تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):خودت را به داشتن نيّت خوب و مقصد زيبا عادت ده، تا در خواسته ‏هايت موفق شوى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798786523




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بررسي مناظره سيرافي با متي در نقد منطق


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بررسي مناظره سيرافي با متي در نقد منطق
بررسي مناظره سيرافي با متي در نقد منطق   نويسنده:محمدرضا محمدعليزاده   چکيده   منطق تکويني از نظر تاريخي، همزاد انديشه بشري است. اما تدوين قواعد منطق بنابر قول مشهور، نخست به دست ارسطو صورت گرفته است. پس از او، شاگردان و پيروان به شرح و تفسير آن پرداختند. و مجموعه کتاب هاي منطق ارسطويي را گرد آوردند و آن را ارغنون ناميدند. از همان زماني که ارسطو منطق را تدوين کرد، اين علم در کانون انتقاد قرار گرفت. شکاکان، سوفسطائيان و رواقيان، از جمله معاصران ارسطو و تابعان او هستند که بر منطق انتقاداتي داشته اند. پس از ترجمه منطق ارسطويي به زبان عربي در جوامع اسلامي بر منطق ارسطويي اشکال هايي وارد شده است. منتقدات منطق با تخصص ها و مذهب هاي مختلف فکري و عقيدتي و با انگيزه هاي گوناگون به مخالفت با منطق بر خاسته اند. از ميان منتقدان مسلمان منطق ارسطويي مي توان سيرافي، ابن تيميه، ابن قيم جوزيه، ابن خلدون، سيوطي و استرآبادي را نام برد. در اين مقاله، شبهه ها و اشکال هايي که ابوسعيد سيرافي بر منطق ارسطو وارد کرده است و نيز پاسخي که منطق دانان از جمله متي بن يونس به اين شبهه ها داده اند بررسي خواهد شد. کليد واژه ها   منطق ارسطو، ابوسعيد سيرافي، متي بن يونس، فايده منطق. در سال 326 هجري قمري، در مجلس ابن فرات، از وزيران دوره عباسي، مناظره اي ميان سيرافي(1) که از مخالفان منطق است و متي بن يونس (2) که از مترجمان و شارحان منطق ارسطو است رخ داد. ابوحيان توحيدي (م 403ق)، از مشاهير اديبان قرن چهارم، اين مناظره را به نقل از خود سيرافي و نيز از رماني (م384ق) آورده است (توحيدي، الامتاع و الاموانسه، 108؛ همو، المقابسات، 68). ابن فرات از حاضرات در مجلس مي خواهد که با متي درباره منطق مناظره کنند؛ چون متي ادعا مي کرد که هيچ راهي براي شناخت حق از باطل و راست از دروغ و نيک از بد و حجت از شبهه و شک از يقين، جز قواعد منطق وجود ندارد (المقايسات، 69). ابوسعيد سيرافي که در مجلس ابن فرات حضور داشت، به درخواست وي پاسخ مثبت داد و وارد مناظره اي با متي درباره علم منطق شد و به متي گفت:مقصود خود را از منطق براي ما بيان کنيد چون اگر مقصودتان درباره منطق را بدانيم، گفت و گوي ما در پذيرش مطالب صحيح منطق ورد خطاهاي آن، به شايستگي انجام خواهد شد(همان، 70). متي در پاسخ سيرافي گفت:مرادم از منطق ابزاري است که با آن، کلام صحيح از کلام سقيم و معناي صحيح از معناي فاسد جدا شود؛ همانند ترازو که با آن، سبک را از سنگين مي شناسيم. متي در توصيف منطق مي گويد :« لا سبيل الي معرفه الحق من الباطل و الصدق من الکذب و الخير من الشر و الحجه من الشبه و الشک من اليقين الا بما حويناه من المنطق» (همان، 69) نيز مي گويد :« انه آله من الالات يعرف به صحيح الکلام من سقيمه و فاسد المعني من صالحه کالميزان فاني اعرف به الرجحان من النقصان» (همان، 70). سيرافي به اين سخنان متي درباره منطق اشکال هايي وارد مي کند که با بيان اين اشکال ها، به سخنان منطق دانان در پاسخ به اين شبهه اشاره مي کنيم. اشکال اول:بي فايده بودن علم منطق   سيرافي به متي مي گويد : اينکه مي گويي با منطق مي توانيم کلام صحيح را از کلام سقيم و معناي صحيح را از معناي فاسد جدا کنيم، سخن خطايي است؛ زيرا کلام درست از کلام نادرست با لغت و قواعد زبان و معناي صحيح از معناي فاسد، با عقل تمييز داده مي شود و در اين موارد، به علم منطق نيازي نيست (الامتاع و المؤانسه، 109؛ المقايسات، 70). اينکه با قواعد زبان مي توان کلام صحيح را از کلام فاسد تمييز داد درست است، ولي اين امر به معناي بي نيازي از علم منطق نيست؛ چون خطاهايي که متوجه کلام است و براي کامل شدن دلال کلام، اختراز از آن خطاها لازم است، برخي به حوزه الفاظ و ادبيات مربوط است که با قواعد اختصاصي زبان مثل علم نحو، يا با قواعد عمومي ادبيات، همچون علم بلاغت حل و رفع مي شود. برخي نيز به حوزه معاني و معقولات مربوط است و با الفاظ از جهت دلالتشان بر معاني ارتباط مي يابند. براي رفع اين مشکلات، ادبيات و قواعد زبان چار ساز نيست و علم منطق است که مشکل انسان را در اين زمينه برطرف مي کند. براي مثال، عبارت « هذا انسان لانه حيوان» و « هذا حيوان لانه انسان» و مانند آن، به لحاظ ادبياتي و قواعد زباني عبارت هايي سالم و صحيح اند و از نظر صحت ادبياتي در يک رتبه قرار دارند، ولي عقل با کمک گرفتن از دانش منطق و قواعد آن اولي را فاسد و دومي را صحيح مي داند؛ چون عقل و منطق است که دليل قرار دادن وجود اعم را براي وجود اخص صحيح نمي داند، بلکه دليل قرار دادن وجود اخص را براي وجود اعم صحيح مي داند؛ چنانچه دليل قرار دادن عدم اخص را براي عدم اعم صحيح نمي داند، ولي دليل قرار دادن عدم اعم را براي عدم اخص صحيح مي داند. شباهت زياد ميان ادبيات و منطق سبب شده است کساني مثل سيرافي اديب، انسان را براي تصحيح گفتارش از منطق بي نياز بدانند و براي جلوگيري از خطاي در کلام، ادبيات را کافي بدانند. همين امر شباهت باعث شده است کساني همانند ابوسليمان سجستاني، استاد ابوحيان توحيدي، به بيان تفاوت هاي نحو با منطق بپردازند تا معلوم شود که انسان در تصحيح انديشه ها و گفتارش هم به نحو و قواعد زبان و هم به منطق نيازمند است و هيچ کدام از اين دو، انسان را از ديگري بي نياز نمي سازد. ابوحيان توحيدي مي گويد:« به ابي سليمان سجستاني گفتم:بين منطق و نحو شباهت زيادي مي بينم. چه فرق هايي ميان اين دو علم وجود دارد؟» سجستاني در پاسخ مي گويد: النحو منطق عربي و المنطق نحو عقلي و جل نظر المنطقي في المعاني و ان کان لايجوز له الاخلال بالالفاظ التي هي لها کالحلل و جل نظر النحوي في الالفاظ و ان کان لا يسوغ له الاخلال بالمعاني التي هي لها کالحقائق (المقابسات، 169). نحو، منطقي عربي است و منطق، نحوي عقلي است. تمام توجه منطقي، به معاني است؛ گرچه اخلال در الفاظ براي او جايز نيست و تمام توجه نحوي، در الفاظ است؛ گرچه اخلال در معاني براي او ممنوع است. اين عبارت صراحت دارد که انسان براي تصحيح گفتار و افکارش هم به نحو و قواعد زبان و هم به منطق نياز دارد. نحو و دستور در هر زباني، عبارت است از قواعد و قوانين برگرفته از فصيحان آن زبان که در رساندن معاني با واژگان آن لغت تمام قوانين و قواعد را رعايت مي کنند و هدف اصلي از ابداع واژگان را که همان دلالت بر معاني و اغراض و افکار است، ادا مي کنند. بنابراين، نحو و دستور در هر زبان، قانون و منطق گفتاري آن زبان است که بايد اهل آن زبان آن را رعايت کنند. با همين قانون است که گفتار صحيح از گفتار فاسد تمييز داده مي شود. پس نحو و ادبيات قانون گفتار و نطق خارجي، يعني تکلم و تلفظ است؛ گرچه کسي که به اين قانون مي پردازد، از منطق بي نياز نيست و تخلف از قوانين آن براي او جايز نيست؛ در حالي که منطق، نحوي عقلي است؛ يعني نطق داخلي، تفکر و استدلال، ادبيات ويژه اي دارد و کسي نمي تواند از اين ادبيات تخلف کند و آن علمي که قوانين، قواعد و ادبيات تفکر را بيان مي کند علم منطق است. روشن است از جمله اموري که بايد مورد توجه ادبيات عقلاني قرار گيرد، احوال الفاظ است. از اين رو، عالم منطقي نمي تواند بي توجه به قوانين الفاظ و قواعد نحو باشد. سجستاني مي گويد : کل انسان منطقي بالطبع الاول و لکن يذهب عن استنباط ما عنده بالاهمال و ليس کل انسان نحويا في الاصل. النحو يرتب اللفظ ترتيبا يؤدي الي الحق المعروف و المنطق يرتب المعني ترتيباً يؤدي الي الحق المعترف به. الشهاده في المنطق مأخوذه من العقل و الشهاده في النحو مأخوذه من العرف و دليل النحو طباعي و دليل المنطق عقلي. النحو تحقيق المعني باللفظ و المنطق تحقيق المعني بالعقل و النحو شکل سمعي و المنطق شکل عقلي و .... (همان، 171). هر انساني به طور طبيعي و فطري منطقي است، ولي به طور طبيعي و فطري نحوي نيست. نحو، الفاظ را مرتب مي سازد؛ به گونه اي که به حق برسيم و منطق، معاني را مرتب مي سازد تا به حق برسيم. شاهد آوردن براي مسائل منطق از عقل است و براي مسائل نحو ا زعرف. ادله نحو، طبيعي و ذوقي و ادله منطق، عقلي است. نحو تحقيق معناي بالفظ است و منطق، تحقيق معناي با عقل است. نحو شکل سمعي و منطق، شکل عقلي است و ... از سخنان سجستاني و ديگر منطق دانان بر مي آيد که بين منطق و ادبيات تفاوت فراوان است؛ گرچه شباهت زيادي نيز با همديگر دارند و براي تصحيح گفتار و افکار بشر هر دو مورد نيازند. پس اين سخن سيرافي سخني نادرست است که مي گويد تمييز کلام صحيح از کلام فاسد با قوانين زبان است و نيازي به منطق نيست. اما بخش دوم سخن سيرافي که مي گويد:« معناي صحيح از معناي فاسد با عقل جدا مي شوند، پس نيازي به منطق نداريم»، سخن تمامي نيست؛ چون گرچه تمييز معناي صحيح از فاسد با نيروي عقل است، ولي عقل بدون کمک گرفتن از قوانين منطق نمي تواند در اين امر موفق شود؛، چون قواعد منطق براي تنظيم و تعديل تصرف هاي عقل وضع شده اند و بدون اين قوانين، عقل تحت سلطه و هم و حس قرار مي گيرد و احکام نادرستي صادر مي کند. دليل نياز انسان به منطق با وجود قوه عقل در او، در سخنان منطق دانان بسياري اشاره شده است. سجستاني مي گويد: المنطق وزن لعيار العقل (همان، 170). فارابي مي گويد: کما ان النحو عيار اللسان فيما يمکن ان يغلط فيه اللسان من العباره، کذلک علم المنطق عيار العقل فيما يمکن ان يغلط فيه من المعقولات (المنطقيات، 11/1). خداوند در انسان، اصل نيروي تفکر را به طور ذاتي و فطري به وديعه گذارده است و انسان را باقوه عاقله و نيروي عقل بر تفکر قادر ساخته است؛ چنان که در انسان اصل نيروي تکلم را به وديعه نهاده و او را با ابزار زبان بر تکلم توانا ساخته است، ولي همان گونه که قدرت بر اصل تکلم به معناي قدرت بر تکلم درست نيست و انسان براي تکلم صحيح به معيار و قانون نياز دارد که آن را علوم ادبياتي ارائه مي دهند، قدرت بر اصل تفکر با نيروي الهي عقل نيز به معناي قدرت بر تفکر صحيح و تمييز فکر درست از نادرست نيست و انسان براي شناخت فکر صحيح از فاسد، نيازمند قانون و معيار است که آن را علم منطق تبيين مي کند ( مظفر، المنطق، 7). فارابي نيز با اشاره به همين نکته، مي گويد: همان گونه که نحو عيار زبان است و براي جلوگيري از خطاهاي گفتاري و عبارتي و لفظي بايد مراعات شود، منطق نيز عيار عقل و براي جلوگيري از خطاهاي عقلي بايد مراعات شود. همچنين غزالي که بر اين اساس نام هايي چون معيار العلم و محک النظر و القسطاس المستقيم بر منطق نهاده است، در اين راستا سخناني دارد. او مي گويد: لعلک تقول:اي حاجه بالعاقل الي معيار و ميزان فالعقل هو القسطاس المستقيم و المعيار القويم فلا يحتاج العاقل بعد کمال عقله الي تسديد و تقويم؟ فلتتحقق ان فيک حاکماً حسياً و حاکما و هميا و حاکما عقليا و المصيب منها هو الحاکم العقلي و النفس في اول الفطره اشد اذعاناً و انقياد اللقبول من الحاکم الحسي و الوهمي .... (معيار العلم، 32). اينکه مدرک در نفس انساني تنها عقل است، سخن صحيحي است، اما اينکه هيچ چيزي در ادراک عقل نقش ندارد جز خود عقل، سخن تمامي نيست. عقل بعضي از امور را بي واسطه و برخي از امور را به واسطه حس يا وهم يا خيال درک مي کند. عقل، محسوسات را با ابزار حس درک مي کند. از اين رو، گفته اند « من فقد حساً فقد فقد علما» و چون نخستين ادراکات انسان ادراکات حسي است، لذا نفس انسان با حس انس و الفت زيادي پيدا مي کند؛ به گونه اي که گاهي در ادراک معقولات نيز حسي عمل مي کند و گرفتار حکم و هم مي شود و در قلمرو معقولات احکامي صادر مي کند که شايسته فضاي حسيات است و به خاطر انس و الفت با حس و وهم، نفس انسان بيشتر تابع احکام حس و وهم است تا عقل (المنطق، 349). گرچه اينکه عقل در ادراک هايش تحت تأثير حس و خيار و وهم است، بدين معنا نيست که همه ادارکاتش خطا و باطل باشد، ولي اين را مي توان ادعا کرد که چون در انسان تنها عقل حکم نمي کند، بلکه گاهي عقل احکامش را تحت تأثير حس و وهم صادر مي کند. از اين رو، تضميني در درستي تمامي احکام عقل در همه حوزه ها حتي در حوزه معقولات وجود ندارد و براي شناخت احکام درست از احکام نادرست عقل، به معيار و ميزان نياز است تا با آن، تصرف ها و ادراک هاي عقل تنظيم و تعديل شود (همان، 12) تا عقل به گونه اي درست از حس و وهم استفاده کند و اين ميزان را قوانين منطق ارائه مي دهند. اين مطلب که صرف وجود نيروي عقل براي درست انديشيدن انسان کافي نيست و نمي توان فطرت انسان را براي تصحيح افکارش کافي دانست، بلکه انسان در اين امر به قوانين منطق نيازمند است، در سخنان منطق دانان بدان توجه شده است و مي توان اين سخنان را در پاسخ شبهه اول سيرافي مطرح کرد (ابن سينا، الشفا، المدخل، 19؛ همو، النجاه، 9؛ بهمنيار، التحصيل، 5؛ غزالي، معيار العلم، 33؛ بغدادي، المعتبر، 7؛ اين کمونه، الجديد في الحکمه، 151؛ شهرزوري، شرح حکمه الاشراق، 35). اشکال دوم:کم فايده بودن منطق   سيرافي در ادامه سخنانش به متي مي گويد : گيريم با معيار خود، سبک و سنگين را شناختي، چگونه مي خواهي ماهيت موزون را بشناسي؟ چگونه مي فهمي که آن آهن است يا طلا يا مس؟ شما افزون بر شناخت وزن اشياء و تشخيص سبک از سنگين، نيازمند شناخت حقيقت موزون و شناخت ارزش آن و ديگر صفات آن هستي. پس با وزن کردن، شناخت زيادي نسبت به موزون به دست نياورده اي ؛ چون موزون از جهات زيادي برايتان مجهول است(المقابسات، 70). شايد بتوان اشکال اول و دوم سيرافي را اين گونه تعبير کرد که در مرتبه اول سيرافي مي گويد منطق بي فايده است و در مرتبه دوم مي گويد منطق کم فايده است. بي فايده بودن منطق را پاسخ داديم که منطق همانند ميزاني براي تنظيم و تعديل تصرف هاي عقل است، ولي کم فايده بودن منطق، چه در منطق تعريف و چه در منطق استدلال قابل بررسي است. در منطق تعريف، منطق دانان سه ديدگاه دارند:مشهور منطق دانان شناخت ذاتيات و حقيقت و ماهيت اشيا را ممکن ولي دشوار مي شمرند (ابن سينا، الرسائل المنطقيه في الحدود و الرسوم، 114) به باور اينان، با رعايت کردن قوانين، مي توانيم شناخت تمييزي و رسمي از حقيقت اشيا پيدا کنيم و آنچه اجناس و فصول و حدود مي نامند، در واقع عوارض عامه و خواص روشن و رسم هاي اشيا هستند که از اجناس و فصول و حدود واقعي حکايت مي کنند (المنطق، 120) ولي شناخت حقيقي و حدي با اين قواعد دشوار است. برخي ديگر مانند بغدادي مي گويند:دست يابي به شناخت حقيقي به اين دشواري که ديگران شمرده اند نيست، بلکه امري ممکن و آسان است (بغدادي، المعتبر، 64). گرچه برخي ميان اين دو قول جمع کرده اند و گفته اند اولي به اعتبار شناخت حقايق و دومي به اعتبار شناخت اصطلاحات است. گروه سوم به ممکن نبودن دستيابي به حقيقت معتقدند و تنها شناخت رسمي را ممکن مي دانند (سهروردي، منطق حکمه الاشراق، 21). با درنظرداشتن اين مطلب،درباره فايده منطق تعريف دونکته قابل توجه است: نکته اول، گرچه منطق دانان در دستيابي به حقيقت اشيا به کمک قواعد منطق تعريف اختلاف دارند، ولي در اين مسئله اختلافي ندارند که به کمک اين قواعد مي توانيم به شناخت رسمي و تمييزي اشيا دست يابيم و چون شناخت مفردات به حد يا به رسم، مقدمه اي براي شناخت حکم درباره آنها و درک صحيح قضايا است تا قضاياي صادق به عنوان مواد قياس کامل که برهان است به کار گرفته شود (المنطق، 232). و همچنين چون براي درک صحيح حکم ميان مفردات، شناخت تمييزي مفردات کافي است و درک حقيقت و ماهيت مفردات لازم نيست، مي توان گفت :قواعد منطق نسبت به آنچه در برهان لازم است، از جهت شناخت مفردات، کافي اند و شناخت حقيقي اشيا در آنچه منطق درصدد آن است شرط نيست. بيشتر منطق دانان هم به اين نکته واقف بوده اند که با قواعد منطق، دستيابي به حقيقت اشيا، دشوار است، ولي اين مسئله مشکل يدر دستيابي به برهان ايجاد نمي کند؛ زيرا برهان بايد از بديهيات ساخته شود و براي بديهي بودن يک قضيه لازم نيست مفردات آن هم بديهي باشند (قطب رازي، شرح المطالع، 10) بلکه جايز است که مفردات نظري باشند و از راه شناخت رسمي با عوارض و خواص، به گونه اي که از غير تمييز داده شوند براي ما معلوم باشند. نکته دوم، منطق دانان تصريح دارند بحث از حقيقت و ماهيت اشيا، بخثي منطقي نيست و تمام مثال هايي که در علم منطق براي حقيقت و ماهيت مي آورند، تنها از باب آوردن مثال و براي توضيح مطلب است و چه بسا آن مثال ها نادرست باشند و آنچه به عنوان حد براي يک شيء ارائه مي دهند، به واقع حد آن نباشد و اين کار کار جايزي است؛ چون نادرست بودن مثال به هنگامي که قصد تقريب ممثل به اذهان را داريم مشکلي ايجاد نمي کند (فخر رازي، الانارات، 21). پاسخ به مطلب ما که پرسش از حقيقت اشيا است، همانند پاسخ به مطلب هل بسيطه که پرسش از وجود اشيا است، بر عهده فيلسوف است و وظيفه علم منطق تبيين شرايطي است که هنگام پاسخ گويي به اين پرسش ها بايد رعايت شود. در منطق استدلال نيز کم فايده بودن منطق را مي توان به صوري يا مادي بودن منطق ارجاع داد. بدين معنا که تمام قواعد منطق مربوط به صورت استدلال است، ولي بسياري از خطاهاي فکر انسان، برآمده از ماده استدلال اوست. پس فايده منطق اندک است. بنابراين، شبه سيرافي اين مي شود که هر چند با قواعد صوري منطق نسبت به صورت استدلال شناخت مي يابيم، ولي از کجا مي توان فهميد که اين استدلال برهان است يا جدل يا خطابه يا غير آن؟ پس فهم حقيقت تک تک استدلال ها امري نيست که بر اساس قواعد منطق قابل دستيابي باشد. در پاسخ اين شبهه بايد گفت مشهور منطق دانان مي گويند خطا هم در صورت فکر و هم در ماده فکر رخ مي دهد ( ابن سينا، النجاه، 8؛ بهمنيار، التحصيل، 5، طوسي، شرح اشارات، 15؛ شهرزوري، شرح حکمه الاشراق، 35) و منطق، هم در ناحيه صورت فکر و هم در ناحيه ماده فکر مفيد است. ابن سينا مي گويد : منطق صناعتي نظري است که به ما مي آموزد حد و برهان و رسم و جدل و خطابه از چه صورت و ماده اي ساخته مي شود. نيز مي آموزد که حدود دو قياس هاي فاسد و مغالطه اي از چه صورت و ماده اي ساخته مي شود و همچنين چه صور و موادي تصديق آور نيستند و مفيد تخيل اند و باعث رغبت به چيزي يا تنفر از چيزي مي شوند و در مواد و صور قياس شعري قرار مي گيرند (النجاه، 9؛ التحصيل ، 5). اما بحث از قواعد صوري و مادي استدلال، در منطق به شکل کلي مطرح مي شود، زيرا بحث از جزئيات و اشخاص افکار از جهت صوري و مادي، و بحث از جزئيات مواد و قضايا به کار رفته در قياس، کاري سخت يا محال است از اين رو، برخي مي گويند:چنين منطقي اساساً وجود ندارد که از تک تک مواد بحث کند (مطهري، مجموعه آثار، 46/5 و 105) و بعضي گفته اند:چون بحث از جزئيات سخت يا محال است، در منطق مانند علوم ديگر، قوانين به شکل کلي مطرح مي شود و انسان هنگام احتياج در جزئيات افکارش، با مراجعه به آن قوانين انديشه هايش را تصحيح و تنظيم مي کند (ساوي، البصائر النضيريه، 29؛ جرجاني، حاشيه شرح شمسيه، 58). اشکال سوم :منطق تنها وسيله سنجش شناخت نيست   سيرافي در ادامه به متي مي گويد : همان گونه که سنجش اشيا، تنها از راه وزن کردن نيست؛ چون بعضي با پيمانه و بعضي و با تقسيم و برخي با حدس و تخمين اندازه گيري مي شود، سنجش افکار و معاني و معقولات نيز تنها از راه وزن کردن نيست و راه هاي ديگري براي سنجش معقولات وجود دارد؛ زيرا بعضي از معقولات با وزن کردن و برخي ديگر از راه علم حضوري و قسمتي با تجربه و حس و يا ديگر قواي ادراکي انسان درک مي شود. پس راه شناخت معقولات، در وزن کردن با ميزان منطق منحصر نيست. اين شبه سيرافي بدين معناست که ابزار منطق در همه معقولات کارآمد نيست و با اين ابزار تنها بخشي از معارف را مي توان سنجيد و درست و نادرست را در آنها مشخص کرد، ولي بخش زيادي از معقولات با منطق سنجش پذير نيست. پاسخ اين سخن سيرافي آن است که همه منطق دانان به اين نکته اعتراف دارند که منطق در بخشي از معقولات کاربرد دارد. چون موضوع علم منطق را علم حصولي عقلي مي دانند که به تصور و تصديق تقسيم مي شود (المنطق، 11). اما علم حضوري و علم حصولي حسي و خيالي و وهمي و حتي بعضي از علم حصولي عقلي تصوري مانند انشاء، موضوع منطق نيستند، گرچه از اين راه مي شود براي انسان دانش هايي حاصل شود. منطق دانان براي تصحيح فکر بشر که آن را در تعريف و استدلال منحصر مي دانند و هر دو از اقسام علم حصولي عقلي است، قوانين منطق را مفيد مي دانند و هيچ منطق داني ادعا نمي کند که قوانين علم منطق در همه جا کاربردي است، بلکه برخي از منطق دانان تصريح کرده اند راه رسيدن به حق و علم در منطق منحصر نيست (شرح المطالع، 17). درباره فايده منطق سخنان متفاوتي بيان شده است. از سويي برخي مانند متي مي گويند:« لاسبيل الي معرفه الحق من الباطل الا المنطق» و کساني همچون ساوي و غزالي مي گويند:« سعادت ابديه بشر بر شناخت منطق متوقف است» (ساوي، البصائر، 26؛ غزالي، مقاصد الفلاسفه، 36). از سوي ديگر، کساني مانند سيرافي منطق را بي فايده يا کم فايده مي دانند، ولي غالب منطق دانان درباره فايده منطق بدون افراط و تفريط سخن گفته اند. آنان مي گويند:راه رسيدن به حق و علم منحصر در منطق نيست (شرح المطالع، 17) و براي رسيدن به بعضي از علوم و نه همه علوم و معارف نيازمند منطق هستيم (همان، 18) و بعضي از انسان ها و نه همه آنها براي دست يابي به معارف نظري نيازمند منطق اند (همان، 17؛ اين کمونه، الجديده الحکمه، 151؛ کاتبي، منطق العين، 175) و علم آموزي مشروط به منطق نيست، بلکه اين کار با دانش منطق آسان تر و کامل تر مي شود (فخر رازي، شرح عيون الحکمه، 46). اشکال چهارم:اختصاص منطق به يونانيان   اشکال ديگر سيرافي به متي اين است که چون دانش منطق را شخصي يوناني وضع کرده است، بي گمان آن شخص در وضع منطق بنابر لغت و اصطلاح و رسوم و صفات يوناني ها عمل کرده است. پس اين منطق تنها براي يوناني ها مي تواند ضابطه باشد. بنابراين، چه لزومي دارد که غير يوناني ها مانند فارس و عرب و ترک به منطق يوناني ها توجه کنند و آن را داور خود قرار دهند و هر چه را تأييد کند بپذيرند و هر چه را انکار کند ترک کنند؟ اگر مقصود سيرافي از اين سخنان اين است که هيچ قاعده اي وجود ندارد که مشترک ميان همه انسان ها در همه زمان ها و مکان ها باشد، سخن باطلي است؛ چون قواعد عقلي و حتي برخي از قواعد ادبي همچون مباحث بلاغي به گروه خاصي از انسان ها يا زمان و مکان خاصي اختصاص ندارند. علم منطق نيز چون از علوم عقلي به شمار مي آيد، به مردم يا زمان خاصي اختصاص ندارد، بلکه اين قواعد همزاد بشرند و تا کنون بدون تغيير مانده اند، ولي از ميان دانشمندان نخستين کسي که اين قوانين را تدوين کرد ارسطوي يوناني بود. متي که به شبهه هاي پيشين سيرافي پاسخي نداده است، در پاسخ پرسش چهارم سيرافي مي گويد :منطق از معاني عقلي بحث مي کند و مردم در معقولات يکسانند؛ براي مثال، مجموعه چهار و چهارنزد همه انسان ها هشت است و ديگر معقولات چه از رياضيات باشند و چه از منطقيات و چه از الهيات، از همين گونه اند و با اختلاف امت ها و روزگاران مختلف نمي شوند. هر چيزي داراي چهار گونه وجود است که عبارتند از:وجود عيني، وجود ذهني، وجود لفظي و وجود کتبي. دو گونه اول وجود، يعني وجود عيني و ذهني را وجود حقيقي واقعي و دو گونه ديگر، يعني وجود لفظي و کتبي را وجود اعتباري و جعلي و مجازي مي دانند. ويژگي وجود حقيقي آن است که با مختلف شدن امت ها و روزگاران مختلف نمي شود. بر خلاف وجود اعتباري که با اختلاف انسان ها و زمان و مکان متفاوت مي شود. پس معقولات و معاني و ذهنيات که بر حقايق عيني دلالت دارند، همانند حقايق عيني اموري مشترک و بدون تغيير در ميان انسان ها هستند. پس وجود اموري مشترک ميان انسان ها امري روشن است. رياضي و منطق و الهيات نيز از اين دسته امورند که مشترک ميان همه انسان هستند. اگر مراد سيرافي آن است که اين آداب و رسوم و فرهنگ و باورهاي انسان هاست که منطق آنها را شکل مي دهد، پس منطق هر امتي ويژه همان امت است، ولي همگان مي دانند که منطق مشترکي برخاسته از اشتراک هاي عقلاني و ثابت وجود ندارد. نتيجه اين سخن آن است که تفاهم ميان انسان هايي که داراي فرهنگ ها و باورهاي مختلفي هستند، غير ممکن است و هيچ امتي نمي تواند با امتي ديگر به تبادل افکار بپردازد؛ زيرا زبان مشترک عقلاني که بتوان آن را در قالب واژگان درآورد، بين انسان ها وجود ندارد. اين سخن باطلي است؛ زيرا تفاهم ميان انسان هاي مختلف امري ممکن و واقع است. نيز اگر مراد سيرافي اين است که با آداب و رسوم منطق خاص به وجود مي آيد که در کنار منطق عام بايد مورد توجه قرار گيرد، سخن درستي است، ولي منطق خاص هر زبان در علوم ادبياتي آن زبان از جمله علم لغت و صرف و نحو و بلاغت مطرح مي گردد. اما منطق عام در علم منطق تبيين مي شود و ارسطوي يوناني در علم منطق به تبيين قواعد منطق عام پرداخت و مباحث منطق او به مباحث خاص زبان يوناني ناظر نيست و اگر مثال هايي به زبان يوناني آورده، براي توضيح قواعد است. هر کسي مي تواند به زبان خودش از مثال هايي براي توضيح قواعد منطق استفاده کند، گرچه استفاده از رموز که نوعي زبان عمومي است بهتر است و اين نکته مورد توجه منطق دانان بوده است ( قطب شيرازي، شرح حکمه الاشراق، 33). در هر صورت، کاربرد هيچ کدام از منطق خاص و منطق عام باعث بي نيازي از ديگري نمي شود و براي تصحيح افکار توجه به همه اين قوانين لازم است. اشکال پنجم :اعتماد نداشتن به ترجمه ها   سيرافي به اين سخن متي که در اثبات لزوم توجه همه انسان ها به علم منطق گفت : منطق از معقولات بحث مي کند و مردم در معاني عقلي برابرند؛ مثل اينکه مي گوييم مجموعه چهار و چهار هشت مي شود که يک نمونه از رياضيات است و نيز مثال هاي ديگر مانند اين مثال از طبيعيات و منطقيات و الهيات. اشکال مي گيرد و مي گويد :اگر همه علوم و مطالب عقلي که با لفظ ذکر مي شوند با اقسام مختلف شان به اين مرتبه از روشني اند که در جمع عدد چهار با چهار است، پس نبايد ميان انسانها اختلاف هاي عقلي پيش مي آمد و هر گونه اختلافي در ميان آنها بايد به زودي حل مي شد؛ در حالي که اين گونه نيست و اين اختلاف هاي عقلي به اين سادگي حل نمي شود. سيرافي در ادامه به متي مي گويد:شما از سويي مي گوييد:ارسطوي يوناني معاني و معقولات را در منطق مطرح ساخته است و چون همه انسان ها در معاني عقلي برابرند، پس همه بايد به معاني عقلي در منطق ارسطويي توجه کنند. از سوي ديگر، مي دانيم که دست يابي به اغراض معقوله و معاني مدرکه و مقاصد ذهني تنها از طريق واژگان ممکن است و شناخت لغت امري مورد نياز است، بنابراين، تو ما را به آموختن لغت يوناني فرا مي خواني، نه به فراگيري منطق؛ در حالي که خود تو لغت يوناني را نمي داني و گذشت زمان اين لغت و اهل آن را از ميان برده است و کساني که به اين لغت تکلم و تفاهم مي کرده اند منقرض شده اند. افزون بر اينکه تو علم منطق را از لغت سرياني به عربي نقل داده ايد و ديگران از يوناني به سرياني ترجمه کرده اند. پس در اين زمينه که احتمال دارد در نقل يواناني به سرياني و سرياني به عربي در معاني تغييرهايي حاصل شده است چه پاسخي داريد؟ پاسخ بخش اول اين سخنان سيرافي که گفت :   اگر مطالب عقلي از جمله مباحث منطقي به اين روشني است که در جمع چهار با چهار است، پس نبايد اختلاف عقلي ميان انسان ها پيش مي آمد و اختلاف پيش آمده به سرعت بايد حل مي شد. در پاسخ به شبهه هاي بعدي خواهد آمد. اما در پاسخ بخش دوم اين سخنان سيرافي که به لزوم آموختن لغت يوناني ناظر است و درباره تسلط نداشتن متي به لغت يوناني و استفاده وي از ترجمه هاي يوناني به سرياني است، بايد گفت اولاً :بسياري از علوم همانند علم منطق در آغاز تدوين، توسط شخص خاص از لغت خاصي تأسيس شده اند و پس از وي، افراد آگاه به آن علم به شرح و تکميل آن پرداخته اند و افراد آگاه به آن لغت که خود اهل لغتي ديگرند، به ترجمه و نقل آن علوم پرداخته اند. اين اشکال متوجه همه اين علوم است و حتي علم رياضي و هندسه را هم شامل مي شود؛ در حالي که اين شبهه را سيرافي تنها ناظر به منطق مي داند و گويا در علوم ديگر مطرح نمي کند. پاسخ آن علوم ديگر هرچه باشد در علم منطق هم مطرح مي شود. ثانياً :در تاريخ بسياري از علوم، شرح و ترجمه آن علوم به زباني ديگر متعارف است و البته چون شارحان و مترجمان در توانايي علمي و در تسلط بر زبان متن متفاوت بوده اند، مراتب مختلفي داشته اند، ولي هميشه در اين ميان، افرادي قابل اطمينان بوده اند که شرح و تفسير و ترجمه آنها قابل اعتماد باشد. در منطق نيز همين گونه است؛ چون ما به نقل و ترجمه کساني چون حنين و اسحاق (3) اعتماد مي کنيم که به زبان متن، يعني يوناني آگاهي کامل داشته اند و همه معاني و مقاصد ارسطو را بدون کم و زياد به عربي نقل داده اند. اگر هر کدام از ترجمه يوناني به سرياني و سرياني به عربي و عربي به فارسي و غير اينها داراي اين ويژگي باشند، سرانجام آخرين ترجمه نيز قابل اعتماد است و تنها در صورت وجود مترجمي ضعيف است که مي توان به ترجمه ها شک کرد. ثالثاً:احتمال وقوع خطا و کاستي و تغييرهاي ديگر در هر گونه نقل و شرح و تفسيري وجود دارد. سيرافي که به کتاب سيبويه شرح زده است، چگونه اطمينان يافته است که الکتاب و مطالب آن که توسط شاگردان سيبويه جمع آوري شده اند، به طور کامل و بدون هيچ نقص و تغييري به دست او رسيده است. اين مسئله نه تنها در اصل و ترجمه ها و در متن و شرح ها جاري است، بلکه در نسخه هاي مختلف يک متن هم پيش مي آيد؛ چنان که فخر رازي در مقدمه شرح عيون الحکمه مي گويد : من وقتي به نسخه هاي مختلف نوشته هاي خودم پس از گذشت مدت کوتاهي نگاه کردم، ديدم تغييرهايي در آنها وجود دارد. پس احتمال وقوع تغييرهايي در عبارت هاي ابن سينا که سال هاي زيادي از اين نوشته ها مي گذرد به طريق اولي وجود دارد ( شرح عيو الحکمه، 41). آنچه باعث اطمينان ما به ترجمه ها و شرح ها و نسخه هاي مختلف است، اعتمادي است که از راه هاي مختلف به درستي و کمال آن ترجمه و شرح و نسخه ها براي ما حاصل مي شود. رابعاً :در علوم عقلي چون معيار و ميزان درک عقل و مطابقت با حکم عقلي است، در صورت وجود خطا يا تغييرهاي نادرست در متون، با مراجعه به حکم عقل مي توانيم به مطلب درست دست يابيم، ولي رفع اين مشکل در علوم ديگر به بررسي و تحقيق بيشتري نياز دارد. پس مي توان گفت از اين جهت، مشکل سيرافي اديب، به مراتب سخت تر از مشکلي است که متي منطقي دارد و اين شبهه بيشتر متوجه خود سيرافي است و هر پاسخي که او نسبت به فن خود بدهد، همان پاسخ را منطق دانان هم مي توانند ارائه دهند. متي در پاسخ اين شبهه سيرافي از ترجمه ها دفاع مي کند و مي گويد : گرچه يوناني ها و زبانشان منقرض شده اند، ولي آثار آنها از طريق ترجمه ها در دست ما موجود است و اين ترجمه ها مقاصد آنها را حفظ کرده و معاني را رسانده اند و حقايق را به طور خالص ضبط کرده است. اشکال ششم:مبالغه درباره يونانيان   آقاي سيرافي در ادامه سخنانش مبالغه درباره يونانيان را نقد مي کند و مي گويد:گيريم که ترجمه ها به طور کامل و بدون کم و زياد کردن و يا تغييرهاي ديگر باشد- گرچه چنين چيزي نشدني است - ولي شما درباره يونانيان زياده روي مي کني؛ چون به ظاهر مي خواهي بگويي:هيچ حجتي جز عقول يونانيان در عالم نيست و هيچ برهاني جز آنچه آنها آورده اند و هيچ حقيقتي جز آنچه ايشان بيان کرده اند وجود ندارد. اين مبالغه ها درباره يونانيان درست نيست؛ چون دانش در ميان مردم پراکنده است و فنون مختلف در ميان تمام ساکنان زمين انتشار يافته است و اين امري روشن است. با اين همه، سخن تو درباره يونانيان زماني درست است که ايشان داراي نيرويي باشند که آنها را از خطا باز دارد؛ به طوري که اگر مي خواستند خطا کنند نمي توانستند و اگر مي خواستند دروغ بگويند بر آن ناتوان بودند؛ به گونه اي که خطا از ايشان بيزار بود؛ در حالي که اگر کسي اين سخنان را درباره يونانيان بگويد، نشان ناداني اوست؛ چون يونانيان همانند ديگر اقوام در برخي موارد گرفتار خطا و جهل و دروغگويي بودند. افزون بر اينکه منطق را همه مردم يونان وضع نکرده اند، بلکه ارسطو که يکي از يونانيان است، بر پايه آموخته هايش از استاداني همچون سقراط و افلاطون، منطق را وضع کرد و سخنان او هرگز بر يونانيان حجت نبود؛ چنان که در ميان يونانيان نيز مخالفاني داشت. در پاسخ اين قسمت از سخنان سيرافي چند نکته مهم است:   اول آنکه منطق دانان تدوين منطق را کار ارسطو مي دانند، نه اينکه تکوين قواعد منطق کار ارسطو باشد. منطق تکويني از نظر تاريخي همزاد بشر است. از روزي که انسان و تفکر او بوده است، منطق و قوانين منطق و صحت و فساد در فکر بشر هم بوده است، اما اولين کساي که اين قوانين را به عنوان يک علم تدوين کرد ارسطو بود . گرچه پيش از ارسطو هم توجه به اين قوانين وجود داشته بپاست. اينکه اولين کسي را که در يک رشته علمي اثري مي آفريند، مبتکر و مدون آن علم بدانند امر مرسومي است و در ديگر رشته هاي علمي نيز همين گونه است. نکته دوم اين است که اگر منطق دانان ارسطو را موسس و مدون علم منطق مي دانند، اين سخن به معناي پيروي محض از طرز فکر ارسطو در تبيين قواعد منطق نيست و اگر در مواردي براي منطق دان روشن شود که نظر ارسطو باطل يا ناقص است، آن را رد يا تکميل مي کند و اگر گاه مطالبي در منطق ارسطو باشد که با توجه به لغت يونان و ويژگي هاي آن مطرح شده باشد، شخص منطق دان آن را متناسب با لغت خودش تصحيح و تکميل مي کند. نيز اگر به هر دليل ديگري براي منطقي محرز شود که سخن ارسطو يا ديگر منطق دانان در تبيين قواعد منطق نادرست يا ناقص است، او با استدلال عقلي مي تواند سخنان ايشان را رد يا تکميل کند. بهترين دليل بر اين مطلب، وجود اختلاف در سخنان منطق دانان در تفسير مفردات و قضايا و استدلال ها و نيز وجود نوآوري هايي است که در سخنان منطق دانان وجود دارد که در اينجا به نمونه هايي اشاره مي کنيم. نمونه اول اختلافي است که ابن سينا با ارسطو در ابواب و مباحث منطق دارد. ارسطو کتاب المقولات را از علم منطق مي داند و کساني مانند محقق طوسي (شرح الاشارات، 83) نظر ارسطو را پذيرفته اند، ولي ابن سينا اين کتاب را از علم منطق نمي داند، بلکه مي گويد اين کتاب بايد در علم فلسفه مطرح گردد و کساني همچون فخر رازي نيز از او پيروي کرده اند (شفا، مقولات، 8؛ فخر رازي، الانارات في شرح الاشارات، 18). همچنين ابن سينا بر اساس تقسيم علم به تصور و تصديق که فارابي صورت داده است، منطق را به منطق تصورات و منطق تصديقات تقسيم مي کند و مباحث حدود را از کتاب البرهان ارسطو جدا و در منطق تصورات وارد کرد. وي اين ترتيب را در الاشارات و التنبيهات مطرح و بر ترتيب مباحث از ديدگاه ارسطو ترجيح داد. نمونه اول اختلافي است که ابن سينا با ارسطو در ابواب و مباحث منطق دارد. ارسطو کتاب المقولات را از علم منطق مي داند و کساني مانند محقق طوسي (شرح الاشارات، 83) نظر ارسطو را پذيرفته اند، ولي ابن سينا اين کتاب را از علم منطق نمي داند، بلکه مي گويد اين کتاب بايد در علم فلسفه مطرح گردد و کساني همچون فخر رازي نيز از او پيروي کرده اند(شفا، مقولات، 8؛ فخر رازي، الانارات في شرح الاشارات، 18). همچنين ابن سينا بر اساس تقسيم علم به تصور و تصديق که فارابي صورت داده است، منطق را به منطق تصورات و منطق تصديقات تقسيم مي کند و مباحث حدود را از کتاب البرهان ارسطو جدا و در منطق تصورات وارد کرد. وي اين ترتيب را در الاشارات و التنبيهات مطرح و بر ترتيب مباحث از ديدگاه ارسطو ترجيح داد. نمونه دوم اختلاف هايي است که ميان منطق دانان در مسائل منطق است؛ براي مثال، برخي تقسيم قضيه به حقيقيه و ذهنيه و خارجيه را قبول دارند و برخي آن را از خرافات در منطق مي دانند (قطب شيرازي، دره التاج، 369). همچنين قضيه سالبه المحمول را برخي مانند ارموي مي پذيرند (شرح المطالع، 141) و برخي ديگر مثل ملاصدران درست نمي دانند (التنقيح، 22). همچنين در شرايط انتاج قياس هاي مختلف، اختلاف هايي وجود دارد؛ از جمله اينکه صغراي ممکنه در شکل اول را فارابي منتج، ولي برخي ديگر عقيم مي دانند (شرح المطالع، 260) و بسياري از حالت هاي اقتراني شرطي را ابن سينا عقيم، ولي خونجي منتج مي داند يا بالعکس (کشف الاسرار، 77/2) و نيز در باب حدود، بعضي مثل ابن سينا از دشواري دست يابي به حدود اشيا سخن مي گويند و برخي مثل ابوالبر کات مخالف اين عقيده اند. نمونه سوم، نوآوري هاي منطق دانان است؛ مانند کتاب ايساغوجي که فورفوريوس به منطق ارسطو افزود (دره التاج، 78/1) و همچون اقترانات شرطيه که ابن سينا به منطق ارسطو افزوده است (شرح اشارات، 283) و مانند کيفيت انعکاس سالبه جزئيه به عکس مستوي که ابهري صورت داد (تجريد المنطق، 29). نکته سوم، نه تنها کسي از منطق دانان، بلکه حتي خود ارسطو هم مدعي اين نيست که تمام سخنانش در علم منطق در همه موارد کامل است، بلکه ارسطو احتمال وجود نقصان و خلل در سخنان خود را داده است و از آيندگان خواسته است که در صورت فهم کاستي ها و خلل در سخنان او، آن را اصلاح و تکميل کنند. ارسطو مي گويد : درباره قياس از گذشتگان ضوابط غير مفصلي به ما رسيده بود و براي تفصيل و تکميل اين ضوابط و روشن کردن شرايط انتاج و ضروب منتج و عقيم و ديگر مباحث هر قياسي، من رنج فراوان بردم. پس اگر کساني که پس از من مي آيند در اين ضوابط نقصان يا زياده يا خلل هايي يافتند، بايد آنها را اصلاح و برطرف سازند(شرح منظومه، 71)(4). نکته آخر اين است که آنچه باعث ماندگاري منطق ارسطو و پيروي ديگران از ارسطو در قواعد منطق او شده است، تقليد صرف از او نيست، بلکه ظهور متانت و وضوح استحکام قواعد منطق ارسطو سبب شده است که مورد قبول دانشمندان قرار گيرد و آنان آن قواعد را کامل و تمام و ميزان صحيح و حق صريح بدانند. ابن سينا مي گويد: اين گروه دانش پژوهان بنگريد که پس از ارسطو تا به امروز با درازاي زمان آيا کسي پيدا شده است که بر منطق ارسطو چيزي بيفزايد يا نقصاني در آن بيابد؛ نه بلکه آنچه ارسطو آورده، کامل و تمام و ميزان صحيح و حق صريح است (منطق شفا، (کتاب سفسطه)، 114/4؛ شرح المنظومه، 71). در اين زمينه قطب الدين شيرازي مي گويد: ارسطو در تدوين منطق، شرايط منصفان را حفظ کرده و از زياده و نقصان پرهيخته است ( شرح حکمه الاشراق، 29). اشکال هفتم:حل نشدن اختلاف هاي بشر پس از تدوين منطق   سيرافي به متي مي گويد:اختلاف در انديشه و پرسش و پاسخ، يک اصل طبيعي و سرشت ثابتي است، پس چگونه ممکن است که فردي قواعدي بياورد که اين اختلاف را از ميان بردارد؟ اين دور از واقع و محال است و دنيا پس از منطق ارسطو، بر همان حالت است که پيش از او بود. پاسخ اين است که منطق دانان در بيان فايده منطق و وجه احتياج انسان به علم منطق هرگز ادعا نکرده اند که با قوانين علم منطق اختلاف هاي بشر از ميان مي رود، بلکه چنان که متي اعتراف کرده است، اختلاف ميان بشر امري طبيعي است. منطق دانان در وجه احتياج انسان به قوانين فکر و فايده آن مي گويند:انسان به طور ذاتي و فطري با نيروي الهي عقل قدرت بر تفکر دارد (المنطق، 7)، ولي به طور ذاتي و فطري نمي تواند به درستي تفکر کند، بلکه چه بسا در فکرش خطا واقع شود و به دليل وقوع تناقض در افکار مختلف بشر در فکر بشر خطا تحقق يافته است، و بي گمان يکي از دو متناقض بر خطاست پس براي تفکر صحيح نيروي عقل کافي نيست، بلکه به قوانين فکر يا علم منطق نياز است (کشف الاسرار، القواعد الجليه، 186؛ الحاشيه علي التهذيب، 17). همچنين منطق دانان تصريح دارند که صرف وضع قوانين فکر و آموختن اين قوانين براي تصحيح فکر کافي نيست، بلکه به مهارت و ملکه شدن و مراعات قوانين نياز است (الشفا، القياس، 17؛ الانارات، 9). منطق دانان کسب علوم و معارف را به منطق مشروط نمي دانند، بلکه مي گويند با کاربرد قوانين منطق اين کار آسان و کامل مي شود ( شرح عيون الحکمه، 46). پس اگر کسي براي کسب معارف به عقل و فطرت بسنده کند و از قوانين منطق استفاده نکند يا به غلط از آنها استفاده کند، گرفتار خطاي در تفکر مي شود و همين مسئله به ادامه اختلاف ها ميان بشر مي انجامد. اينکه پس از تدوين منطق ارسطو، هنوز در فکر بشر اختلاف هايي وجود دارد و حل نشده است، از رعايت نشدن قواعد فکر توسط برخي از انسان ها خبر مي دهد و دليلي بر بي فايده بودن منطق نيست؛ چون همه علوم اين گونه اند که پس از تدوينشان هنوز کساني هستند که در مسائل آن علوم اختلاف مي کنند و گرفتار خطا مي شوند. اين سخنان منطق دانان بيانگر نياز به قوانين فکر و علم منطق به عنوان ابزاري براي عقل بشر است که باعث تکميل و تسهيل و تنظيم و تعديل تصرف هاي آن است، نه اينکه باعث رفع هر گونه اختلافي در ميان انسان ها باشد؛ هر چند انسان ها در مراعات اين قوانين دقت کافي را نداشته باشند؛ چنان که شأن همه علوم آلي از جمله علوم ادبي همين است. اشکال هشتم:تفاوت منطق با نحو   سيرافي از متي مي خواهد با کمک گرفتن از قوانين منطق ارسطو، معاني «واو» و احکامش را شرح دهد و متي در پاسخ مي گويد : اين مطالب به علم نحو مربوط است و منطقي به نحو نياز ندارد؛ گرچه نحوي محتاج منطق است؛ چون منطق از معنا بحث مي کند و نحو از لفظ و منطقي به لفظ نياز ندارد و بحث از لفظ در منطق بحثي عارضي است. سيرافي به اين سخنان متي اشکال مي گيرد و مي گويد : منطق و لفظ و نحو و تکمل و اعراف همه از يک وادي اند؛ چون اگر کسي بگويد« نطق زيد و لکن ما تلفظ» سخن متناقض گفته است. البته نحو، منطق عربي است؛ چون شرايط و قواعد نطق صحيح و فصيح عربي را بيان مي کند؛ به گونه اي که الفاظ بتوانند قالبي صحيح براي معاني باشند و منطق، نحوي عقلي است؛ چون قواعد و ضوابط گفتار عقلاني و براهين را شرح و تبيين مي کند. پس منطق و نحو، از يک وادي اند و اختلاف ميان لفظ و معنا، تنها از اين جهت است که لفظ امري طبيعي است، ولي معنا امري عقلي است و همين باعث شده است که با گذشت زمان، لفظ از ميان برود و متحول و متغير گردد، ولي معنا ثابت بماند. پاسخ اين سخن سيرافي آن است که گرچه نحو و منطق با همديگر اشتراک هايي دارند، ولي با همديگر اختلاف هايي نيز دارند و توجه به اين اختلاف ها سبب مي شود بپذيريم که هيچ کدام از اين دو علم، ما را از ديگري بي نياز نمي سازد؛ زيرا قواعد نحوي بيانگر منطق خاص است و هرکسي براي تصحيح انديشه هايش نيازمند شناخت نحو و دستور زبان خود است و قواعد منطق بيانگر منطق عام است و هر انساني براي تصحيح انديشه هايش نيازمند شناخت منطق است؛ چنان که سجستاني به اين نکته و ديگر تفاوت هاي نحو و منطق اشاره کرده است و ما به مناسبتي در پاسخ ديگر شبهه ها بدان اشاره کرديم. بايد دانست وقتي منطق دانان مي گويند منطقي از الفاظ بحث نمي کند، بلکه بحث از لفظ براي او عارضي است، مرادشان آن است که چون منطقي اولاً و بالذات در مقام تفکر به معرف و حجت نيازمند است و اين معاني اند که معرف و حجت اند و نه الفاظ، پس منطقي اولاً و بالذات به معاني نياز دارد و از الفاظ بي نياز است (الحاشيه، 22)، ولي چون تفاهم و نقل و انتقال انديشه ها و معاني ميان انسان ها، بيشتر از طريق الفاظ دال بر معاني صورت مي گيرد و نيز از آنجايي که ميان الفاظ و معاني ارتباط شديدي وجود دارد، به گونه اي که احوال الفاظ بر معاني تأثير مي گذارد و خطاي متفکر در الفاظ ذهني اش مي تواند به خطاي در معاني بينجامد ( طوسي، شرح الاشارات، 22). از اين رو، بر انسان متفکر و منطقي لازم است که احوال الفاظ را هم از جهت خاص و هم از جهت عام بشناسد و چون مباحث الفاظ از جهت خاص در علوم ادبي مطرح مي شود، به طرح آنها در منطق نيازي نيست، ولي در منطق از احوال الفاظ از جهت عام بحث مي شود (المنطق، 34). واژگان و نيز نگارش ها، ابزاري بوده اند که توسط بشر براي انتقال معاني و مقاصد ابتکار شدند، ولي پس از مدتي انسان ها دريافتند که همين واژگان به خاطر احوال مختلفي که دارند، اگر با ضوابط و قواعد (ادبي و عقلي) به کار گرفته نشوند، باعث نقض غرض مي شوند؛ چون استفاده از الفاظ، اگر خارج از قواعد باشد، باعث نقصان در فهم مقصود يا باعث فهم خلاف مقصود مي شود. اين مطلب از سويي باعث سوء استفاده و مغالطه برخي از انسان ها از الفاظ شد و از سوي ديگر، سبب شد انسان هاي متعهد ضوابط ادبي و عقلي الفاظ را در علوم ادبياتي و در علم منطق تدوين کنند. در معاني و معقولات نيز همانند الفاظ به سبب حالت هاي مختلفي که دارند، مغ





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 722]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن