واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
جامعه ي ديني و مسأله ي رشد و توسعه ي علمي (2) نويسنده: سيد مجيدظهيري مسأله ي توسعه ي علم و رابطه ي آن با نوع جامعه ي ديني جامعه ي ديني در مقام تحقق، شکل هاي متنوع و انواع گوناگوني را شامل مي شود که در قرون و اعصار متمادي و در گفتمان هاي ديني مختلف ظهور و بروز پيدا نموده است. جوامع ديني را در مقام تحقق و واقعيت عيني آن مي توان براساس نوع غالب دينداري افراد آن جوامع به شکل ذيل دسته بندي کرد: 1) جوامع ديني خرد ستيز؛ 2) جوامع ديني خردگريز؛ 3) جواع ديني خردمدار؛ 4) جوامع ديني خردپذير ملاک تقسيم در اين جا نوع دينداري غالب افراد جوامع ديني است. انواع دينداري با يکديگر تفاوت هايي جدي دارند و توجه بدان ها بسيار مهم است. تفاوت دينداري خردستيز و دينداري خردگريز در اين است که اولي وظيفه و تکليف خود مي داند که با هرگونه يافته هاي عقلي و علمي بشر که منفصل از دين پديد آمده است، مبارزه کند و آن را آفت دين و دينداري مي داند و در عوض دين را پاسخ گو و حاوي همه ي نيازهاي بشر مي داند و همه ي علوم، از هستي شناسي و طب گرفته تا فيزيک و شيمي و جامعه شناسي و روان شناسي را با پسوند ديني قابل تحقق و مطلوب مي داند و غير اين را مخل دين و دينداري و جامعه ي ديني معرفي مي کند. البته عکس اين قضيه هميشه صادق نيست، يعني اين که هرکس که برخي علوم با پسوند ديني را قابل تحقق و مطلوب بداند، الزاماً، ديندار خردستيز نيست. اما دينداري خردگريز، ستيز و مبارزه اي با يافته هاي عقلي و علمي بشر، که منفصل از دين به وجود آمده باشد، ندارد. لکن در واکنش به نوع سوم دينداري، که خرد مدار است و هر پديده اي از جمله دين را به محک عقل و علم آزموده و شاخص و معيار او خرد بشري است و لذا هيچ امر را از آلودي را بر نمي تابد و در نهايت وجه تعبدي دين را نيز از محتوا تهي مي نمايد، به وجود آمده و با نوعي ترس از تحولات ناشي از توسعه ي علمي و عقلي در جامعه ي ديني اش روبرو مي شود و لذا از خرد و يافته هاي آن، که به زعم او مي تواند وضعيت موجود او را دستخوش تغيير کند و به دين با تلقي او آسيب وارد نمايد در بسياري از موارد گريزان است. در نهايت دينداري خردپذير، برخلاف نوع دوم دينداري، نه تنها به دليل ترس از تغيير تحول و آسيب در غلطيدن به وادي سنجش دين بر ترازوي يافته هاي علمي، از علم و عقل گريزان نيست، بلکه شجاعانه آغوش بازي براي پذيرش يافته هاي عقلي و علمي بشري دارد، اما آگاهانه مسيرهاي متناسب با نيازهاي فردي و اجتماعي جامعه ي ديني خود و نيز اولويت هايي براي توسعه و رشد علمي متناسب با باورهاي اساسي و ارزش هاي ديني خود ايجاد و طبقه بندي مي نمايد. اگرچه همين نوع از دينداري نيز ممکن است، به طور نسبي، گاه با آسيب هايي روبرو شود و در برخي مواضع به رويکرد خردمداري يا خردگريزي متمايل و شبيه شود، اما با آسيب شناسي و آسيب زدايي به موقع، هواره به پالايش دستاوردهاي خود مشغول است. در يک چنين دينداري اي بسياري از علوم و يافته هاي عقلي بشري مي توانند در خدمت آرمان هاي فردي و اجتماعي او قرار گيرند و سبب تکامل جامعه ي ديني شوند. در اين سبک از دينداري استخراج اصول جامعه شناسي و روان شناسي و هستي شناسي و طب و اقتصاد از آموزه ها و تعاليم ديني امري محال و نامطلوب نيست، اما همين علوم رايج بود که در بستري غير از دين و منفصل از آن پديد آمده اند نيز في الجمله مي توانند مفيد واقع شوند و لذا براساس همان معيار تناسب و اولويت مورد سنجش و گزينش قرار گيرند. بدين ترتيب در يک نگاه کلي، موضع دين در برابر علم، در نگاه اعضاي جامعه ي ديني، و موضع علم در برابر دين و آموزه هاي آن در نگاه عالمان، در تعيين و تبيين جايگاه علم در جامعه ي ديني و مسأله ي رشد و توسعه ي کمي و کيفي آن نقش اساسي دارد. در جامعه اي ديني که دينداري خردستيز حاکميت داشته باشد، نه تنها علم فرايندي روبه رشد نخواهد داشت، که عالمان و دانشمندان علوم مختلف نيز در آن احساس خفقان نموده و در فضايي اين چنيني منشأ آثاري نخواهند بود و دائم در معرض خود سانسوري و ترس از تصور ايده هاي نو و فرار از هرگونه نوانديشي قرار خواهند گرفت. کاروان علم در چنين فضايي از دينداري نه تنها متوقف گشته، بلکه گاه دچار عقب گرد نيز مي شود. در جامعه اي که دينداري خردگريز حاکميت داشته باشد، اگرچه به شدت جامعه ي ديني خردستيز مواضع ضد علم وجود ندارد، اما باز هم بهاي لازم به علم و عالمان داده نشده و همان ترس از نوانديشي و نوآوري وجود دارد. در چنين جامعه اي حمايت شايسته از عالمان نشده و تلاش براي حفظ وضع موجود و پرهيز از تحول اصلي اساسي است. در يک چنين جامعه اي هميشه شعار «همين وضعيت علمي که هست خوب است»، جريان دارد و کوچک ترين تصميم به تغيير در کاروان علم، ساکنين اين جامعه را دچار تشويش و نگراني مي کند. در اين فضا اگر چه ممکن است کاروان علم دچار تحجر و عقب گرد نشود، اما رکود علمي از مشخصات چنين جامعه اي است. در جامعه ي ديني خردمدار، علم و عالمان از جايگاهي ويژه برخوردارند و توسعه ي علمي و حرکت کاروان علم در چنين جامعه اي با سرعت و بي وقفه خواهد بود. اگرچه در چنين جامعه اي فرايند روش علمي روبه توسعه و از نظر کمي و کيفي روزافزون است، اما عقل گرايي افراطي در چنين فضايي مي تواند منجر به کنار گذاشتن بخش هايي از آموزه ها و تعليمات ديني، که فراتر از سطح ادراک بشرند و نيز مهمل قرار دادن جنبه هاي تعبدي و رازآلود آموزه هاي وحياني شود. سيطره ي يافته هاي نظام هاي فلسفي مختلف بر تفکر ديني، در طي قرون و اعصار گذشته و حال در جوامع ديني مختلف، از نظر اسلامي تا مسيحي و يهودي، نزد برخي تفکران و عالمان علوم عقلي مثالي روشن براي چنين وضعيتي است؛ تا جايي که در تطبيق آموزه هاي ديني بر يافته هاي عقلي و علمي، مدار و محور، يافته هاي عقلي و علمي قرار مي گيرد. اما در جامعه اي ديني که خردپذير باشد، نه کاروان علم و فرايند توسعه و رشد علمي دچار رکود و عقب گرد مي شوند و نه علم و عالمان مطرود و متروک قرار مي گيرند و نه خطر عقل مداري افراطي و علم گرايي مفرط، جنبه هاي فراعقلاني و رازآلود و تعبدي دين را تهديد مي کند. در چنين جامعه اي توسعه ي علمي در مسير سعادت بشري قرار مي گيرد و فرايند رشد آن متناسب با نيازهاي حقيقي و اولويت هاي فردي و اجتماعي گاهي تند و گاهي کند مي شود. به عنوان مثال توسعه ي علمي، در زمينه ي دست يابي به سلاح هاي کشتار جمعي و هسته اي و ميکروبي و شيميايي، در چنين جامعه اي نه متناسب با نيازهاي حقيقي است و نه در مسير سعادت بشري قرار دارد، لذا رشد چنين علومي نه تنها کند، بلکه شايد متوقف شود؛ به عکس توسعه ي علمي در زمينه ي راه هاي دست يابي به تکنولوژي بهداشتي و درماني براي رهايي بشر از رنج و درد و بيماري ها و بالا بردن سطح بهداشت عمومي و تغذيه و راه هاي دست يابي به فناوري هاي پيشرفته کشاورزي براي رهايي و نجات انسان ها از گرسنگي، هم متناسب با نيازهاي حقيقي انسان است و هم در مسير سعادت او قرار دارد، لذا سرعت حرکت در فرايند رشد و توسعه ي آن روزافزون خواهد بود. رابطه ي علم و دين در جامعه ي ديني و تأثير آن بر رشد و توسعه ي علمي اين که در يک جامعه ي ديني چه رابطه اي ميان علم و دين برقرار مي شود مسأله اي است که ذهن عالمان و دينداران معاصر را به خود مشغول نموده است و اين مسأله اي به ظاهر ساده و قابل درک عمومي، در يک رويارويي دقيق و موشکافانه، معضلي است با ويژگي هاي ذيل: 1) مسأله اي مرکب و پيچيده (Complex) است. به اين معني که مسأله مزبور را مي توان به پرسش هاي متنوعي تجزيه نمود که رابطه ي آن پرسش ها با مسأله ي پيچيده ي اصلي يک ارتباط مفهومي است. 2) علم و دين هر دو مقولاتي ذو ابعادند و لذا رابطه ي آنها رابطه ي ميان دو شيء بسيط نيست، بلکه نسبت به دو مجموعه پيچيده و کثيرالاضلاع است. 3) رابطه ي علم و دين، معضلي چندخاستگاهي (Multiple origins) است و تنها به يک دانش خاص مربوط نمي شود. برخي از خاستگاه هاي اين مسأله در دانش هايي از قبيل معرفت شناسي، فلسفه ي علم، فلسفه ي دين، الهيات، جامعه شناسي، روان شناسي و تاريخ قابل رديابي است. 4) رابطه ي علم و دين، مسأله اي چند روشي (Poly methodic) است و در فهم و حل آن بايد از حصرگرايي روش شناختي (Methodlogical exclusionism) پرهيز نمود. 5) رابطه ي علم و دين، مسأله اي ميان رشته اي (Interdisciplnary) است. بدين معني که بايد اين مسأله را با تمام اضلاع آن ديد و از جميع منظرها آن را مورد مطالعه و بررسي قرار داد و نبايد آن را به هيچ يک از جنبه هاي آن فروکاست و گرنه خطر درغلطيدن در ورطه ي مغالطه ي کنه و وجه در اين عرصه وجود دارد. 6) رابطه و نسبت علم و دين، از حيث پيچيدگي خود مفهوم نسبت نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. زيرا گاه نسبت به معناي مقايسه دو شيء به معناي مقايسه ي آنها بر مبناي شيء سوم صورت مي گيرد (رج» ظهيري: 1381، 16-5) در پاسخ به سوال مرکب و پيجيده ي رابطه ي علم و دين در جامعه ي ديني، ديدگاه هاي بسيار متنوعي وجود دارد (رج: پترسون، 1376، 396-358). مطابق بعضي ديدگاه ها، علم و دين با يکديگر رقيبند و در غالب مواضع متعارضند. بديهي است در يک جامعه ي ديني با چنين ديدگاهي، فرايند رشد علمي تحت تأثير قرار گرفته و کاروان علم به کندي حرکت مي کند و يا اصلاً متوقف مي شود. مطابق ديدگاه هاي ديگر قلمرو علم و قلمرو دين کاملاً از هم متمايز است. روشن است که در يک چنين جامعه ي ديني با چنين ديدگاهي در خصوص مسأله اي رابطه ي علم و دين، کاروان علم براساس يک رأي ديني متوقف نخواهد شد و البته سرعت دادن به کاروان علم نيز بستگي به جنبه هاي ديگر اجتماعي دارد، نه وجه و جنبه ي ديني آن. اما ديدگاه هاي ديگري هم وجود دارد که مي کوشند ميان علم و دين ربط وثيقي برقرار کنند و آنها را در ضمن يک فرضيه ي کلان تر مندرج و در چارچوبي با يکديگر ادغام نمايند. بعضي از ايشان معتقدند دين در مسير تفحص هاي علمي تحکيم مي شود. حتي کساني معتقدند ميان علم و دين وحدتي ارگانيک حاکم است و آن دو با هم هماهنگ هستند و در حقيقت کتاب طبيعت و کتاب شريعت، هر دو، در يک نظم و هارموني واحد سروده شده اند و بر مبناي اطلاعاتي که از دين و علم حاصل مي شود، تفسيري جامع از واقعيت به دست مي آيد. بعضي از نظريه پردازان اين گروه، علم و دين را مکمل يکديگر مي دانند و معتقدند ما براي آن که کامل ترين فهم ممکن را تحصيل کنيم، هم به علم و يافته هاي آن نياز داريم و هم به دين و تعاليم آن. در ذيل چنين ديدگاهي از ربطه ي علم و دين در يک جامعه ي ديني، روشن است که کاروان علم فرايند رشد و توسعه ي سريعي خواهد داشت و يکي از ضروريات اوليه ي چنين جامعه اي توليد علم و سرعت بخشيدن به حرکت عالمان خواهد بود. منبع:انديشه حوزه، 80-79 ادامه دارد... /ج
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 312]