تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نصيحت كردن در حضور ديگران، خُرد كردن شخصيت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805772348




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نگاهي به فيلم نامه «پنج دقيقه از بهشت»


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نگاهي به فيلم نامه «پنج دقيقه از بهشت»
نگاهي به فيلم نامه «پنج دقيقه از بهشت»   نویسنده:سعيد مستغاثي   اين سومين اثر اليور هر شبيگل، فيلم ساز آلماني الاصل است كه با فيلم سقوط (مربوط به دوران حكومت و مرگ هيتلر) در سال 2004 كه به نامزدي دريافت جايزه اسكار بهترين فيلم غير انگليسي زبان هم رسيد، شناخته شد. بعد از همين فيلم بود كه او مورد توجه كمپاني هاي هاليوودي قرار گرفت تا فيلم بعدي اش به نام تهاجم (Invasion) را با شركت نيكول كيدمن و دنيل كريگ در قلب سينماي آمريكا بسازد. اما گويا رؤساي هاليوودي چندان به هر شبيگل اطمينان نداشته كه فيلم مورد نظرشان را از داخل دوربين در بياورد. بنابراين جيمز مك تيگ اكشن كار را در كنارش گماردند تا فيلم به اصطلاح متفكرانه و فلسفي جناب هر شبيگل را به يك تريلر علمي - تخيلي تبديل كند كه حداقل مخاطبش را در گيشه حفظ كند و لااقل از قبل آن، دستمزدهاي نجومي كيدمن و كريگ پرداخت شود. اگر چه هرشبيگل در فيلم سقوط روايتي متفاوت از دوران حضيض آدولف هيتلر به تصوير كشيده بود، ولي همين موضوع ملتهب تاريخي اين روزهاي جهان سياست - خصوصاً براي سلطه گران عالم كه به شدت پاي قضيه جنگ دوم جهاني و هلوكاست يهوديان يقه دراني مي كنند - باعث شد پاي اليور هر شبيگل به هاليوودي كه اساس رسالت خود را مديون همان هلوكاست بازي مي داند، باز شود. اما او در هاليوود قرار نبود فيلم خنثي بسازد و وجه تسميه آمدنش به كارخانه به قول معروف روياسازي را درك نكند. از همين رو بود كه به سهولت ساخت فيلمي همچون تهاجم برايش قابل هضم بود. فيلمي كه درون مايه اش بر توجيه فلسفي جنگ طلبي ها و لشكركشي هاي غرب امپرياليسم به خاورميانه و ديگر نقاط سوق الجيشي جهان واقع بود. اصل مطلب فيلم تهاجم به قول يكي از منتقدان، در يك جمله خلاصه مي شد. كه : اگر مي خواهيد در دنيا جنگ نباشد، بايد روح انساني را نابود كنيد! اما ماجراي فيلم پنج دقيقه از بهشت (كه هر شبيگل فيلمنامه اش را با همكاري يك فيلمنامه نويس تلويزيوني به نام گاي هيبرت نوشت و همين امسال در جشنواره فيلم هاي مستقل ساندنس موفقيت هايي از جمله جايزه بهترين كارگرداني بخش سينماي جهان را كسب كرد) پيرامون يك كينه و حس انتقام قديمي و كهنه مي گذرد. در شهر كوچكي از ايرلند شمالي، در سال 1975 و در اوج درگيري هاي ارتش بريتانيا و استقلال طلبان ايرلند (كه خود انگليسي ها و ساير رسانه هاي غرب سعي مي كردند آن را دعواي كاتوليك ها و پروتستان ها جلوه دهند)، فردي به نام آليستر ليتل به قول خودش احساس وظيفه مي كند تا به همراه دوستانش كه در يك باند تروريستي پروتستاني جمع شده اند، يكي از كاتوليك هاي شهر را به قتل برساند. هنگام اجراي ترور، برادر مقتول به نام جو گريفين كه نوجواني بيش نيست، شاهد قضيه است و از ترس خشكش مي زند، ولي نمي تواند هيچ عكس العملي نشان دهد. ماجرا به 33 سال بعد پيوند مي خورد. جو گريفين درحالي كه با اتومبيلي عازم مكان ملاقات با قاتل برادرش يعني اليستر ليتل است، باقي مانده خاطرات گذشته اش را مرور مي كند. برجسته ترين اين بازخواني گذشته را سرزنش هاي وحشتناك مادرش تشكيل مي دهد كه به طرز خشونت باري جو را هدف ضرب و شتم و توهين و تحقير قرار داده است. به هرحال يكي از شبكه هاي تلويزيوني انگليس، مانند مجلات زرد، ترتيب ملاقات جو گريفين و آليسترليتل را داده تا لحظه برخورد آنها را به ثبت برساند. (با توجه به سابقه تلويزيوني گاي هيبرت، چنين زمينه اي براي داستان، قابل پيش بيني بود!) اينك هر يك از اين دو نفر براي خود موقعيتي كسب كره و صاحب شغل و حرفه اي هستند، ولي به هر حال ماجراي ترور 33 سال قبل فراموش نشده و به قول آليستردر تمام آن سال ها، هر روز و هر شب، انگار جو گريفين در مقابل همان خانه ايستاده و انتظار او را مي كشد. در اين ملاقات و در مقابل دوربين تلويزيون، جو قصد گرفتن انتقام و كشتن آليستر را دارد و ليتل كه 33سال عذاب وجدان را تحمل كرده، مي خواهد از شراين كابوس ساليان خود رها شود و رضايت جو را كسب كند. فيلمنامه پنج دقيقه از بهشت، شروع خوبي دارد. به اين معني كه قصه از چند سكانس جلوتر و در واقع از اعترافات آليستر مقابل دوربين شروع مي شود كه مي گويد دوربين شروع مي شود كه مي گويد و در 14سالگی عضو گروه تارتن بوده و سپس به دارو دسته UVF مي پيوندد كه از گروه هاي پروتستان طرفدار حكومت مركزي انگليس بوده است. در همين حال كه تصاويري از درگيري ها و خشونت هاي سال هاي دهه 70ايرلند را مي بينيم، اليستر مي گويد: «انگار محاصره شده بوديم، مادرها و پدرها و دوستانمان در خيابان ها مي مردند، بايد يك كاري مي كرديم. همه مي گفتند بايد يك كاري بكنيم...» اين اعتراف آليستر كه بعداً متوجه مي شويم مربوط به33 سال بعد از اتفاقاتي است كه در سكانس هاي اول فيلم مي افتد و در واقع موتور و عامل محرك گره و تنش اصلي داستان است، به خوبي مي تواند فضاي مورد نظر فيلم ساز را در ابتداي ورود تماشاگر به فيلم، تشريح كند. در حالي كه بدون اين جملات، فصل هاي نخستين يعني پيش زمينه و اصل ماجراي ترور برادر جو گريقين اساساً براي مخاطب نامفهوم باقي مي ماند. اما فيلمنامه نويس دليل قضيه ترور را تا نيمه دوم فيلم و رسيدن به زمان مصاحبه ياد شده، پوشيده نگه مي دارد تا تعليق چگونگي شكل گيري ترور در ذهن تماشاگر باقي بماند و يكي از علل كشش فيلمنامه تا دقايق مياني حفظ شود. ضمن اين كه اساس برخورد دو نفر از سوي ماجراي ترور خود، اساساً يك نوع به اصطلاح سوسپانس هيچكاكي ايجاد مي كند كه به لحاظ ماهيت مخاطب را درگير خودش مي كند. هر شبيگل و همكار فيلنامه نويسش يعني هيبرت، فرصت چنداني براي شكل دادن تعليق و سوسپانس مورد نظر تلف نمي كنند و بلافاصله پس از فصل اول و رويداد ترور (كه كاملاً خطي و كلاسيك ارائه شده) به زمان حال آمده و با يك روايت موازي استاندارد، به خوبي تماشاگر را درگير دندانه هاي تعليق برخورد قاتل و مقتول (و در اينجا برادر مقتول) مي كنند. تعليقي كه تا اواخر فيلم باقي مانده و در لحظاتي مانند صحنه درگيري تن با تن جو و اليستر و پرت شدن آنها از پنجره، اين تصور را پيش مي آورد كه عنقريب با يك پايان كليشه اي ختم خواهد شد. ولي سايه آن تا نماي پاياني كه آليستر در خياباني از بلفاست، تلفنش زنگ مي خورد و پشت خط، جو به او مي گويد ماجرا را خاتمه يافته تلقي مي كند، همچنان به چشم مي آيد. بخش مهمي از اين تعليق را شخصيت پردازي درون گراي دو شخصيت اصلي يعني آليستر و جو بر دوش مي كشد. نوع شخصيت پردازي اين دو نفر كه تقريباً يك سوم اول حضورشان در زمان حال فيلم را با اتومبيل و در حال رفتن به محل قرار سپري مي كنند، با تكيه بر حالات ظاهري و يا ديالوگ با راننده (يعني تنها سرنشين ديگر آن ماشين ها) تنظيم شده است و همين حالات و جملاتي كه ذهني يا عيني بيان مي شود، تعليق مذكور در زير لايه هاي اثررا شديدتر و تاثير گذارتر مي كند. شايد بتوان گفت از اين نظر فيلمنامه در دوقسمت نه چندان برابر، از دو تكنيك مجزا بهره مي برد. در قسمت اول كه درواقع فلاش بك ماجراست و قضيه ترور 33 سال پيش را نشان مي دهد، اين حوادث هستند كه پيش برنده فيلمنامه مي شوند و شخصيت ها در پي اين حوادث روان اند. مثلاً در صحنه اي كه گروه آليستر براي عمليات ترور، در حال عزيمت به منزل سوژه هستند، موجهه شان با يك كاميون نظامي، بخشي از روحيه متزلزل و توجيه نشده شان را بروز مي هد. يا آن بازي مصرانه با توپ جلوي خانه توسط جو نوجوان كه روحيه كينه ورزانه او را در بزرگسالي نيز توجيه مي كند ويا ... ولي قسمت دوم فيلمنامه كه از سكانس حضور آليستر و جو در اتومبيل هاي جداگانه شروع مي شود و به زمان حال و پروسه مواجهه ژورناليستي جو گريفين و اليستر ليتل مي پردازد، اساساً بر مبناي شخصيت ها و پردازش آنها پيش مي رود و حوادث را ايجاد مي كند. مثلاً اين از شخصيت مضطرب و روحيه متشنج جو بر مي آيد كه او را در به قتل رساندن آليستر موفق نمي كند يا شخصيت آرام و پشيمان آليستر است كه او را در مقابل جو تسليم كرده تا حقانيت او را بپذيرد. اما در ميان رفت و آمدهاي موازي دو طرف ماجرا، كه فيلمنامه بيشتر به اوضاع روحي شخصيت ها سرك مي كشد و به درونشان نقب مي زند تا فضاي اكسپرسيونيستي ايجاد شده فيلم را كاملاً از يك جو حادثه پردازانه دور كند، سازندگان فيلم، چندان رعايت جنبه حقيقت و عدالت را نكرده اند. در اين ميان جو گريفين كاتوليك همچنان در فكر انتقام است و در شرايط روحي بسيار نامطلوب نشان داده مي شود، در حالي كه آليستر ليتل آرامش كامل دارد، مانند يك قديس، همه را نصيحت مي كند (حتي مسلمانان را كه به آنها توصيه مي كند دست از خشونت و ترور بردارند و به قول او صداهاي ديگر را هم بشنوند!) وبعد هم به اصطلاح مي خواهد از برادر كسي كه او را كشته، حلاليت بطلبد! او مي گويد كه همه انحرافش به دليل عضويت در گروه هاي تروريستي پروتستان بوده كه بدون دليل مي خواستند هر كس را كه مخالف عقيده شان است بكشند و به تبع، هر آن كس هم كه عضويت آنها را مي پذيرفت، ناگزير. بايستي مخالفان عقيدتي آنها را مي كشت، بدون آن كه دليلش را بداند (البته اين ماهيت تمام گروه هاي تروريستي است كه معمولاً از اعضا و هوادارانش، اطاعت كوركورانه را مي طلبد و هيچ گونه اما و اگر را نمي پذيرد.) مي توان گفت حرف هاي نصيحت گونه آليستر از نقاط ضعف عمده فيلمنامه به نظر مي آيد كه عمداً آن را به سمت و سوي شعر وشعار - آن هم از نوع تحريف تاريخ - سوق مي دهد و اساساً گويا تافته جدا بافته از كليت فيلم است كه شايد توسط تهيه كنندگان يا روساي استوديوي توليد كننده به فيلمنامه و فيلم تحميل شده است. از آنجا كه تقريباً در هيچ لحظه اي ديگر از فيلم اينچنين ديالوگ يا مونولوگ مستقيم براي عرضه ايدئولوژي خاص و يا كوبيدن ايدئولوژي ديگر به چشم نمي خورد، اين فرضيه تقويت مي شود. دراين بخش از فيلمنامه به طور مستقيم، مسلمانان هدف جملات و اتهامات آقاي آليستر ليتل، يا بهتر بگوييم فيلمنامه نويسان و يا در اصل صاحبان كمپاني توليد كننده قرار مي گيرند و به دگم انديشي و تروريسم و مانند آن متهم مي شوند! و بقيه همچون مناديان صلح و دوستي و صفا و صميميت تنها مي خواهند اين مسلمانان خشونت طلب را آرام و به تعقل نزديك كنند! انگار نه انگار كه در همين9-8 سالي كه از قرن بيست و يكم مي گذرد، اين لشگر جرار شاخه اي از همان پروتستان ها (اوانجليست ها يا همان مسيحيان صهيونيست) هستند كه به طور مستقيم در خاورمينانه آتش و خون به پا كرده اند و بنا به آمارهايي كه از خود منابع غربي درز كرده (مانند آمار مجله معتبر لنست در بريتانيا) تا كنون فقط در عراق نزديك به يك ميليون نفر از مردم اين كشور، تنها در اثر گشت هاي آمريكايي ها، كشته و زخمي شده اند. انگار نه انگار كه همين گروه هاي تروريستي مانند طالبان و القاعده و...( كه با تبليغات سرم سام آور، آنها را به اسلام و مسلمانان مي چسبانند) بنا به اسناد و اعترافات و منابع خودشان، از قوطي خباثت صهيونيست ها بيرون آمده و تقويت شده و مي شود. انگار نه انگار كه همين امروز علناً از گروه هاي تروريستي مانند پ ك ك كردستان و عبدالملك ريگي بلوچستان و مجاهدين خلق (منافقين) حمايت مي كنند. از طرف ديگر، شاهزاده عبدالعزيز عربستاني را در حالي با خدم و حشم در انگليس مورد استقبال قرار مي دهند كه از منابع مختلف اسناد حمايت او از بن لادن و دارو دسته اش بيرون آمده و كك كسي هم نمي گزد و هيچ يك از اين رسانه هاي عريض و طويل حتي سوال نمي كنند كه چرا از يك حامي علني تروريست هايي كه نزديك به يك دهه است به بهانه حضورشان، دنيا را فريب مي دهند، اينچنين استقبال مي كنند! و البته كيست كه نداند اين جماعت وهابي اساساً ارتباطشان با اسلام مثل رابطه انگليس با آن است و اصلاً اين مستر همفر انگليسي بود كه عبدالوهاب (بنيان گذار وهابيت) را شارژ كرد و اين فرقه را به عنوان يكي از مكاتب انحرافي بر سر راه اسلام قرارداد. آليستر ليتل از عمل تروريستي خودش پشيمان است و اصرار دارد كه جو گريفتين آن را فراموش كند و به زندگي عادي اش با همسر و دخترانش بپردازد كه به نظر او، آنها بسيار از فردي مانند آليستر ليتل مهم تر هستند براي اين كه ذهن جو را اشغال كنند. اما به راستي آيا تروريست هاي شناخته شده امروز با وجود ارتكاب جنايات بي شمار (برخلاف آليستر كه تنها يك قتل مرتكب شده بود) همچنان بر اعمال گذشته شان تاكيد نمي كنند و مانند آن را انجام نمي دهند؟! مگر سران رژيم اسرائيل همانند ايهود باراك (كه در فيلمي همچون مونيخ ساخته اسپيلبرگ هم بر تروريست بودنش تاكيد مي شود) به عنوان وزير جنگ رژيم صهيونيستي همچنان به نسل كشي فلسطينيان ادامه نمي دهد؟ (آنچنان كه همين چند ماه پيش در غزه نشان داد.) آيا مي توان همه چيز را فراموش كرد و آشتي امثال نتانياهو و باراك و پرز را قبول كرد؟ آليستر در همان صحنه موجهه تلويزيوني به مدير برنامه مي گويد كه براي اشتي نيامده است، بلكه فقط مي خواهد همه چيز تمام شود! درست مثل شعار فراموش كردن گذشته كه از سوي نظام سلطه جهاني داده ميشود، در حالي كه نه تنها هيچ تضميني براي عدم تداوم آن وجود ندارد، بلكه همين امروز هم بدتر و بدتر از آن واقع مي شود. هر شبيگل و هيبرت اگر چه در فيلم پنج دقيقه از بهشت ظاهراً مي گويند آن مثل قديمي را كه مي گفت «پدر كشته را كي بود آشتي»، فراموش كنيد و امروز ديگر تخم كين نكاريد. اما در عين حال پاسخي براي آن 3720 نفري كه طبق آمار ابتدايي فيلم در جريان درگيري هاي ايرلند شمالي طي هفته 70 ميلادي ترور شدند، ندارند. اين در حالي است كه هنوز به خاطر داريم در جريان مبارزات مردم ايرلند عليه حاكميت انگليسي ها بر كشورشان (كه هنوز ادامه دارد!) مبارزاني همچون بابي سندز درون سياهچال هاي حكومت به ظاهر دمكراتيك بريتانيا، از اعتصاب غذا، در گذشتند، اما مارگارت تاچر نخست وزير محافظه كار وقت انگليس، حاضر نشد لقب تروريست را از روي گروه آنها بردارد و از زندان آزادشان كند. و حالا همين انگليس به اصطلاح ضد تروريستی در اتحاديه اروپا باعث و باني مي شود تا گروه تروريستي مجاهدين خلق (كه بوي تعفن اعمال تروريستي شان عالم و آدم را برداشته است) از ليست تروريست ها خارج شود! اما بي مناسبت نيست اندكي هم در باره ماهيت ترويستي گروه هايي كه از پروتستانتيسم (دين و مذهب همين جناب اليستر ليتل كه گروه تروريستي پروتستانتيسم (دين و مذهب همين جناب آليستر ليتل كه گروه تروريستي پروتستان ها را عليه كاتوليك ها هدايت مي كرد) منشأ گرفتند، به اسناد تاريخي مراجعه كنيم تار دربايبيم آن چه كه در ايرلند شمالي يا نقاط ديگر دنيا انجام دادند، خارج از اهداف و مقاصد ايدئولوژيكشان نبود و نيست. يكی از فرقه هاي برگرفته شده از پروتستانتيسم، پيوريتن ها بودند كه مهاجران اصلي به آمريكا و قاره نو به شمار مي آمدند. در دايره المعارف بريتانيكا آمده است كه پيوريتن ها چنان خود باخته عهد عتيق شده بودند كه مي خواستند به جاي نيوانگلند، نام نيواسرائيل را به آمريكا بدهند. پيوريتن ها پيام آور ابعاد وحشت آفرين مندرج در عهد عتيق براي دنياي جديد بودند. در آن كتاب برخي دستورات وحشتناك وجود دارد كه هنگام اشغال (يا به قول خودشان بازپس گيري) سرزمين فلسطين، مي بايست به مرحله اجرا گذاشته شود كه اين دستورات دهشتناك طي سال هاي گذشته توسط سربازان اسرائيلي به كرات در ارتباط با فلسطيني ها اجرا شده است. پيوريتن ها نيز با انتخاب كتاب عهد عتيق به عنوان راهنماي عمل، اعمال وحشتناك خود را در آمريكا به اين كتاب مستند كردند. نوآم چامسكي (نظريه پرداز و انديشمند يهودي) در كتاب خود با نام سال 501: اشغال ادامه دارد تاريخ انباشته از پاك سازي هاي قومي و فشارهايي را كه از جانب كريستف كلمب بر بوميان آمريكا وارد آمد، مورد بررسي قرار مي دهد و ضمن بيان اين كه پيوريتن ها سرزمين آمريكا را سرزمين موعود ناميدند و بوميان و سرخ پوستان آنجا را اشغالگران كنعاني تلقي كردند، اعمال وحشيانه انجام شده توسط آنها را چنين بيان مي دارد: «آن جماعت بومي، مورد علاقه خداوند نبودند، لذا از بهشت روي زمين پاك سازي شدند. حمد وسپاس از اين كه ديگر كسي از بوميان باقي نماند...» به نظر مي آيد، آنجا كه در فيلم پنج دقيقه از بهشت، آليستر در 17 سالگي با تكيه بررهنمودهاي فردي به نام سامي (كه گويا هدايت كننده اصلي گروه آنهاست) اعتقاد دارد لحظاتي كه به قتل مخالف عقيدتي اش (در اينجا برادر جو گريفين كه كاتوليك است) اقدام مي كند، متعلق به بهشت است و در واقع مقتول را از بهشت مي راند، ريشه در همين اعتقاد و باور ايدئولوژيك پيوريتني دارد. ازهمين روست كه جو نيز براي دستيابي به لحظات انتقام مي گويد كه دقايقي از بهشت را طلبكار است. شايد عنوان فيلم يعني پنج دقيقه از بهشت هم از همين باور و عقيده ناشي شده باشد. در تواريخ مختلف آمده است كه پيوريتن ها، قتل عام ها را به طور مرتب تحت كنترل و نظارت رهبران مقدس خود به شمار مي آورند. (همين به اصطلاح رهبران ديني مانند هال ليندسي و جري فالول و بيلي گراهام هستند كه امروزه از صدها كانال تلويزيونی، پيروانشان را به قتل و غارت مسلمانان تشويق و ترغيب مي كنند! و آن وقت سازندگان فيلم پنج دقيقه از بهشت، مسلمانان را عامل خشونت و ترور معرفي مي كنند!) اين اقدامات مبتني بر آموزه هاي عبراني پيوريتن ها، حتي توجه آرنولد توين بي را نيز به خود جلب كرده است. به نظر تامس اف گاست، جامعه شناس آمريكايي در كتاب خود موسوم به نژاد: تاريخ يك ايده در آمريكا، توين بي از اين نظريه كه اعتقادات فزاينده كلني نشينان انگليسي به عهد عتيق موجب پيدايش اين باور در آنها شده بود كه آنها به عنوان مردمي انتخاب شده اند تا كافران را نيست و نابود كنند، دفاع مي كند. گاست سپس مي افزايد: اسرائيلي ها ی ماساچوست (يعني همان پيوريتن ها) به همان شيوه، سرخ پوستان را نابود كردند كه اسرائيليان مورد نظر كتاب عهد عتيق، كنعانيان (فلسطينيان) را معدوم كردند. همين تفكر است كه آمريكاي امروز را با تمام خصوصيات جنگ طلبانه و سلطه طلبانه در صحنه جهاني هدايت مي كند و به جنايات و فاجعه آفريني هاي مختلف وامي دارد. همين تفكر است كه اسرائيل را به عنوان محور جهان غرب مطرح مي كند و همين تفكر است كه اساس جنگ و خون ريزي هاي امروز دنيا ولو تحت نام هاي ديگر است. آيا با چنين تفكر و باوري كه پشتوانه ايدئولوژيك جنگ طلبي هاي امروز غرب را به وجود مي آورد، مي توان خوشبينانه دم از فراموش كردن و بخشيدن زد؟ منبع:فیلم نگار،شماره81 /ن  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 404]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن