تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اگر باطل با حق درنياميزد، بر حقيقت جويان پوشيده نمى مانَد و اگر حق با باطل آميخته ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798186983




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بابایی مثل شیشه


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بابایی مثل شیشه
بابایی مثل شیشه
امروز معلممان درباره مادر حرف می‏زد. می‏گفت: مادر مثل خورشید است.هوا خیلی گرم بود. کولر هم خراب شده بود. باید منتظر می‏ماندیم تا بابا بیاید.مادرم می‏گفت: از گرما هلاک شدیم. بابای بیچاره‏ات حالا توی این گرما چه کار می‏کند؟گفتم: چه کار می‏کند؟مامان گفت: جلوی کوره به آن گرمی، شیشه می‏سازد؛ تا تو با توپت همه آنها را بشکنی!من خنده‏ام گرفت و گفتم: بابا نمی‏گذارد ما سرما بخوریم!مامان رفت و برای خودش یک بادبزن آورد که رویش عکس یک پرنده خیلی قشنگ بود. گفتم: مامان اگر باد نباشد که خورشید را خنک کند؛ آن وقت آن بیچاره که از گرما هلاک می‏شود؟مامان گفت: خورشید کارش سوختن و نور دادن است. او به گرما عادت دارد. اگر نسوزد؛ همه جا تاریک و سرد می‏شود و همه ما از سرما یخ می‏زنیم.گفتم: بابا هم خیلی به گرما عادت دارد. اگر شیشه نسازد ما همه توی زمستان از سرما یخ می‏زنیم. پس بابا هم مثل خورشید است.مامان من را ماچ کرد.گفتم: مامان! معلممان می‏گفت: مادر مثل خورشید است.من بادبزن را از مامان گرفتم و شروع کردم به باد زدن او و گفتم اگر باد نباشد؛ اگر کولر نباشد؛ پرنده‏ها که هستند خورشید را باد بزنند! مامان گفت: وای چه پرنده نازی دارم من! نازی من! خوشگلم! من که همیشه نیستم! گفتم: وای! پس کجا هستی؟مامان گفت: شب، پشت کوه‏ها هستم.گفتم: پس ما چه کار کنیم؟مامان گفت: ماه که هست. معلم هم مثل ماه است!گفتم: معلم ما خیلی ماه است. شما هم خورشید، پس بابا چی؟مامان گفت: بابا دلش مثل شیشه است!گفتم: پس بابا پنجره است! می‏شود از تویش هم خورشید را دید هم ماه را. وای عجب بابایی دارم من!مامان هم گفت: پسر نازی دارم من!مادرم من را بغل کرد و توی اتاق هی چرخاند و هی چرخاند؛ هی ماچ کرد و هی ماچ کرد. مجید شفیعیتنظیم: بخش کودک و نوجوان**********************************مطالب مرتبطروباه مکار و بز کوهی زبان حبابی مهمانی خدا دارا و ندار اشتباه کدخدا سنجاق قفلی نگران مقیاسی هوشمندانه! خرس قرمز شکمو





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 178]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن