تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):صله رحم، اعمال را پاكيزه، اموال را بسيار، بلا را برطرف و حساب (قيامت) را آسان مى‏...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798188139




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

22 شعر از عفت كيميايي


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: در زمينه ی سياه

آبی ، زرد می درخشد

دو رود از يکديگر آب می نوشند

انگار خطی

بی تابی ِ تو را ادامه می دهد.

در آبی و زرد مه آلود

درخت ، شوق سبز را جوانه می زند

مُرغی که آب می نوشد ، می پرد

و خود را جا می گذارد.

اينک در زمينه ی سياه

فردا می خواند.



2

به هوايی

که بد هوا می شود دلم

و به شوقی که بستری نو می جويد

در ميان ِ شور شکفتن

و کشف ِ رنگ های بهار.

به هوايی می آشوبم

گاه گاه که بی تاب

می چرد اسب ِ نگاهت

از پشت ِ پرچين

پيراهن ِ هستی سبزم را.



3

دستی خيس از حوالی دريا

مرا به جانب ِ آوازی از طلوع تو می طلبد .

من حريق ِ زنانه ی تشنگی بودم

تو زبانه ی حريق ، آب ، آسايش ، علاقه و آفتاب.

در تو که پهلو به پهلو ی آب زاده می شوم

حسی غريب ،

متاع ملکوت را به ارمغان ِ آينه می آورد

اکنون برهنه می لرزی ، ای سبزينه ی صبور!

در بستر بادها

دستی خيس از خواب ِ روييدن

تو را به جانب ِ آفتابی از طلوع ِ من می طلبد.



4

بعد از آن همه آواز

آن پير تفنگ ِ کهنه ی انبار را

برادر ، تيرک ِ سايه بانی کرده است .

گياه ِ سايه رسی هستيم

بی وسوسه ی خورشيد

تن داده ايم

زيرِ سايه ی تفنگ

تا تيرک ِ جانمان

مانده ايم ، روز از کدام سمت طلوع می کند؟



5

حريق ِ کوچکی بود

ديدارِ آفتاب و بی تابی دريا

و ريزش ِ مداوم ِ ذرات ِ شوق

در مزه ی گس ِ خواب و بيداری .

شعله هايی گرم

تا رقص ِ شتابناک ِ ماهی ها

از اشتياق ِ دريا .

رو به آرامشی می رفت روز

اما

دستی در شعله ی ديدار

تا هميشه می سوخت .



6

با تلنگری

ضرب می گيرد اشتياق

و نسيمی

که حيرت می آورد آوازِ بلبل را

در نهانخانه ی کوچه باغ های قديم

تا زمزمه ی خُنکای صبحی خيس

از ترنم ِ شوقی

تا ضرب ِ التهاب

و لرزش ِ دستی

گذری...

و گشودن ِ کلون

تا بيتوته ای

در باغ ِ شيرين .



7

شکلی از هستی

مثل ِ هر حس ِ زنده و جاری

از خاطره سَرَک

به حال پيوند می خورد

و تو دور اما نزديک به او

حَرفت را که می گويی

به ترانه بدل می شود.

اِنگار ترنم ِ سازِ جهان

از همين سر زدن های گاه و بی گاه است .

شکلی از هستی

مثل ِ...



8

تو را دست ِ کم نگرفته و خودم را بی بها

اين شتاب ِ نيم روز است

که ديدار در بی بهاترين لحظه ها سقوط می کند .

هنوز به ياد دارم

دست ِ پُر از شمس ِ تو را

و ستون هايی رويیده از آتش

تا گردش ِ حريق ِ اشتياق

که سياره های حسرت به رقابت می چرخند.

اعتراف ِ من از نگاه ِ توست

که مثنوی را در آن خوانده و به ياد سپرده ام

تا بهانه ای برای ديداری ديگر داشته باشم .



9

ساختم ،

تا تو را داشته باشم

و ويران ، تا خودم را

پی می گيرم از هر سو

صدای ساختن و آوازِ فروريختنی

که به ترنمی از لحظه ها بدل می شود .

و می رسم تا تو،

که می سازی تا داشته باشی ام

و ويران تا خود را .



10

دخترم طراح است

مدام دنبال ِ کشف ِ روزنه هاست

نه به در می انديشد

نه به پنجره های زنگار زده ،

ابر و باد شکار می کند .

دخترم طراح است

نه به قفل می انديشد

نه به سنگ

قدر ِ نور را می داند

و جانبِ آب و آينه ، سايه روشن می زند .

گاهی اوقات مُدلش می شوم

می نشينم کنارِ پنجره

پشت به دنيا .

دخترم اما روی روسری تيره ام

طرح ِ نور و باران می کشد

طفلک نمی داند

پرواز را ، سنگ ها بدرقه است .



11

نه در سرخ می سوزم ،

نه در آبی آرام می گيرم

تنها انار ِ سياه را

در ديدارآبی ، سرخ می خواهم

و دانه های پر راز و رمز شوق را، هم چنان سر به مُهر.

چه رنجی است سرخ بودن

در زيستن ِ آبی .



12

چيزهايی در من

بدل به خاطره می شود

که از هستی ام دردناک تر است

و شيرين تر از هستی

می گريزد از من

تا بيابَمَش .

چون آفتاب ميل ِ پريدن دارد

و من به شوق ِ رها کردن ِ پرنده

می گذارم از من بگذرد

تا خودم بدل به خاطره ای می شوم

که از هستی اش دردناک تر است

و می گريزم به شيرينی ِ هستی اش .



13

پير بوديم

روز را شناختيم

دو صندلی گواه

و ميز معنای فاصله .

پير بوديم

و بازوان ما

حصار ِ آب و آينه .



14

يک جرقه

يک صدا

به آنی

ستاره می پرد و

شب می ميرد .

ذوقی سپيد

می آشوبد

جنون ِ نسيم را .

يک جرقه

يک صدا

و بالا بلند ، يارِ نقره ای

با چراغی

که فاتح ِ قلعه ی تاريکی است .



15

جيغ ِ عروسک بيدارم کرد

ماه ِ خيس می لرزيد

در دستم هزار تِکه شد .

هوا سياه بود

نگاهی فسفری

ماهی را در گودی حوض ، منجمد

و عروسکم می گريست .

با گچ ِ زردی

آفتاب را کشيدم

فردا آمد

عروسکم اما به خواب ِ ماه رفته بود .



16

عيد که بيايد

روسری ها کهنه و

شيشه ها براق

نرگس ها در انجماد ِ قطره ها

يخ نخواهند زد .

همه چيز خواهيم داشت

وقتی هيچ چيز پنهان نباشد .

عيد که بيايد

همسايه ، برخاستنم را

تبريک می گويد .

يک سين از سفره ی عيد

عابری می گذرد

شيشه براق است

آدم است انگار .



17

دنيای من که بزرگتر می شود

تو تحليل می روی

کوچک نه

کوچک تر ، خُرد ، ريز ،

حجم های بيهوده

رنگ های عبث ، محو

و دنيای من بزرگتر می شود .

اندوه ِ من ،

پاشيدن ِ حجم های بيهوده

و شاديم

شکل گرفتن ِ هستی که به حال پيوند می خورد .

دور نه ،

به پايين که می نگرم

بادکنک های ترکيده و مچاله

ساز پاييز را کوک می کنند و

دنيای من ، بزرگ و بزرگ تر می شود .



18

و خدا را ديدم

آن بالا در عمق روشنای آفتاب

دو ماهی را می ديد

در لا به لای سبزه و خزه های اتاق

غوطه می خوردند و می تنيدند در هم

و عاشق بودند .

ديدم که خدا

با ترديد گناه را سبک سنگين می کرد

و گيج از عطر ِ سيب ،

گوش می سپرد به وسوسه ی طلوع ِ شعر های بعد از ظهر

به خدا،

که خدا عاشق بود .



19

رهايی نام ِ ديگر قصه است

رام ، نام ِ ديگر افسار

از دايره های تو در تو

تا جای پای تکرار

و سکوت

که تنها صدای ساييدن دندان

به شوق ِ پوسيدگی افسار

که نام ديگرِ بيهودگی است .

بعد سکوت

ودايره ها .

بعد تاريکی و چرخش ها .

حالا بگو

آن جا که کمند انداز مرا باز می دارد .

با تو چه می کند از رفتنت

وقتی که ما با آرزوهای يک اسب می ميريم .



20

دراتاقی که عشق می بارد

خيس تر از باران ،

وسوسه ی ساده ی باد

عطر سيب پنهان در نور را

تا آخرين نقطه ی باور شوق به دوش می کشد .

زمان ، بهار است

مکان ، بهشت .

در اتاقی که شقايق

به تاراج ِ غروب می انديشد

تا گلوی کوچک پرنده ای ، ترانه ساز کند

هم چنان هوای بيراهه را گاز می زنم

تا هيأت تازه ای از عشق .



21

آبی پرده

دنيای رنگين ماهی

و پنجره ، سکوت بی وقت دريا

در چهارچوب سنگی

اشکال هندسی

بريده و متفاوت

خشک و سرد

ديگر هيچ خبری از دريا و آبادی باران نمی دهند .

من اما

بی آبی دريا

بی دريای آبی

بی وقت و بی گاه

که صدف و خزه ها

به سکوت خواب هايم ، ترنمی خيس می پاشند

پی خواهم برد ، به رازهای جزيره ی پنهانت .



22

وقتی که می آيد

اين نمی دانم چه

همه چيز در سياهی اش محو می شود

روز نام و آيين خود را از ياد می برد .

دل مشغولی ِ من از تنها يی و ناامنی پروانه

که ميل بازگشت به پيله هم ، او را نجات نمی دهد .

وقتی که می آيد

اين نمی دانم چه

حس می کنم در پيله ی گذشته يکديگر را جا گذاشته ايم .





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 440]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن