ژپتو بيمار است و او سخت كار ميكند (بازگشت به سنت و احياي آن، عملي است كه مجاهدهاي سخت طلب ميكند) تا اين كه ژپتو خوب ميشود. در مزرعهاي كه در آن كار ميكند با سرنوشت شوم دوستش لئوناردو مواجه ميشود و بر او و سرنوشتش ميگريد. حالا پس از همه ي اين رنجها و مرارتها، او تن به كار داده، قدر پدرش را ميداند و مصمم به تعليم يافتن است، يعني از خامي به پختگي رسيده و شايسته ي نايل شدن به مقام انساني است. آن چه در بالا آمد در واقع شبيه به همان نقدهاي موجود است. تناقضها به نفع يكپارچگي متن (فيلم)، در نظر گرفته نشده و تقابلهاي دوگانه به نفع اجزاي اول حلوفصل شده است. اما اكنون ميخواهيم ثابت كنيم كه متن چنانكه ميپنداريم كاملاً يكپارچه نيست، هيچيك از طرفين تقابلهايي كه از درون مايه ي اصلي، پشتيباني ميكنند به ديگري ارجحيت ندارند و نميتوان آن ها را به نفع جزء ديگر كنار گذاشت. در واقع قصد داريم نشان دهيم كه بسياري از شواهد ذكر شده در بالا را ميتوان به گونهاي ديگر تعريف كرد و بسياري شواهد ذكر نشده را به عنوان نقيض طرح ايدئولوژيكي فيلم مطرح ساخت. اين بخش را با شخصيتي كه كليديترين شخصيت براي منظور ماست آغاز ميكنم. شخصيت لئوناردو، دوست شرير پينوكيو كه نخستين بار در زندان با او آشنا ميشود. شرايط اين دوستي به نحو معناداري با شرايط داستان متفاوت است. در داستان پسري به نام لئوناردو وجود ندارد و رفيق شفيق پينوكيو، رومئو است كه در مدرسه با او آشنا شده و در اواخر داستان، همانجايي كه ميخواهد براي جشن استحاله دعوتش كند، معرفي ميشود. اما در فيلم، لئوناردو از اواسط داستان وارد ميشود و در چند صحنه با پينوكيو برخورد ميكند كه خود نشانه ي اهميت اوست. لئوناردو جواني زيبا و جسور است. او هرگز نميخواهد در مقابل نظام تعليم و تربيت، اخلاقيات و اراده ي اجتماعي كه با تيزهوشي ميداند خودش هم فاسد است (آبنباتها را از دزد ميگيرند و به جاي بازگرداندن به صاحبش، خودشان ميخورند) سر تعظيم فرود آورد. طبيعت سركش و رامنشدني او هرگز به زير يوغ تربيت و فرهنگ نميرود و پيوسته بر ضد سنتها قيام ميكند. اين جوان ايتاليايي همنام لئوناردو داوينچي، ما را به ياد مرد رنسانسي مياندازد: «خصايص [مرد رنساني] بر گرد دو كانون ميگشت: جسارت عقلي و اخلاقي. ذهني داشت تند، بيدار، قابل انعطاف، باز بر روي هرگونه تصور و فكر، حساس در برابر زيبايي و مشتاق شهرت. وجودي بود كاملاً فردگرا و مصمم به پروراندن تمام قدرتهاي بالقوه خويش. روحي مغرور داشت كه خضوع مسيحيت را تحقير ميكرد؛ ضعف و ترس را خوار ميشمرد؛ با عرفيات، محرمات، پاپها و حتي گاه با خدا معارضه ميكرد. چنين مردي ممكن بود در شهر فرقه ي آشوبگري را رهبري كند و در كشور، ارتشي را.» (2) نام او، لئوناردو، «لئونه» به معناي «شير» را به خاطر ميآورد و در «شهر سرگرمي بيپايان» هم، مركب او شيري چوبي است. او ميگويد تنها يك نفر است كه ميتواند به لئوناردو بگويد كه چه كار بكند و چه كار نكند و او لئوناردو است. و اين چه قدر با انديشههاي نيچه - كه انسان رنسانسي به عنوان مظهر اراده ي معوف به قدرت برايش بسيار جذاب بود - در چنين گفت زرتشت هماهنگ است؛ آن جا كه درباره ي سه دگرديسي سخن ميگويد: «سه دگرديسي جان را بهرِ شما نام ميبرم: چه گونه جان شتر ميشود و شتر شير و سرانجام شير كودك.» (3) او در مورد شير چنين ميگويد: «اين جاست كه جان شير ميشود و ميخواهد آزادي فراچنگ آورد و سرور صحراي خود باشد ... او ميخواهد براي پيروزي بر اژدهاي بزرگ با او پنجه درافكند ... اژدهاي بزرگ را «تو - بايد» نام است. اما جانِ شير ميگويد: «من ميخواهم» (4). لئوناردو هم چنين است. او خود قانون خود است و در مقابل رام شدن مقاومت ميكند. رام شدني كه نيچه آن را بزرگترين خيانت مسيحيت به بشريت ميداند: «انسان بايد بهتر و شرير شود؛ من چنين مي آموزانم! به شريرانهترين چيز [در انسان] براي بهترين چيز، در ابرانسان نياز است. شايد اين شايسته ي آن واعظِ مردم كوچك (منظور مسيح است) بود كه بار گناه انسان را بكشد و از آن رنج ببرد. اما من از گناه بزرگ، همچون آرامبخش بزرگ خويش شادمانم» (5). لئوناردو در زندان به پينوكيو كه فرياد ميزند و ميخواهد پسر خوبي باشد ميگويد: رام شدي؟! و غيرمستقيم از او ميخواهد كه در مقابل رام شدن مقاومت كند. براي نيچه، نماد اين انسانِ رام، شتر است: «جان بردبار ميپرسد: گران كدام است؟ و اينگونه شتر زانو ميزند و ميخواهد بارش كند ... آيا نه اين است: خوار كردن خويش براي زخم زدن بر غرور خويش؟ ... يا آن است: چريدن از بلوط و علفِ دانش و بر سر حقيقت، درد گرسنگي روان را كشيدن؟» (6). اما چرا لئوناردو به پينوكيو چنين ميگويد؟ گويا او پينوكيو را موجودي ميداند كه به كودك نزديك است و ميتواند رسالت كودك را بر عهده بگيرد؛ او به عنوان مسيحِ كودك ميتواند تسليم پدر آسماني شود و مبلغ ارزشهاي خواركننده ي مسيحيت باشد يا اين كه به عنوان كودكي رنسانسي، ارزشهاي اصيل انساني را پايهگذاري كند. «آفريدن ارزشهاي نو كاري است كه شير نتواند: اما آزادي آفريدن، بهرِ خويش براي آفرينش تازه و «نه» اي مقدس گفتن: اين آن كاري است كه شير تواند» (7) ... «اما، برادران، بگوييد چي است آن چه كودك تواند و شير نتواند؟ چرا شيرِ رباينده هنوز بايد كودك گردد؟ كودكي، بيگناهي است و فراموشي، آغازي نو، يك بازي، چرخي خود چرخ، جنبشي نخستين، آري گفتني مقدس» (8). پس كودك كه فراسوي نيك و بد است ميتواند واضع ارزشهاي نو باشد. پينوكيو در بيشتر صحنهها واقعاً شرور و گناهكار به نظر نميرسد و كارهايش از روي اميال و خواستههايش و بدون انگيزه ي اخلاقي رايج انجام ميشود، اما گفتمان اخلاقي غالب سعي در رام كردن او و انطباقش با معيارهاي خود دارد. چيزي كه لئوناردو از آن واهمه دارد و ميخواهد كه پينوكيو مقاومت كند و تسليم نشود. اما سرنوشت آن ها چه ميشود؟! لئوناردوي رباينده با جماعت شتران سروكار دارد: «حق ستادن براي ارزشهاي نو، در چشم جان دردبار (شتر) شكوهنده، هولناكترين ستانش است. به راستي در چشم او اين كار ربايش است و كارِ جانورِ رباينده (شير)» (9). پس لئوناردوي رباينده را به زندان مياندازد. «زنداني كردنِ كيفري، از همان ابتداي سده ي نوزدهم، هم محروميت از آزادي بود، هم دگرگوني تكنيكي افراد» (10). چنانكه معلم در صحنه ي استحاله ميگويد او را از مدرسه طرد ميكنند و در فيلم، هيچ صحنهاي را نميبينيم كه لئوناردو با كسي همراه باشد، بلكه او همواره تنها و مطرود به نظر ميرسد. «دانشآموز سبكسر و جلف بين دو دانشآموز جدي و متين نشانده شود و دانشآموز هرزه و بيدين يا تنها بماند يا بين دو دانشآموز پرهيزگار جاي گيرد» (11). اما او به هيچكدام از اين تكنيكهاي انضباطي تن در نميدهد و سرنوشت شومي توسط گفتمان قدرت برايش رقم ميخورد. شخصيت لئوناردو يادآور جوان سركش يكي از اپيزودهاي فيلم قصههاي كنتربري پازوليني است كه ارزشهاي ديني و اخلاقي جامعه را به سخره ميگيرد و پس از آن با صحنه ي تشييع جنازه ي غريبانهاش مواجه ميشويم. و نيز يادآور شخصيت اصلي فيلم پرتقال كوكي كوبريك است كه با استفاده از گفتمان پليسي (به زندان افتادن) و گفتمان دانش (تزريق داروهاي جديد)، او را تسليم گفتمان قدرت حاكم ميكنند و به صورت موجودي رام و اهلي، اما فاقد سرزندگي، نشاط و شور گذشته كه درنهايت ميتواند به عنوان موجودي ماشيني، در خدمت نظام حاكم باشد درميآورند. لئوناردو («روح بزرگ») بنيني هم سرنوشت بهتري ندارد. او سرخورده از اجتماع فاسدي كه در آن زندگي ميكند و نظامهاي تعليمياش كه تقويتكننده يا بخشي از گفتمان قدرتاند و با علم به اينكه قادر به تغيير وضع موجود نيست خود را سرگرم تفريح و تسليم غرايز ميكند و با تبديل شدن نجيبزادگياش به حيوانيت، به مرگ معنوي و مادي ميرسد. اما سرنوشت پينوكيو چه ميشود؟ از اين منظر پينوكيو هم سرنوشت بهتري ندارد. او كه بارها از طرف سنت، زير فشار و تنبيه قرار گرفته مقاومتش شكسته ميشود و درنهايت به اراده ي جمعي تسليم ميشود و به نوعي به اخلاق مسيحيت سر ميسپارد. در صحنههايي پينوكيو سعي در مقاومت دارد. مثلاً اين كه او كتاب خود را ميفروشد و به تماشاخانه ميرود را ميتوان به تلاش او براي زيستن مطابق معيارهاي اخلاق زيباييشناسانهاي كه موردنظر نيچه و فوكو بود، تعبير كرد. مانند حافظ كه ميگفت «خرقه جايي گرو باده و دفتر جايي». اما ميبينيم كه حتي در فضاهاي هنري هم گفتمان قدرت حاكم است و به هر كسي اجازه نميدهد كه مطابق ميل خود وارد صحنه ي آن شود. در صحنه ي ديگر، دعوايي را كه بر سرِ برداشتن كلاهش در گرفت ميتوان به تلاش او براي مستقل انديشيدن و ارزشهاي خود را شكل دادن تعبير كرد؛ چيزي كه به گونهاي طنزآميز و در تقليد از لئوناردو توسط خود او بيان ميشود: فقط پينوكيو ميتواند به پينوكيو بگويد كه چه كار بكند. نكته ي جالبي كه در اين صحنه هست اين است كه پسري با اصابت كتابي به سرش بيهوش ميشود و فكر ميكنند كه مرده است. اين را ميتوان به تأثير سيستمهاي تربيتي بر تفكر و قواي خلاقه ي كودكان تعبير كرد. نظاميكه ميخواهد انسانهايي را تربيت كند كه براي مقاصدش سودمند باشند و در اين فرآيند، خلاقيت و استقلال انديشه ي آنان را نابود ميسازد. اما گام زدن در فراسوي نيك و بد و معارضه ي هميشگي با اراده ي اجتماعي بسيار سخت و توانفرساست و چنانكه خيام ميگويد در آن، جاي آرميدن نيست. براي پينوكيو حتي نيمساعت آرامش هم وجود نداشته و او كه ديگر خسته است دلش ميخواهد مثل ديگران به نظام حاكم تسليم شود و يك انسان واقعي (مثل عامه ي مردم) باشد. مدتي خود را تسليم غرايز ميكند و بعد با پشيماني و توبه ي كامل به سراغ سنت ميرود و با كار سخت مكانيكي كه فاقد عنصر بازيگوشي است، به نظام اجتماعي ماشيني تسليم ميشود و چون تصميم ميگيرد به مدرسه برود و فرهنگ و تربيت اجتماعي را بپذيرد آرزويش محقق ميشود و در شكل انساني واقعي به آرامش ميرسد و به انساني در رديف ديگر انسانها تبديل ميشود. اما او براي روح بزرگ و شريف (لئوناردو)، كه قرباني مقتضيات اجتماعي شده، عزاداري ميكند، چرا كه تنها او كه زماني فراسوي نيك و بد زيسته قدر چنين انساني را ميداند و نيازش را براي انسانيت ضروري حس ميكند. مسلماً چنين قرائتي از فيلم بنيني بسيار آسانتر از داستان كولودي است، چرا كه پس از گذشت صد و اندي سال از زمان كولودي و ظهور و رشد انديشههاي بزرگاني مثل نيچه، فرويد، ماركس، فوكو و ... و روشنگري آنان درباره ي ساختارهاي قدرت در جوامع بشري، به نظر ميرسد كه تفكرات ايشان به نوعي وارد اتمسفر فكري جهان شده و ناخودآگاه، انديشههاي عالمان، متفكران و هنرمندان را تحت تأثير قرار ميدهد و گويا بنيني نيز از اين تأثيرات بركنار نمانده است. پي نوشت ها : 1. Deconstruction 2. تاريخ تمدن ويلدورانت، جلد پنجم: رنسانس، ترجمه ي صفدر تقيزاده و ابوطالب صارمي، انتشارات علمي فرهنگي، 1371. 3. چنين گفت زرتشت، فريدريش ويلهلم نيچه، ترجمه ي داريوش آشوري، نشر آگه، 1382. 4 تا 8. همان. 9 و 10. مراقبت و تنبيه، ميشل فوكو، ترجمه ي نيكو سرخوش و افشين جهانديده، نشر ني، 1387. منبع:ماهنامه ي سينمايي فيلم، شماره ي 402. /ج
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 433]
صفحات پیشنهادی
آدمكي كه دوباره بايد شناخت
آدمكي كه دوباره بايد شناخت نويسنده: اميرعباس زارعي درباره ي «پينوكيو» ساخته ي روبرتو بنيني آن چه نگارنده تاكنون به عنوان نقد داستان يا فيلم پينوكيو با آن مواجه ...
آدمكي كه دوباره بايد شناخت نويسنده: اميرعباس زارعي درباره ي «پينوكيو» ساخته ي روبرتو بنيني آن چه نگارنده تاكنون به عنوان نقد داستان يا فيلم پينوكيو با آن مواجه ...
آيا مدارس آماده فصل سرماست؟
آدمكي كه دوباره بايد شناخت پيامي كه از اين ماجرا، دستگير تماشاگر فيلم يا خواننده ي داستان ميشود اين است: ... مخاطب منتقل ميشود كه اين تقابلها بايد به نفع جزء اول حل ...
آدمكي كه دوباره بايد شناخت پيامي كه از اين ماجرا، دستگير تماشاگر فيلم يا خواننده ي داستان ميشود اين است: ... مخاطب منتقل ميشود كه اين تقابلها بايد به نفع جزء اول حل ...
همراهي تا كنكور
يكي از مشكلات مهم والدين با فرزندان خود اين است كه نمي توانند پاسخگوي همه سؤال هاي ... ما بايد به مغز استراحت بدهيم، نه به جسم كالبدي مان. .... آدمكي كه دوباره بايد شناخت ...
يكي از مشكلات مهم والدين با فرزندان خود اين است كه نمي توانند پاسخگوي همه سؤال هاي ... ما بايد به مغز استراحت بدهيم، نه به جسم كالبدي مان. .... آدمكي كه دوباره بايد شناخت ...
نمادهاي «پينوكيو»
پينوكيو همچون هزاران انسان ديگر فريب ميخورد و وقتي را كه همچون طلاست و بايد صرف كسب علم و دانش شود در سيرك ميگذراند (فروش كتاب و .... آدمكي كه دوباره بايد شناخت ...
پينوكيو همچون هزاران انسان ديگر فريب ميخورد و وقتي را كه همچون طلاست و بايد صرف كسب علم و دانش شود در سيرك ميگذراند (فروش كتاب و .... آدمكي كه دوباره بايد شناخت ...
پينوكيو، كهن الگوي معاصر
پينوكيو، كهن الگوي معاصر نويسندگان: مسعود نظري/ اميرعباس زارعي آدمكي كه آدم شد تاكنون بيش از 35 فيلم فقط به زبان انگليسي ... آدمكي كه دوباره بايد شناخت ...
پينوكيو، كهن الگوي معاصر نويسندگان: مسعود نظري/ اميرعباس زارعي آدمكي كه آدم شد تاكنون بيش از 35 فيلم فقط به زبان انگليسي ... آدمكي كه دوباره بايد شناخت ...
چگونه مادري هستيد؟
مادر سخت گير و خشني هستيد يا مادر بي خيالي هستيد كه اجازه مي دهيد فرزندتان هركاري كه مي خواهد بكند. شايد هم ميانه رو ... آدمكي كه دوباره بايد شناخت. . مطالب پیشین ...
مادر سخت گير و خشني هستيد يا مادر بي خيالي هستيد كه اجازه مي دهيد فرزندتان هركاري كه مي خواهد بكند. شايد هم ميانه رو ... آدمكي كه دوباره بايد شناخت. . مطالب پیشین ...
دروغ گوي چوبي كوچولو
در دهه ي 1360 استراتژي تلويزيوني، پخش «آيتم»هايي بود كه هم سرگرمكننده باشند و هم حرفي، پيامي، چيزي براي گفتن داشته باشند. ... آدمكي كه دوباره بايد شناخت ...
در دهه ي 1360 استراتژي تلويزيوني، پخش «آيتم»هايي بود كه هم سرگرمكننده باشند و هم حرفي، پيامي، چيزي براي گفتن داشته باشند. ... آدمكي كه دوباره بايد شناخت ...
روش هاي مختلف كوچك شدن شكم
بزرگي شكم كه عمدتا ناشي از وجود چربي در زير پوست باشد و ساير موارد مانند پوست ... اين افراد بايد طي يك روش رفع چاقي عمومي اقدام كنند. ... آدمكي كه دوباره بايد شناخت ...
بزرگي شكم كه عمدتا ناشي از وجود چربي در زير پوست باشد و ساير موارد مانند پوست ... اين افراد بايد طي يك روش رفع چاقي عمومي اقدام كنند. ... آدمكي كه دوباره بايد شناخت ...
هفت اصل داوينچي براي خلاقيت
آدمكي كه دوباره بايد شناخت ... اصل واقعيت، در برابر «اصل لذت»، جايگاه خود را در ساختار اجتماعي به دست آورد. ... ژپتو براي تربيت و بافرهنگ شدن پينوكيو حاضر ...
آدمكي كه دوباره بايد شناخت ... اصل واقعيت، در برابر «اصل لذت»، جايگاه خود را در ساختار اجتماعي به دست آورد. ... ژپتو براي تربيت و بافرهنگ شدن پينوكيو حاضر ...
مقدمهاي بر ماجراهاي پينوكيو
احادیث و روایات: پیامبر اکرم (ص):بهشت را درى است كه ريّان ناميده مى شود از آن در، جز روزه داران وارد نشوند. .... آدمكي كه دوباره بايد شناخت · دروغ گوي چوبي كوچولو ...
احادیث و روایات: پیامبر اکرم (ص):بهشت را درى است كه ريّان ناميده مى شود از آن در، جز روزه داران وارد نشوند. .... آدمكي كه دوباره بايد شناخت · دروغ گوي چوبي كوچولو ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها