واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
گريختن ازدست شيطان نويسنده:نعمت الله صالحي حاجي آبادي شيطان ، براي گمراه كردن انسان از يك شيوه ثابت استفاده نمي كند، بلكه براي هر كسي شيوه مخصوص به خود آن را به كار مي برد تا موفق شود. براي هر كسي راه و روشي جداگانه دارد. يكي از راه هاي مؤ ثر و موفق آن ملعون ، عبادت نمودن و نماز خواندن او است . براي منحرف كردن نمازگزاران از حربه نماز استفاده مي كند؛ زيرا اگر كسي كه راضي نيست خود را به هر گناهي بيالايد و نمازهايش پشتوانه معنوي او است ، هيچ گاه به فرمان او در نمي آيد كه شب بخورد يا آدم بكشد تا دزدي كند. مسلما به فرمان او گردن نمي نهد ناگزير، بايد راهي بيابد كه بتواند آرام آرام او را منحرف كند و به مقصود خويش راهنمايي نمايد و آن ، هم دردي و هم راهي با او در لباس نماز خوان و عابد است . از امام صادق عليه السلام نقل شده : در بني اسرائيل ، عابدي بود كه در غار كوه مدت ها خدا را عبادت كرده و هميشه مشغول نماز بود. شيطان هر چه خواست او را فريب دهد، نتوانست . از هر راهي كه وارد شد مؤ ثر نيفتاد، تا آن كه روزي بالاي بلندي رفت و با صداي بلند فرياد كشيد به طوري كه همه لشكريانش دورش جمع شدند و گفتند: اي سيد و بزرگ ما! چه روي داده كه اين قدر ناراحتي و فرياد مي كشي . گفت : از دست اين عابد. او مرا بيچاره و حيران نموده ، از هر راهي خواستم او را فريب دهم نتوانستم . آيا كسي هست كه او را فريب دهد؟ يكي از آن ميان برخاست و گفت : من او را فريب مي دهم . شيطان گفت : از چه راهي ؟ جواب داد: از راه دنيا، و سرخوشي هاي آن . آنها را براي او زينت مي دهم . گفت : بنشين تو مرد ميدان او نيستي ؛ زيرا او علاقه به دنيا ندارد و لذت دنيا را نچشيده است .ديگري برخاست و گفت : من مي روم و او را فريب مي دهم . گفت : از چه راهي ؟ گفت : از راه شهوت و زنان ، گفت : تو هم بنشين كه مرد ميدان او نيستي ؛ زيرا او از شهوت به زنان آگاهي ندارد و تا حال لذتي از زن ها نبرده است كه به اين وسيله فريب بخورد. سومي برخاست و گفت : اگر اجازه دهي من مي روم و او را فريب مي دهم . گفت : از چه راهي ؟ جواب داد، از راه عبادت و نماز. گفت : برو، چون تو مرد ميدان او هستي . آن ملعون صبر كرد تا شب فرا رسيد و هوا تاريك شد، خود را به صورت يكي از عابدان درآورد. آمد صومعه آن عابد و گفت : اي عابد! من غريبم منزلي ندارم ، حيرانم ، مرا امشب ميهمان كن و در صومعه خود پناهم بده . عابد هم او را پذيرفت . شيطان از اول شب تا صبح عبادت كرد و روز هم پيوسته مشغول نماز بود. نه غذا مي خورد، نه استراحت مي نمود و نه مي خوابيد؛ در حالي كه عابد گاهي خسته مي شد ولي ابليس خسته نمي شد. او مي خوابيد و غذا مي خورد ولي شيطان مدام نماز مي خواند. عابد پيش او رفت و گفت : اجازه مي دهي سؤالي از تو بكنم . گفت : فعلا وقت ندارم ، بگذار نماز بخوانم ، با اصرار زياد اجازه گرفت و گفت : اي بنده خدا! من عابدي مثل تو نديده ام كه اين قدر عبادت كند، و نماز بخواند. تو چه كرده اي كه اين قدر عاشق عبادتي ؟ به طوري كه نه مي خوري نه مي خوابي و نه آرام داري و خسته نمي شوي ؛ در حالي كه من چنين نيستم . گفت : علتش اين است كه من مرتكب گناهي شده ام و هر وقت به فكر آن گناه مي افتم از ترس خدا بر خود مي لرزم ، خورد و خواب از من سلب مي شود و مشغول نماز و عبادت مي گردم ، ولي تو تا به حال گناه و معصيتي انجام ندادي و ترس از خدا در دل تو نيست از اين رو، در عبادت سست هستي و از آن خسته مي شوي و گاهي استراحت مي كني و مي خوابي .عابد گفت: چه كرده اي و گناه توچه بوده كه اين قدر از خدا مي ترسي و عبادت مي كني ؟ گفت : من زنا كرده ام وقتي به فكر آن مي افتم ، قدرت عبادتم بيشتر مي شود. تو هم اگر مي خواهي مانند من حال عبادت پيدا كني ، بايد ولو يك مرتبه زنا كني . عابد گفت : من كسي را نمي شناسم كه با او زنا كنم وانگهي ، اين كار خرج دارد و احتياج به پول است ؛ در حالي كه من ندارم و كسي به من پول نمي دهد. شيطان گفت : من به تو كمك مي كنم و راهنمايي ات مي نمايم . دست برد زير سجاده و چهار درهم بيرون آورد به عابد داد و گفت : اين پولها را بگير و داخل شهر شو. سراغ خانه فلان زن فاحشه را بگير و با او زنا كن ، بعد از آن ديگر از نماز خسته نمي شوي .عابد پول را گرفت و روانه شهر شد و سراغ خانه فلان زن فاحشه را گرفت . مردم خوشحال شدند و گفتند: عابد آمده كه او را توبه دهد و از گناه منع كند. خانه را به او نشان دادند. با همان لباس وقيافه اي كه داشت داخل شد و گفت : اي زن ! اين پول را بگير و زود آماده شو كه وقت نماز نگذرد. زن نگاهي به او كرد و لباس و قيافه او را كه ديد دريافت وي از مشتريان او نيست والا سر و وضع خود را تغيير مي داد و اين قدر عجله نداشت . او اهل فسق و فجور نيست . ماجرا را از عابد پرسيد: او هم تمام سرگذشت آن كسي كه ميهمان او شده و عبادت او را تا آخر براي زن نقل كرد. زن فهميد كه آن شخص شيطان بوده است . گفت : اي بنده خدا! او شيطان بوده و با نماز مي خواسته تو را فريب دهد! برگرد و از اين عمل منصرف شو كه گناه نكردن بهتر از گناه كردن و بعد توبه نمودن است ؛ زيرا شايد توبه قبول نشود يا عمر تمام شود؛ و در حالي بميري كه توبه نكرده باشي . اي عابد برگرد، اگر آن شخص هنوز مشغول نماز است بدان او انساني بوده و اگر رفته بدان شيطان بوده ، عابد وقتي برگشت كسي را نديد. اتفاقا آن زن همان شب از دنيا رفت . صبح كه شد، ديدند بر در خانه او نوشته شده ، اي مردم ! جمع شويد فلان زن را دفع كنيد كه از اهل بهشت است ! مردم به شك افتادند، در كفن و دفن او حيران شدند! و سه روز دفن او را به تاخير انداختند. خداوند به حضرت موسي عليه السلام خطاب كرد كه : برو و مردم را خبر كن ، جنازه اش را غسل دهند و بر وي نماز بخوانند و در قبرستان مسلمانان دفن كنند. من به خاطر اين كه يكي از بندگان ما را از گناه منصرف كرد، او را بخشيدم و از گناهان او صرف نظر كردم و او را از اهل بهشت قرار دادم.منبع:شيطان در کمين گاه
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 593]