تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 17 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هيچ كس جز با اطاعت خدا خوشبخت نمى‏شود و جز با معصيت خدا بدبخت نمى‏گردد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

سایت نوید

کود مایع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799681908




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پسركي رانده شده از بهشت


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پسركي رانده شده از بهشت
پسركي رانده شده از بهشت     وارثان پينوكيو در فيلم و داستان معاصر   ربكا وست، استاد زبان‌ها و ادبيات رومي و مطالعات سينمايي و رسانه و نيز مدير مركز مطالعات جنسيتي دانشگاه شيكاگو است. زمينه‌هاي تخصصي كار او عبارتند از: سينماي ايتاليا و سينماي ايتاليايي - آمريكايي؛ نظريه ي فمينيستي فيلم؛ نظريه ي فيلم معاصر فرانسوي و ايتاليايي؛ وجوه اشتراك سينما و ادبيات، و بازيگري. مطلب نسبتاً مفصل و جامعي كه مي‌خوانيد، متن سخنان اوست در سال 2002 در سيمناري با عنوان «عروسك يك‌دنده: وارثان پينوكيو در فيلم و داستان معاصر» در سميناري در دانشگاه شيكاگو. ارزش پينوكيو   «روزي روزگاري - خوانندگان كوچولوي من فوراً خواهند گفت: پادشاهي بود. نه بچه‌ها! اشتباه كرديد. روزي روزگاري تكه‌چوبي بود». كتاب ماجراهاي پينوكيو با نقش‌آفريني عروسك دماغ‌درازي كه يكي از شناخته‌شده‌ترين شخصيت‌ها از زمان آفرينشش، در بيش از يك قرن پيش بوده، اين‌طور شروع مي‌شود. آخرين ارجاع‌ها به پينوكيو در جايي پيدا مي‌شود كه در نگاه اول دور از ذهن به نظر مي‌رسد: فيلم هوش مصنوعي اثر استيون اسپيلبرگ كه در سال 2001 بر اساس پروژه ي استنلي كوبريك كه با مرگش ناتمام مانده بود، ساخته شد و در آن روباتي بااحساس، آرزو دارد به يك پسر واقعي تبديل شود. منتقد فيلم، ديويد دِبني، در تحليلي اساساً منفي بر اين فيلم كه در دوم ژوئيه ي 2001 در نشريه ي «نيويوركر» منتشر شد، مي‌نويسد: «داستان به وضوح براساس داستان پينوكيو شكل گرفته، اما از همان ابتدا به آدم احساس دل‌آشوبه مي‌دهد. آيا سازندگان فيلم فراموش كرده‌اند كه پينوكيو يك بچه ي تخس و ناقلاست؟ او نافرمان و تنبل است، دروغ مي‌گويد و دماغ بسيار معروفي دارد كه بزرگ مي‌شود. پينوكيو مي‌خواهد يك آدم واقعي شود چون از اينكه به عنوان يك عروسك اين‌طرف و آن‌طرف انداخته شود خسته شده است. او تنها در اواخر قصه است كه، به واسطه ي عشق به پدر نجارش، رستگار مي‌شود.» شرط مي‌بندم كه اين خوانش كمابيش ساده‌انگارانه از پينوكيو بيشتر بر پاي ي خاطرات نسخه ي ديزني بوده تا قصه ي اصلي. در داستان پيچيده‌تر كولودي، هم محرك‌هايي براي احساسات تهوع‌آور و هم براي واكنش‌هاي عاطفي و عقلاني هست كه خوانندگان دقيق، از جمله نويسندگان برجسته ي ايتاليايي و آمريكايي، آن ها را تجربه كرده و در شكل دادن به پينوكيوي شخصي‌شان به كار برده‌اند. آيا پينوكيوي اصلي صرفاً يك «بچه ي تخس و ناقلا» بود كه به آساني توسط پدر قانوني‌اش «رستگار» شد؟ آيا او فقط به علّت خستگي‌اش از اين كه «به عنوان يك عروسك اين‌طرف و آن‌طرف انداخته شود»، آرزوي تبديل شدن به يك آدم واقعي را داشت؟ من اين‌طور فكر نمي‌كنم و بسياري از نويسندگان و فيلم‌سازاني كه از اين سمج‌ترين عروسك دنيا الهام گرفته‌اند هم چنين‌اند. اما ابتدا مي‌خواهم فيلم‌هاي اسپيلبرگ و ديزني را به هدف دوگانه ي اين سمينار بكشانم: نخست براي شرح پيچيدگي‌ها و ظرافت‌هاي داستان كولودي كه ابداً قصه ي كودكانه ي ساده‌اي درباره ي يك «بچه ي تخس و ناقلا» نيست؛ و سپس طرح و معرفي بازآفريني‌هاي گوناگون اثر كولودي در فيلم و قصه ي معاصر كه در اين داستان، گنجينه‌هاي سرشاري مي‌يابند از درون‌مايه‌ها، بن‌مايه‌ها و صور خيال براي كاوش در موضوع‌هاي مرتبطي مانند حد و مرزهاي بين انسان و غيرانسان يا پَساانسان، عوارض رسيدن به مرحله ي بلوغ و مسئوليت‌پذيري و جايگاه تعليم ‌و تربيت در اين فرآيند، نقش خطا و گناه در مورد فرد و جامعه و راه‌هاي تأثيرگذاري ديدگاه‌هاي برجسته درباره ي نقش‌هاي پدري و مادري - به لحاظ تاريخي و نيز در حال ‌حاضر - بر مفهوم مشترك ما از انسانيت. داستان دوست‌داشتني پينوكيو نه تنها نسل‌هايي از كودكان دنيا را سرگرم كرده، بلكه براي بسياري از داستان‌نويسان ايتاليايي (و غيرايتاليايي) كه براي بزرگ‌سالان داستان مي‌نويسند هم سوخت فراهم كرده و منبع الهامي براي ارجاع‌هاي سينمايي بود كه در مدّت صد سالي كه از آفرينش نخست عروسك توسط كولودي مي‌گذرد بلافاصله مي‌توان مورد شناسايي قرارشان داد. شخصيت پسركي نيمه‌انسان و دماغ‌دراز، به عنوان كهن ‌الگويي معاصر، نه تنها در فرهنگ عامه ي جهاني (در حال‌ حاضر از پينوكيو چقدر عروسك، اسباب‌بازي، پيكره، كارتون، ابزار تبليغاتي و مانند آن، وجود دارد؟) بلكه در فرهنگ والا نيز وارد شده، و اين امر با اينكه در زادگاه او چشم‌گيرتر بوده، در آمريكا و جاهاي ديگر نيز قابل مشاهده است. خواست من اين است كه دقيقاً نشان دهم اصل كتاب چه متن غني و جذّابي است (يا به بيان ديگر، ويژگي‌هاي ادبي خاص آن را نشان دهم)، و سپس برخي از آثار اقتباس‌شده از آن را تحليل كنم؛ به عبارت ديگر من در صدد پرداختن به «ارزش كاربردي» آن بوده‌ام كه بي‌ترديد از تأملات ادبي ناب، پا را فراتر مي‌گذارد و ما را به قلمرو نقد فرهنگي مي‌برد. كولودي: آثار، و ايتالياي زمانه ي او   درباره ي زندگي خصوصي خالق پينوكيو، كه تخلص كولودي را كه نام شهر زادگاه مادرش در نزديك پشيا در توسكاني بود برگزيد و همه ي عمرش مجرد ماند، جزئيات اندكي مي‌دانيم. كارلو كولودي در دهه ي 1850 كه ايتاليا به سمت يكپارچگي پيش مي‌رفت، به عنوان نويسنده به بلوغ رسيده بود. ما مي‌دانيم كه او، همانند بسياري از هم‌نسلانش در جنگ‌هاي 1848 تا 1849 براي استقلال ملّي و يكپارچگي ايتاليا، شركت كرده و در سراسر دهه ي 1850 به عنوان روزنامه‌نگاري بسيار پر كار، با نام‌هاي مختلف و در زمينه ي خيلي از موضوع‌ها، از جمله سياست و موسيقي، مشغول نوشتن بود. كولودي در دوره ي پيچيده‌اي از تاريخ ايتاليا زندگي مي‌كرد كه گرايش بسياري به اتحاد ملّي وجود داشت، و نيز ترديدهاي بسياري درباره ي اينكه چنين اتحادي براي كشوري كه عميقاً متأثر از سنت‌ها، فرقه‌ها و رسوم محلّي است، به چه معنا خواهد بود. اتحادي كه او ظاهراً همچون جمهوري‌خواهي در مقابل سلطنت‌طلبان، از آن حمايت مي‌كرد. شهر محبوب او، فلورانس، پنج‌ سال نخستين پايتخت كشور نوبنياد بود و كولودي به شدّت از وقوع اين اتفاق براي محلّي كه پيش از اين براي او همچون «خانه‌اي بزرگ» بود كه در آن همه ي ساكنانش يكديگر را مي‌شناختند، نفرت داشت. او شيفته ي نظم، مقررات و تمرين‌هاي آموزشي منظم بود اما پيش‌گويي، جادوگري و بي‌نظمي ذاتي چيزها هم او را جذب مي‌كرد. پس از اتحاد، هدف آگاهان، «ايتاليايي كردن مردم ايتاليا» بود، اما كولودي به رغم علاقه‌اش به نوشته‌هاي تربيتي، شديداً به آنان بدگمان بود، چراكه آن ها را تهديدي براي فرديت و ‌آزادي شخصي مي‌دانست. اين تضادهاي دروني كولودي در قصه ي پينوكيوي او كه مي‌تواند همچون داستاني درباره ي سازگاري و تخطي، هر دو، خوانده شود بروز مي‌يابد. پينوكيو و ادبيات كودكان   ادبيات كودكان از نوآوري‌هاي سده ي نوزدهم در ايتاليا و ديگر كشورها بود. در واقع در فرهنگ ايتاليايي، تمايز روشني ميان ادبيات بزرگ‌سالان و كودكان تا چند قرن مفهومي ناآشنا بود. سنت‌هاي عاميانه ي شفاهي و يك نظام آموزش و پرورش كلاسيك نيرومند (و اين دومي مختص ايتاليايي‌هاي طبقه ي بالا بود كه آن‌قدر مرفه بودند كه آموزش رسمي داشته باشند) تا حدّ زيادي، بخشي از يك تجربه ي مشترك بودند، و ايتاليايي‌هاي خردسال و بررگ‌سال هر دو در داستان‌هايي كه به شدّت متأثر از اين منابع بود سهيم مي‌شدند. آيين كاتوليك تقريباً جهاني ايتاليايي‌ها نيز كودكان را با ماجراها و شخصيت‌هاي كتاب مقدس كه ادبيات عامه ي ايتاليايي را تشكيل مي‌داد آشنا مي‌كرد، و ايتاليايي‌ها به خاطر قدرت سنت شفاهي به لذت‌هاي يك «داستان خوب» ساده، بدون احساس شرم از علاقه به قصه‌هاي جذّاب و خنده‌دار، حتي اگر از انواع كاملاً ساده‌انگارانه باشد، خو گرفته‌اند. در سده ي نوزدهم كه تأسيس كشور بر سر زبان‌ها بود و شكل دادن به شهروندان ايتاليايي با ارزش مشترك، مسأله ي داغ روز شد، تعداد كتاب‌هايي كه در اصل يا صرفاً براي كودكان، و با اعتنا به تفاوت‌هاي ميان اين دو گروه خوانندگان نوشته شده بودند، بسيار افزايش يافت. اين قضيه به شدّت بر سنت نوولا يا رمان كوتاه توسكاني كه دكامرون بوكاچو به آن تعلق داشت و نيز بر منابع كلاسيك از قبيل آثار هومر و دانته متكي بود. همان‌گونه كه گلاوكو كامبون منتقد نوشته است: «قصه‌گويي، هنري عاميانه در نواحي روستايي توسكاني است و تنوع بي‌پايان ماجراهاي پينوكيو، آگاهي‌اش از تيپ‌هاي اجتماعي و حكمت مطايبه ي آميزش بخشي از اين سنت برجسته‌اند». علاوه بر آن، كامبون بر تأثير اديسه، انئيد و كمدي الهي بر ساختار و سبك پينوكيو انگشت مي‌گذارد و نتيجه مي‌گيرد كه «در جايي همچون ايتاليا، زمينه ي فرهنگي واكنش عميق به اين جنبه ي افسانه ي كولودي و اعتبار آن، تضمين شده خواهد بودن. قصه ي اين عروسك را از نخستين چاپ آن تا امروز، خوانندگان كودك و بزرگ‌سال خوانده‌اند و لذت برده‌اند و هر كدام خوشي‌هاي متفاوتي در آن يافته‌اند. بازيگر و كارگردان معاصر ايتاليايي، روبرتو بنيني، كه طنزش نه تنها تا حدّ زيادي در سنت توسكاني رمان كوتاه، بلكه به گونه‌اي بسيار شخصي از تركيب منابع عاميانه و اين فرهنگ شكل گرفته، روايت خود از داستان ماجراهاي پينوكيو را، با بازي خودش در نقش پينوكيو، جلوي دوربين برده است. او در دهه ي 1970 در تهيه ي پينوكيو با جوزپه برتولوچي، فيلم‌ساز و نمايش نامه‌نويس (و برادر برناردو كه از جوزپه مشهورتر است)، شراكت داشته است. بنابراين علاقه ي او به اين موضوع بسيار ديرينه است. بنيني به گفته ي خودش در پي ارائه ي عناصر توراتي اين قصه است («كودكي خردسال، آنان را هدايت خواهد كرد») و با توجه به عشق بي‌كرانش به دانته و دانشش درباره ي او، جاي شگفتي نخواهد بود اگر كيفيت‌هاي سبكي دانته در كارش برجسته شود؛ همان‌طور كه شد. در عين ‌حال، خيل عظيمي از فيلم‌سازان و نويسندگان «جدي» به واكنش نسبت به اين داستان ادامه مي‌دهند، خواه در قالب دزدي غيرمستقيم برخي از عناصر آن، و خواه در قالب بازنويسي كلّي داستان اين عروسك كه با ذكر برخي جزئيات به آن خواهم پرداخت. پينوكيو و داستان‌هاي جدي   ماجراهاي پينوكيوي كولودي شايد ويژگي‌هايي شبيه قصه‌هاي پريان داشته باشد كه آن را به اين نوع از ادبيات كودكان پيوند دهد، اما بسياري از عناصر آن بيشتر به سنت داستان‌هاي منثور جدي بزرگ‌سالان تعلّق دارد. براي مثال، شخصيت‌هاي اصلي آن، برخلاف قهرمانان كاملاً خوب قصه‌هاي پريان، خصلت‌هاي بد زيادي دارند. پينوكيو در بيش‌تر بخش‌هاي داستان خطاكار و خودخواه است؛ ژپتو بسيار بداخلاق است؛ سيليژيا (آقاي آلبالو) زيادي مست مي‌كند، و پري آبي كه كاملاً سنگ دل است و اغلب محبت زيادي به عروسك نشان نمي‌دهد. علاوه بر آن قصه در فضاي شهرستاني توسكانيايي رخ مي‌دهد كه در نظر اول براي خوانندگان كاملاً قابل ‌تشخيص است. دنياي مسايل روزمره كه از آن‌جمله به دست آوردن چيزي براي خوردن است. اين دنيا به هيچ روي جهان آرماني نوع قصه‌هاي پريان نيست كه با جادو بر مسائل مادي فايق مي‌آيند و از آن پس همگي با شادماني زندگي مي‌كنند. با اين‌ حال، همان‌طور كه ايتالو كالوينو اشاره كرد، پينوكيو «الگويي از روايت است كه در آن هر مضموني با ضرباهنگ واقعي نمونه، ارائه و تكرار مي‌شود؛ هر بخش، كاركرد و ضرورتي در طرح كلي اثر دارد؛ هر شخصيت وضوح نمايان و صراحتي بيان دارد.» (مصاحبه ي ماريا كورتي با كالوينو در «آوتو گرافو»، اكتبر 1985). در اين معني، همان‌طور كه ولاديمير پراپ مشخص كرده، اين قصه مانند قصه ي پريان يا قصه ي عاميانه، از يك الگوي روايي بنيادي پيروي مي‌كند. پويايي كنش، همان‌طور كه به صورت افقي گسترش مي‌يابد، بسيار مهم تر از عناصر روان‌شناختي يا عناصر توصيفي فراوان است. در يك كلام، مسأله ي اصلي خود داستان است. مانند خيلي از قصه‌هاي پريان، در قصه ي پينوكيو هم چيرگي بر موانع است كه قصه را پيش مي‌برد؛ به گونه‌اي كه قهرمان داستان با پاياني خوش پاداش داده مي‌شود. براي درك بهتر ويژگي‌هايي كه قصه ي اين عروسك را پيچيده‌تر از يك قصه ي پريان ساده با نتيجه ي پاداش خوبي و فرمان‌برداري مي‌سازد نخست بايد به ياد داشته باشيم كه اين كتاب كه اكنون آن را يك قصه ي واحد مي‌دانيم در واقع با دو عنوان و در يك دوره ي سه ساله به صورت پياپي چاپ شده است. داستان يك عروسك در طول چند ماه در 1881 در يك مجله ي محبوب بچه‌ها منتشر مي‌شد. پانزده فصل نخست كتاب حاضر را اين بخش‌ها شكل داده كه در پايان آن ها پينوكيو دار زده مي‌شود و مي‌ميرد. كولودي از قرار معلوم بدون اينكه قصد زنده كردن قهرمانش را داشته باشد او را كشت، اما سردبير مجله تقاضا كرد كه اين داستان بسيار پرطرفدار را ادامه دهد. بنابراين كولودي در 1882 و 1883 بخش‌هاي ماجراهاي پينوكيو را به چاپ سپرد كه فصل‌هاي شانزدهم تا سي‌ و ششم كتاب شد. در داستان دنباله‌دار ديگري به نام پي‌پي، ميمون صورتي كوچولو كه كولودي در همان مجله ي كودكان، از 1883 تا 1885 چاپ كرد، پسر كوچولوي مطيع و ثروتمندي بود به نام آلفردو كه به نظر مي‌رسد همان پينوكيو - پس از تحولش از عروسك چوبي به انسان - باشد. با اين همه، اين آلفردوي فربه نيست كه در يادها مانده و داستانش بارها بازگويي شده، بلكه پينوكيوي بازيگوش لجبازي است كه خود را مرتباً در گرفتاري‌هاي سخت مي‌اندازد. در حقيقت، در اولين بخش كتاب - داستان يك عروسك - به زحمت نكته‌اي مثبت و آموزشي هست، و قصه بيش از اينكه از لحاظ تربيتي مفيد باشد، مخرب است. تنها در بخش دوم - ماجراهاي پينوكيو - اين عروسك تصميم مي‌گيرد كه پسر خوبي شود، و اين تنها در فصل 25 كه به پايان نزديك‌تر است رخ مي‌دهد. اكنون مي‌دانيم شيطنت و خلاف‌كاري براي خلاقيت روايي پويا انگيزه هاي بسيار بهتري نسبت به خوبي خشك و خالي‌اند. بنابراين شگفت نيست كه كولودي گرايش عروسك به خوبي را تا نزديكي پايان قصه به تأخير مي‌اندازد. نقد خصلتي اخلاقي كه در زندگي بعدي داستان در فرهنگ عامه بيش تر بر آن تأكيد شده، يعني دروغ‌گويي - به ويژه با برجستگي خارق‌العاده ي قضيه ي بزرگ شدن دماغ - در اثر بخش‌بخش كولودي بسيار كم تر آشكار است. و در اين جا دروغ‌گويي تنها يكي از خطاهاي بي‌شمار پينوكيو است كه شامل «گناه‌ها»ي عمومي بچه‌ها يعني نافرماني، ولگردي و فرار از مدرسه مي‌شود. پري آبي و داستان تخيلي   يكي از مهم ترين شخصيت‌هاي جديد بخش دوم داستان پينوكيو شخصيت پري آبي‌رنگ است؛ عامل زنانه ي مؤثري كه در قبال عروسك شيطان و سركشي كه تا پيش از ظهور او در جهان كاملاً مردانه ي گرگ‌هاي بي‌رحم ما و جهان عرض اندام بزن بهادرها و دردسرها و مصيبت‌ها زندگي مي‌كرده، نقش تربيت‌كننده را دارد. «تولد» عروسك بدون هيچ نقش مادرانه‌اي تحقق يافته، اما «تولد دوباره» و ارتقاي او به جايگاه انساني كامل، تحت تأثير مادر صورت مي‌پذيرد. چنان‌كه گويي كولودي به اين مسأله پي برده بود كه موجود بي‌مادر ناگزير موجودي وحشتناك (گونه‌اي فرانكنستين) و محكوم به طرد از خانواده ي انساني است. نيكلاس جِي در مقاله ي بسيار ارزشمند خود «جستار درباره ي پينوكيو» برخي از پيچيدگي‌هاي پري آبي را - كه نخست به عنوان دختركي دم‌مرگ و گونه‌اي خواهر براي عروسك و بعد در تولد دوباره‌اش به عنوان فردي بالغ و گونه‌اي مادر جوان ظاهر مي‌شود - بررسي مي‌كند. پرلا به او به عنوان دارنده ي «موقعيت اجتماعي بين بانويي از طبقه ي متوسط و زني از طبقه ي عامه ي روستايي» مي‌نگرد. جايگاه اساساً بورژوايي او در تضادي مسلم با جايگاه فقرزده ي «پدر» پينوكيو، ژپتو، است كه بيشتر نگران «واقعيت گرسنگي و مبارزه براي زنده ماندن» است، و بنابر نظر پرلا، تفاوت‌هاي اقتصادي و اجتماعي آنان، به معني اين است كه آن ها نمي‌توانند به عنوان خانواده‌اي شاد در كنار هم زندگي كنند؛ درست همان‌طور كه به نظر من ايتاليايي‌هاي زمان كولودي به شدّت با خطوط اقتصادي و طبقاتي تقسيم شده بودند. همچنين پرلا اشاره مي‌كند كه معمولاً در سنت قصه‌هاي پريان، مادر يا نامادري، والد سنگ‌دل‌تر است، در حالي‌كه مادرخوانده مهربان است. اما پري آبي، به عنوان «تصوير دروني شده ي مادر»، هم مهربان و هم سنگدل است و به اين ترتيب «دو مفهوم را در هم مي‌آميزد». جنبه‌هاي رازآميز و حتي اسطوره‌هاي بسياري از جمله موهاي آبي، قابليت دگرديسي و پيوند با مرگ به اين شخصيت پيچيده نسبت داده شده و همين جنبه‌ها نويسندگاني را كه روايت شخصي خود را از قصه ترتيب داده‌اند مسحور كرده است. به تعبير ماري روسو، پري آبي «زني عجيب و غريب» است؛ موجودي كه هم زمان مسحوركننده و نفرت‌انگيز است. با توجه به منابع فرهنگي غالب در ايتاليا، منتقدان اغلب او را با مريم مقدس مرتبط دانسته‌اند كه معمولاً با ردايي آبي تصوير مي‌شود و حتي با توجه به اين كه پينوكيو پسر درودگري است كه نامش از جوزپه يا يوسف ريشه گرفته است (در انجيل، شوهر مريم نجار است. م) و نيز با در نظر گرفتن اين كه عروسك بايد براي تولد دوباره به عنوان موجودي دگرگون‌شده بميرد، قصه را به عنوان تمثيلي مسيحيايي قرائت كرده‌اند. اما پري آبي - مادر، خواهر، پري، مادرخوانده يا نماينده ي مريم مقدس - شخصيتِ زنِ به طرز مشوش‌كننده‌اي عجيب در قصه‌اي است كه به قول پرلا، «خانواده ي پدرسالار در آن، نماينده ي جزيره‌اي امن در يك دنياي خودخواه، خصمانه و خشن است». خانواده ي پدرسالاري كه مي‌توان اضافه كرد نسبت به خانواده‌هاي سنتي هم‌عصر خود كم ترين رنگ مادرانه را دارد. پري آبي تنها عنصر مشوش‌كننده در قصه ي عروسك نيست. خود پينوكيو از ابتدا اسرارآميز است. اولش تكه‌اي چوب است؛ اما تكه چوبي بسيار خاص كه حتي پيش از اين كه به عروسك تبديل شود حرف مي‌زند. درودگر پير، استاد آنتونيو، مشروب‌خواري كه به خاطر اين كه «نوك دماغش مثل آلبالويي رسيده، براق و كبود بود»، آقاي آلبالو صدايش مي‌زنند، قصد دارد از اين تكه چوب پايه‌اي براي يك ميز بسازد. آقاي آلبالو با شنيدن صدايي ضعيف از تكه چوب كه التماس مي‌كند «اين‌قدر محكم منو نزن»، از بريدن چوب دست مي‌كشد. آقاي آلبالو كه فكر مي‌كند صدا از خيالات خودش است، با اين كه ترسيده، با خشونت زياد به بريدن چوب ادامه مي‌دهد و فقط وقتي از كار دست مي‌كشد كه هنگام رنده كردن چوب، صدا مي‌گويد: «نكن! داري شكمم رو قلقلك مي‌دي!» آن‌وقت پيرمرد آن‌قدر مي‌ترسد كه «نوك دماغش از ترس آبي مي‌شود». خشونت، مثله كردن رعب‌آور و وحشت سرد، اين نخستين فصل تكان‌دهنده ي قصه را فرا گرفته است، آقاي آلبالو تنها عامل جذب كردن كودكان و نيز خنداندن خوانندگان بزرگ‌سال است كه شايد او را زيادي حساب كنند. آقاي آلبالو خيلي خوش‌حال است كه تكه چوب سخن‌گوي ترسناك را به دوستش ژپتو داده و ژپتو كه قبلاً نيت خود را براي تراشيدن عروسكي كه «بتواند برقصد و شمشيربازي كند و جسورانه جست‌وخيز كند» آشكار كرده (هدف او اين است كه براي امرار معاش با عروسكش دور دنيا بچرخد)، چوب را به خانه مي‌برد و شروع به تراشيدن منبع درآمد كوچولوي خود مي‌كند. او اسم عروسك را پينوكيو مي‌گذارد كه به معني «ميوه ي كاج» (pine nut) است و به نحو مسخره‌اي اظهار مي‌كند كه او قبلاً مي‌دانسته كه خانواده ي پينوكيوها پولدار بوده‌اند؛ به عبارت ديگر «ثروتمندترين آن ها از راه گدايي نان مي‌خورده است». به اين ترتيب درون‌مايه ي گرسنگي و جست‌وجوي هميشگي براي غذاي بخور و نمير وارد قصه مي‌شود. وجود قبلي و اسرارآميز پينوكيو، وجود كاملاً بالقوه‌اي است كه در تكه‌اي چوب پنهان بوده و منتظر آزاد شدن از آن در قالب يك شكل است. اين موضوع، عناصر اسطوره‌اي را وارد داستان مي‌سازد. همان‌طور كه رودولف تومازي منتقد در تفسير ويژگي‌هاي تمثيلي و نمادين قصه اشاره كرده، كولودي قطعاً از اسطوره‌هاي سلتي و اسكانديناويايي درباره ي درختان سخن‌گو كه پيش از اين با روايت‌هاي قصه‌هاي پريان ايتاليايي و فرانسوي در آثار نويسندگاني مانند پرو و لوييجي كاپوآنا درآميخته بود آگاه بوده است. به علاوه دانته نمونه ي درخور توجهي از اين گياه جادويي را در دوزخ خود - در جمع كساني‌كه خودكشي كرده‌اند و بايد عذاب‌هاي جاوداني را به عنوان درختان و بوته‌هاي پر گره ي سخن‌گو متحمل شوند - به دست داده است. خانه ي ژپتو گونه‌اي مكان بين واقعيت و خيال است كه درست براي چنين تولدي مناسب است، زيرا اين خانه در واقع منزلي محقر و ويران با اسبابي ناچيز است كه اجاقي با يك كتري كه از آن بخار بلند مي‌شود روي ديوارش نقاشي شده است؛ فضايي با ديوارهاي آهكي و بينابين خيال و واقعيت، «ديواري آهكي» يا آستانه‌اي كه در يك سويش بالقوگي و در سوي ديگرش عينيت يافتن قرار دارد. وجود بالقوه ي پينوكيو - كه در صداي ضعيفي كه از ماده ي بي‌شكل بيرون مي‌آيد نشان داده شده - درست مانند روح بي‌شكل، كه در قالب جسم يك انسان جاي مي‌گيرد، در شكلي كه آفريننده‌اش به آن مي‌دهد پديدار مي‌شود (گفتار دانته درباره ي رابطه ي بين روح و جسم در برزخ ممكن است در اين جا مناسبتي داشته باشد). همچنان‌ كه قصه پيش مي‌رود، عناصر خوفناك بسياري وارد داستان مي‌شود: صحنه‌هاي فراواني از به دار آويخته شدن پينوكيو، و تصويرهاي تشييع جنازه كه دخترك موآبيِ در حال احتضار را احاطه كرده است. با اين همه اين وحشت و هراس با شخصيت‌هاي روزمره ي آشنا و لحن دوستانه، صادقانه و پدربزرگ‌وارِِ راوي كه حوادث شگفت‌آور را با نثر بسيار چابك و متجسم فلورانسي شرح مي‌دهد تعديل مي‌شود. صميميت و سرزندگي لحن كتاب، پويايي پرنشاط روايت كه همواره پينوكيو را در ماجراهاي مختلف به پيش مي‌برد و درون‌مايه‌هاي بسيار كهن و آشناي سفر به عنوان آغاز بلوغ، چيره شدن بر سختي‌ها و مشكلات، و جست‌وجوي محبت مادر، همه ي اين عناصر مثبت، جاذبه و گيرايي روند كلي كتاب را توضيح مي‌دهند. بازنويسي پينوكيو   شور روايي پينوكيو و كيفيت‌هاي تاريك‌تر و گناه‌كارانه‌تر آن، نويسندگان معاصر پرشماري، از جمله نويسندگان ايتاليايي مانند جاني سلاتي، اومبرتو اكو، لوييجي مالربا، و جورجو مانگانلي، و همين‌طور نويسنده ي آمريكايي، رابرت كوور، را به خود جذب كرده است. فيلم‌سازان نيز جذب اين قصه شده‌اند ولي هيچ‌يك به اندازه ي والت ديزني موفق نبوده‌اند كه به برخي از جزئيات اين روايت كارتوني سال 1940، در بخشي مستقل خواهم پرداخت. با اين‌حال پيش از پرداختن به فيلم ديزني، مي‌خواهم نگاهي به بازنويسي‌هاي معاصر پينوكيو بيندازم. وقتي سبك‌هاي داستاني رئاليستي و نئورئاليستي ايتاليايي قواي خلاقانه ي خود را به تمامي مصرف كرده و در گونه‌اي جريان غالب روايت خطي و سبك يكسان، ساكن مانده بود، نويسندگان تجربي به جست‌وجوي الگوهاي متفاوت و نو در خلق داستان برآمدند. نمونه‌اي از اين داستان‌هاي تجربي، ماجراهاي گيزاردي از جاني سلاتي، چاپ 1973، است كه در عنوان خود از ماجراهاي پينوكيوي كولودي تقليد كرده اما شباهت آن ها تنها در عنوان‌شان نيست. سلاتي سبك كولودي و كيفيات گناه‌كارانه ي ماجراهاي اين عروسك را تحسين مي‌كرد و كتابش نيز هر چند بازنويسي آشكار كار كولودي نيست، اما بيش تر ماجراهاي منفي گيزاردي جوان را، كه پدر و مادر سرخورده‌اش او را به خاطر كار نكردن و لميدن از خانه بيرون انداخته‌اند بازگو مي‌كند. اين رمان به شدت بخش‌بخش است، مانند قصه ي كولودي، و پر است از شخصيت‌هاي تهديدكننده‌اي كه مرتباً از گيزاردي استفاده و سوءاستفاده مي‌كنند. انتخاب يك كتاب كودكان به عنوان الگويي كامل بسيار مهم است چرا كه نشان‌دهنده ي جابه جايي از الگوهاي فرهنگ سطح بالا به اشكال عامه‌پسند و گونه‌اي گرايش به قصه‌گويي در مقابل گرايش غالب‌تر به رمان‌هاي واقع‌گرا بود كه از دهه ي 1970 مشخصه ي داستان منثور ايتاليايي شده بود. سلاتي شايد، غيرمستقيم، از نخستين رمان ايتالو كالوينو، مسير خانه ي عنكبوت‌ها هم الهام گرفته باشد كه كمي پس از جنگ جهاني دوم نوشته شده بود و نه تنها در نام پسر قهرمان داستان، پين، بلكه در پري افسانه‌اي كتاب، و طرح و ساختار مقامه‌وار آن، به قصه ي كولودي نظر داشت. در آثار كالوينو و سلاتي، كه سرانجام دوستاني صميمي شدند و گاه همكاري مي‌كردند، اغلب رگه‌هاي ساختاري و موضوعي سنت قصه‌گويي، خواه كتبي و خواه شفاهي، را مي‌يابيم و قصه ي كولودي نمونه‌اي عالي از اين سنت است. قبل از انتشار قصه ي پينوكيو گونه ي بسيار ابتكاري سلاتي در 1973، نويسنده ي ايتاليايي ديگري دل‌بستگي‌اش به ماجراهاي پينوكيو را در مقاله‌هايي در روزنامه ي «لِسپرسو» در 1968 و 1970 نشان داده بود. جورجو مانگانلي كه در 1990 درگذشت، يكي از اصيل‌ترين نويسندگان معاصر ايتاليايي است؛ انديشمندي عميق در الگوهاي روان‌شناختي يونگي، مترجم كارهاي پو، نويسنده ي بسياري كتاب‌هاي فوق‌العاده پيچيده ي بلاغي و مضامين پرشور (مضمون‌هاي محبوبي شامل مرگ، دلهره و خطرهاي عشق)، و يك منتقد متخصص ادبيات باروك و نويسندگان انگليسي و ايتاليايي. مانگانلي شيفته ي اين عروسك بود كه داستانش پژواك اسطوره‌اي و روان‌شناختي ژرفي براي او داشت. او تصويرهاي پينوكيو را جمع‌آوري مي‌كرد و وقتي من با او در نيمه ي دهه ي 1980 در آپارتمانش در رُم مصاحبه مي‌كردم از ديدن اين كه كتابخانه‌اش پر از مجسمه‌هاي كوچك و بزرگ اين عروسك بود شگفت‌زده شدم. مانگانلي بعد از چاپ مقاله‌هايش درباره ي عروسك كولودي در 1968 و 1970، كتابي با عنوان پينوكيو: يك كتاب موازي نوشت كه در 1978 منتشر شد. كتاب هم زمان با بازگويي و تغيير قصه ي كولودي، كيفيت‌هاي نمادين، رمزي و معماگونه ي قصه را بيرون مي‌كشد و بر شخصيت رازآميز پري آبي، كه آورنده ي زندگي و مرگ، هر دو، است تمركز بيش تري مي‌كند. شخصيت مؤنث، فريبا و خطرناكي كه مانند موجود ديگري در مرز ميان واقعي و غيرواقعي، قدرت و حقارت، بندگي و گناه، به عروسك گره خورده است. مانگانلي در مقاله‌اي در روزنامه كه در مجموعه ي مقاله‌هاي منتشر شده او در 1986 گنجانده شد، پينوكيو را نماينده ي كهن‌الگوي «حيله‌گر» مي‌داند كه در بسياري از سنت‌هاي فرهنگي، مطرح شده است. او يكه و تنها بايد سنگيني وظيفه ي گناه‌كارانه ي خود را به دوش كشد بدون اين كه جامعه‌اي كه اين وظيفه را به او محول كرده، همراهي‌اش كند. مانگانلي همچنين يادآور مي‌شود كه فرار عروسك از خانه سفري به سوي چيزي است، و اين «چيز»، مرگ به عنوان عروسك و باززايي به عنوان انساني منسجم است. مانگانلي اظهار مي‌دارد پينوكيو كه به وسيله ي اعمال خوب كشته شده، به گفته ي كولودي به عنوان «پسري شبيه همه ي پسرهاي ديگر» برمي‌خيزد ... اين عبارت سطحي به اين برهان كودكانه مي‌چسبد: با پذيرش تفاوت و نيز بي‌همانندي خود، يا با از دست دادن هر دو. پينوكيو بي‌همانندي خود همچون عروسك را رها مي‌كند؛ او به عنوان يك انسان نامي خواهد داشت اما گم‌نام خواهد بود. او به عنوان يك عروسك، از شكل افتاده است و بي‌بهره از برخي حساسيت‌ها، اما فراموش نكنيم كه اين «از شكل‌افتادگي يكي از شرايط آزادي هم هست. از ميان نويسندگان قرن بيستم ايتاليا كسي را سراغ نداريم كه در معاني پينوكيو به عمق مانگانلي تأمل كرده باشد؛ و نيز نويسنده ي مدرن ديگري كه تا اين حد طرفدار تفاوت، هنجارشكني و بي‌همانندي در مقابل اثرات كشنده و مرگ‌آور تقليد باشد. ميل دارم به اختصار به دو پينوكيوي ايتاليايي معاصر ديگر نيز بپردازم: داستان جذاب پينوكيوي چكمه‌پوش از لوييجي مالربا، و پينوكيوي بيچاره! از اومبرتواكو، كه تمرين زبان‌شناسانه ي دل‌پذيري شامل مجموعه‌اي از اسامي مشابه است. مالربا، نويسنده ي ديگري كه وابسته به مكتب تجربي دهه ي 1960 و 1970 است، داستان‌نويس بسيار موفقي است، اما كتاب‌هاي بسياري نيز براي جوانان نوشته است. پينوكيوي چكمه‌پوش او، داستان اين عروسك را بازگو مي‌كند كه با اين اشتياق كه پسر خوبي نشود، اين‌بار نه از خانه كه از قصه ي خودش فرار مي‌كند تا در قصه‌هاي پريان معروف ديگر پنهان شود. پينوكيو به درون قصه‌هاي شنل‌قرمزي، سيندرلا و گربه ي چكمه‌پوش مي‌رود، و هر بار تلاش مي‌كند شخصيت‌ها را وادار كند تا داستان‌شان را اصلاح كنند و او را هم در آن جا دهند، اما آن ها همگي بسيار محافظه‌كار و سخت بر اين باورند كه آن چه نوشته شده، نوشته شده. با اين‌حال پينوكيو به آن چه هست اعتراض دارد و مي‌گويد داستان‌ها براي همه‌اند و مي‌توانند مطابق آن چه كه هر كسي دوست دارد آن ها را بگويد تغيير كنند. مالربا، همچون سلاتي و مانگانلي، آشكارا بيش از اين كه طرفدار پسر كوچولوي واقعي خوب باشد طرفدار عروسك گناه‌كار است. افزون بر اين، او گذر پينوكيو از مرز داستان‌ها را براي گفتن نكته ي مهمي درباره ي قواعد حاكم بر داستان‌سرايي و راه هايي كه ممكن است آن قواعد به نفع خلاقيت و تازگي تغيير كنند يا شكسته شوند به كار مي‌گيرد. پس از آن، پينوكيوي بيچاره! اومبرتو اكو است كه در واقع دانشجويان در يكي از سمينارهاي او در دانشگاه بولونيا آن را نوشته‌اند و او آن را پرورده است. در اين كلاس، اكو به دانشجويانش تمرين‌هايي به صورت بازي‌هاي زباني داده بود. تمرين پينوكيو عبارت بود از نوشتن خلاصه‌اي از داستان در ده خط، تنها با استفاده از كلماتي كه با حرف p شروع مي‌شوند. اكو از نتايج كار به قدري خوشش آمد كه چند تا از داستان‌هاي دانشجويان را به صورت قطعه‌اي بلندتر كنار هم گذاشت. اين تمرين با هدف كمك به دانشجويان براي ارتقاي گنجينه ي واژگان‌شان بود، اما يك تغيير ضمني عالي در معني قصه نيز از آن به دست آمد. قصه ي پينوكيو از اندك داستان‌هايي است كه اكو مي‌توانست انتظار داشته باشد تمام دانشجويانش آن را بشناسند و استفاده ي او از آن نشان مي‌داد كه اين قصه تا چه ژرفايي در آگاهي جمعي ايتاليايي‌ها نفوذ كرده است. حتي اگر، چنان‌كه در مورد آثار كلاسيك رخ مي‌دهد، بسياري اعتراف كنند كه هرگز كتاب اصلي را به تمامي نخوانده‌اند. «پينوكيو در ونيز» اثر كوور   در پايان سخنانم درباره ي روايت‌هاي نوشتاري از پينوكيو، بهتر است به رمان جذاب نويسنده ي آمريكايي، رابرت كوور با عنوان پينوكيو در ونيز كه در 1991 منتشر شد بپردازم. كوور كه به خاطر داستان‌هاي اصيل و اغلب تجربي خود بسيار تمجيد شده، نويسنده ي مجموعه داستان معروف آهنگ‌ها و نغمه‌هاي سوزان و چند رمان و مجموعه داستان ديگر است. پينوكيو در ونيز نه تنها يك شاهكار پست‌مدرن است بلكه دانش ژرف كوور درباره ي قصه ي اصلي ايتاليايي و ديگر جنبه‌هاي فرهنگ ايتاليايي مانند كمديا دل‌آرته، تاريخ ونيز و به ويژه كارناوال ونيزي را هم آشكار مي‌كند. در اين داستان، پينوكيو استاد سالخورده ي ممتاز و بازنشسته ي يك دانشگاه آمريكايي است كه به زادگاهش ونيز بازمي‌گردد تا شاهكارش با عنوان مامان را كه به پري آبي تقديم شده، به پايان برساند. پينوكيوي سالخورده تمام ماجراهاي خطرناك خود را دوباره زندگي مي‌كند؛ به گونه‌اي كه آرام‌آرام به حالت يك عروسك چوبي بازمي‌گردد. كتاب مانند اجراي كمديا دل‌آرته شلوغ و جفنگ است، اما همچنين تفكري فلسفي در قالبي داستاني است درباره ي آن چه كه به انسان بودن ارزش مي‌بخشد. فكر مي‌كنم انتخاب و تمركز بر پري آبي به عنوان معشوق گم‌شده و مادر، علت اصلي شور و حرارت كتاب است كه هرگز براي مدتي طولاني از اين تمثيل كه زندگي سفري است از خاستگاهي مادرانه يا زهدان به سوي مرگ يا مقبره، جدا نمي‌شود. و پري آبي، همانند روايت مانگانلي از او، شخصيتي به شدت دمدمي است: گاهي يك دختر ابله آدامس خور آمريكايي به نام بلوپل است، گاهي دختر كوچكي با شخصيت اثيري دوست‌داشتني و موهاي آبي است، و گاهي يك هيولاي ظالم ترسناك. تمام نمودهاي او در ملاقات نهايي‌اش با پينوكيو يك‌جا جمع مي‌شوند و او سرانجام در آستانه ي مرگ درمي‌يابد كه پيوند آنان به عنوان موجوداتي عجيب‌الخلقه و مطرود از دايره ي انساني - او به عنوان موجودي كه ذاتاً تكه‌اي چوب است و شخصيت مؤنث به عنوان موجودي‌ كه فاقد آن چيزي است كه زنان دارند - در طول سال‌ها آشكار شده است. اين كتابي عالي است كه با علم به پيچيدگي‌هاي قصه ي اصلي - كه در پينوكيوي كاملاً پست‌مدرن، جاني دوباره گرفته‌اند - حتي دل‌پذيرتر هم مي‌شود. پينوكيو در سينما   فيلم‌سازان بسياري از جمله فدريكو فليني و فرانسيس فورد كاپولا خواسته‌اند قصه ي كولودي را به فيلم تبديل كنند، اما هيچ‌يك از اين ها انجام نشد، هر چند كه آخرين فيلم فليني، آواي ماه با بازي روبرتو بنيني، اشاره‌هاي آشكاري به داستان اين عروسك دارد. كارگردان‌هاي ديگري روايت‌هايي از پينوكيو، كارتوني يا زنده يا تركيبي از اين دو را ساخته‌اند، و گذشته از زبان‌هاي ايتاليايي، فرانسوي، روسي، آلماني و ژاپني، و چندين روايت ديگر براي پرده ي بزرگ و تلويزيون، دست‌كم چهارده فيلم به زبان ‌انگليسي بر اساس اين قصه ساخته شده است. ژاپني‌ها علاقه ي خاصي به پينوكيو دارند و سريال كارتوني‌اش را ساخته‌اند. گرچه كولودي جزئيات مربوط به شخصيت‌ها يا فضاها را به دست نداده، اين قصه از وقتي قالب سريالي آن عرضه شد، سنت تصويري بسيار غني‌اي را موجب شده كه به نوبه ي خود تصاوير سينمايي بي‌شماري را پرورانده است. انتظار شديدي براي روايت روبرتو بنيني، كارگردان و بازيگر، از اين قصه كه در آن خودش در نقش عروسك بازي مي‌كند، وجود دارد (اين مقاله زماني نوشته شده كه فيلم بنيني در حال ساخت بود. م.) بنيني در مصاحبه‌اي به تاريخ هفتم فوريه ي 2001 با سردبير و مؤسس «لارِپوبليكا»، اوجنيو اسكالفاري، با شوقي فراوان درباره ي اين پروژه كه سال‌ها رؤياي او بوده سخن مي‌گويد. او مي‌گويد قصه ي كولودي را تا بيست ‌سالگي نه خودش خوانده بود و نه پدر و مادرش وقتي بچه بود براي او خوانده بودند، چرا كه آن ها از دهقانان بي‌سواد توسكاني بودند. با اين‌حال بنيني هنگامي‌كه بچه بود از وجود اين عروسك آگاه بود چون مادرش به او تذكر مي‌داد كه اگر دروغ بگويد دماغش مانند دماغ پينوكيو بزرگ خواهد شد و بعد دانته آليگيري او را به جهنم خواهد برد: «بعد يك روز در پيزا مجسمه‌اي از دانته ديدم و با آن دماغش فكر كردم كه او پينوكيو است. بعداً جمله‌اي در كنويويو [يكي از آثار دانته] خواندم كه مي‌گفت: «"در واقع من قايقي بي‌مهار بوده‌ام كه فقر اندوهبار مرا به جلو رانده است." آيا شما مي‌توانيد بيش از اين به پينوكيو شباهت داشته باشيد؟!» بنيني با اين داستان جالب، دقيقاً روشن مي‌كند كه چه ارتباط نيرومندي ميان يك مرجع فرهيخته ي تمام‌عيار - دانته - و شخصيت كم‌قدرت‌تر اما نه با اهميت فرهنگي كمترِ كولودي يافته است. اين بازيگر - كارگردان همچنين مي‌گويد: «چه بسيارند چيزهاي زيبايي كه اين عروسك موجب شده نوشته شوند»، و نقل مي‌كند از بندتو كروچه ي فيلسوف (كه مي‌گفت: «پينوكيو چوبي است كه انسان از آن تراشيده شده است») و از كالوينو، آنتونيو گرامشي نويسنده و منتقد، پيترو سيتاتي منتقد ماركسيست، آلبرتو آسور روسا و جورجو مانگانلي، كه آخري را «عجيب‌ترين پينوكيوشناس از ميان همه» مي‌خواند. لذت بنيني از كار كردن روي اقتباس سينمايي‌اش از اين قصه به گونه‌اي قدرتمند در مصاحبه ظاهر مي‌شود و گفته‌هايش اشتياق ما را براي ديدن نتيجه ي تعمق طولاني او روي اين عروسك محبوب، تيزتر مي‌كند. اگر كسي بتواند در بخشيدن يك زندگي سينمايي كامل به پينوكيو، با دقت و حرارت، موفق شود، همين پسربچه ي فوق‌العاده بااستعداد و حساس اهل توسكاني است كه همين‌حالا هم به خاطر لودگي‌اش روي پرده و بيرون از آن، با شفقت به عنوان پينوكيو شناخته مي‌شود. يكي از تازه‌ترين اقتباس‌هاي آمريكايي از اين قصه، فيلم ماجراهاي پينوكيو (استيو بارون، 1996) با بازي مارتين لاندو در نقش ژپتو و جاناتن تيلر تامس در نقش پينوكيو پس از تبديل شدن به «پسري واقعي» است. ماجراهاي جديد پينوكيو (مايكل اندرسن، 1999) نيز در حكم دنباله‌اي بر داستان پينوكيو است. فيلم ساخته شده در 1996 كه تلفيقي است از شخصيت‌هاي زنده و انيميشن، تقريباً به شكل دقيقي از قصه ي كولودي پيروي مي‌كند. با اين‌حال تغييرهاي جالبي هم در قصه داده است. فيلم كمابيش در فضاي ايتالياي قرن هجدهم جريان دارد و از همان اولين لحظه‌ها، احساساتي‌گري بيشتري نسبت به قصه ي كولودي به خرج مي‌دهد. در فيلم، ژپتو سال‌ها پيش از تولد پينوكيو روي درختي در جنگل، حروف اول اسم خود و محبوبش لئونا را درون قلبي مي‌كند، و اين همان تكه‌چوبي است كه اين عروسك جادويي از آن تراشيده مي‌شود. لئونا با برادر ژپتو ازدواج كرده و به همين‌دليل ژپتو 25 سال در آتش فراق او سوخته است. بنابراين پينوكيو «فرزند عشق» آن دو است و ما از آغاز مي‌دانيم كه آن ها سرانجام خانواده ي خوش‌بختي خواهند شد. بيش ترين دستكاري آشكار در داستان كولودي، غيبت پري آبي است. به جاي او، لئوناي انساني را داريم (با بازي ژِنِويِو بورژو) كه مادري بالقوه براي عروسك است و چيزي كم ندارد. او كاملاً برخلاف پري آبي مرموز و بي‌ثبات، يك شخصيت مادرانه ي خردمند است. پينوكيو يا - چنان‌كه دوست شيطانش لمپ‌ديك او را صدا مي‌زند - وودي (woody) در مدرسه مي‌آموزد كه آن چه انسان‌ها را از ديگر موجودات متمايز مي‌كند، توانايي گريه كردن‌شان است. اين درس، درست وقتي كه پينوكيو يك پسر واقعي مي‌شود، واقعيت مي‌يابد، زيرا به علت اشك‌هايش است كه او به يك پسر واقعي تبديل مي‌شود. فيلم خوش‌ساخت او كمي كسل‌كننده است و عناصر اروپايي و آمريكايي آن به طرز عجيبي ناسازگارند. براي نمونه، طرز صحبت و رفتار جيرجيرك سخن‌گو، پِپه، به شدت آمريكايي است، در حالي‌كه فضاي فيلم و نيز شخصيت‌هاي خلاف‌كارش همه اروپايي هستند. با اين‌حال و با وجود اين نقطه‌ضعف‌ها، اين فيلم، اقتباسي ارزشمند از قصه ي كولودي براي پرده ي سينماست. پينوكيوي ديزني   دست‌كم در دنياي انگليسي‌زبان، كار هيچ فيلم‌سازي نتوانسته به پاي دستاوردهاي والت ديزني برسد كه در 1940 نسخه‌اي كارتوني از پينوكيو را عرضه كرد كه پس از شصت‌سال همچنان همه ي ما را وامي‌دارد تا نسبت به اين عروسك چوبي، واكنش نشان بدهيم. گرچه منتقدان درباره ي عظمت تكنيكي اين فيلم موافقت دارند، در نمايش اول با استقبال زيادي روبه رو نشد. روي جلد نسخه ي ويدئويي فيلم، كه به مناسبت شصتمين سالگرد ساخته شدنش عرضه شده، از آن به عنوان «شاهكار جاوداني» ياد شده، و «تي‌وي گايد» از پينوكيوي اين فيلم به عنوان «بزرگ‌ترين چهره ي كارتوني تمام اعصار» نام مي‌برد. سپيدبرفي و هفت كوتوله، محصول 1937 ديزني، در زمان خودش به پيشرفت‌هاي عظيمي در انيميشن دست يافته بود و سرگي ايزنشتين، آن را بزرگ ترين فيلمي كه تاكنون ساخته شده خوانده بود، زيرا نشان مي‌داد كه كارتون‌ها مي‌توانند تصويري را كه يك كارگردان ممكن است تصور كند، خلق كنند و از اين‌رو حوزه ي وسيع و جديدي در خلاقيت و آزادي سينمايي ايجاد كرده بودند. امري كه با پيشرفت‌هاي فني سپيدبرفي و هفت‌كوتوله و همكاري صدها هنرمند و تكنيسيني كه به قول راجر ايبرت، در گونه‌اي «تجلي خلاق گروهي» گرد هم آمده بودند، ممكن شد. ايبرت اطلاعات جالبي درباره ي نوآوري‌هاي تكنيكي فيلم ديزني ارائه مي‌دهد. تماشاگران احتمالاً به واسطه ي موسيقي عالي فيلم، شخصيت‌هاي انسان‌مانند (با صداهاي كاملاً به دقت انتخاب شده) و اشاره‌هايي به تيپ‌هاي قابل‌تشخيص، هم از طبقه‌هاي فرهنگي بالا و هم از عامه، بيش از نوآوري‌هاي تكنيكي فيلم - كه ممكن است به آن توجه نكنند - تحت تأثير قرار مي‌گيرند. فيلم، ‌اسكارهاي بهترين موسيقي اريژينال و بهترين آواز (به خاطر آواز فراموش نشدني «وقتي آرزو داشتي روي يك ستاره باشي») را به دست آورد. شخصيت‌هاي فيلم، با كم كردن از شمار زياد شخصيت‌هاي كتاب اصلي، به چند تيپ خوب و بد تقليل يافته كه به معني كامل كلمه، درست ترسيم شده‌اند: ژپتوي مهربان، پينوكيوي دوست‌داشتني و معصوم، جيرجيرك عجيب و تمام آمريكايي، پري آبي زيبا، محبوبه ي ژپتو، و فيگارو گربه ي خانگي، و كلئو ماهي خانگي كه بسيار انساني شده‌اند. و نيز جان كوچولو، روباه مكار آبله‌رو، استرومبولي رييس خشن خيمه‌شب‌بازي، فول فلو شخصيت ساديست ديكنزي، و مونسترو نهنگ مهيب. ديزني يك داستان اخلاقي صميمي عرضه مي‌كند كه در آن خير بر شر غلبه مي‌كند، مطابق يك آئين‌نامه ي نسبتاً تصنعي كه ابتدا پري آبي آن را بيان مي‌كند: «شجاعت و فايده و راست‌گويي خودت را ثابت كن»، «كسي‌كه خوب نباشد انگار از چوب است»، «اگر به يك پسر بد فرصت كافي بدهي، خيلي زود از خودش يك الاغ خواهد ساخت»، «وقتي آرزو داري روي يك ستاره باشي، فرق نمي‌كند كي باشي» و از اين ‌قبيل. شايدت بچه‌ها هنوز هم از ديدن اين فيلم لذت مي‌برند زيرا چنان‌كه راجر ايبرت مي‌گويد: «همه ي بچه‌ها مي‌خواهند يك بچه ي واقعي بشوند و شك دارند كه بتوانند». اين است كه به شدت با پينوكيو و آرزويش مبني بر يك پسر واقعي شدن هم‌ذات‌پنداري مي‌كنند. يا به نظر من، شايد تماشاگران جوان از آن‌رو بيش ترين واكنش را به جنبه‌هاي عميقاً ترسناك فيلم نشان مي‌دهند كه از پيش، چيزي از آن را در خود دارند؛ همان‌طور كه به قصه‌هاي پريان كلاسيكي كه بچه‌ها را بيش از همه جذب خود مي‌كنند، واكنش نشان مي‌دهند. خودم به خاطر دارم كه نامادري ظالم و جادوگر وحشتناك در سپيدبرفي و جادوگر ظالم غرب در جادوگر اُز مدتي طولاني مرا پريشان كرده بودند. با اين‌حال من با سپيدبرفي يا دوروتي هم‌ذات‌پنداري نمي‌كردم. درحقيقت مي‌خواستم يك جادوگر باشم و الآن فكر مي‌كنم كه در واقع خواهان قدرت آن ها بر ديگران و روش زندگي گناه‌كارانه و مطبوع‌شان بودم. شايد چيزي شبيه اين تمايل به گناه‌كاري، بچه‌ها را به داستان پينوكيو جذب مي‌كند. نه به اين‌دليل كه مي‌خواهند پينوكيو واقعي باشد، بلكه از آن‌رو كه از درگيري او با خطر و مرگ لذت مي‌برند، و همين‌طور از هيجان هم‌دلانه بابت تجربه‌هايي كه در غير اين ‌صورت خارج از دسترس‌شان بود. رابين آلن در كتابي به راستي آموزنده با عكس‌هاي عالي، والت ديزني و اروپا: تأثيرهاي اروپايي بر كارتون‌هاي مهم والت ديزني، علاوه بر جنبه&zw





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 766]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن