واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: پروين غفاري يكي از بازيگران فيلمفارسي قديمي و معشوقه محمدرضا در بيان خاطراتش ميگويد:«... دومين فيلم من «بنبست» بود كه تهيه كنندگياش را ايرج قادري به عهده داشت. از نكات جالب اين فيلم، فيلمنامه مزخرف آن بود كه «احمد شاملو» مدعي شاعري و روشنفكري نوشته بود... در عرصه سينما كارهاي او از مبتذل سازترين كارگردان و فيلمنامه نويسان نيز مبتذل تر بود. تا آنجا كه ياد ميآورم در سال 1344 فيلمي به نام «داغ ننگ» را نيز كارگرداني كرد ... فيلمنامهاش هم دست پخت خود شاملو و قدرتالله احساني بود...»(5)
«فراز حقيقت» نام يكي از ديگر فيلم فارسيهايي است كه سناريوي آن را احمد شاملو نوشته است. شاملو علاوه بر نگارش سناريو در اين فيلم به بازيگري هم پرداخت.(6) اين فيلم به كارگرداني ناصر ملكمطيعي در سال 1345 به اكران آمد.پس از رها كرن سردبيري «بامشاد» وتوقف انتشار مجله «آشنا» و نيز پذيرفتن رياست اداره سمعي و بصري وزارت كشاورزي، بين «احمد شاملو» و كار در مطبوعات فاصله افتاد. شاملو نزديك به دو سال از حرفه روزنامهنگاري دوري گزيد و با حقوق و مزاياي اعطايي وزارت كشاورزي و درآمد ناشي از فيلمنامه نويسي و كارگرداني و ديگر كارهاي مرتبط با سينما، روزگار ميگذرانيد. اين وضعيت تا مهرماه 1340 ادامه داشت. محمد تقي صالحپور در اين مورد مي نويسد:«توقيف و تعطيلي «آشنا» موجب ناكاملي شاملو در رسيدن به هدف شد و باعث دورياش از عرصه و قلمرويي كه از ديرباز به آن پا نهاده بود ... اين دوري چهار سال به طول انجاميد، تا مهرماه 1340 كه دكتر محسن هشتردوي سبب رويكرد مجدد شاملو به كار مطبوعاتي شد؛ يعني همكاري با «مؤسسه كيهان» و «كتاب هفته»(7) شد. «كتاب هفته» گرچه نام «دكتر محسن هشتردوي» را در صدر شناسنامهاش داشت، اما نقش محوري «شاملو»(8) در آن به عنوان گرداننده اصلي، كاملاً مشخص و آشكار بود.(9)
همكاري شاملو با مؤسسه كيهان و «كتاب هفته» زياد ادامه نيافت و پس از اينكه 24 شماره از آن را انتشار داد از همكاري با «كتاب هفته» كنار كشيد و يا كنار گذاشته شد.
پروفسور محسن هشترودي هيچگونه اعتقادي به شعر و شاعري شاملو نداشت و دربارهي وي معتقد بودكه:«... شاملو بدون توجه به اصول و قواعد زبان فارسي شعر گفته و در واقع از شعراي فرانسوي زبان تقليد كرده است...»(10)
اتفاق مهم ديگري كه در سال 1340 در زندگي شاملو رخ ميدهد جدايي او از طوسي حائري همسر دومش بود.(11) وي در روز 14 فرودين 1341 با «آيدا» آشنا ميشود(12) و كار اين آشنايي به عشق ميكشد. پدر «آيدا» وضع مالي خوبي داشت و اين براي «شاملو» يك موهبت و نهايت ايدهآل بود، زيرا شاملو ميتوانست با دغدغه كمتر و آنطور كه دلش ميخواست، در نهايت آسودگي زندگي كند.
«شاملو» و «آيدا» پس از ماها دلدادگي و جنجال عاشقانه سرانجام در فرودين 1343 ازدواج ميكنند(13) و تحت تأثير اداي رمانتيك عاشقانه و زير پوشش دور شدن از جنجال جامعه و مردم، تصميم به ترك تهران ميگيرند و ظاهراً براي اقامت دائمي به «شيرگاه» مازندران ميروند.(14) اين اداها كه چند ماهي باعث سرگرمي «آيدا» و موجب بروز سر و صدا و جنجال در اطراف شاملو ميشود، خيلي زود به پايان ميرسد و آنها به تهران بر ميگردند. شاملو با توجه به ثروتمند بودن «آيدا» براي جلوگيري از تكرار شكست در ازدواج تلاش زيادي براي حفظ و نگهداري او انجام ميدهد و براي جلب توجه و محبت آيدا شعرهايش را به وي تقديم و شروع به «بت» سازي از «آيدا» ميكند و در همان سال اول ازدواج، مجموعه اشعار «آيدا در آينه» را انتشار ميدهد. مجموعه شعربندي او نيز كه در سال 1344 انتشار يافت نام آيدا درخت و خنجره و خاطره را بر خود داشت.وي در يك گفتوگو با مجله فردوسي در سال 1345 در پاسخ اين پرسش كه؛ تأثير «آيدا» در شعر ما چيست! ميگويد:
«تا بدان اندازه كه هر چه مينويسم براي اوست، به خاطر اوست و به خواست او ... من به وسيله «آيدا» آن انساني را كه هرگز در زندگي خود پيدا نكرده بودم، پيدا كردم. آيدا به نظر من سمبل يك انسان به تمام معني است، باي من همه چيز آيدا است.
فعاليتهاي شاملو گرچه ظاهر چپ گرايانه داشت، اما در برخي موارد با شبكههاي جاسوسي غرب مرتبط بود. ارتباط و همكاري با مهدي ميراشرافي(1)نمونهاي از اينگونه اقدامات اوست. ميراشرافي در سال 1341 از احمد شاملو دعوت كرد تا سردبيري روزنامهاي را كه قرار بود از روز 15 ارديبهشت همان سال منتشر شود، بپذيرد. در يكي از اسناد ساواك آمده است:
«مير اشراي تصميم دارد كه جهت مقابله و معارضه با روزنامههاي كيهان و اطلاعات، چپ روي پيش بگيرد و بدين طريق جايي براي روزنامه خود باز كند. قرار است اين روزنامه از روز يازدهم ارديبهشت 1341 مرتباً منتشر گردد و فعلاً در مورد مسئوليت سردبيري آن ميان ]علياصغر[ صدر حاج سيد جوادي و احمد شاملو رقابتي وجود دارد ولي بايستي احمد شاملو اين پست را بر عهده بگيرد...»(2)
در سال 1345 احمد شاملو و يدالله رويايي تصميم به انتشار مجله ميگيرند و نام «بارو» را كه تركيبي از حروف ابتداي اسم هر دوشان بود براي آن برگزيدند و بدون رعايت تشريفات قانوني و اداري و بدون اينكه براي آن درخواست مجوز كنند و يا منتظر صدور امتياز باشند، آن را انتشار دادند. هفتهنامه «بارو» تنها سه شماره دوام آورد و به دستور مقامات دولتي به دليل نداشتن پروانه انتشار تعطيل شد.
شاملو و يدالله رويايي جلوگيري از انتشار هفتهنامه «بارو» را به عنوان سند اقدامات مبارزاتي خود عليه رژيم پهلوي ارائه كردند و مدعي شدند كه اين نشريه با دخالت مستقيم وزير اطلاعات و «ساواك» تعطيل شد، در حالي كه واقعيت امر غير از اين بود.هفتهنامه «بارو» هم اكنون در آرشيوها موجود است. دقت در محتواي مطالب آن نشان ميدهد كه اين نشريه ضد رژيم حركت نميكرد، تنها اشكال موجود در راه ادامه انتشار «بارو» نداشتن امتياز بود و شاملو هم به دليل نداشتن شرايط و مدرك تحصيلي نميتوانست امتياز روزنامه بگيرد. زيرا براي درخواست امتياز بايد حداقل مدرك ليسانس ارئه ميكرد و شاملو فاقد آن بود.
در سال 1346 دوره ديگري از فعاليتهاي مطبوعاتي احمد شاملو آغاز شد. در اين سال امير هوشنگ عسگري صاحب امتياز مجله خوشه مسئوليت سردبيري اين مجله را به احمد شاملو سپرد. همكاري احمد شاملو با مجله «خوشه» از روز هفتم خرداد 1346 و همزمان با انتشار شماره 14 از سال دوازدهم اين مجله آغاز شد.در همان اوايل آمدن احمد شاملو به خوشه، حادثهاي رخ داد كه حمايت همهجانبه رژيم از او بر ملا ساخت. اين حادثه مرگ ناگهاني منوچهر شفياني در كنار احمد شاملو بود. منوچهر شفياني قصهنويسي جوان از اهالي خوزستان بود. او براي ديدن شاملو به مجله خوشه ميرود و شب را با او ميگذراند و آخر شب همراه شاملو به خانهاش ميروند.
منبع:كانون وبلاگ نويسان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 659]