واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نگاهي به فيلم نامه « درميان ابرها« نویسنده: محدثه واعظي پور روايت قصه هاي بي اوج و فرود و كم حادثه مي تواند براي نويسنده فرصت تمركز روي رابطه شخصيت ها، نزديك شدن به آنها و پرداختن به روابطشان را به وجود بياورد. در چنين قصه هايي اگر شخصيت ها جذاب از كار در نيايند، روابط ميان آنها خوب و درست پرداخته نشود و شكل رابطه براي مخاطب كشش نداشته باشد، نويسنده درگير موقعيت دشواري مي شودكه خلاصي از آن ساده نيست. شخصيت هاي نچسب و روابطي كه زود تكراري و يكنواخته مي شوند، امكان روايت قصه اي جذاب را از نويسنده مي گيرند و در نهايت مخاطب با قصه ارتباط برقرار نمي كند و همه چيز پيش از آغاز از بين مي رود. باتوجه به اين ويژگي ها محمدرضا گوهري در درميان ابرها توانسته با شناخت قصه، فضا و امكاني كه موقعيت مالك و نورا در اختيارش مي گذاشته، بر مسير درستي حركت كند و از قابليتي كه چنين موضوعي در اختيارش گذاشته به درستي استفاده كرده است. بخش عمده انرژي و طراوت فيلم به ارتباط نورا (الناز شاكردوست) و مالك (يونس غزالي) بر مي گردد؛ رابطه اي كه بر بستر يك موقعيت جغرافيايي و فرهنگي شان شكل مي گيرد و به دليل مقدمه چيني نويسنده و نگاه درستي كه به جنس رابطه دارد، منطقي جلوه مي كند. يكي از مهم ترين تمهيدهاي كه نويسنده به آن فكر كرده و در اجرا كارگردان به خوبي به آن وفادار بوده است، توجه به قصه گويي و پرهيز از پرداختن به مسائل به ظاهر عميق و مهم در روايت است. با توجه به جغرافيايي كه مالك و نورا متعلق به آن هستند، فيلم مي توانست بيانيه اي تند و آتشين درباره جنگ و پيامدهاي طولاني مدت پس از آن باشد و به مسائلي بپردازد كه همچنان در مناطقي كه زماني درگير جنگ بوده اند، وجود داشته است. اما گوهري تلاش كرده بدون تمركز بر معاني و مفاهيمي از اين دست، قصه عاشقانه اي را روايت كند كه بي فرجام و تراژيك است و اگر قرار است روي بيننده تأثير بگذارد، به دليل روند محتومي است كه اين عشق طي مي كند و نه شرايط سياسي منطقه و بحران هايي كه هميشه در اين سوي جهان وجود داشته است. اين رويكرد در طراحي شخصيت ها هم ديده مي شود. خطري كه در چنين قصه هايي نويسنده را تهديد مي كند، مقدس ديدن عشق طرف معصوم ماجراست؛ اتفاقي كه پيوند مخاطب با قصه و فيلم را قطع مي كند. در اغلب موقعيت هايي از اين دست نويسنده براي آن كه وجه تلخ و تراژيك قصه را تقويت كند، به آن وجهي روحاني مي دهد كه غيرواقعي است. در ميان ابرها قابليت اين را داشته كه به دام چنين نگاهي بيفتد، اما گوهري خوشبختانه تلاش كرده به اين عشق وجهي كاملاً زميني بدهد. مالك نوجواني است محروم و نورا قرباني شرايط است. تعلق خاطري كه ميان آنها صورت مي گيرد، كاملاً زميني و متأثر از شرايط است. در چنين فضا و موقعيت و با توجه به شرايط سني قهرمان قصه نمي توان انتظار داشت كه عشق مالك به نورا عشقي آسماني و معنوي باشد. در چنين قصه هايي يك طرف ماجرا معصوم است و طبيعي است طرف ديگر با استفاده از حسن نيت او رابطه را پيش ببرد و كشمكش اصلي درام همين تفاوت ها و بحران هايي است كه به دنبال آن ايجاد مي شود. گوهري توانسته با توجه به اين ويژگي از پيوند زدن مفاهيم آسماني به اين عشق پرهيز كند و عشقي كاملاً زميني و باورپذير به تصوير بكشد. مالك با هم سن و سال هايش تفاوت دارد. اگر او با آنها تفاوت نداشت، قصه شكل نمي گرفت. اما معصوميت مالك و بي تجربگي او ربطي به عشق آسماني ندارد. اين خامي و سادگي كودكانه باعث مي شود نورا بتواند از اين رابطه به نفع خود استفاده كند و كنش هاي بعدي در روند روايت به وجود بيايد. اما آن چه فيلم كم دارد، لحظه هايي است كه ما را به نورا نزديك كند. نويسنده به مالك مي پردازد. به او نزديك مي شود و جايگاهش را در قصه تعريف مي كند. با استفاده از حضور سعيد و ديگر نوجوان هايي كه كنار مرز روزگار مي گذرانند، تصويري تازه و قابل باور ازشخصيت هايي ارائه مي دهد كه پيش از اين نديده ايم؛ حاشيه نشين هايي كه براي ارتزاق گاه پنجه بر صورت هم مي كشند. اما نورا در اين ميان فراموش شده و جز در پايان فيلم ببننده فرصت نزديك شدن و همدلي با او را ندارد. جزئياتي مانند اشاره به علاقه دختر به بازي با تلفن همراه خوب از كار درآمده و محروميت دختر را نشان مي دهد، اما ادامه ندارد. در ميان ابرها بسيار وامدار مالنا (جوزپه توناتوره) است. نوع نگاه نويسنده به عشق وبستر اجتماعيي شكل گيري رابطه مالك و نورا، موقعيتي كه انتخاب كرده، حضور نوجوان ها و نگاهي كه به نورا وجود دارد و حتي شرايط قهرمان فيلم تداعي كننده فيلم مالنا است، اما تورناتوره در مالنا جدا از اين پرداختن به تأثيرهاي يك جامعه خاص بر سرنوشت و هويت انسان، به قهرمان هاي قصه به يك اندازه نزديك مي شود و به هر دو قطب ماجرا به يك ميزان مي پردازد و تصويري خيال انگيز از اولين عشق زندگي يك نوجوان ارائه مي دهد؛ عشقي كه به نظر نمي رسد در گذر زمان فراموش شود. اما عذاب هجران و عشق ويران شده مالك آن قدر قلبمان را متأثر نمي كند كه خاطره اين عشق را از ياد نبريم؛ حتي اگر باور داشت باشيم الحب العداب! منبع:فیلم نگار،شماره81 /ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 536]