تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):پرخورى و سستى اراده و مستى سيرى و غفلت حاصل از قدرت، از عوامل بازدارنده و كند كننده ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798188594




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شهیدی که از غیب خبر داشت!


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



شهیدی که از غیب خبر داشت!
وقتى بالاى سر حسين رسيدم، دیدم خواب است، ولى چشمانش را باز کرد و گفت: هادى بالاخره امدى؟ پرسيدم: اتفاقى افتاده؟ گفت: نه همين الان خواب مى دیدم که تو دارى از پلّه هاى بيمارستان بالا مى آیى...



به این مطلب امتیاز دهید

  به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، آنچه می خوانید خاطره ای است در از برادر شهید محمد حسین یوسف اللهی:   برادرم حسين در جبهه از ناحيه پا مجروح شده و در بيمارستان کرمان بسترى بود. مادرم پس از نماز صبح مرا از خواب بيدار کرد و گفت: هادى کمی گل گاوزبان جوشانده براى حسين ببر تا ناشتا بخورد. به بيمارستان رفتم و به اتاق حسين که در طبقه چهارم بيمارستان بود داخل شدم.   وقتى بالاى سر حسين رسيدم، دیدم خواب است، ولى چشمانش را باز کرد و گفت: هادى بالاخره امدى؟ پرسيدم: اتفاقى افتاده؟ گفت: نه همين الان خواب مى دیدم که تو دارى از پلّه هاى بيمارستان بالا مى آیى، همينطور طبقه طبقه بالا امدى و وارد اتاق من شدى. مسيرت را دنبال کردم تا اینكه به بالاى تخت من رسيدى، براى همين در همان لحظه که رسيدى چشمانم را باز کردم.   یكبار دیگر در سال ۶٢ که حسين شيميایى شده بود ـ مجروحيت پنجم او بود ـ (عراق اولين مرتبه در عمليات خيبر از گاز شيميایى استفاده کرد) وى را براى ادامه معالجه به بيمارستان شهيد لبافى نژاد تهران اعزام کردند. در اداره بودم که از سپاه کرمان تلفن کردند و خبر مجروحيت او را به من دادند.   مرخصى گرفته و به خانه رفتم و به همراه برادر دیگرم محمد شریف با ماشين سوارى به طرف تهران حرکت کردیم. بر اثر عجله اى که داشتيم ساعت ١/۵ بعد از ظهر از کرمان حرکت و این راه طولانی را در ٩ ساعت طى کردیم و در ساعت ١٠/۵ شب به بيمارستان رسيدیم. اسفند ماه بود و هوا هم سرد و نگهبانان بيمارستان به ما اجازه عيادت و ملاقات نمى دادند. ولى هر طور بود آنها را راضى کردیم.   وقتى از پلّه ها بالا مى رفتيم یك نفر که از پلّه ها پایين مى امد، پرسيد: شما برادر حسين هستيد؟ پرسيدیم: چطور؟ گفت: حسين الآن به من گفت: برادرهام دارند از کرمان مى آیند برو آنها را راهنمایی آن. لذا از نزد او به پایين آمدم تا شما را به اتاقى که در آن بسترى است راهنمایی کنم.   وقتى وارد اتاق حسين شدیم دیدیم دارد به ما لبخند مى زند. وضع مزاجى او خيلى خراب بود و بدنش بر اثر سوختگى حاصل از گازهاى شيميایى مثل زغال سیاه شده و صورتش هم سوخته بود. قبل از هر چيزى از او پرسيدم: حسين جان تو از کجا مى دانستى که ما داریم مى آیيم؟   گفت: من از لحظه اى که از کرمان حرکت کردید تا تهران شما را دیدم و تا از پلّه ها بالا امدید به این دوستم گفتم به استقبال شما بياید و شما را به اتاق من راهنمایی کند.   پرسيدم: آخر چطور ما را مى دیدى؟ گفت: خواهش مى کنم دیگر از من چيزى مپرس و همين را هم فراموش آن. من هم که عادت او را مى دانستم که اگر نخواهد چيزى را بگوید اصرار فایده اى ندارد، دیگر از او سؤالى در این مورد نكردم. در تهران ده روز پيش او بودیم. به دليل وضع سوختگى اش، وى را براى معالجه ابتدا به آلمان و سپس به فرانسه بردند.   از عجائب حوادث پس از شهادت حسين، خوابى بود که از او دیدم. من چون تاریخ دقيق خوابهایى را که مى بينم مى نویسم به یاد دارم که در ١١ ذى الحجه مطابق با ٩ فروردین سال ٧٨ این خواب را دیدم. قبل از اذان صبح بود که حسين به خواب من امد. لباس نظامى پوشيده بود.   به من گفت:  تابستان امسال حادثه و اتفاق بسيار مهمى مى افتد. من از خواب بيدار شدم و در حالى که دلم بر اثر این خواب شور مى زد دوباره خوابيدم و عجيب تر این بود که وقتى خوابيدم دوباره به خواب من امد و باز همين جمله را گفت. وقتى در ١٨ تيرماه ٧٨ قضایاى کوی دانشگاه تهران پيش امد به حقيقت خوابى که دیده بودم و مطلبى که حسين گفته بود پى بردم.    




۰۸/۰۵/۱۳۹۳ - ۰۸:۳۰




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن