تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):زراعت در زمين هموار مى رويد، نه بر سنگ سخت و چنين است كه حكمت، در دل هاى متواضع...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802709926




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نگاه قرآني شهيد اول به فلسفه سياسي (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نگاه قرآني شهيد اول به فلسفه سياسي (1)
نگاه قرآني شهيد اول به فلسفه سياسي (1)   نويسنده:سيدابراهيم سجادي   نويسنده در مقدمه ، در پي كشف راز شهادت شهيد اول است ، در اين رابطه شرايط سياسي ، ‌اجتماعي و مذهبي زمان شهيد را مي شكافد و از اختناق ضد شيعي در حكومت مماليك پرده برمي دارد ، در نهايت تعصب مذهبي و اتهام سياسي را در شهادت شهيد مؤثر مي شناسد . در بخش اصلي مقاله ، از عمل سياسي و تئوري پردازي شهيد سخن گفته و مؤلفه هاي اصلي تفكر سياسي شهيد را برمي شمارد كه عبارت است از مبناي شايسته تر گزيني ، كه خود شايسته سالاري را در سطوح مختلف حكومت ، در پي دارد . و در ميان شايستگي ها عدالت در نگاه شهيد مهم مي نمايد ،‌ در بخش دوم و پاياني نوشته ديدگاه شهيد را درباب مشاركت سياسي توضيح مي دهد كه به چهارگونه :حراستي ، حمايتي ، نيابتي و شركت ولايي در نظام هاي طاغوتي ، تقسيم پذيراست .   كليد واژه ها :   شهيد اول / قرآن / قضاوت / سياست / فلسفه سياسي / تقيه / شيعه / مشاركت سياسي / شايسته سالاري / عدالت *مدرس و پژوهشگر حوزه بازخواني فصل پاياني حيات طيبه شهيد اول (ع)   «گويا برقوق ، پس از كشف ارتباط شهيد با علي بن مؤيد (همپيمان تيمور) ، مي خواست غيرت مذهبي خود را نشان دهد ، پس با يك تير دو نشان زد ، هم از دشمني كه مي پنداشت نيروها را بر ضد او تجهيز مي كند ، رهايي يافت و هم عامه و فقهاي سني را با اعدام كسي كه آنان وي را رقيب خطرناك و دشمن ويرانگر عقايدشان مي شمردند ، راضي نمود .» (الشيبي ، 141/2) محمد بن مكي ، معروف به شهيد اول ، در قريه جزين از قراي لبنان در سال 734 قمري چشم به جهان گشود .وي تحصيلاتش را درخود لبنان پي گرفت و چند سالي را هم درحوزه علميه « حله » نزد بارزترين فقهاي شيعه تلمذ داشت و سپس با سفر به مراكزعلمي مهم جهان اسلام همچون حله ، كربلا ، بغداد ، مكه مكرمه ، مدينه منوره ، مصر ،‌ بيت المقدس و دمشق و برقراري رابطه علمي با دانشمندان و فقهاي اين مراكز ، توان علمي و قدرت فكري خود را به نمايش گذاشت .دريافت اجازه روايت از چهل نفر تنها ازمشايخ اهل سنت (مقدمه اللمعه الدمشقيه ،82/1) گوياي هدفمندي و گستردگي اين نوع ارتباط گيري در حيات شهيد مي باشد.(الصدر ،/355) ستايش در سخنان دانشمندان نسبت به شهيد به گونه اي است كه مطالعه كننده را به شگفت وامي دارد . به عنوان نمونه محمد بن يوسف شافعي بغدادي ، ضمن اجازه نامه خود به شهيد ، در سال 758 مي گويد : «و بعد فقه استجاز المولي الاعظم امام الائمه ،‌صاحب الفضلين ، مجمع المناقب و الكمالات الفاخره ، جامع علوم الدنيا و الاخره ، شمس المله و الدين ، ‌محمد بن الشيخ العالم جمال الدين بن مكي بن شمس الدين محمد الدمشقي .» (شهيد اول ، القواعد و الفوائد ،18/1) ابن خازن از فقهاي شيعه در اجازه نامه خود به ابن فهد حلي ،شخصيت شهيد را با ابن تعابيربه تصوير مي كشد : «الشيخ الفقيه ، امام المذهب ، خاتمه الكل ، مقتدي الطائفه المحققه ، ‌رئيس الفرقه الناجيه .» (شهيد اول ، ذكري الشيعه ،‌14/1) شهيد از منظر مخاطبان خود اعم از مخالف و موافق در عرصه سياست و اجتماع نيز شخصيت استثنايي داشت و با عكس العمل سياسي و اجتماعي درخور ،با چنين نگاهي روبرو بود . دعوتنامه حاكم شيعي و پرنفوذ خراسان ، علي بن مؤيد ،‌ نمونه اي از تلقي دوستان سياسي شهيد مي باشد كه در آن مي خوانيم : « محضرت مبارك مولاي ما ، آن پيشواي بلند همت ... رهبر ملت ها ، سرمشق دانشمندان ژرف بين ، مقتداي محققان فاضل ، روشنگر فرقه ها ... وارث پيامبران ، احيا كننده رسم امامان ، راز نهاده خدا در زمين ، پيشواي ما ،‌ خورشيد راستي و دين ... ، بزرگان علمي اين ديار پراكنده گشته و بيشتر يا همه تار مار شده اند ... ما در ميان خود كسي را كه به فتوايش به لحاظ علمي بتوان اعتماد كرد يا مردم بتوانند عقايد درست را از وي فراگيرند ،‌ نمي يابيم ،‌ مسألت چنين داريم ... چون ايمان داريم كه بزرگواري و بخشندگيش عالم گير است و كرمش دامن گستر،اميدواريم كه خواهشمان به جا آرد . ما ازاين نگرانيم كه سرزمين ما به خاطر رهبر نداشتن و راهنمايي نشدن دستخوش خشم الهي گردد .» (اميني ، /168) چنين شخصيتي پس از يك سال زندان در دمشق ، تحت نظارت بيدمرحاكم دمشق ، نماينده برقوق پادشاه مصر ، در محضر فرمانروايان ، قضات و سران كه به دستور وي گردهم آمده بودند ، با حكم قاضي مالكي ، با شمشير سرش را بريدند ، پس از شهادت به دارش زدند ، ‌سپس سنگبارانش كردند و آن گاه جنازه اش را به آتش كشيدند .(الصدر ،/370) مدرك حكم اعدام را توماري تشكيل مي داد كه توسط يوسف بن يحيي مرتد تهيه شده بود و به پاي آن امضاي هفتاد نفر از پيروان نامبرده و هزار نفر از اهل سنت مشاهده مي شد (همان) .دراين تومار ، رافضي بودن شهيد مورد تأكيد قرار گرفته بود ، از فتواي ايشان مبني بر حليت شراب ، (ابن العماد ،505/8) ، ‌بدگويي نسبت به عايشه ، ‌عمر و ابوبكر (تاريخ ابن قاضي شهبه ،134/1) ، گرايش به مذهب علوي ها و زياده روي در دوستي ابن ملجم ، سخن رفته بود . (طاهربن حبيب ، تكمله دره الاسلاك ، حوادث سال 786 ) شهيد در پاسخ به اتهامات فوق در زندان دمشق اين اشعار را زمزمه نمود :   «والله والله ايمانا موكده اني بريء من الافك الذي ذكروا والفقه والنحو و التفسير يعرفني ثم الاصولان و القرآن و الاثر » (شهيد اول ، غايه المراد ، 249/1) «به خداوند ، به خداوند مصرانه سوگند مي خورم كه ازتهمت هاي روا داشته شده پاكم و دانش هاي فقه ، نحو ، تفسير ، اصول فقه ، اصول عقايد ، ‌قرآن و سنت مرا مي شناسند و بر بي گناهي من شهادت مي دهند .» اتهامات شهيد به بهانه گيري هايي مي ماند كه ذره اي از حقيقت در دل آن وجود ندارد ، درعين حال هميشه در مسير تاريخ تكرار شده و همچنان در حال بازخواني است ، بدون اينكه تصميم جدي براي رازگشايي در كار باشد ! البته رازگشايي از اين رخداد ناگوار ، آن هم پس از گذشت هفت قرن و از طريق مطالعه داده هاي قلمي كه غالباً توسط جيره خواران دربار حاكمان مستبد شانس ماندگاري يافته است ، نهايت دشوار مي نمايد ، ولي دشواري كار نمي تواند اغماض و چشم پوشي از شناخت انگيزه نهفته در پشت چنين جنايتي را توجيه كند . شهادت شهيد اول ارتباط تنگاتنگ با وضعيت مذهبي و سياسي شيعيان دركشورهاي عربي و غيرعربي خاورميانه آن روز دارد . به همين دليل ناگزيريم نگاهي به وضعيت صنفي ،‌گرايش مذهبي و نگرش سياسي حاكمان مماليك بيفكنيم .   گرايش مذهبي پادشاهان مماليك   مملوكيان بردگاني بودند كه از زادگاه ها و نژادهاي مختلف در بازارهاي برده فروشي خريداري مي شدند و توسط حاكمان بغداد و سلاطين مصري خود ،فنون جنگي مي آموختند تا نگهبانان شخصي آنان باشند . اين بردگان فرمانروايي نظامي تشكيل داده ، ‌قدرت را در سال 1250 ميلادي تصاحب كرده و به مدت سه قرن بر خاورميانه فرمان راندند .(نيكلا ،20/1 ؛ ژاك نانته ،/108 ؛ الهاشمي ،/9) ازباب نمونه ،‌ برقوق (پادشاه مصر در عصر شهيد اول ) ، ‌در سال 764 قمري ، توسط اتابك يلبغاي عمري ، خريداري و ضميمه ي غلامان او گرديد . پس از كشته شدن اتابك ، مدتي درخدمت امير منجك نماينده ي پادشاه درشام بود .سپس به مصر فرا خوانده شد و به جرگه سربازها پيوست و در چند كودتا شركت كرد و سرانجام در سال 784 بر تخت پادشاهي تكيه زد . (الاتابكي ، /184-181) به هرحال مماليك ، جانشينان ايوبيان بودند كه حكومت آنان توسط صلاح الدين ايوبي پايه گذاري شد . صلاح الدين در سال 1169 ميلادي مقام وزارت آخرين خليفه فاطمي (العاضد) را از آن خود ساخت و دو سال بعد در سال 1171 ، بر تاريخ حاكميت فاطميان نقطه پايان گذاشت .(قصي ،/180) ايوبيان بر مصر و موصل و حلب كه روزگاري مقر حكومت خاندان شيعي حمدانيان بود (394-317ق) (العبادي،/312) تسلط يافته و قلمرو حكومتشان را تا دورترين نقطه تحت سيطره فاطميان گسترش دادند .(نيكلا،/20-19) حمدانيان و فاطميان به عنوان دو خاندان شيعي هرکدام به گونه اي گسترش مذهب شيعه را پي مي گرفتند . سيف الدوله از سال 351 قمري شيعيان را تشويق به سكونت در حلب مي كرد (فيصل سامر ،/338) و گروهي از شيعيان حران را در حلب سكنا داد .(ابن العديم،60/1) فاطميان نيز حريصانه دنبال توسعه تشيع بودند . (العبادي ،/122) بدين ترتيب مذهب شيعه درشام جايگاه ويژه اي پيدا كرده بود . ابن العديم مي گويد : « درسال 440 وارد حلب شدم و ديدم كه فقها بر اساس مذهب اماميه فتوا مي دهند .» (ابن العديم ،61/1) ابن جبير ( 614-540 ق ) كه در سال 580 وارد شام شده است ، مي گويد : « در اين شهر تعداد شيعيان بيشتر از اهل سنت است .» (ابن جبير ،‌/341) قدرت شيعيان لبنان به اندازه اي بود كه در سال 488 قمري در طرابلس حكومتي تشكيل داده و پيشرفت هاي چشم گيري در عرصه فرهنگ و اقتصاد به يادگار گذاشتند .(ژاك نانته ،/75) پيشرفت تشيع در سايه حكومت حمدانيان و فاطميان براي سنيان متعصب نگران كننده بود ،به همين دليل صلاح الدين ايوبي كه شافعي مذهب و گرايش اشعري داشت ،‌ دو هدف اساسي را دنبال مي كرد : يكي جايگزيني مذهب سني به جاي مذهب شيعه در مصر و ديگري درگيري با متجاوزان صليبي .(قصي ، /180) زنگيان و ايوبيان با حرارت و شوقي كه از خود براي ترقي تسنن نشان مي دادند ، همت كردند تا تمام اقدامات ممكنه براي فرونشاندن قدرت تشيع صورت پذيرد . (نيكلا ،/139) در سال 565 تمام مراسم شيعي از رسميت افتاد . مذاكرات شيعيان حلب با صلاح الدين ايوبي در رابطه با تداوم رسميت تشيع نه تنها نتيجه نداد كه منجربه اختناق شديدتر گرديد .(الشيبي ،127/2) از سال 1250 ميلادي با زوال قدرت ايوبيان ، مملوكيان جانشين آنها شدند و تا سال 1517 بر مصر ، فلسطين ، لبنان و سوريه فرمان راندند . (نيكلا،/20) اين سلسله نيز مسلك اشعري و مذهب شافعي داشتند . «بيبرس » يكي از پادشاهان مماليك در سال 663 قمري دستور داد كه براي هركدام از مذاهب چهارگانه اهل سنت قاضي تعيين گردد و رياست از آن قاضي شافعي باشد و تصميم گرفته شد كه شاهد و كانديد براي وظايف قضاوت ، امارت ،‌ تدريس و خطبه ،‌ جز از اين چهار مذهب قابل پذيرش نباشد .(شبارو ، قاضي القضاه في الاسلام ،/43) در سال 664 دمشق نيز راه قاهره را پيمود و بنا گذاشته شد كه هر مذهب از مذاهب چهارگانه قاضي القضاتي داشته باشد و در هر نمايندگي نيز چهار قاضي از چهار مذهب به كارهاي قضايي همت گمارند . پادشاهان و حاكمان مماليك تصميم گرفتند كه براي از بين بردن ساير مذاهب ، به خصوص مذهب اسماعيليه ، از نيروي نظامي استفاده نمايند .(همان) بدين ترتيب علماي اهل سنت با دولت متحد شدند و دولت مماليك نيز به حمايت علماي اهل سنت احساس نياز مي كردند . (نيكلا ،/140) اين هم پيماني سبب گرديد كه فقها ، ابزارگونه در خدمت مصالح حاكمان مماليك قرارگيرند (الشيبي،/133) و هر كدام منويات خود را توسط ديگري جامه عمل بپوشاند . اگر كسي متهم مي شد به مخالفت با دولت يا مذهب فقهي و كلامي ، با كيفر سنگيني روبرو مي گرديد . ظاهراً سهروردي كه در عصر صلاح الدين سلف مماليك درحلب توسط حكم قاضيان و حاكم آن ديار،يعني پسر صلاح الدين سرش را ازتن داد و سپس سر دار مأوي گرفت ،جرمي جز عقايد فلسفي ناسازگار با باورهاي فقيهان آن ديار نداشت .(نيكلا ، /140 ؛ شمس الدين ،272/6) تلقي سياسي حاكمان مماليك از شيعه   دركنار تعصب مذهبي سنتي مماليك كه همراه با انگيزه سياسي و حفظ قدرت ، و نيزاستفاده ابزاري از فتاواي فقهاي اهل سنت بود ،‌ تلقي منفي آنان از گرايش سياسي شيعيان نيز در تصميم هاي ضد شيعي شان اثرگذار بود . خاطره حكومت فاطميان ،‌ حمدانيان ، تشكيل حكومت جلايريان در عراق در سال 736 قمري (الحلي ، 91/1 ؛ الغراوي ،34/2) و تشكيل حكومت شيعي در طرابلس ،‌ به آنان اجازه نمي داد كه نگاه خوشبينانه به شيعيان داشته باشند . علاوه برخاطره هاي ياد شده ، رخدادهاي سياسي ديگري نيز وجود داشت كه سياه دلي دو چندان را در حاكمان مماليك نسبت به شيعيان به وجود آورد و آنها عبارت بودند از : 1-در عصر بيبرس ، (658 ق ) انقلاب و نهضت شيعي بر ضد حكومت نامبرده و به قصد تشكيل حكومت شيعي در مصر راه افتاد و انقلابيون با شعار « يا آل علي(ع) بربسياري از نقاط شهرتسلط يافتند ،ولي بيبرس با شدت عمل در هم كوبنده ، شعله انقلاب را خاموش كرد .(العبادي ،/178) 2-در اوايل قرن هفتم ، موقع اشغال بغداد توسط مغولان ، هيئت نمايندگي از علماي حله نزد رهبرارتش مغول رفتند و براي شهرحله امان نامه گرفتند و بدين وسيله مركزعلمي حله مأمن طلاب ، اساتيد و فقها قرارگرفت . علامه حلي از اين مركز توجه سلطان محمد خدابنده را جلب كرد تا مذهب شيعه را مذهب رسمي كشور اعلان كند .(الحلي ، 67/1 و 87 ؛ شهيد اول ، مقدمه اللمعه الدمشقيه ،69/1) شهيد اول ، يكي از فارغ التحصيلان اين مركز است و به همين دليل عنوان « العراقي الرافضي » به ايشان داده شده است .(ابن العماد،505/8) 3-شيعيان لبنان در تاريخ به عنوان كسروانيان يا اهالي كوه كسروان ياد شده اند ،ابن جبير در سفرنامه خود از كوه كسروان و سكونت شيعيان اسماعيليه و حضور عارفان در دامن و فراز اين كوه ياد مي كند .(ابن جبير ،/299) حموي و لئوناردو نيز درباره عارفان كسروان صحبت نموده اند .(الحموي ، 11/5 ؛ لئوناردو لونرن،362/1) آقا بزرگ تهراني ، شيعيان كوه كسروان را وابسته به تصوف اشراقي معرفي مي كند . (آقا بزرگ تهراني ،192/8) به هرحال شيعيان لبنان يا كسروانيان در دو مرحله توسط حاكمان مملوكي قتل عام شده اند . نخستين بار در سال 690 ، سال تسلط مملوكيان بر لبنان ، به اتهام همسويي با علوي ها در طرفداري از صليبي ها مورد تجاوز قرار گرفتند .«قلاون » جانشين «بيبرس » با استفاده از اختلافات موجود بين دودمان هاي پادشاهي طرابلس با صد و چهل هزار مرد جنگي اين شهر را مورد چپاول قرار داد و ساكنان آن را قتل عام كرد و يا به اسارت در آورد (ژاك نانته ،/106 ) و زمين هاي زراعتي مردم اين سامان را در اختيار اميران مماليك قرار داد . (شبارو، دولت مماليك ، /135) آخرين و بزرگ ترين هجوم حاكمان مماليك به سال 705 مربوط مي شود كه دو گونه توجيه براي آن ثبت شده است :برخي منشأ آن اختلاف بين شيعيان كسروان و تنوخيان از اهل سنت دانسته اند .(آقا بزرگ تهراني ،192/8 ؛ ژاك نانته ، /113-112) برخي ديگر همچون ابن تيميه اتهام همكاري با مغولان و صليبيان را توجيه گر اين حمله مي شناسد .(الشرقاوي ،/117) ولي واقعيت اين است كه دراين رخداد ، دو عامل تعصب مذهبي و بدبيني سياسي با هم تأثيرگذار بود . مملوكيان نمي توانستند كه نسبت به بي طرفي كسروانيان اطمينان حاصل نمايند . فقها ،به خصوص ابن تيميه نيز با استفاده از فضاي موجود ، به تحريك حاكمان مماليك پرداختند .ابن تيميه كه حمله به اهالي كسروان را واجب عيني مي شمرد ،‌ با مشورت حاكم دمشق و فرستادن نامه به پادشاه مصر ، ‌اجازه چنين هجومي را به دست آورد .(الشرقاوي،/117) پنجاه هزار جنگجو و رزمنده همراه ابن تيميه ، به كشتار اهالي كسروان پرداختند .(ژاك نانته ،/113) كشتار در دوم محرم سال 705 آغاز و سيزده محرم پايان يافت . علاوه بر قتل عام واقعي ، ‌نابودي زراعت و درختان شيعيان و غارت اموال ايشان ، ششصد نفر مرد را اسيرگرفتند و منطقه را به مسيحيان كوه كسروان واگذار كردند . ابن تيميه ضمن نامه اي به پادشاه مماليك ، دليل قطع درختان اهالي كسروان را عمل پيامبردرجنگ بني نظيردانست كه درختان يهود را نابود كرد .(شيخ آقا بزرگ ،192/8) بدين ترتيب اختناق و فشار ضد شيعيان ، از آغازقرن هشتم رو به افزايش نهاد . (الشيبي ،129/2) در دستورالعمل حكومتي امضا شده توسط نمايندگان پادشاه مماليك ، در تاريخ بيستم جمادي الثاني سال 764 كه قلقشندي ( م 820 ق ) نسخه كامل آن را نقل كرده است ، تعصب مذهبي به صورت وحشتناكي به تصويركشيده شده است . در اين نامه ضمن يادآوري آمادگي براي تجهيز لشكري براي نابودي شيعه و تشيع درلبنان و اخطاربه آنان كه درصورت دست نكشيدن ازتشيع و انتخاب ننمودن مذهب سنت اقدام نظامي انجام خواهد گرفت ، عقايد و افكار شيعه باطل ،خون و مال آنان مباح و ريشه كن شدنشان مشروع قلمداد شده است .(قلقشندي ،20/13-13) دراثرافزايش اختناق ،شيعيان به تقيه پناه بردند .(آقا بزرگ تهراني ، 192/8) اجراي حكم بريدن سرحسن بن شيخ سكاكيني (عسقلاني ،الدررالكامنه ،34/2) ،‌محمود بن ابراهيم شيرازي (ابن كثير،250/14) و علي بن محمد حلبي (از شاگردان اصحاب علامه حلي )‌( عسقلاني ، الدررالكامنه ،40/3 و 95) ، به ترتيب در سال هاي 744 ، 755 و 766 به جرم شيعه بودن ،‌ اوج خشونت ضد شيعي را به نمايش مي گذارد . 4-رخداد ديگري كه براي حاكمان مماليك ، به خصوص برقوق و بيدمر نگران كننده بود و منجر به زنداني شدن و شهادت شهيد اول شد ،‌ ارتباط گيري تيمور لنگ با حاكم سربداران است كه در سال 773 اتفاق افتاد .(الشيبي ،141/2) وقتي تيمور با مشكل فتح خراسان روبرو گرديد ، به قصد مشورت به سراغ كسي به نام سيد محمد رفت كه از سران صوفي ها بود و بر علي بن مؤيد آخرين فرمانرواي سربداران نفوذ معنوي داشت . نامبرده براي حفظ شيعيان ،‌ تفاهم بين آن دو را بر هر دو پيشنهاد كرد . دراثراين تفاهم درگيري اتفاق نيفتاد و علي بن مؤيد و تمام همكارانش در بخش هاي مختلف خراسان پست هاي خود را حفظ كردند .(ابن عربشاه،/31-28) تيمور براي دستيابي به اهداف سياسي خود همان گونه كه به تبعيت از ترك ها و فارس زبانان كه از ابوحنيفه پيروي مي كردند ، مذهب حنفي را برگزيد ،‌براي جلب توجه شيعيان ،شعاردوستي امام علي را سر مي داد .(الشيبي ،149/2) به همين دليل موقع هجوم به شام درسال 803 ، خطاب به علماي آن سامان ازحقانيت حضرت علي (ع) ،‌ظالم بودن معاويه و فاسق بودن يزيد دم مي زد و موقع فتح دمشق شعار «خون خواهي امام حسين از نسل يزيد » را مطرح مي كرد .(همان ،/141 ؛ ابن عربشاه ، /136 و 153 ) آنچه درخراسان اتفاق افتاد ،براي شهيد احتمالاً نگران كننده بود؛ ‌زيرا رابطه تيمور و پادشاه مملوكي به گونه اي خصومت آميز بود كه براي آورنده خبر مرگ برقوق ،‌ تيمور پانزده هزار دينار جايزه داد .(الشيبي ،141/2) نگراني شهيد از سفارش او به شيخ محمد آوي موقع فرستادن كتاب « لمعه » به پنهان كاري و ترك هر چه سريع تر دمشق قابل درك مي باشد .(شهيد اول ، اللمعه الدمشقيه ، 101/1) 5-پنجمين و آخرين عامل نگراني حاكمان مماليك ، موقعيت اجتماعي و تفكر سياسي شهيد بود كه وي را با سيماي يك رقيب پرقدرت در برابر مملوكيان قرار مي داد . شهيد با تمام فقهاي زمان خود اعم از شيعه و سني درارتباط بود ، بين شيعيان شهرت بي مانند داشت ،كتاب لمعه را به عنوان فقه حكومتي و مورد نيازحاكم مسلمان در سال 782 به علي بن مؤيد فرستاد .(الشيبي،139/2) براي نخستين بار شبكه نمايندگي و تعيين وكلا را تأسيس كرد .(شهيد اول ، ذكري الشيعه ،‌13/1) و از طريق نمايندگانش در مناطق شيعه نشين لبنان كه مسئول جمع آوري خمس و زكات بودند ، رهبري خود را از شهر دمشق ، البته به دور از چشم حاكم اين شهر اعمال مي كرد .(الشيبي ، 137/2) شهيد با توجه به شرايط سياسي -مذهبي حاكم در جامعه سياسي و مذهبي زمانش و نيز بر اساس انديشه سياسي خودش كه سخت آشتي ناپذيرمي نمود ،روش تقيه را پيش گرفت و خود را شافعي قلمداد مي كرد.(همان ،/135) به عنوان نمونه ،شمس الدين محمد جزري (م 833 ق ) مي گويد : «محمد بن مكي ضمن نوشته اي به من ‌، خودش را شافعي قلمداد كرد ، ‌ولي او فقيه شيعه بود .ابن اللبان مي گفت : مدت طولاني با وي زندگي و معاشرت داشتم و چيزي برخلاف اهل سنت از وي نشنيدم . (ابن الجزري ،265/2) در دادگاه خطاب به ابن جماعه گفت :من شافعي مذهبم و تو اينك پيشواي اين مذهب هستي ،پس طبق اين مذهب قضاوت كن .(البحراني،/147) شهيد به دليل شدت تقيه نمي توانست در دمشق روزها به تدريس كتاب هاي شيعه بپردازد،ناگزيراين كار را شب ، بين نماز مغرب و عشا در زيرزميني كه بدين منظور ساخته شده بود ، انجام مي داد .(افندي،/80) اينكه موقع نگارش لمعه منبعي فقهي جز«مختصرالنافع » محقق حلي در اختيارنداشت و اين كاررا در خلوت انجام داد و ازعدم رفت و آمد عامه درمدت هفت روز نگارش نيزاظهار شادماني كرد ،نشان دهنده خفقان سياسي -مذهبي و شدت تقيه است .(شهيد اول ،اللمعه الدمشقيه ،102/1-101) تظاهر به شافعي بودن از باب تقيه در شام تحت حاكميت مماليك ، اختصاص به شهيد نداشت ، ‌قطب الدين محمد بن محمد رازي بويهي كه خود شهيد مي گويد :«‌من مي دانم و از خود وي شنيدم كه ازفقهاي اماميه است .» (شهيد اول ،غايه المراد ،217/1) درشام به عنوان فقيه شافعي زندگي مي كرد و فعلاً نيزجزء ‌علماي شافعي شمرده مي شود .(ابن قاضي ،طبقات الفقهاء الشافعيه ،‌206/2 ؛ابن العماد ،355/8 ) سرانجام دراثر سخن چيني تقي الدين جبلي خيامي -ازپيروان شيخ محمد مالوش يا يالوش كه به جادو و سحر روي آورده بود و شهيد با مقابله به مثل ،سحر او را باطل مي كرد و او درحكومت برقوق كشته شد .(الصدر، /368 ؛ آقا بزرگ تهراني ،207/8) -شهيد بازداشت شد و سالي را در سياهچال زندان دمشق سپري كرد . بر اساس تحقيق آصفي ، با مشاهده اعتراض و اجتماع مردم در رابطه با زنداني شدن شهيد ، بيدمرتصميم گرفت كه به زندگي شهيد پايان دهد . با تحريك بيدمر ، رهبر پيروان يالوش به نام يوسف بن يحيي ، توماري را تهيه ديده دراختيار دستگاه حاكمه قرارداد (شهيد اول ،اللمعه الدمشقيه ،‌146/1) تا اقدام لازم را به عمل آورند . محتواي تومار و متن سخنان تقي الدين به صورت مشروح در دسترس نمي باشد ، ‌اما در عين حال علاوه بر فتواها و ديدگاه هاي بدبينانه نسبت به شهيد در رابطه با حكومت و فقهاي اهل سنت ، وجود تهمت هاي همكاري با علوي ها و رهبري نهضت كردهاي شيعه و آمادگي براي قيام مسلحانه در آن تومار نيز قابل تصديق مي باشد .(آقا بزرگ تهران ، 207/8 و 192 ) به هرحال يالوش و تقي الدين سابقه تشيع و همكاري با شهيد را داشتند و پس از ارتداد ازتشيع ،دست به اقدام خصمانه بر ضد شهيد زدند .(الصدر ، /370) بيدمرمستقيماً وارد كار شد و با دستور گردهمايي تمام فرماندهان و قضات و بزرگان دمشق ،دادگاه علني را تشكيل داد ، ‌ولي فقط براي اينكه شهيد را درجريان تومار و محتواي آن قراردهد (!؟) ، به شهيد اجازه دفاع ندادند .(همان) ابن جماعه -برهان الدين ابواسحاق ابراهيم قاضي القضات دمشق در دهه هشتاد در قرن هشتم (العسقلاني ، انباء الغمر ،9/1 ؛ البدرالعيني ،/196 ؛ابن العماد ،534/8 ) -در پي گرفتن اعتراف بود ، ازاين رو اصرار داشت كه شهيد استغفار كند .شهيد مي فرمود گناهي نكرده است تا استغفاركند .ابن جماعه ساعتي را با شهيد خلوت کرد و سپس آشكارا گفت : تو استغفار كردي و جرمت ثابت شده . آن گاه قاضي مالكي را تهديد كرد كه اگر طبق مذهب مالكي حكم اعدام شهيد را صادر نكند ‌، ازمقام قضاوت بركنار مي شود (الصدر ، /370) و قاضي مالكي حكم اعدام مشهورترين چهره علمي ،فكري و سياسي زمان را مورد تأييد قرار داد . با توجه به حكايت تاريخ كه مورد مطالعه قرارگرفت ، دادگاه و اعدام شهيد به صورت عادي و معمولي صورت نگرفته است .حضور شخص حاكم و تمام فرماندهان ، قضات و بزرگان دمشق در دادگاه علني شهيد -كه نه وكيل مدافع وجود داشت و نه به خود شهيد اجازه دفاع داده شد -بدين منظورصورت گرفت كه ازتحريك افكارعمومي جلوگيري به عمل آيد . دولت مي دانست كه شهيد يك تفكر و انديشه زلال و مورد قبول تمام دانشمندان حوزه هاي علميه آن روز است ،انديشه اي كه تكيه برعدالت و شايسته سالاري دارد و ناسازگاري آن را با استبداد ، ‌غارتگري و جنگ افروزي كه سيره حاكمان معاصر را تشكيل مي داد ،آشكار مي نمود . انديشه شهيد برخاسته از استنباط و اصول اجتهاد قدرت علمي بود كه تمام علماي جهان اسلام با نگاه تحسين آميز و خوشبينانه به سوي او مي نگريستند و بسياري بر توان علمي و قدرت اجتهاد ايشان مهر تأييد زده بودند . براين اساس ،شخصيت شهيد درافكار عمومي حوزه هاي علميه مساوي با فقه ، قرآن ،تفسير،اصول و سنت شناخته شده بود ‌،همان گونه كه خود شهيد در سروده اي كه حكم پيام وي را از پشت ميله زندان دارد ، با تأكيد بر بي گناهي خود فرمود : بر بي گناهي من اين دانش ها شهادت مي دهد : «والفقه والنحو و التفسير يعرفني ثم الاصولان و القرآن و الأثر » (غايه المراد ،249/1) اعدام كسي كه انديشه او در تمام زمينه ها به شمول حوزه سياست رنگ قرآني داشت ،‌ از احاديث مشترك ريشه مي گرفت و از مقبوليت عمومي برخوردار بود ؛ به صورت مخفي ، مي توانست حكومت را در افكار عمومي متهم نشان دهد .از اين رو بيدمر ، اجتماعي آن چناني را گرد آورد تا با استفاده از قدرت توجيهي آنها از برانگيخته شدن افكارعمومي جلوگيري به عمل آورد و به تعصب مذهبي به عنوان وسيله اي جهت به سكوت يا به ترديد واداشتن آشنايان و ارادتمندان شهيد در حوزه هاي علميه اهل سنت دامن بزند و با چنين غبار افشاني هايي نوري را زير ابرپنهان نمايد ،غافل ازاينكه دسايس بشري به هيچ وجه توان به خاموش كشاندن شخصيت فكري مورد تأييد قرآن و تفسير را ندارد ،‌همان گونه كه خود قرآن ازچنين مصونيتي برخوردارمي باشد. حاكميت مملوكي توانست جسد شهيد را بسوزاند و خاكستر آن را بر باد دهد تا قبر و آدرسي براي مراجعه حاميان شهادت در آينده وجود نداشته باشد ،غافل از اينكه داده هاي فكري - قرآني آن عزيز در آينده تاريخ وارد حجره ها ، حوزه هاي علميه و مراكز پژوهشي خواهد شد و با داشتن بوي شهادت و جلب توجه آيندگان ، زمينه بازخواني مكرر خود را فراهم خواهد ساخت تا با ياد او تا ابد در دل ها زنده و الهام بخش باشد .پس شهيد زنده است ؛ (ولا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله اموات بل احياء ولكن لا تشعرون ) (بقره/154) «آنان كه در راه خدا كشته شوند ،‌مرده مخوانيد كه زنده اند ،ولي شما درك نمي كنيد .»   منبع:نشريه پژوهشهاي قرآني ،شماره 58. ادامه دارد...  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 535]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن