واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نگاهي به فيلمنامه«سرود کريسمس» نويسنده: ريچارد کورليس فيلمنامه نويس و کارگردان: رابرت زمه کيس(بر مبناي رمان سرود کريسمس نوشته چارلز ديکنز)، مدير فيلم برداري: رابرت پرسلي، موسيقي: آلن سيلوستري، بازيگران: جيم کري، گري اولدمن، کري الوس، کالين فيرث، باب هاسکينز و رابين رايت پن، محصول 2009آمريکا، 98دقيقه، ژانر: انيميشن/ درام/ خانوادگي/ فانتزي خلاصه داستان: در روز کريسمس در انگلستان عصر ويکتوريا، ابنزر اسکروچ، نزول خوار پير و بداخلاق و خسيس تجسم تمام چيزهايي است که در تضاد با خوشي ها و روح کريسمس است. او حاضر نمي شود در مهماني کريسمس فرد، خواهر زاده خوش روي خود و خانواده اش شرکت کند و کاري مي کند کارمندش باب کراچيت براي ديدن خانواده اش به او التماس کند. آن شب اسکروچ روح جيکاب مارلي، يکي از شرکاي قديمي خود را مي بيند که هفت سال پيش در شب کريسمس مرده است و اکنون ناچار است با کشيدن زنجيرهاي سنگين تاوان کارهاي زشت خود در دنيا را بپردازد. مارلي به اسکروچ هشدار مي دهد اگر خودش را اصلاح نکند، سرنوشتي دردناک تر در انتظارش است و مي گويد سه روح کريسمس به او کمک خواهند کرد. اولين روح که روح کريسمس گذشته است، تصاويري از گذشته اسکروچ را به او نشان مي دهد که حول و حوش فصل کريسمس اتفاق افتادند و به او يادآوري مي کند چه اتفاقاتي افتاد تا او امروز مردي اين چنين حريص باشد. دومين روح يا روح کريسمس حال خوشحالي اطرافيان اسکروچ از جمله فرد و باب کراچيت در روز کريسمس را نشان او مي دهد. اين روح همچنين درباره بدي هاي بي اطلاعي و ناداني به او هشدار مي دهد. سومين و آخرين روح، روح کريسمس آينده است که پيامدهاي حرص و آز اسکروچ را به نمايش مي گذارد. او مي بيند در آينده مرده و واکنش ها به مرگ او بيش از آن که توأم با ناراحتي باشد، از روي خوشحالي است. کساني که به مراسم تدفين او مي آيند، تنها به دنبال يک ناهار مجاني هستند و بدبختي هايش تنها در اين حد خلاصه نمي شود. اسکروچ در اوج نااميدي التماس مي کند يک فرصت ديگر در اختيارش گذاشته شود. او صبح کريسمس از خواب مي پرد. اسکروچ براي جبران گناهان خود به فقرا کمک مي کند، به مهماني شام فرد مي رود و حقوق کراچيت را بيشتر مي کند. او باقي عمر خود را در قالب مردي مي گذراند که خودش تجسم روح کريسمس است. وقتي خبرنگاران ايده تهيه يک گزارش را مي دهند، دبير آنها سؤال مي کند: چرا اين؟ و چرا الان؟ اين قضيه در مورد نوع انتخاب فيلم جديد رابرت زمه کيس هم صدق مي کند. چرا سرود کريسمس؟ مسئله اين نيست که داستان چارلز ديکنز- که اولين بار سال 1843منتشر شد- براي مخاطبان ناآشناست . شايد بتوان گفت هر بخش اين قصه و کلمه به کلمه آن(در واقع تمام 28723آن) در کنار کتاب هاي مقدس، آشناترين داستان تاريخ باشد. صرف نظر از ميليون ها پدر و مادري که تاکنون اين داستان را براي بچه هايشان خوانده اند، ماجراي اسکروچ در قالب اپرا، اپرت و انواع و اقسام روايت هاي نمايشي روايت شده است. سابقه سرود کريسمس در سينما به سال 1901و در تلويزيون به 1943باز مي گردد. در سينما نقش اسکروچ را رجينالد اوون(براي مترو گلدوين مه ير در 1938)، آلستر سيم بزرگ(در يک فيلم سال 1951با دو عنوان اسکروچ و سرود کريسمس)، آلبرت فيني(در يک نسخه موزيکال در 1970) و مايکل کين بازي کرده اند و جان کارادين، رالف ريچاردسن، فردريک مارچ، جورج سي. اسکات و هويت اکستن از کساني هستند که در تلويزيون در اين نقش ظاهر شده اند. اين داستان در اپيزودهايي از مجموعه مرد شش ميليون دلاري هم روايت شده و ده ها اقتباس انيميشني هم از روي آن ساخته شده است. بنابراين پاسخ زمه کيس به اين که چرا اين؟ مي تواند اين باشد که چرا نه؟ همه اين کار را کرده اند، اما انگيزه اصلي نويسنده و کارگردان براي ساخت فيلمي که اسپانسرهاي او نام سرود کريسمس ديسني را برايش انتخاب کرده اند، به کار بردن اسباب بازي محبوبش، تکنيک زنده- انيميشن موسوم به پرفورمنس- کپچر در مورد داستان ديکنز است. او اين تکنيک را در دو فيلم قطار سريع السير قطبي و بئوولف هم به کار برد. اکنون زمه کيس مي تواند جيم کري را استخدام کند تا نه تنها نقش مردي که به روح ها خيره مي شود، بلکه نقش سه روح کريسمس را هم بازي کند که هر سه شخصيت اندازه و جلوه کارتوني دارند. پرفورمنس- کپچر اين امکان را به بازيگران مي دهد که در يک صحنه خالي راحت نقش آفريني کنند. پس زمينه ها از دفتر کار اسکروچ گرفته تا چشم اندازهاي شبانه شهر لندن همه و همه بعداً توسط هنرمندان تصاوير کامپيوتري اضافه شده است. اما پاسخ چراي ساخت اين فيلم چيست؟ سرود کريسمس فيلمي درباره کريسمس است، اما هفت هفته قبل از کريسمس اکران شد. در يک دهه گذشته اوايل نوامبر زماني براي اکران فيلم هاي کريسمسي از جمله پاپا نوئل و دنباله هاي آن بود. نکته اصلي داستان ديکنز با اتفاقات معاصر است. خب، البته شايد زمه کيس هنگام ساخت فيلم اين مسئله را در ذهن نداشت. او قطعاً توليد سرود کريسمس را پيش از آغاز بحران در اقتصاد جهاني آغاز کرد، اما در شرايط فعلي اين داستان جهاني داستان دوران ماست. زمه کيس با فيلم هايي چون بازگشت به آينده، چه کسي براي راجر رابيت پاپوش دوخت؟ و فارست گامپ خود را به عنوان فيلم سازي مطرح کرده که از منابع رسانه استفاده مي کند تا فانتزي به نظر واقعي بيايد. او که يک شومن اصلاح ناپذير است، پيش خود فکر کرده آن چه سرود کريسمس کم دارد، اين است که اسکروچ به يک مخلوق کوچک تبديل و چند صحنه تعقيب و گريز پيچيده نيز به آن اضافه شود. در مجموع فيلمنامه زمه کيس تا حد زيادي به متن نزديک است. تقريباً تمام واژه ها از کتاب ديکنز مي آيد. اين کمک مي کند لندن قرن نوزدهم با ثروت بزرگ و فقر گروتسک آن با آمريکاي امروز مرتبط شود و نگاه اجتماعي پر قدرت ديکنز ما به ازاي امروزي خود را پيدا کند. اسکروچ واقعي همچنان آليستر سيم در فيلم بريتانيايي سال 1951است. (احتمالاً کري هم اين طور فکر مي کند.) اما چرا نبايد به نسخه ديسني- زمه کيس- کري نگاه کنيم؟ منبع: تايم منبع:فيلم نگار، شماره 87 /ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 415]