تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798223676




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عاقبت Copy بدون Paste


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عاقبت Copy بدون Paste
محبت مادر
از یك استاد سخنور دعوت بعمل آمد كه درجمع مدیران ارشد یك سازمان ایراد سخن نماید. محور سخنرانى درخصوص مسائل انگیزشى و چگونگى ارتقاء سطح روحیه كاركنان دورمیزد. استاد شروع به سخن نمود و پس از مدتى كه توجه حضار كاملا" به گفته هایش جلب شده بود، چنین گفت: "آرى دوستان، من بهترین سالهاى زندگى را درآغوش زنى گذراندم كه همسرم نبود". ناگهان سكوت شوك برانگیزى جمع حضار را فرا گرفت! استاد وقتى تعجب آنان را دید، پس از كمى مكث ادامه داد: "آن زن، مادرم بود". حاضران شروع به خندیدن كردند و استاد سخنان خود را ادامه داد... تقریبا" یك هفته از آن قضیه سپرى گشت تا اینكه یكى از مدیران ارشد همان سازمان به همراه همسرش به یك میهمانى نیمه رسمى دعوت شد. آن مدیر از جمله افراد پركار و تلاشگر سازمان بود كه همیشه خدا سرش شلوغ بود. او خواست كه خودى نشان داده و در جمع دوستان و آشنایان با بازگو كردن همان لطیفه، محفل را بیشتر گرم كند. لذا با صداى بلند گفت: "آرى، من بهترین سالهاى زندگى خود را درآغوش زنى گذرانده ام كه همسرم نبود!". همانطورى كه انتظارمیرفت سكوت توام با شك همه را فرا گرفت و طبیعتا" همسرش نیز در اوج خشم و حسادت بسر میبرد. مدیر كه وقت را مناسب میدید،‌ خواست لطیفه را ادامه دهد، اما از بد حادثه، چیزى به خاطرش نیامد وهرچه زمان گذشت، سوءظن میهمانان نسبت به او بیشتر شد، تا اینكه بناچار گفت: "راستش دوستان، هرچى فكر میكنم، نمیتونم بخاطر بیارم آن خانم كى بود!". نتیجه اخلاقى: Don"t copy; if you can"t paste باشگاه كاربران تبیان - ارسالی از zakeri_m





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 149]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن