تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
بهترین سایتهای خرید تیک آبی رسمی اینستاگرام در ایران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1815324010
پروژه جهانىسازى در جهان سوم
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پروژه جهانىسازى در جهان سوم نويسنده: مرتضي شيرودي جهانى شدن را مىتوان به عنوان روند تشديد روابط اجتماعى جهانى، تعريف كرد كه مكانهاى دور دست را به گونهاى به هم پيوند مىدهد و به موجب آن، رويدادهاى محلى تحت تأثير حوادثى شكل مىگيرد كه كيلومترها از هم فاصله دارند. همچنين، اين ويژگى در پديده جهانى شدن وجود دارد كه سريعتر از گذشته، از وقايع اتفاق افتاده در ديگر نقاط جهان، آگاه مىشويم كه به نوبه خود، بر درك وسيعتر و درستتر ما از زمان و مكان، تأثير مىگذارد. به اين دليل مىتوان گفت كه جهانى شدن، پيوند نزديكى با توسعه فناورى ارتباطاتى چون تلويزيون و اينترنت پيدا مىكند، اما با همه اينها، واقعيت توزيع نابرابر ارتباطات در جهان سوم، همچنان به قوت خود باقى است و نيز، توسعه مراكز اطلاع رسانى جهانى، به بهاى فقيرتر شدن جهان سومِ فقير، يا در واقع، توسعه نيافتگى بيشتر آن انجام مىشود. همانگونه كه آندره فرانك، طرفدار سرسخت نظريه توسعه نيافتگى، مىگويد: توسعه يافتگى و توسعه نيافتگى، دو روى يك سكهاند. به اعتقاد فرانك، سرمايه دارى غربى كه سلطه جهانى پيدا كرده، از يك سو، توسعه در غرب و از سوى ديگر، توسعه نيافتگى در شرق ( جهان سوم) را موجب گشته است. در حقيقت، قدرتهاى برتر جهانى، ساير كشورهاى جهانى را به حاشيه راندهاند. او توصيه مىكند، تنها راه غلبه بر توسعه نيافتگى، گسست كامل از اقتصاد جهانى براى پيشبرد توسعه ملى است، اما از سوى ديگران اين نظريات (نظريه توسعه نيافتگى) با نظريههاى وابستگى متقابل، جايگزين شده است كه وابستگى به غرب را حفظ مىكند. بنابراين، جهانى شدن همچنان به توسعه نابرابرهاى جهانى و توسعه نابرابر مىانجامد نه چيز ديگر.(3) در جهانى شدن اقتصاد، توان دولت - ملتهاى جهان سومى در كنترل ارز داخلى كاهش مىيابد و اقتصادهاى اين كشورها به شيوهاى نابرابر به شبكه جهانى اقتصاد ملحق مىشوند. حاصل چنين اقتصادى، تقويت عدهاى و تضعيف عده ديگر خواهد بود. در اين شرايط، حتى شركتهاى چند مليتى هم بخش اعظم سرمايه خارجى خود را نه در كشورهاى جهان سوم، بلكه در كشورهاى سرمايهدارى پيشرفته به كار مىاندازند. تلاشهاى جهان سوميها براى تلفيق در سرمايه دارى جهانى از طريق تعديلهاى ساختارى ( سياستهاى تعديل اقتصادى = Adjustment ) عملاً به تشديد فرمانبردارى و سرسپردگى به كشورهاى مركز ( غرب) و افزايش مهاجرتهاى داخلى و برون مرزى مىگردد. سياستهاى مربوط به بهداشت نيز، اغلب به جاى پيروى از منافع ملى، تحت تأثير منافع و اقدامات مجموعهاى از سازمانهاى جهانى از قبيل بنگاههاى فرامليتى قرار مىگيرد. شركتهاى چند مليتى در سطح جهان، به سازماندهى امور تغذيه و دارو مىپردازند، آن هم به شيوههايى كه به تضعيف بيشتر اقتصاد كشورهاى فقير و وابسته به تجارت جهانى، در زمينههاى گوناگونى چون محصولات كشاورزى منجر مىشود. به همين جهت، در آينده جهانى شدن، همچنان كشورهاى جهان اول، 50 درصد منابع انرژى جهان و كشورهاى جهان سوم فقط 61 اين منابع را مصرف مىنمايند، و نيز، كشورهاى جهان اول، مانند گذشته، 80 درصد گازهاى گلخانهاى و 90 درصد گازهاى CFCجهان را كه مخرب لايه اُزن هستند توليد مىكنند.(4) در جهانى شدن فرهنگ، اختاپوس امپرياليسم فرهنگى بر جهان سوم سايه مىافكند و به جاى اين كه تفاوتها و اختلافهاى محلى را از ميان بردارد، در عمل با آنها كنار مىآيد؛ يعنى اختلافهاى محلى را باقى مىگذارد تا بتواند سلطه فرهنگى خود را تداوم بخشد. سلطه فرهنگى، واكنشهايى را برانگيخته است؛ مثلاً برخى از نويسندگان چون رونالد رابرتسون در 1994، رستاخيز اسلامگرايى را به عنوان يك نيروى جهانى و در عين حال، غرب ستيز، شناسايى و برخى ديگر، مانند ساموئل هانتينگتون در 1993، توجه فزايندهاى به آنچه وى خطر اسلامى؟! مىنامد و برخورد قريبالوقوع تمدنهاى شرق و غرب، مبذول داشتهاند، تا به اين وسيله، ادامه حيات و تسلط جهان غرب را توجيه نمايند. به هر حال، جهان هنوز هم مىتواند به صورت بخشهاى مركز و پيرامون (شمال و جنوب) باقى بماند. البته بخشهاى مركز و پيرامون احتمالاً به مرور زمان و در فرايند جهانى شدن آينده، دگرگون مىشوند، ولى نه در حدى كه جلوى توسعه نابرابر گرفته شود. به اعتقاد ورسلى در 1984، پديده جهان سوم، همچنان به قوت خود باقى مىماند و نيز، جهانى شدن تا جايى كه وجود داشته و خواهد داشت، دستاوردهاى نابرابر در جهان امروز و فردا را به همراه دارد.(5) تاريخچه تعامل و تقابل جهان سوم و جهانى شدن گفتمان توسعه بعد از 1945 به گفتمان جهانى تبديل شد. به همين جهت، سازمان ملل متحد، دهههاى 1960 و 1970 را سالهاى اول و دوم توسعه براى كشورهاى جهان سوم ناميد و به ترتيب، نرخ رشد 5 و 6 درصد را براى آن پيش بينى كرد. اما در دهه 1980 و آغاز دهه 1990، شاهد افول همه اين خوشبينىها بوديم، به گونهاى كه مردم جنوب صحراى آفريقا، فقيرتر از دهه 1960 شدند. اين مسأله نشان از آن دارد كه اولاً توسعه جهانى براى كشورهاى جهان سوم از ماهيتى نابرابر و ناعادلانه، وابسته و متناقض برخوردار بود. ثانيا تلاشها براى تحميل توسعه به سبك از بالا به پايين، با مقاومت در جهان سوم مواجه شده است.(6) ايده توسعه از قرن پانزدهم ميلادى وجود داشت، ولى براى اولين بار، ترومن، رئيس جمهور آمريكا، در 1949 از كلمه توسعه استفاده كرد.آمريكا براى مقابله با كمونيسمِ بينالمللى، مصمم بود، جهتگيريهاى اقتصاد آينده جهان را مشخص نمايد؛ زيرا مىپنداشت، جهان غير كمونيست، با دنبال كردن مسير توسعهاى مشابه به همان مسيرى كه غرب و آمريكا طى كرده است، مىتواند بر مشكلات اقتصادى چيره شود. از اين رو، آمريكا در كنفرانس بريتون وودز(7) بر اصل تجارت آزاد تاكيد كرد، و با تصميمگيرى مبنى بر تأسيس بانك بينالمللى پول (IMF)، بانك جهانى و توافقنامه عمومى تعرفه و تجارت، معروف به GATT، تنظيم اقتصاد جهانى را در دست گرفت. اما جالب است كه دريافت وام به مرور از بانك جهانى براى كشورهاى توسعه نيافته، مشكل و مشكلتر شد؛ در حالى كه بخش قابل توجهى از منابع مالى آن نيز، بايد از سوى كشورهاى عضو (جهان سوم) تامين شود، و وام گيرندهها كه اغلب كشورهاى جهان سومىاند، بابت وام دريافتى، سودهاى كلان پرداخت نمايند. بنابراين، راه براى توسعه واقعى در جهان سوم مسدودتر شد.(8) از اين فرايند، مىتوان به نتايج زير دست يافت: الف) توسعه تنها يك فرايند تغيير و تحول به سمت همان نوع نظامهاى سياسى، اقتصادى و اجتماعى بود كه قرن هفدهم تا نوزدهم ميلادى در اروپاى غربى و آمريكاى شمالى گسترش يافت و سپس به ساير كشورهاى اروپايى و در قرن نوزدهم و بيستم به آمريكاى جنوبى، قاره افريقا و آسيا سرايت كرد. ب) رهبران دولتهاى جديد در جهان سوم، بر اين فرض و عقيده پايبند بودند كه كارامدترين راهبرد توسعه، رشد سريع اقتصادى است. به همين جهت، نهادهايى را براى دستيابى به توسعه ايجاد كردند كه صرفاً جنبه اقتصادى داشتند. عوامل ديگرى نيز، به تشديد بحران توسعه در جهان سوم مدد رساند؛ مثلاً سازمان بين المللى كار، ايده توزيع مجدد توأم با رشد را در دهه 1970 مطرح كرد، ولى بانك جهانى در سال بعد، استراتژى نيازهاى اساسى را برگزيد؛ سازمان بينالمللى كار، بسط و گسترش تكنولوژى كاربَر و بانك جهانى تكنولوژى سرمايهبَر را توصيه مىكردند. نتيجه اين شد كه در اوايل دهه 1990، كشورهاى جهان سومى با پيروى از استراتژى اقتصاد دولتى و دولت مدار، خود را در وضعيتى يافتند كه بيش از صدور كالا، كالا وارد مىكردند. راهكارهاى غرب يا نئوليبراليسم براى حل اين مشكلات، تشويق بخش خصوصى، آزادسازى تجارت بينالمللى و كوچكتر شدن دولت بود كه همان سياست تعديل اقتصادى يا اقتصاد بازار محور است كه در پى مذاكره پيچيده بين بانك جهانى و كشورهاى جهان سومى، در اين كشورها به مرحله اجرا در آمد. اما سياستهاى تعديل به آن اندازهاى كه بانك جهانى پيش بينى مىكرد، موفق نبود، بلكه در بعضى از زمينهها، وضع را بدتر كرد. يك دليل اين وضع بد آن است كه توليد كنندگان جهان اولى، شيوه بازاريابى، تحقيق و تكنولوژى را در انحصار خود دارند و به كشورهاى جهان سومى اجازه بهرهگيرى از اين موارد، براى نيل به توسعه را نمىدهند.(9) از نظرگاه كشورهاى عقب مانده، هم بافت و هم محتواى توسعه مشكل آفرين بود. در كنفرانس بريتون وودز، جهان در حال توسعه ناديده گرفته شد و در عوض يك نظم جهانى شكل گرفت كه منافع ايالات متحده آمريكا و متحدينش را در برداشت و در حقيقت جهان سوم براى تحقق توسعه، با بافت نامناسبى مواجه گرديد. گرچه بخشهايى از جهان در حال توسعه كمكهاى مالى و سرمايهگذارى مستقيم دريافت كردند، اما اين كمكها هرگز به آن اندازه نبود كه بىعدالتيهاى موجود در اين جوامع را جبران كند؛ حتى در برخى موارد بهعنوان حربه سياسى عليه جهان عقب مانده به كار گرفته شد. بهعلاوه، تبعيض در پرداخت كمكها، بىثبات كردن قيمت كالاهاى صادراتى جهان سوم، الزام كشورهاى جهان سومى به خريد نيازمنديهايشان از غرب، ديگر مشكلات بافت توسعه غربى براى جهان سوم را تشكيل مىداد در محتوا هم ايده توسعه يك ايده اروپا مدار بود كه در پى شبيه سازى جهان سوم با غرب بود. اين مسأله، نوعى دخالتگرى خودخواهانه و امپرياليسم فرهنگى را براى اين دسته از كشورها تداعى مىكرد و كشورهاى جهان سوم را تا حد بازيچه غرب پايين مىآورد. توسعه در بسيارى از تجربيات خود، بخشهاى بزرگى از جمعيت را ناديده گرفته و آنها را واداشته است تا از طريق فعاليتهاى نامطمئن يا خلاف قانون، امرار معاش كنند. حتى مدل توسعه در كره جنوبى نيز، به سوء استفاده فراوان از كارگران زن و جنگل زدايى متكى بود. بانك جهانى پا را حتى از توصيههاى اقتصادى فراتر گذاشته است و مىگويد دولتها در جهان سوم بايد حكومت قانون، كثرتگرايى سياسى و پاسخگويى اوليه به سبك غربى را ترويج دهند، تنها در اين صورت، كشورهاى ياد شده مىتوانند به توسعه دست يابند. بنابراين، دور از انتظار نيست كه جهان سوم يا بخشهايى از آن، اينك در نوعى نقد از پروژه نوين سازى (جهانى شدن = جهانى سازى) درگيرند، دست كم بدين سبب كه آن را پروژه استعمارى ديگرى مىدانند.(10) در يك جمعبندى كوتاه مىتوان گفت توسعه، از سال 1945، در ابعاد گوناگون با شكست مواجه شده است؛ چون در نظم اقتصادى بينالمللى، به جهان سوم هميشه جايگاهى حاشيهاى داده شده و فرامين و رهنمودهايى كه براى ايجاد پيشرفت صادر شدهاند، يا سرسرى بودند و يا كاملاً گمراهكننده؛ گرچه بعضى از كشورها به پيشرفتهايى دست يافتهاند، اما مسائل مهمى چون نابرابريها، فقر جهانى و كاهش استانداردهاى زندگى، همچنان باقى است و بسيارى از اين كشورها در موقعيت آسيبپذيرى بالا قرار گرفتهاند. در شديدترين حالت آن، گروههايى چون جنبشهاى اسلامگرا را به مخالفت آشكار با سلطه غرب بر نظام جهانى، سوق داده است.(11) زيانهاى مؤسسات چندمليتى يكى از بارزترين ويژگيهاى پروژه جهانى شدن، ظهور شركتهاى عظيم و غول پيكرى است كه در اقتصاد ملى همه كشورهاى جهان فعاليت مىكنند و بر آنها تأثير مىگذارند.اين شركتها، به چنان قدرتى دست يافتهاند كه ديگر نمىتوان از اقتصاد ملى سخن گفت. بهعلاوه، شركتهاى فرامليتى قدرت آن را دارند كه برخى از دولت - ملتها، به ويژه كشورهاى ضعيف جهان سوم را ناديده بگيرند. با اين وصف، اين شركتها به غلط، ابزارى براى تسريع در روند جهانى شدن، بويژه در كشورهاى جهان سوم به شمار مىروند.(12) شركتهاى فرامليتى از قرن نوزدهم فعاليت داشتهاند، اما رشد اصلى آنها، بويژه در زمينه توليد صنعتى، از 1950 آغاز شده است. در حال حاضر تنها بزرگ بودن مالى و سازمانى اين شركتها نيست كه اهميت دارد، مهم اين است آنها به راحتى مىتوانند سرمايه خود را از نقطهاى به نقطه ديگر منتقل نمايند و كالاهاى خود را در هر جا بخواهند، عرضه كنند، به همين جهت، بازارها يك ويژگى جهانى پيدا كردهاند. اين پديده، پيامدهاى عظيمى براى جهان سوم؛ مثلاً شركتهاى چند مليتى يا بىوطن، براى افزايش سودشان، فعاليتهاى اقتصادى خود را به جهان سوم منتقل مىكنند. كشورهاى جهان سوم هم براى جذب سرمايههاى خارجى، به دستمزدهاى پايين، ضوابط و مقررات اندك و معافيتهاى مالياتى تن مىدهند. حاصل اين روند، افزايش قدرت و حوزه عمل شركتهاست كه ظرفيت جهان سوميها را براى تنظيم اقتصاد ملى تضعيف مىكند. البته برخلاف ميل شركتهاى چند مليتى به انتقال فعاليتها و سرمايههاى اقتصادى به جهان سوم، به علت رو به افزايش بودن ناامنى اقتصادى و سياسى، سهم سرمايهگذارى خارجى اين شركتها در جهان سوم در حال كاهش است و حتى آنها ترجيح مىدهند حجم بيشترى از سرمايه خود را در موطن اصلىشان يا ديگر كشورهاى جهان اول نگهدارى كنند. بنابراين، مىتوان گفت در فرضيه جهانى شدن، مبالغه شده است؛ زيرا واقعيتهاى اقتصاد جهانى با اين ادعا كه ما در يك اقتصاد جهانى زندگى مىكنيم كه در آن، سرمايه، آزاد بوده و به راحتى اين سرمايه مىتواند از منطقهاى به منطقه ديگر (مثلاً از جهان اول به جهان سوم) انتقال يابد، مغاير است.(13) بيشتر سرمايه گذارى شركتهاى فرامليتى در جهان سوم در زمينه كارخانه و تجهيزات نسبتاً ثابت و غير متحرك است؛ در حالى كه عدم تحرك سرمايه توليدى، توسعه نابرابر را تشديد مىكند. به همين دليل است كه شكاف بين دول ثروتمند و فقير، از 8 درصد در سال 1900 به 36 درصد درسال 1991 رسيد. اين شركتها، اغلب سرمايهگذارى خارجى خود را به مناطقى كه نيروى كار ارزان وجود دارد، منتقل مىكنند و عمدتاً از كارگران زن به علت پايين بودن دستمزدشان، استفاده مىنمايند. رشد اشتغال زنان، برخى از نويسندگان را بر آن داشته است كه مدعى زنانه شدن نيروى كار در سطح جهان شوند، ولى نبايد در اين باره مبالغه كرد. توليداتى كه از سوى شركتهاى فرامليتى در جهان سوم انجام مىگيرد، بازاريابى آن (كه نيازمند زنجيره تبليغى وسيعى است) در اختيار اين شركتها قرار دارد، و بيشتر سود حاصل از اين توليدات، به جاى آن كه به جيب جهان سوميها بريزد، در صندوق شركتها قرار مىگيرد. بنابراين، نمىتوان گفت كه صنعتى شدن جهان سوم از 1970 به بعد فقط و فقط حاصل تلاش شركتهاى چند مليتى بود، بلكه اگر موفقيتى به دست آمده باشد، ناشى از سرمايه داخلى و همكارى دولت بومى بوده است. به علاوه، خروج سرمايه از سوى شركتها به خارج از جهان سوم، همواره سير صعودى داشته است. اين شركتها از پرداخت مالياتهاى محلى امتناع ورزيدهاند. حاصل كارِ شركتهاى بىوطن، فقيرتر شدن جهان سوم است.(14) شركتهاى فرامليتى، اغلب در بخشهاى خاصى از اقتصاد محلى سرمايه گذارى مىكنند نه در همه آنها. اين امر به قطع پيوندهاى اقتصادى در كشورهاى بومى مىانجامد. چندمليتىها، تنها بخشى از فناورى را به جهان سوم منتقل مىكنند كه در صورت لو رفتن، به اصل آن فناورى كه در اختيار غرب است، لطمهاى وارد نشود. بهعلاوه، به كارگيرى فناورى سرمايه طلب نه كارگرطلب غربى، بحران بيكارى را تشديد مىكند. به هرروى، اين فناورى را در غياب شركت چند مليتى نمىتوان به كار انداخت. فناورى سرمايه طلب، تنها قادر است مشاغل كمى را ايجاد كند؛ در حالى كه بخشهاى كارگر طلب، از ظرفيت بيشترى در اين زمينه برخوردار است. توانايى اين شركتها در بىثبات كردن امور سياسى، استقرار در نواحى آلوده و يا نواحىاى كه با فعاليتهاى شيميايى آنها آلوده شود، بالاست. البته اين شركتها در پى حذف نقش دولت نيستند، بلكه با توجه به رويكرد دولتها به اجراى سياستهاى تعديل اقتصادى، تغييرات را در چارچوب اقدامات تعديلى دولتها انجام مىدهند نه بيش از آن؛ زيرا گسترش يك اقتصاد مبتنى بر بازار آزاد كه شركتها طالب آن هستند، نيازمند وجود يك دولت قوى است. شركتهاى فرامليتى، الگوى مصرف جوامع جهان سومى را تغيير دادهاند؛ آنها نسبت به شركتهاى محلى، پول بيشترى صرف تبليغات مىكنند. تغيير الگوى مصرفى را كه اين شركتها ايجاد مىكنند، همهجانبه و شامل همه ابعاد زندگى نيست، بلكه اين شركتها فقط توليدات خود را تبليغ مىكنند كه آن نيز، جزء الگوى جديد مصرف مردم مىشود. نتيجه اين كه شركتهاى فرامليتى، عامل مهمى در جهانى شدن سرمايه كه اساس وشيرازه جهانى شدن غربى را مىسازد، به حساب مىآيند. نيل به اين مقصود، در گرو فقيرتر كردن كشورهاى جهان سوم، به طرق مختلف سرمايهگذارى، از سوى فرامليتىهاست.(15) مهاجرت از پيرامون به مركز عقيده برخى بر آن است كه پديده مهاجرت بر روند يكپارچگى جهان (جهانىشدن) شتاب بخشيده است، اما جاى تعجب است كه مهاجران، اغلب در حاشيه نظام جهانى باقى ماندهاند. البته جهان سومى بودن، همه علت مهاجرت نيست و بيش از آن، علت مهاجرت را بايد در نظم يكسويه نظام جهانى ديد. با اين وصف، نظريههاى جهانى شدن به طور عام، ايده طرد انبوه انسانها (مهاجرت) را در بر نمىگيرد. آنها در عوض، تصويرى از يك جهانى همبسته و هنجارهاى فرهنگى و اجتماعى و سياسى منسجم در جهانى شدن ارائه مىكنند و به اين نكته كه يكپارچگى جهانى، با پديده مهاجرت در چالش است، توجهى نمىكنند.(16) كشورهاى توليد كننده پناهنده و مهاجر، اغلب جهان سومى هستند، ولى مهاجران بيشتر جزئى از فرايندى به حساب مىآيند كه در آنجا سرمايه، اطلاعات و ايدهها آزادانه از مرزهاى ملى عبور مىكنند. مهاجرت انبوه، پيامد نقل مكان انسانى به سوى اقتصادهاى پيشرفته است، اما مهاجران نمىدانند كه از حق انتخاب محدود، در كشورهاى مهاجرپذير برخوردارند. بين المللى شدن دولت در بافت فراملى شدن اقتصاد جهانى، از جمله عوامل جهانى است كه باعث پيدايش بحرانهاى پناهندگى و مهاجرت شده است. فشارهاى بانك جهانى و صندوق جهانى پول به اجراى سياستهاى اصلاحى تحت عنوان آزادسازى، قدرت محدود دولتهاى جهان سوم را تحليل مىبرد؛ بخشهايى از تشكيلات دولتهاى جهان سوم فرو مىپاشد و به سركوب فزاينده دولتى، درگيرى فرقهاى و مهاجرت بيشتر مىانجامد. از اين جهت، ميليونها نفر از آنها احساس مىكنند كه بايد مناطق بحران را رها كنند، و به همين دليل است كه كميسارياى عالى پناهندگان، اين مناطق را مملو از انسانهاى آواره توصيف مىكند. به هر روى، اين پديده ريشه در ماهيت ناقص و نابرابر توسعه به سبك غربى در جهان سوم دارد.(17) مهاجران به ندرت در جوامع ميزبان جذب مىشوند، آنها خود را در حاشيه حس مىكنند، از يك حس ناامنى رنج مىبرند، و همواره خود را در مقابل پروژه بازگشت به وطن يا يافتن مكان بهترى براى تبعيد مىبينند. برخى از آنها، سالها در اردوگاهها منزوى اند، البته توسعه ارتباطات اندكى آنها را از انزوا در آورده است. براى كسانى كه از مناطق بحران جهان سوم خارج مىشوند و به دنياى نيمه دائمى، اما احتمالاً ناامن قدم مىگذارند، مسأله حقوق بسيار اهميت مىيابد. پناهندگان در طلب حقوق خود، بيشتر به سازمانهايى غير دولتى مراجعه مىكنند و انرژى فراوانى را براى مذاكره با ديپلماتها و رايزنان سياسى و... صرف مىكنند؛ آنها نسبت به فشارهاى پيرامونى بسيار هوشيارند. بدينسان، پناهندگان از ماهيت ساختارها و و رويكردهاى حقوقى مرتبط با پناهندگى سياسى و... آگاه مىشوند و شبكههاى حقوق بشر را پيرامون خود سازمان مىدهند، اما غالبا اين شبكهها به گونهاى فعاليت مىكنند كه اجتماعات پناهندگان را از هم جدا و منزوى مىسازند. تحت اين شرايط، تجربه تبعيد جنبه بسيار تعارضآميز به خود مىگيرد؛ چرا كه خود نوعى احساس واقعى تفاوت انسان مهاجر و بومى را به وجود مىآورد.(18) واكنش غرب اغلب اين است كه كركره پنجرهها را پايين مىكشد و مانع ورود انسانهايى مىشود كه زندگى در زادگاه اصلى خود و شانس يافتن منزلگاه ديگرى را در اين جهان از دست دادهاند؛ آنها صرفاً به مهاجران مفيد، ماهر، باسواد و سرمايهدار اجازه ورود مىدهند، اما از اواسط دهه 1980، شمار متقاضيان پناهندگى سياسى كه وارد اروپا و آمريكا مىشوند، بشدت افزايش يافته است ولى كم نيستند كسانى كه در جوامع اروپايى غربى و آمريكاى شمالى طرد مىشوند، يا موقتاً پذيرفته و يا روانه زندان مىشوند و تنها براى عده قليلى از پناهندگان فعال سياسى، مشاغلى وجود دارد؛ با اين حال كاستلز مىگويد زنجيره مهاجرت ادامه خواهد يافت؛ سياستهاى اصلى پديد آورنده آن تغيير كرده يا معكوس مىشوند؛ زيرا جهان غرب به نيروى كار جهان سوم نياز دارد، جالب است كه فعاليت براى وحدت اروپا در زمانى به نقطه اوج تازه خود رسيد كه جريانهاى مهاجرت شدت يافت. اروپا، هم براى منزوى كردن جهان سوم و هم براى وابسته كردن فرهنگى آن به اروپا، به مهاجرين نيازمند است و اين راهى براى ممانعت از اسلامى شدن اروپا نيز به شمار مىرود. مهاجر پذيرى اروپا، بر زاد و ولد آنها و نيز كاهش زاد و ولد در جهان سوم، تأثير مىگذارد و به اين وسيله اروپا از جلب جمعيتى جهان سوم در امان خواهند ماند. با اين وصف، بر پديده مهاجرت، كنترلى دقيق وجود دارد.(19) اتحاديه اروپا در نوامبر 1995 قرارداد بارسلونا را منعقد كرد كه بر اساس آن، كشورهاى غربى به كنترل روند مهاجرت به اروپا مىپرداختند. در عوض، اروپايىها در درازمدت بودجه توسعه زيربنايى آنان را تأمين مىكردند. اين به معناى تبديل شدن اروپا به يك دژ است كه در آن، اروپا براى يافتن هويت يكپارچه خود بر طرد نژادى و فرهنگى پافشارى دارد. اين در حالى است كه فعاليت نقل و انتقال قاچاقى پناهندگان، بسيار افزايش يافته است و عدهاى در راه رسيدن به غرب مدرن، تا دم مرگ رفتهاند. اين به معناى مسدود شدن كامل مهاجرت به اروپا نيست، بلكه آنها به شيوههاى مختلف به غربال متقاضيان مىپردازند. چنانچه مهاجرينى، نخست مفيد تشخيص داده شوند و سپس غير مفيد، به عنوان خارجيان غير قانونى يا انگل از جوامع اروپايى رانده مىشوند و در اين بين، گروههاى افراطى ملىگرا نقش مؤثرى دارند. (نژادگرايى مدرن كه اساس جهانى شدن غربى را تشكيل مىدهد.) جهانگرايى در اروپا و ساير فرهنگهاى جهانى سلطه، خود را به صورت خاصگرايى انعطافناپذير متبلور ساخته است، ولى مهاجرت اجبارى و غيراجبارى، زاده عصر جهانى است و پيشبينى مىشود به عنوان يك خصيصه برجسته امور جهانى باقى بماند.(20) بهداشت به مفهوم جهانىسازى وضعيت بهداشت در جهان سوم با آنچه حدود يكصد سال پيش، در كشورهاى توسعه يافته جهان وجود داشت، بى شباهت نيست. اثرات نامطلوب بهداشتى جهان غرب در جهان سوم، طى دوران استعمار، منفى بوده است؛ اين اثرات منفى، شامل اشاعه و انتشار بيماريهاى جديد، اثرات نامطلوب بهداشتى تجارت برده، توزيع نادرست منابع بهداشتى، استيلاى طب غرب و تضعيف سيستمهاى سنتى شرقى مىشود. نفوذ رو به گسترش طب غربى و افزايش قدرت بازار شركتهاى دارويى چندمليتى، ايجاد مسائلى خاص در زمينه تجويز بهداشتى از سوى سازمانهايى چون بانك جهانى، سازمان بهداشت جهانى و... مشكلات لاينحلى را فراروى توسعه بهداشتى جهان سوم قرار داده است.(21) طى دهههاى 1950 و 1960، سياستهاى مربوط به بهداشت و توسعه، عمدتاً مبتنى بر اين فرضيه بود كه آنچه در غرب مؤثر واقع شده است، براى دوسوم بقيه جمعيت جهان نيز بهترين است، ولى چنين امرى تحقق نيافت. اجراى نمونه ليبراليستى توسعه غربى در جهان سوم، عملاً به افزايش نرخ بهره، افزايش قيمت كالاها و بالا رفتن بدهى جهان سوميها انجاميد. سياستهاى تعديل اقتصادى نيز به لغو كنترل قيمتها، كاهش يارانهها و افزايش بهاى مواد خوراكى منتهى شد و امنيت غذايى مردم را در معرض خطر جدى قرار داد. بهعلاوه، سياست تعديل به كاهش درآمد خانوادهها كمك كرد و به كاهش توان خانوادهها در تأمين حداقل نيازهاى بهداشتى ختم گرديد. كاهش بودجههاى بهداشتى، كمبود پرسنل بهداشتى، كميابى داروهاى پزشكى، فرايند ايمنىسازى، كودكان را از بين برد. از اين رو، در مناطقى از جهان سوم، نامطلوب شدن وضعيت تغذيه كودكان، شيوع بيمارىهاى عفونى و افزايش مرگ و مير كودكان و مادران، فراوان گزارش شده است. سياستهاى تعديل ساختارى اقتصاد، موجب جنبشهاى اجتماعى و آن نيز، منجر به جابه جايى مكانى مردم، با خشونت شد كه اين امر خطرات فيزيكى بهداشتى را افزايش داد. موضع ضعيف بسيارى از كشورهاى جهان سوم، اين دولتها را ناگزير مىسازد تا محيطهاى مساعدى براى شركتهاى فرامليتى و تاحدى براى سرمايهگزاران محلى به وجود آورند. اين امر، همراه با فقدان تجربه و منابع لازم براى مديريت و كنترل صنايع سنگين، غالباً به كاهش يا زوال كنترلهاى زيست محيطى منجر گرديده و خطرات عمدهاى فرا راه سلامتى كارگران، كشاورزان و خانوادههايشان قرار مىدهد. (مانند نبود استانداردهاى ايمنى كافى، قرار داشتن كارگران در معرض مواد شيميايى، كاركردن در شرايط نامساعد جوى، نبود دستگاههاى تهويه در محيط بسته كارى، قرارداشتن كارگران و كشاورزان در معرض سموم دفع آفات گياهى و سمپاشيهاى هوايى و آلوده شدن مواد غذايى و آشاميدنى) بهعلاوه، روندهاى جهانى شدن در جهان سوم به رشد نرخ سريع شهرنشينى و تضعيف پارامترهاى حاكم بر روابط جنسى كمك كرد و رفتارهاى جنسى آزادتر، اشاعه بيمارى ايدز را افزايش داده است. ازدياد جمعيت، افزايش فقر را در پى داشته و آلودهسازى را تشديد كرده است و كمبود آب آشاميدنى و ناكافى بودن بهداشت، ازدياد آمار سوء تغذيه، مرگ و مير و بيماريهاى عفونى را سبب شده است. بهداشت روانى، در معرض خطر جدى قرار گرفته و افسردگى و نگرانى، شايعترين مشكلات بهداشت افراد، بويژه زنان است.(22) شركتهاى چند مليتى نقش برجستهاى در تورم قيمتهاى دارويى، بازاريابى غير اخلاقى، استفاده نادرست از دارو و... دارند. آنها داروهاى شيميايى را جايگزين داروهاى گياهى كردهاند. كم نيست داروهايى بى مصرف و خطرناكى كه وارد بازار جهان سوم شده است. تداخل صورتهاى سنتى و جديد دارو، مشكلات درمانى در جهان سوم را تشديد كرده است، ولى با اين وصف، داروهاى غربى بيشتر مورد توجه قرار گرفتهاند؛ زيرا شيوه دسترسى به آنها آسانتر است. علاوه بر آن، اطلاعات پزشكىاى كه شركتهاى دارويى چند مليتى در اختيار مشتريان و بيماران خود قرار مىدهند، در جذب آنها به داروهاى غربى مؤثر است.(23) يكى از نهادهاى بهداشتى بينالمللى، سازمان بهداشت جهانى است. اين سازمان رسما برنامه فعاليتهاى بهداشتى را از لحاظ رعايت استانداردها و اهداف بهداشتى در سراسر جهان، تنظيم مىنمايد. اعتراضها و چالشهايى كه متوجه امور بازاريابى و پيشبرد شركتهاى فرامليتى عمده دستاندر كار موادغذايى، دارويى و دخانيات در جهان سوم بود، موجب شد كه سازمان بهداشت جهانى به تنظيم برنامه كار اصولىترى در زمينه بهداشت بپردازد. اين سازمان كوشيد تا در باره هزينههاى بالاى داروها، ازدياد داروهاى نامناسب، بى فايده و خطرناك در جهان سوم، تدبيرى بينديشد. اين تدبير عبارت بود از تعيين بيش از دويست قلم دارو كه براى برآوردن نيازهاى بهداشتى و دارويى جهان سوم مناسب به نظر مىرسيد. اين سياست، از سوى شركتهاى دارويى چند مليتى با مخالفت مواجه شد. بهعلاوه، نقش سازمان بهداشت جهانى و مؤثر بودن آن در برآوردن نيازهاى بهداشتى كشورهاى فقيرتر در دهه 1980 زير سؤال رفت، سازمان بهداشت جهانى به خاطر بيهوده كارى، بوروكراسى و ناتوانى در زمينه تحويل دارو، تشريفات دست و پاگير و عدم پاسخگويى مورد انتقاد قرار گرفت.(24) بانك جهانى در دهههاى اخير، به عنوان مهمترين منبع تأمين اعتبار اقدامات بهداشت جهانى شناخته شده است ولى با توجه به اندك بودن سرمايه اختصاص داده شده به امور بهداشتى در مقايسه با موارد مشابه و نيز، با توجه به نقش قدرتهاى بزرگ در بانك جهانى، موفقيت آن بانك در امور بهداشتى، مورد ترديد است. كمكهاى بلاعوض و پرداخت وام بانك جهانى، بيشتر متوجه حل و فصل امور روزمره پزشكى است نه امور زيربنايى آن، همچون تأمين آب آشاميدنى. البته بانك جهانى با پرداخت وام به سازمان بهداشت جهانى كه با مشكلات مالى روبروست، نفوذ گستردهاى در آن سازمان پيدا كرده است. مسائل بهداشتى زنان از مسائل عمده، در برنامههاى بين المللى سازمانهاى عمده توسعه و بهداشت است. توجه به مسائل بهداشتى زنان تا حدودى مديون جنبشهاى اجتماعى جهانى زنان است. از اين رو، مبارزه جدىاى از سوى تشكلهاى زنان در ارتباط با مسائل مربوط به جلوگيرى از باردارى و ايدئولوژيك كردن كنترل جمعيت صورت گرفت. با اين وصف، هنوز احتمال آن كه زنان هنگام زايمان از دنيا بروند، در جنوب آسيا و آفريقا صد برابر ميزان آن در كشورهاى پيشرفته است. بهداشت دوران باردارى از مسائل مهم بهداست زنان است كه پيشرفت چندانى نداشته است. به هر صورت، نمىتوان منكر رابطه بين جمعيت، توسعه و زنان شد. يك راه براى كنترل جمعيت، باسواد كردن زنان و درگير كردن آنها در پروژههاى درآمدزاست، اما بسيارى از سياستهاى بهداشتى درباره زنان مورد انتقادهاى جدى قرار دارند. به نظر مىرسد يك بازبينى نقادانه از آن، لازم و توجه به اين بازبينى و مطالعات، ضرورى است. البته همه مسايل نابسامان بهداشتى جهان سوم، اعم از زنان و مردان ناشى از جهانى شدن نيست، ولى نمىتوان از عجبين شدن مسائل بهداشتى در روند جهانى شدن چشم پوشيد.(25) معضلات زيست - محيطى جهانى در سال 1992 گروهى از شخصيتها از نقاط مختلف جهان با دستور كار متنوع و غالباً متضاد، به كمك سازمان ملل متحد در شهر ريو در برزيل گرد هم آمدند. گروه اول (توسعه يافتهها) آمدند تا از علاقه خود به حفاظت از محيط زيست سخن بگويند و گروه دوم (در حال توسعهها) آمدند تا از علاقه خود به توسعه صحبت كنند. ارزش ساليانه مواد دارويى مشتقزا، گياهان دارويى و داروهاى گياهى در بازار جهانى حدود 50 ميليارد دلار است كه بخش اعظم آن از جهان سوم تهيه مىشود، اما سهم جهان سوم از اين درآمدها اندك است؛ به عنوان مثال شركت «الى ليلى» آمريكا حدود 100 ميليون دلار از داروى ضد سرطان خون را از نوعى گل در كشور ماداگاسكار تهيه مىكند، ولى منافع آن اصلاً نصيب ماداگاسكار نمىشود؛ در حالى كه جهان سوميها توقع دارند، سايرين در ازاى استفاده از تنوع زيستىشان به آنان پول پرداخت كنند؛ همچنين، در دسترسى به تكنولوژى آنها را كمك نمايند. اما در وضعيت كنونى براى كسانى كه دغدغه توسعه پايدار دارند، محال است كه از تنوع زيستى سخن گفته شود. نوآوريهاى علمى در وضعيت توسعه نابرابر كنونى در فضاى اقتصادى نو ليبرال فعلى، آن را به زيان كشورهاى در حال توسعه، تحت كنترل غرب درمىآورد.(26) غرب با آن همه سابقه سوء در تخريب محيط زيست جهان سوم، با عوام فريبى و با تكيه بر شعار حفاظت از محيط زيست و دستيابى به توسعه پايدار، همچنان گام در جاى پاى گذشته مىگذارد. از اين رو، جنوبيها نسبت به هر گونه رويكرد حفاظت از محيط زيست عادلانه در صحنه جهانى بدبينند؛ حتى زمانى كه چنين رويكردى زير چتر توسعه پايدار معرفى شود، با ديده احتياط به آن مىنگرند. جنوبيها به سازمانهاى غيردولتى مدافع محيط زيست در كشورهاى شمالى بدبينند؛ اگر چه اين سازمانها در تلاشند تا خود را وابسته به دولتهاى شمالى نشان ندهند. بدبينى جنوب به اين سازمانها به پيشينه بد آنها در قرن هجدهم و نوزدهم در جهان سوم بر مىگردد. به هر روى، جهان سوميها از اين كه بحران تنوع زيستى، يك بحران جهان سومى قلمداد مىشود، ناراحتند. البته تنوع زيستى در حال حاضر به يك تجارت پر درآمد مبدل شده و با توجه به نياز مبرم بسيارى از كشورهاى در حال توسعه به ارز خارجى، هيچ گونه ضمانتى براى پايبندى جهان سوم به توافقات به عمل آمده نيست. در واقع، كشورهاى در حال توسعه زمانى آمادهاند از تنوع زيستى حفاظت كنند كه به برنامه توسعه آنان به عنوان يك اولويت لطمه وارد نيايد. با توجه به اين مسأله، كنوانسيون ريو، هيچ گونه وعدهاى را در مورد دسترسى بهتر آنها به تكنولوژى مطرح نكرده است. امضاكنندگان كنوانسيون تنوع زيستى ريو، بر اصول مديريت تجارت بين المللى منابع ژنتيكى تاكيد كردند، ولى اين كنوانسيون مشخص نكرد كه اين مراكز، تحت كنترل و حمايت چه كسى فعاليت نمايند، با توجه به اين كه فرآيند تحقيق و توسعه در جهان اول، خصوصى است. اگر همان طورى كه در 1994 معلوم شد، اين مراكز زير نظر كميسيون بين المللى در امور منابع ژنتيكى قرار گيرند، اين كميسيون با مشكلات مالى مواجه خواهد بود كه خطر سقوط، آن را به دامن بانك جهانى يا بخش خصوصى و يا شركتهاى چندمليتى كه به ضرر جهان سوم در تلاشند، فراهم خواهد آورد.(27) غرب، شاهد افزايش شبكههاى تحقيقاتى و يكپارچگى آنهاست. اين شبكهها، موضوع دسترسى كشورهاى جهان سوم به تحقيق و توسعه را بشدت كاهش مىدهد. مراكز معدودى از جهان سوم به امر توسعه و تحقيق مشغولند و اغلب نتايج كارشان را به شركتهاى چند مليتى مىفروشند و اين شركتهاى چند مليتى هستند كه شرايط خود را تحميل خواهند كرد.البته انجام تحقيقات گياهى و محيط زيستى در جهان سوم، كم هزينهتر است. ممكن است بيوتكنولوژى شركتهاى چند مليتى شمالى، تاثيرات شگرف بر كشورهاى در حال توسعه بگذارد، ولى فرآوردههاى آن در خدمت فقرا نيست. بهعلاوه، اين شركتها فقط به توليد داروهايى تمايل نشان مىدهند كه بيمارى آن بيشتر در بين ثروتمندان رواج دارد؛ چون پرداختن به جزام و مالاريا كه بيمارى جنوبى است، براى آنها ثروت به همراه ندارد؛ زيرا بايد آن را به فقرا بفروشند. بيوتكنولوژى موجب شده است غرب به فنونى دست يابد كه به توليد مواد غذايى از طريق مهندسى ژنتيك بپردازد و نياز خود را از جهان سوم كم كند. كشورهاى جهان اول، خواهان تكنولوژيهايى هستند كه به دخالت و سرمايه گذارى و نفوذ فرامليتىها در كشورهاى جنوب مىگردد. بنابراين، در جهانى شدن، امكان بازى برابر در عرصه بيوتكنولوژى، غيرممكن است. شركتها همواره كوشيدهاند براى بيوتكنولوژى خود در جهان سوم امتياز انحصارى به دست آورند و مانع از توليد مشابه در داخل و ورود كالاى مشابه به كشور شوند. پانوس(28) در 1995 ادعا كرد كه حقوق مالكيت معنوى، نمايانگر تهديد آشكارى عليه امنيت غذايى جهانى است. فرامليتىها در تلاشند، همه گونه امتياز بهرهبردارى ژنتيكى گياهى و متنوع زيستى را به چنگ آورند. بنابراين، امتياز بيوتكنولوژى به هر كسى كه بخواهد پيرامون محصولات گياهى و زيست محيطى تحقيق نمايد، تعلق نمىگيرد. از اين رو، كشاورزان محلى در سراسر جهان، تلاش مىكنند، حيطه اختيارات كنوانسيون تنوع زيستى را گسترش دهند و در صددند از طريق يك طرح جهانى، پروتكل قابل اجرايى را ضميمه كنوانسيون تنوع زيستى نمايند. البته اين كنوانسيونها در صورتى موفق خواهند شد كه راهى براى فعاليت در سطوح ملى و محلى بيابند.(29) نتيجه اين كه آينده مشترك بشريت همانند گذشته با تكيه بر منافع سياسى و اقتصادى نفاقافكنانه، پيش خواهد رفت. پيدايش بيوتكنولوژيهاى جديد در چارچوب اقتصاد نوليبرال معاصر، در حال آرايش مجدد الگوهاى قدرت شركتهاى فرامليتى در جهان سوم است. به نظر مىرسد كه نوسازى اقتصادى جهانى به جاى حمايت از توسعه پايدار، اوضاع نامساعد كشورهاى در حال توسعه و فقير را وخيمتر مىسازد. مذاكرات نسبت به ارزش تنوع زيستى در سطح جهانى با رويكرد بازار آزاد انجام شده است. به همين جهت، بعيد است نظام اقتصاد جهانى، الگوهاى پايدار تجارى و مالى را تقويت كند يا يك سيستم توليد كشاورزى پديد آورد كه مبنايى بوم شناختى براى توسعه در سطح جهانى شود. در مجموع، شركتهاى چند مليتى با وضع قوانين بينالمللى مخالفند؛ چون عقيده دارند به صنعت آنها لطمه مىزند. متأسفانه اراده سياسى كه بتواند از طريق كنوانسيون تنوع زيستى به ديدگاه جهانى توسعه پايدار، قوت ببخشد، در برابر خصلتهاى بازار برآمده از جهان توسعه يافته، معدود و اندك است.(30) استحاله قوميتها و مليتها جهان هم اكنون، شاهد پيدايش نوعى فرهنگ جهانى است كه رفته رفته به صورت شبكه واحدى از روابط اجتماعى در مىآيد. به گفته نويسندگانى چون گيدنز و هاروى يكى از مهمترين نتايج اين فرايند، آن است كه روابط اجتماعىاى كه در گذشته به زمان ومكان خاصى مربوط مىشد، امروزه ديگر حاكم نيست. در واقع، بر اثر قلمروزدايى نشأت گرفته از فرايند جهانى شدن، ماهيت و نقش فرهنگ همگانى تودههاى عظيم كارگران، دهقانان، سياهان، سرخپوستان، بيكارها و نيمه بيكارها دگرگون شده است. يكى از پيامدهاى جهانى شدن اين است كه اگر چه دولت - ملت نقش عمدهاى در روند جهانى شدن ايفا مىكند، ولى قدرت و تصميمگيرى فرهنگى، چندان به ساختارهاى دولت و ملت وابسته نيست. تأثير جهانى شدن بر فرهنگ بومى، آن را به طور دورگه شدن و به طور كلى دو گانگى فرهنگها، بويژه در آمريكاى لاتين در آورده است.(31) شيوه تغيير شكل فرايندهاى فرهنگى در برزيل از طريق برنامههاى تلويزيونى، صنايع جهانگردى و تبليغات گسترده، در سطح وسيعى تثبيت گرديده و جنبش سياهان را پديد آورده است، ولى اين جنبش، به حاشيه رانده شده است؛ زيرا با سواد آموزى و اشتغال، آنها را به خود جلب كرده، و در گفتمان مصرفگرايى جهانى عجين نمودهاند آنان نيز به صنايع موسيقى، رقص مرتبط شده و هويت بومى خود را از دست دادهاند. بهعلاوه، برزيل به دليل بدهيهاى سرسامآور خارجى و نيز، به اجرا درآمدن سياستهاى اقتصادى ليبراليستى جديد كه به درخواست صندوق بين المللى پول صورت گرفت، بشدت تحت تاثير فرهنگ و اقتصاد جهانى شدن قرار گرفته است. در دهههاى 1980 و 1990، ركود اقتصادى شديدى را در برزيل شاهد بوديم كه علت آن تا حدودى به اصلاحات جديد ليبراليستى دولت برزيل برمىگردد. اگر چه توسعه و صنعتى شدن سرمايه دارى در برزيل پيشرفت مىكند ولى صنايع منسوجات و سفالگرى تنها براى مصارف شخصى، توانا هستند. اگر به توليد ديگر اقسام صنايع دستى نيز نظر بيفكنيم، روابط بين سنت و مدرنيته كه جهانى شدن، آن را تسريع و به واسطه روابط نابرابر قدرت، آن را كاملاً مشخص مىكند، به تضعيف هويت قومى منجر گرديده است. همانطور كه تاملينسون (1992) گفته است، همواره به فضاى فرهنگى جهانى رهنمون مىشويم كه جاى دادن تجربيات شخصى خودمان در درون آن بسيار دشوار است.(32) ماهيت واكنشهاى محلى به روندهاى جهانى شدن و راههاى پيچيدهاى كه در آن، تعامل عوامل محلى و جهانى انجام مىپذيرد، صورتهاى تازهاى از هويت قومى و فرهنگ همگان را به وجود آوردهاند؛ به گونهاى كه فرهنگهاى همگانى محلى و هويتهاى قومى به شكل ابهامآميزى ميان كاركرد مصرفگرايى سرمايهدارى و فرهنگ مقاومت قرار گرفتهاند. البته جهانى شدن در هر يك از اين فرهنگهاى محلى و همگانى، نامساوى و نابرابر بوده و به طور متفاوت تجربه مىشود. ولى اين نگرانى همواره وجود دارد كه اگر تقاضاهاى محلى به اقتصاد سرمايهدارى پيوند نخورد، آيا اثبات فرهنگ محلى قومى مىتواند مؤثر باشد؟(33) امپرياليسم عليه فرهنگهاى بومى در دهه 1970 و اوايل دهه 1980، مفاهيمى چون امپرياليسم فرهنگى، امپرياليسم رسانهاى و ايدههاى ديگرى چون وابستگى فرهنگى و استعمار الكترونيكى، بر رسانههاى گروهى بين المللى سايهافكند. بسيارىازنويسندگانىكه از واژههاىيادشدهاستفادهمىكردندبهدنبالنشاندادن تأثير فرهنگى غرب بر مؤلفههاى فرهنگى جهان سوم بودهاند. كاربرد واژه امپرياليسم فرهنگى، قصد القاى چنين ايدهاى را داشت كه گرچه دوران تسلط اقتصادى و سياسى مستقيم قدرتهاى سلطهگر در شرف پايان مىباشد، اما شكل ديگرى از سلطه بينالمللى آغاز شده و اين سلطه نوين به صورت غير مستقيمى بر قدرت استوار است. اين قدرت رواج صورتهاى فرهنگى خاص است تا مقاومت فرهنگى كشورهاى توسعه نيافته را به تحليل برده و براى شركتهاى فرامليتى (مستقر در غرب) فرصت سرمايه گذارى را فراهم آورد، تا در انسانهايى كه در دوران پس از استعمار زندگى مىكنند، انگيزه استفاده از فرآوردهها و سبك زندگى غرب را خلق كند و به اين وسيله، اقتصادهاى غير غربى را تحت سلطه خود در آورد. در واقع، نويسندگان امپرياليسم فرهنگى، سيستمهاى غربى را تهديدى عليه آداب و رسوم بومى و اقداماتى به منظور ترغيب مردم منطقه به مصرفگرايى و كثرتگرايى به شيوه غربى عنوان مىكنند.(34) در امپرياليسم فرهنگى، موسيقى جايگاه ويژهاى دارد؛ چرا كه اولاً بيانيه قدرتمندى درباره هويت فرهنگى ارائه مىدهد. ثانيا به شدت سيّال است. ثالثا موسيقى توان گذر از محدوده مرزهاى زبانى را دارد. شايد به همين دلايل بود كه از اواسط دهه 1980، بعضى از كارامدترين نقدها درباره تز امپرياليسم فرهنگى، توسط محققان موسيقى عام پسند نوشته شده است. به هر روى، به عنوان مثال، موسيقى پالمواين، يكى از مهمترين انواع موسيقى آفريقاى غربى در اواسط قرن بود كه بشدت از برخى سبكهاى خارجى، تاثير مىگرفت كه از طريق تكنولوژى غربى گرامافونِ چند مليتىِ متعلق به انگليس، وارد اين كشور شده بود. موسيقى روستايى بسيار مشهور جيمى راجرز و گروههاى كوبايى و گيتارهاى هاوايى از جمله همين سبكهاى وارداتى بودند. البته، ارزان قيمت بودن نوار ضبط هم موجب گرديد كه موسيقى ضبط شده، در دسترس تعداد بسيار زيادى از مردم قرار گيرد. ظاهراً شديدترين تأثيرگذارى غرب، از طريق وجود ترانههايى صورت گرفته است كه به مسائل مهم ملى و منطقهاى مىپرداختند. به هر صورت، سلطه آمريكا و انگليس بر تجارت موسيقى جهان واقعيت انكارناپذيرى در طول 30 سال گذشته است و به نظر مىرسد همچنان تا آيندهاى دور اين سلطه ادامه خواهد يافت.(35) ابرستارگان موسيقى منطقه كانتون و نسل جديدى از خوانندگان مشهور ماندارين مستقر در تايوان نيز، نقش عمدهاى در موسيقى محلى و منطقهاى دارند. اينها ستارگان خانگى و محصول داخل هستند، اما شركتهاى ضبط آنها، به طور مشخص پيرامون مفاهيم غربى شهرت و اعتبار يافته و فعاليت مىكنند. با اين پيامدهاست كه موسيقى انگليسى و آمريكايى هنوز رايجترين موسيقى جهان است. بعضى از موسيقىدانان غير غربى به موفقيت بينالمللى دست يافتهاند؛ نصرت فاتح على از پاكستان و يوسوندوز از سنگال از برجستهترين نمونههاى موفق، در صحنه بينالمللى هستند، اما تاثير اين موسيقىها بشدت محدود بوده است. بهعلاوه، اين نوع موسيقىدانان اغلب تابع آن نوع گفتمانها هستند كه موسيقى تا آن حد ارزشمند پنداشته مىشود كه با مفاهيم غربى سازگارى دارد. با اين وصف، زبان موسيقى، انگليسى است؛ زيرا اكثر موسيقىهايى كه در گوشه و كنار جهان توزيع مىشود، به زبان انگليسى اجرا شدهاند. تقريباً همه ستارگان موفق دنياى موسيقى از دهه 50 به بعد، اهل انگليس و آمريكاى شمالىاند و تنها تعداد انگشتشمارى، از بيرون دنياى انگليسى زبان، ظهور كردهاند. اين نشان مىدهد كه شيوههاى عمل اروپايى و آمريكاى شمالى در زمينه موسيقى به طور جهانى، سازمان داده شدهاند. برترى انگليسى به مثابه زبان موسيقى پاپ، همراه با برترى پايدار ستارگان انگليسى زبان، بدين معناست كه شيوه عمل صنعتى، هنوز در زمينه سازمان دادن به پتانسيل دريافت مخاطب، نقش سودمندى را ايفا مىكند.(36) نتيجه: بنيادگرايى عليه جهانىسازى در حال حاضر جريانهاى اسلامى در ميان پوياترين جريانهاى سياسى صحنه جهانى قرار دارند. در واقع، اين جريانهاى مذهبى معتقدند جهانى شدن و مذهب ارتباط تنگاتنگ دارند و نيز، در نظريه جهانى شدن، رستاخيز مذهبى، تجلى مهمى از يك دنياى متحد است. با تضعيف شديد دولتها و ملتها در پروژه جهانى شدن، انديشهها و نهادهاى ابرملى (فرامليتى) از اهميت و نفوذ فزايندهاى برخوردار مىشوند و بهعنوان بخشى از اين روند، مذاهب عمده جهان، فرصتى براى عرض اندام مىيابند. نتيجه، فرايندى است كه هنيز در سال 1993 آن را تجديد حيات مذهبى مىخواند؛ در حالى كه دانيل لرنر در 1964 گفته بود كه اسلام در برابر تجددگرايى يا مدرنيزاسيون كاملاً بىدفاع است. به دنبال پيروزى انقلاب
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 235]
صفحات پیشنهادی
پروژه جهانىسازى در جهان سوم
پروژه جهانىسازى در جهان سوم نويسنده: مرتضي شيرودي جهانى شدن را مىتوان به عنوان روند تشديد روابط اجتماعى جهانى، تعريف كرد كه مكانهاى دور دست را به گونهاى به هم ...
پروژه جهانىسازى در جهان سوم نويسنده: مرتضي شيرودي جهانى شدن را مىتوان به عنوان روند تشديد روابط اجتماعى جهانى، تعريف كرد كه مكانهاى دور دست را به گونهاى به هم ...
خطرناك ترين سرطان جهان در انتظار..
پروژه جهانىسازى در جهان سوم بنابراين، دور از انتظار نيست كه جهان سوم يا بخشهايى از آن، اينك در نوعى نقد از پروژه ..... داروها، ازدياد داروهاى نامناسب، بى فايده و خطرناك در ...
پروژه جهانىسازى در جهان سوم بنابراين، دور از انتظار نيست كه جهان سوم يا بخشهايى از آن، اينك در نوعى نقد از پروژه ..... داروها، ازدياد داروهاى نامناسب، بى فايده و خطرناك در ...
نگاه شبيه سازى اجلاس تاريخى برتون وودز در واشنگتن دومين شوك - واضح
16 نوامبر 2008 – نگاه شبيه سازى اجلاس تاريخى برتون وودز در واشنگتن دومين شوك ... دولت هاى جهان سوم يك بدبينى تاريخى به پروژه اصلاح نهادهاى مالى جهانى دارند و ...
16 نوامبر 2008 – نگاه شبيه سازى اجلاس تاريخى برتون وودز در واشنگتن دومين شوك ... دولت هاى جهان سوم يك بدبينى تاريخى به پروژه اصلاح نهادهاى مالى جهانى دارند و ...
جهانى سازى در پناه آتش :خاورميانه و ايالات متحده در آغاز هزاره سوم
جهانى سازى در پناه آتش :خاورميانه و ايالات متحده در آغاز هزاره سوم-جهانى سازى در پناه آتش ... (4)جهان انگلوساكسونىدر واقع «از سال 1989 كه جهان نه تنها شاهد غم انگيزترين ... كه در قالب موسساتى چون AEI داشتند، در بهار 1997 طرحى فكرى با عنوان « پروژه اى ...
جهانى سازى در پناه آتش :خاورميانه و ايالات متحده در آغاز هزاره سوم-جهانى سازى در پناه آتش ... (4)جهان انگلوساكسونىدر واقع «از سال 1989 كه جهان نه تنها شاهد غم انگيزترين ... كه در قالب موسساتى چون AEI داشتند، در بهار 1997 طرحى فكرى با عنوان « پروژه اى ...
ویژهگیهای آرمانی دولت امام عصر
و مىتوان آن را یك پروژه تحمیلى و یك طرح مهندسى اجتماعى در سطح كلان سیستمى دانست ... از سویى در این مقاله، به جهانشمولى تعالیم عالیه اسلام و سزاوارى آموزه جهانىسازى ... جهانگرایى و جهان شمولى اسلام گفتار سوم: جهانىسازى مهدوى و شاخصههاى آن قسمت ...
و مىتوان آن را یك پروژه تحمیلى و یك طرح مهندسى اجتماعى در سطح كلان سیستمى دانست ... از سویى در این مقاله، به جهانشمولى تعالیم عالیه اسلام و سزاوارى آموزه جهانىسازى ... جهانگرایى و جهان شمولى اسلام گفتار سوم: جهانىسازى مهدوى و شاخصههاى آن قسمت ...
حكومت جهانى امام عصر و نظریه جهانىشدن در عصر ما (4)
گفتار سوم: جهانىسازى مهدوى و شاخصههاى آنقسمت دوم • به جای مقدمه • رشد و ترقى علوم و ... چنین جهانىشدنى با هیچ پروژه و یا طرح جهانىسازى فعلى نه از حیث نظرى و نه عملى و ... 5 - رشد و ترقى علوم و فنون و شكوفایى و كمال عقلانیت بشرى: جهان امروز كه در ...
گفتار سوم: جهانىسازى مهدوى و شاخصههاى آنقسمت دوم • به جای مقدمه • رشد و ترقى علوم و ... چنین جهانىشدنى با هیچ پروژه و یا طرح جهانىسازى فعلى نه از حیث نظرى و نه عملى و ... 5 - رشد و ترقى علوم و فنون و شكوفایى و كمال عقلانیت بشرى: جهان امروز كه در ...
مديريت سرمايه اجتماعى ناتوى فرهنگى و چگونگى مقابله با آن
تاكيد اين سطح بر عنصر مردمى قدرت ملى يك كشور است كه در جهان معاصر جزو بالاترين ... سطح سوم: سطح تاكتيكى است كه سطح قدرت نرم نيروهاى مسلح يك كشور محسوب مى شود. ... پروژه قرن آمريكايى جديد، جهانى شدن، جهانى سازى، نظريه برخورد تمدن ها، ايده ...
تاكيد اين سطح بر عنصر مردمى قدرت ملى يك كشور است كه در جهان معاصر جزو بالاترين ... سطح سوم: سطح تاكتيكى است كه سطح قدرت نرم نيروهاى مسلح يك كشور محسوب مى شود. ... پروژه قرن آمريكايى جديد، جهانى شدن، جهانى سازى، نظريه برخورد تمدن ها، ايده ...
پديدهاى به نام جهانى شدن
مدرنيسم، جريانى بود كه در غرب آغاز شد؛ جهان را درنورديد و جهانى شد. ... محركه اين تغييرات سريع، فناورى ارتباطات است و اين، همان چيزى است كه تافلر در موج سوم از آن ياد كرده است. .... بحث فشردهسازى زمان و مكان، مطابق تعريف آقاى هاروى است. ... بر اين عقيدهاند كه جهانى شدن، يك فرآيند نمىباشد؛ بلكه يك پروژه است؛ يعنى عدهاى نشستهاند و ...
مدرنيسم، جريانى بود كه در غرب آغاز شد؛ جهان را درنورديد و جهانى شد. ... محركه اين تغييرات سريع، فناورى ارتباطات است و اين، همان چيزى است كه تافلر در موج سوم از آن ياد كرده است. .... بحث فشردهسازى زمان و مكان، مطابق تعريف آقاى هاروى است. ... بر اين عقيدهاند كه جهانى شدن، يك فرآيند نمىباشد؛ بلكه يك پروژه است؛ يعنى عدهاى نشستهاند و ...
جنگ نرم ،استراتژى جديد آمريكا در برابر ايران
17 سپتامبر 2008 – راه اندازى پروژه جنگ نرم عليه ايران در مقطع كنونى را بايد ناشى از گسترش .... همچنين همزمان با نظريه مذكور نظريات ديگرى مانند موج سوم آلوين تافلر، دهكده ... جهانى شدن و جهانى سازى رابرتسون هابرماس و گيدنز و نظريه عدالت جهان راولز به ...
17 سپتامبر 2008 – راه اندازى پروژه جنگ نرم عليه ايران در مقطع كنونى را بايد ناشى از گسترش .... همچنين همزمان با نظريه مذكور نظريات ديگرى مانند موج سوم آلوين تافلر، دهكده ... جهانى شدن و جهانى سازى رابرتسون هابرماس و گيدنز و نظريه عدالت جهان راولز به ...
حكومت جهانى امام عصر و نظریه جهانىشدن در عصر ما (5)
حكومت جهانى امام عصر و نظریه جهانىشدن در عصر ما(5)گفتار سوم: جهانىسازى مهدوى و ... چنین جهانىشدنى با هیچ پروژه و یا طرح جهانىسازى فعلى نه از حیث نظرى و نه عملى و ... كه حكومت جهانى مهدوى و جهانىسازى وى در عین حال كه عالمگیر بوده و بر سراسر جهان، ...
حكومت جهانى امام عصر و نظریه جهانىشدن در عصر ما(5)گفتار سوم: جهانىسازى مهدوى و ... چنین جهانىشدنى با هیچ پروژه و یا طرح جهانىسازى فعلى نه از حیث نظرى و نه عملى و ... كه حكومت جهانى مهدوى و جهانىسازى وى در عین حال كه عالمگیر بوده و بر سراسر جهان، ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها