محبوبترینها
قیمت دیگ بخار و تولیدکننده اصلی دیگ بخار
معروفترین هدیه و سوغاتی یزد مشخص شد!
آشنایی با انواع دوربین مداربسته ضد آب
پرداخت اینترنتی قبوض ساختمان (پرداخت قبض گاز، برق و آب)
بهترین دوره آموزش سئو محتوا در سال 1403 با نام طوفان ۱۴۰۳ در فروردین ماه شروع می شود
یک صرافی ارز دیجیتال چه امکاناتی باید داشته باشد؟
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
جراحی و درمان ریشه دندان عفونی با خانم دکتر صفوراامامی
چه مواردی بر قیمت کابین دوش حمام تاثیر دارند؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1798144988
تپه حصار، يادآور گذر اسكندر گجستك (مقدوني)1
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: تپه حصار، يادآور گذر اسكندر گجستك (مقدوني)1
دامغان، اين شهر باستاني و كهنسال ايران زمين كه در تپه حصار (هزار) قرار دارد، آثار ارزندهاي را در اختيار باستانشناسان گذاشته كه مشتمل بر سه طبقه از ماقبل تاريخ است و عمر قديميترين لايه آن به نيمه دوم هزاره چهارم قبل از ميلاد ميرسد. از ديدگاه تاريخي بيشتر شهرت دامغان به سبب قتل داريوش سوم هخامنشي و اقامت اسكندر گجستك (مقدوني) در مكاني به نام «هكاتم پيلوس» است كه شهري بود با آب و آذوقه فراوان و همه جادّهها به آن ختم ميشد. طبق متنهاي يوناني در توصيف خط سير سپاه اسكندر اين شهر با دامنه جنوبي كوههاي البرز و حواشي كوير منطبق است.
«هوتوم شيندلر» نخستين پژوهشگري بود كه در قرن 19 ميلادي ويرانههاي نزديك دامغان را «كومس» (قومس) و در نتيجه شهر «صد دروازه» (هكاتوم پيل يوناني) دانست.
نويسندگان يوناني يادآور شدهاند كه اسكندر در تعقيب داريوش سوّم، ضمن عبور از «پيلا كاسپيا» (دروازه كاسپين) و سپس از ميان صحرا، به نقطهاي موسوم به «ويكوس تاراي» رسيد كه اندكي پيش از آن شاه هخامنشي به خيانت «بسوس ساتراپ» بلخ (باكتريا)، در اين محل مقتول شده بود. وي با طي مسافتي اندك وارد «هكاتم پيلوس» شد كه شهر خوش آب و هوايي بود. با استناد به گفتههاي يونانيها، اسكندر در تابستان گرم سال 330 ميلادي صد دروازه را ترك و به فاصلهاي اندك در «تاگه (تاجا)» درنگ كرد.
در بازخواني دوباره روايات يوناني، ظاهراً در مورد انطباق دربند كاسپين يا خزر با «سردره خوار» در نزديكي ايوانكي فعلي در گرمسار كمتر جاي شبهه وجود دارد. احتمالاً بقيه مسير اسكندر در بخشي از بزرگراه تجاري غربي ـ شرقي امتداد يافته و به نظر ميرسد كه از پشت سمنان و از ميان صحرا به سمت جنوب از بزرگراه منحرف شده است، چنان كه تا همين اواخر نيز كاروانها پس از دور زدن ارتفاعات شمالي، اين راه را انتخاب ميكردند.
پس از شيندلر، «جاكسون» كه در سال 1325 هجري قمري از دامغان ميگذشت خرابههاي نام برده را چنين توصيف كرد: «محلّ اين ويرانهها را كه بخشي از شهر قديم كومس ميدانند، به فاصله اندكي در جنوب دامغان مشاهده كردم. اكنون تنها تودهاي از ديوارهاي خشتي
فرو ريخته به چشم ميآيد كه گاهي چندين متر در زير خاك فرو رفته و زماني وزش باد انبوهي ريگ در كنار آنها انبار ساخته است. هر چه بيشتر گشتيم اثري از ديواري واقعي يا نوعي ساختمان سنگي ملاحظه نشد، زيرا مصالح كلاً از خشت خام است.
به قرار مشهور در آن اطراف آجرهاي گبري به وفور يافته و به مجاري و كاريزهاي زيرزميني گوارا برخوردار شده است. ظاهراً بدين لحاظ شيندلر مجاب شده كه اين مكان شايد ويرانههاي باستاني كومس و صددروازه بوده است.»
«ويكوس تاراي» و «هكاتم پيل» محقّقاً به فاصلهاي نه چندان دور از يكديگر قرار داشتهاند و مسلّم است كه دامغان، از لحاظ آب و كشاورزي در موقعيّتي بسيار مناسبتر از سمنان قرار داشته و انبار غلّه اين حدود محسوب بوده است. شيندلر معتقد است كه به دليل رويش فراوان درخت تاگ در اين مكان نام «تاگه» را بر آن گذاشتهاند، امّا با استناد به نوشته ابن فقيه در قرن سوم هجري اين نام مربوط به اتاق يا تونلي است كه در زير كوههاي شمال شرقي دامغان وجود داشته است. لازم به ذكر است كه در دوران اسلامي نيز عموماً بيماري، و در يكي دو مورد، مرگ اسكندر را در قومس و دامغان ياد كردهاند كه اين امر بيانگر آگاهي تاريخ نگاران آن روزگار در انطباق دامغان و صد دروازه بر اساس منابع روزگار ساساني و بالطّبع ترجمههاي يوناني است.
حمزه اصفهاني در قرن چهارم مينويسد: «اسكندر چون به قومس ـ كومس رسيد بيمار شد و در راه خود به بابل بيماري وي شدّت يافت.» در كتاب «روضات الجنّات في اوصاف مدينه هرات» نيز چنين آمده است: «گويند اسكندر ذوالقرنين همه عالم بگشت چون به دامغان رسيد وفات يافت.»
با اين همه هنوز اين نكته قابل بحث است كه شهري با صد دروازه، چنان كه اسناد يوناني بيان ميكنند وجود داشته است. همچنين ميتوان پنداشت كه اين شهر نيز روستا يا آبادي و نقطهاي مسكوني بوده است كه اسكندر و جانشينان وي به ضرورت سوق الجيشي و تجاري، مستحكم حصاري به دور آن كشيدند و بناهاي دولتي و عمومي را در آن برپا كردند. به طور كلّي نقطه مشترك منابع اين است كه هكاتم پيلوس دومين پايتخت اشكانيان بعد از «پارفين» (پارفينا در نساء و عشق آباد امروزي) بوده كه ظاهراً نشانگر گسترش شهر و اهميت يافتن آن است. با اين وجود با تأييد نظر اخير تذكر اين امر كه تاريخ نگاران يوناني دخول اسكندر را به هكاتم پيلوس هم زمان با «ماه هكاتم بيان» يوناني دانستهاند، خود دليلي است بر اين كه مشابهت اين دو نام احتمالاً با اطلاق كلمه «صد» در اين ميان بيارتباط نيست. برخي از پژوهشگرها نيز پيش از اين در درستي اطلاق اين نام ترديد كرده و «ويلر بنجامين»، «هكاتم پيلوس» را به صورت «هيكالوسلوس» يوناني خوانده است.
تا اين جا بيشتر از ديدگاه تاريخي به شهر دامغان پرداخته شد، اگر چه اين مطالب بي ارتباط به ايجاد فضاها و سازههاي باستاني در روزگار گذشته نيست. با اين حال در ادامه بيشتر به ويژگيهاي باستاني آن پرداخته خواهد شد.
همانطور كه در ابتدا گفته شد شهر دامغان از ديدگاه باستانشناسي و معماري بسيار با اهمّيّت است. موجوديّت اين شهر تا ميانه دوره پهلوي را ميتوانيم بافته و تافتهاي از مجموعه بناهاي قابل تفكيك و داراي هوّيّت خاصّي باز شناسيم كه، برابر با فرضيهاي كه هم به كار شناخت ميآيد و هم به كار حفاظت و مرمّت، سه گونه معماري را در بر ميگيرد: بناهاي تاريخي، فراوردههاي معماري بومي ـ سنّتي و بافت كالبدي يا فضاي كالبدي پيوشتهاي كه از تنوّع ساختماني برخوردار است. پس از سالهاي ميانه دهه سوّم قرن بيستم، تك بناها و مجموعههاي ساختماني و نيز پيكرههاي شهري بزرگي بر شهر اضافه شدهاند. امروزه هنگامي كه به حجم شهر دامغان نگاه ميكنيم، هنگامي كه از درون كوچهها و گذرها (و نه از خيابانها و ميدانها) عبور ميكنيم بيشتر خانههاي مسكوني ميبينيم؛ خانههايي كه نه تنگاتنگ يكديگر، بلكه تركيب شده و فرو رفته در يكديگر هستند و نه بي رابطهاي نزديك و بياتّكا به يكديگر. خانههاي مسكوني قديمي و سنّتي دامغان در كنار يكديگر و همه روي سطح زمين و حياط و باغچه خودشان بنا شدهاند و اين امر سبب شده است كه، در ارتفاع، بافت سنّتي شهر دامغان شكلي يكنواخت پيدا كند.با وجود ساخت و سازهاي بيرويه و از بين رفتن برخي بافتهاي باستاني، شهر دامغان هنوز ارزش تاريخي ـ باستاني خود را حفظ كرده است. بناي پرقدر «تاريخانه»، مقبره «پير علمدار»، «گنبد زنگوله» و بنايي كه در ميان آبهاي پاك «چشمه علي» بر پا شده است از جمله آثار باستاني با ارزشي هستند كه سازمان ملّي حفاظت آثار باستاني ايران آنها را بازشناخته و به ثبت رسانده است.
براساس بررسيها و گمانهزنيهاي اين سازمان در منطقه سمنان، واقع در جنوب غربي دامغان، آثاري به دست آمدهاند كه نشان ميدهند در هزاره نخست قبل از ميلاد، در حاشيه كوير، فعّاليّتهاي فرهنگي جريان داشته است. بقاياي معماري در يكي از محلهاي باستاني اين منطقه نمايانگر اين واقعيّت هستند كه در نيمه دوم هزاره نخست قبل از ميلاد تأسيسات بزرگ ساختماني برپا شده كه ساختن آن از عهده افراد عادي خارج بوده و بي گمان به وسيله سازماني متشكل انجام شده است. علاوه بر اين، چند قطعه سفال هم به دست آمد كه از نوع سفال مشهور به «سفال چشمه علي» هستند و قدمت آنها به حدود اواخر هزاره ششم قبل از ميلاد ميرسد. از طرف ديگر، وجود اين نوع سفال در منطقه «دلازيان» سمنان دليلي است بر اين كه منطقهاي به وسعت تمامي حاشيه كوير، در اواخر هزاره ششم يا اوايل هزاره پنجم قبل از ميلاد، از كاشان كه تپّه باستاني سيلك نزديك آن واقع شده تا تپّه سنگ چخماق در سر راه شاهرود به بسطام با استفاده از يك مسير طبيعي ارتباطي، كاملاً با يكديگر ارتباط فرهنگي داشته اند.
تاريخچه كاوشهاي دانشگاه پنسيلوانيا در تپّه حصار
تپّه حصار در چند صد متري مشرق ساختمان فعلي ايستگاه راه آهن تهران ـ مشهد، در جنوب مركز اصلي شهر دامغان و جنوب شرق مسجد مشهور «تاريخانه» واقع شده است. هنگام احداث اين خط آهن قسمتي از تپّه بريده شد و هم اكنون بخش كوچكي از اين محل باستاني در شمال ريل آهن قرار دارد و ارتباط آن با بقيه تپّه به اين ترتيب قطع شده است. هنگام شروع حفاري، تپّه حصار حدود 5/3 كيلومتري جنوب شرقي مركز شهر واقع بود.
تپه حصار تپهاي كوتاه است كه بيش از چند متر از زمينهاي اطراف ارتفاع ندارد و از چند برجستگي تشكيل شده است كه منطقهاي به وسعت 600 متر مربع را در بر ميگيرد. هنگام آغاز حفاري، بقاياي دو بريدگي عميق شمالي ـ جنوبي و شرقي ـ غربي ميشد تشخيص داد كه نمايانگر شيوه حفاري آموزش داده شده توسط «شيندلر» بودهاند.
فصل نخست حفاري از 29 ماه جولاي 1931 ميلادي آغاز شد و تا روز 20 دسامبر همان سال ادامه داشت. فصل دوم حفاري، كه فصل نهايي حفاري در اين محل نيز بود، از اواسط ماه مه 1932 ميلادي آغاز شد و تا پايان ماه نوامبر همان سال ادامه داشت. در نتيجه اين دو حفاري مشخص شد كه آثار و بقاياي محل معرف سه دوره استقراري هستند و نتيجه به دست آمده از حفريات فصل دوم نشان داد كه هر يك از اين ادوار سه گانه استقراري، خود دورههاي كوتاه تري را شامل ميشوند. به اين ترتيب هر يك از سه استقرار دوره بلند مدت با اعداد رومي از Iو IIو IIIنشان داده شدهاند و دورههاي كوتاهتر نيز با حروف الفباي لاتين. دوره I شامل سه دوره كوتاهتر A, B, C، دوره II شامل دو دوره A,B و دوره IIIشامل سه دوره كوتاه ترA,B,C هستند.
ضخامت آثار و بقاياي دوره نخست استقراري حدود 5 متر و دوره دوم 2 متر و دوره سوم نيز حدود 5 متر تشخيص داده شده است. در چندين نقطه حفاري تسلسل ادوار سه گانه استقراري و همچنين سطح خاك بكر نيز مشخص شد.
مشهورترين بناي باقيمانده از سومين دوره استقراري در تپه حصار از دوره دوم شناخته شده است كه به «خانه سوخته» شهرت دارد. دليل اين نام را بايد در توصيفي جست و جو كرد كه حفار از بقاياي مشخص شده داده است. «اشميت» در اين باره مينويسد:
«غم انگيزترين برهه از فعاليتهاي هيأت حفاري در تپه حصار هنگام خاكبرداري از اين بنا بود كه در نتيجه يك تهاجم ويران شد و كليه ساكنانش يا به وسيله سلاح مهاجمين محو و نابود شدند يا در اثر آتشسوزي و آوار ديوارها جان باختند.»
به همين دليل است كه بقاياي معماري اين ساختمان به «خانه سوخته» شهرت دارد. به سبب آتشسوزي، مصالح ساختماني كه خشت بودند پخته شده و محكمتر شده بودند و به همين جهت خاكبرداري از قسمتهاي مختلف اين ساختمان آسانتر انجام شد. ديوارها را با خشت ساخته بودند و سپس روي آنها را با كاهگل اندود كرده بودند. در تپه حصار همانند ساير مكانهاي باستاني اشيا بسياري به دست آمد كه بررسي سفالهاي به دست آمده با دقت و توجه فوقالعادهاي انجام گرفت. امروزه سفالهاي به دست آمده از تپه حصار راهنماي شناخت تطور تكاملي فرهنگهاي پيش از تاريخ ايران و به ويژه فلات مركزي، شده اند.
در پايان بايد به اين نكته اشاره كرد كه اقوام ساكن تپه حصار، در ادوار پيش از تاريخ، از خط استفاده نميكردند. بر اساس مهرهاي متعدد استامپي (مسطح) و استوانهاي (سيلندري) كه از اين محل به دست آمده است ميتوان با اطمينان گفت كه ساكنان تپه حصار حداقل از نوعي علامت اختصاري براي هويت شخصي استفاده ميكرده اند. اين مطلب را نيز بايد اضافه كرد كه استفاده از مهرهاي استوانهاي از دوره سوم استقرار در اين محل رايج شده و در دورههاي نخست و دوم فقط مهر استامپي به كار ميرفته است. نقوش نقره شده در مهرها ابتدا ساده و متشكل از عناصر نقشي هندسي بودند، اما به مرور استفاده از نقوش تصويري حيوانات و گياهان و نقوش تخيلي نيز رايج شده است.
تپه حصار كه در اواخر هزاره سوم قبل از ميلاد متروك شد، دو هزار سال تاريخ فرهنگ ايران زمين را در دل خود جا داده است.
* تنظيم: فرزانه پورمظاهري
پينويس:
1ـ مطالب اين مقاله برگرفته از كتاب «بناها و شهر دامغان» است كه انتشارات فضا در سال 1368 به چاپ رسانده است.
چهارشنبه|ا|11|ا|مرداد|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 121]
-
گوناگون
پربازدیدترینها