تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آنها را کشته در حالی که علمشان با آنهاست، اما به حالش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798059668




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دوست داشتن دوست داشتنی ها : دل مشغولیهای روزمره


واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام بچه ها نه ببخشید دوستان... خانوما آقاها
میشه این جا یکم از مهربونی بگیم ؟ از دوست داشتن؟ میشه بگین چرا یکی رو دوست دارین یکی رو نه؟
از محبت بگیم ،از دوست داشتن، شاید از عشق؟؟؟
چرا بعضیا با یه نگاه عاشق می شن، بعضیا با چندتا نگاه؟ و بعضیا بی نگاه؟
می شه اینجا از تجربه های عاشقونتون بگین؟
من یه دوست دارم که اسمش سحر، خیلی دوسش دارم گاهی وقتا یعنی بیشتر وقتا فکر می کنم که عاشقشم .... البته اونم همین طور!
درسته یه دختر عاشق یه دختر دیگه بشه ؟؟
میشه اونایی که ازدواج کردن بگن عشقشون حالا چه شکلیه ؟ همون جوری که قبل از ازدواج فکر می کردن؟ یا بهتر از اون؟
میشه بگین آدما اجازه دارن چقدر همدیگه رو دوست داشته باشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اصلا عشق یعنی چی؟

مهتاب خانم سلام
عشق رو که همه یه جورایی تجربه اش کردن ولی اینکه بعد از ازدواج هم همون کیفیت رو داره یا نه ... به نظر من بعد از ازدواج عشقها مسیر دیگه می گیره
مسیرش میره به طرف تکامل
دیگه" من" وجود نداره و" ما" میشه
ولی قبل از ازدواج" من "نمود دیگه ای داره "من دوستت دارم" همون منیه که بعد از ادواج نیست بعد از ازدواج میشه "زندگیمونو دوست دارم بچه هامونو دوست دارم می خوام خوشبخت باشیم و و و و ...."
امیدوارم که همه تو عشقشون موفق باشند و بتونن به کمال برسوننش
عزت زیاد

سلام مهتاب و نیمای عزیز

احسنت !!! نیماجان ...........
کوتاه و مفید و مختصر و عالی گفتی ..........!

عشق یعنی همه چیزهای خوب ............. آدامس های ......... love is یادتونه بچه ها ؟ !!!!! ( همون آدامس های بادکنکی ترکیه ؟!!! که تو کاعذش عبارت کوچکی همیشه موجود بود ؟ شماها ختما یادتونه .... چون هم سن و سال بچه ها ی من هستید و بچه های من کوچک تر که بودن عاشق اونا بودن ... )

هر دفعه یک عبارت داخل اون بود ... نیما جان یادته ؟ .......... مهتاب جان تو چطور ؟

شبنم جون دیشب که این مطلب و این جا نوشتم نمی دونم چرا همش بهم الهام می شد یکی اینجا در مورد آدامس های love is صحبت می کنه ... به خاطر همین من دیشب بهش فکر کردم (واقعا می گم) من چهار سری کامل کتاباشو داشتم هزاربار خونده بودمشون الان هرکدومش دست یکی از دوستامه حتی نمی دونم به کی دادمشون!!!
اما حرف اون کتابا و حرفای شما و نیما تموم اون چیزی که معنی عشق رو می ده نیست همش احساس می کنم ناقصه!!!! ببخشید البته!!!!
اگه یکی نتونه مثل کتابها و نوشته ها و شکل های اون آدامس به کسی محبت کنه چی؟؟؟؟ (امیدوارم شکلاش یادتون باشه) یعنی دیگه اسمش عشق نیست؟؟؟؟
من احساس می کنم هیچ وقت عشق و نشناختم!!!!! اما خیلی دوست دارم یه روز برسه که .... می دونم که می رسه مطمئنم که می رسه اما من همیشه دلم می خواد زودتر.... خیلی زود....
دلم می خواد عین و شین و قاف وبفهمم همین سه تا حرف رو .
البته یه نوعش رو با سحر تجربه کردم ... احساس می کنم یه نوع عشق حقیقی رو تجربه کردم...
می دونم که حتما عشق یه چیزی شبیه احساسم به سحره...
اما دلم می خواد شماها بگین که از عشق چه برداشتی دارین ... دوست دارم بدونم عشق از نظر دیگروونم همون چیزیه که من فهمیدم یا نه... بیشتر منظورم رو این موضوع بود...
دستتون درد نکنه!!!

شبنم جون من کوچیکتم عکسهاش یادم میاد ولی نوشته هاش نه

مهتاب خانم دوست داشتن یه چیزیه و عشق چیز دیگه اینکه شما دوستت رو به تمام معنای رفاقت دوست داری خیلی خوبه ولی من نمی دونم اینکه میگی عاشقشی منظورت چیه؟؟؟!!
خوب منم عاشق مادرمم کوچیکشم هستم هر کاری هم که بخواد براش می کنم بودنش از همه چی تو دنیا برام مهمتره و از دست دادنش یه کابوس وحشتناک
نمی دونم شما دوستت رو چقدر دوست داری ولی اگه خیلی دوستش داری خوش به حال دوستت
خیلی دمت گرم
عزت زیاد

خوب نیما حرفتو کامل بزن... یعنی چی دوست داشتن یه چیزیه عشق یه چیز دیگه؟؟؟ همین و خوب کمی توضیح بده.
این که می گم سحر و خیلی دوست دارم و عاشقشم واقعا واقعا نمی دونم یعنی چی اما بالاترین حسی رو که تا به حال نسبت به کسی داشتم رو به اون دارم یعنی وقتی پیش همیم خیلی شادیم حتی اگه دو دقیقه قبلش خیلی ناراحت بودیم... یعنی وقتی که فکر می کنم شاید یه روز از دست بدمش تب می کنم ... مریض می شم!!
ما یه بار یه تابستون و پاییز از هم جدا بودیم همه ی اون مدت من مریض بودم و جالب این بود که اونم دقیقا همون حالت های من وداشته در حالی که ما خیلی از هم دور بودیم خیلی... و جالب تر این که اولین روزی که همدیگه رو دیدیم به طرز عجیبی سالم و شاد بودیم....
اگه براتون عجیبه باور کنین برای خودمون هم عجیب بود....
به خاطر همین چیزا ست که فکر می کنم عشق شبیه رابطه ماست.
کسی اینجا اگه رابطه عاشقونه داشته مخصوصا متاهل ها خوشحال می شم برام بگن... البته اگه دوست دارن!

چون گفتی متاهل ها من دیگه چیزی نمیگم ولی اگه قراره متاهلها بهت بگن که عشقشون چطوریه با اون چیزی که تو میگی خیلی فرق داره
زندگی ای که شروع میشه عشق توش مسیر جداگانه ای رو طی می کنه
چیزی که تو ازش حرف میزنی من حس می کنم یه عادت باشه
طوری که وقتی نمی بینیش مریض میشی یه وقت ناراحت نشی ها ولی عشق یه دختر به یه دختر به نظر من یک کمی عجیبه
همونطور که عشق دو تا پسر به هم عجیبه
عزت زیاد



مهتاب عزیز سلام
خانمی اون چیزی رو که تو اسمش رو میذاری عشق واقعا" عشقه ولی نه اون عشقی که همه ما میشناسیم. در واقع تو فرهنگ ما جا افتاده علاقه و محبت زیاد به جنس مخالف عشقه و ما همیشه سعی کردیم عشق به یه هم جنس رو دوست داشتن تلقی کنیم.
اول از همه بگم به نظر من عشق یعنی تعلق خاطر با همه وجود، فکر و ذهن، روح و روان و حتی جسم به یه چیزی، شی ئی و یا شخصی که این تعلق خاطر بدون حد و حصر باشه یعنی نتونی هیچ حد و اندازه ای براش تصور کنی که صد البته هم باعث تکامل روحه و هم مشکل چون اینجوری دست و پای اون بدبختی رو که عاشق شدی میبندی. عشق یعنی ندیدن هیچ چیز جز خوبی که وقتی به دستش آوردی و همه خوبی و بدیهاش رو با هم دیدی اونوقت باید بشینی قکر کنی ببینی اونقدر تعلق خاطر داری که باز هم جز خوبی چیزی نبینی یا نه و اون وقته که خودت میفهمی واقعا" عاشق بودی یا فکر کردی که عاشقی.
و اما این عشق تو رو نه تائید میکنم و نه تکذیب، نه بهت میگم خوبه ، نه بهت میگم تمومش کن بهت میگم متعادلش کن، چرا؟ چون اولا" این جور عاشق شدن رو با توجه به اعتقادات و عقایدمون نمی پسندیم و هزارتا حرف دیگه توش درمیاد که من با اونها هم کاری ندارم و نه اونها رو تائید میکنم ونه حرفی درباره اشون میزنم چون اگر به آزادی انسانی اعتقاد داشته باشیم هر کس میتونه خوب یا بد یه راهی رو انتخاب کنه بدون اینکه ما بخوایم با فلک ادبش کنیم.
دوما" این عشق باعث تکاملت نمیشه. هر دختر و پسر، هر زن و مردی که کنار هم قرار میگیرن برای رسیدن به یه چیزی و یه جائی فراتر از اون چیزی که تا حالا بودن اول عاشق هم میشن. حتی اونهائی که خیلی سنتی ازدواج کردن هم عاشق شدن که تونستن با همسرانشون و در کنار هم به زندگی ادامه بدن پس تو اینجوری نمیتونی به اون مرحله برسی و یه جورائی دست و پای خودت و دوستت رو برای رسیدن به اون نقطه که اوج کمال بشری هستش بستی و اینجوری نه خودت میتونی انتخاب خوبی برای زندگیت داشته باشی و نه دوستت.
و اما سال دوم دبیرستان که بودم یه دختر سال اولی همینجوری که تو میگی شده بود و حتی حرکات و رفتارش اونقدر باعث آزارم بود که ترجیح میدادم زنگهای تفریح از کلاس بیرون نرم ولی مگه ول کن بود اون میومد دم در کلاس ما و حتی شاید باورت نشه اگه بگم پشت سرم می ایستاد تا از همون شیری که من آب خوردم آب بخوره. نامه برام مینوشت ، کادو برام میخرید و من با اینکه از اون بزرگتر بودم ولی راستش ازش می ترسیدم. خلاصه ما اینجوری مصیبت داشتیم تا اینکه پدر و مادرم مدرسه ام رو عوض کردن، سال بعد تا وسطهای سال خوب یود ولی دوباره یکی دیگه بهم گیر داد اون رو تحمل کردم تا سال بعد که شدن 3 تا وای اگه بهت بگم 3 تائیشون مثل خروس جنگی می پریدن بهم شاید باور نکنی ولی بلای جونم شده بودن اونقدر خوراکی و شکلات برام میخریدن که زنگ تفریح بچه ها بهم میگفتن الان ندا بوفه میشه.خلاصه دیدم نه بابا اینجوری نمیشه که بخوام به خاطر کارهای اونها خودم رو اذیت کنم. راحت شدم و بیخیال اگه میومدن حرف بزنن جواب میدادم اگه چیزی برام میاوردن یه کم برمیداشتم بقیه اش رو پس میدادم اگه میومدن پشت در کلاس میرفتم بیرون انگار نه انگار که من شماها رو دیدم و بعدها دیدم همه چیز خیلی بهتر و متعادلتر شد. در واقع چون من هی کناره گیری میکردم اون بیچاره ها فکر کرده بودن چه خبره بعدها که خودشون دیدن منم مثل اونها میتونم هم خوب باشم و هم بد و حتی مثل اونها یه پسری رو دوست داشته باشم یه جورائی با هم دوست شدیم تا جائیکه من حتی برای ریاضیات رشته اقتصاد به یکی از همون دخترها قبل از کنکور درس دادم و اون دختر خوب رشته علوم س*ی*ا*س*ی دانشگاه علامه طباطبائی قبول شد. من که 2 یا 3 سالی بود گرفتار کار و درس بودم، دوتا از اونها که بعد از دیپلم ازدواج کردن و یکی اونها هم که از اون محل رفتن و همه چیز تموم شد جز خاطره اش که خوب یا بد تا الان برام مونده.
برای همین درست می فهمم چی میگی و چون خودم تجربه متعادل کردن هیجانات اون 3 تا دختر خوب رو داشتم بهت میگم تو هم این هیجانات رو متعادل کن.

با احترام ـ ندا



دست همگی درد نکنه!!! از نظراتون ممنون...
اما از اونجایی که به دوستی من گفتین عادت، گفتین هیجان لازم دونستم یه چیزای دیگه ای رو هم بهش اضافه کنم شاید حرفام کامل نبوده!!
من و این دوست محترمم سحر خانوم فکر می کنیین چند ساله دوستیم؟؟؟
یه سال؟؟ دو سال؟؟ سه سال؟؟ ما هفت ساله که دوستیم ... البته دوستای دیگه ای هم داریم دوستای مشترک و غیر مشترک زیاد داریم و این طور نیست که از هم دیگه بخواییم فقط مال هم دیگه باشیم ...و اجازه نداشته باشیم با یکی دیگه دوست باشیم یا بریم بیرون... این طور نیست که بخواییم همیشه دستامون تو دست هم باشه ... حتی با هم قهر هم می کنیم البته می کردیم ، خدا رو شکر دو سالی می شه دیگه با هم قهر نکردیم!!
رابطه مون اون اولا شبیه همین حرفای شما بود ... اما بعد رسیدیم به جمله ی دوست داشتن از عشق بهتر است دکتر شریعتی... یعنی درکش کردیم!! بعد رسیدیم به جمله ی بهترین چیز رسیدن به نگاهی ست که از حادثه ی عشق تر است سهراب سپهری!! و همچنان این رسیدن ها ادامه داره....
و یه نکته ی مهم دیگه که رابطه ی ما دو طرفه ست...
من اگه بخوام همه چیز واینجا براتون تعریف کنم که دیگه همتون از خواب و خوراک می افتین !!!!!
اما من اصلا دلم نمی خواد رابطه مون تموم بشه و نمیریم!!!!!!!! این و جدی گفتم...
حالا غمگین تون نکنم دیگه...
کسی این جا رابطه عاشقونه تا به حال نداشته تعریف کنه کمی دلمون باز شه کیف کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا چه مجردی چه متاهلی فرقی نداره.....



والا من نمی دونم چطور دخترها می تونن به این غلظت عاشق همدیگه باشن
من خودم خراب رفیقهام
هر کاری از دستم بر بیاد براشون می کنم اونها هم همینطور
ولی فکر نمیکنم معنی اینکه برای دوستهامون ارزش زیادی قائلیم عشق باشه
شاید هم من اشتباه می کنم
اگه اینکه دوستهاتون براتون ارزش دارن یعنی عاشقشونین خوب من از همه عاشقترم

سلام خدمت برو بچهاي گله گلاب
ما يك گروه دوستانه 4نفره بوديم عاشق و شيفته همديگه يكي تب ميكرد ببقيه مي مردن از 13 سالگي تا 19 هميشه و همه جا با هم بوديم سه تامون تو دانشگاه سال اول قبول شديم و يكي موند اما امسال قبول شد.تا اينكه يكي از دانشگاه انصراف داد نميدونم چي شد يكدفعه از ايبن رو به اون رو شد رفت جايي مشغول به كار شد ديگه نميشد پيداش كرد خونشون زنگ زديم براش پيغام گذاشتيم انگار نه انگار .
جرا ما ادمها دوستيهاي پاك و صادقانه را به اين راحتي از دست ميديم چرا نو كه مياد به بازار كهنه ميشه دل آزار
و حالا يه چيزي هم به اين پسرهاي عاشق پيشه (بغير از داداش نيما)بگم :چرا عشقهاي شما دورو داره به يكي با چشمتاتون عشق مي ورزين به يكي با حرفهاتون اخرشم ميزنيد زير هر چي عشقه
من از خواننده هاي پرو پا قرص مجلاتم شما ببينيد تو اين مجلات چقدر داستان هست كه همش پسر ها دخترهارو سر كار ميذارن آخه به اينم ميگن عشق.
عشق فقط دوران نامزدي
عشق بالاتر عشق مادر و فرزند كه تا دنيا هست اونم هست
***حذر از عشق ندانم /نتوانم***

بهاره حرفاتو قبول دارم ... متاسفم که رابطه ی تو و دوستت بعد از 13 سال به یه دلیلی که هنوز نگفتی تموم شد... (می شه لطفا دلیلشو بگی!!!؟؟ اگه دوست داری البته....)
شاید به خاطر همین خاطره ی شاید تلخی که از دوستت داری انقدر به روابط دوستانه بدبینی.... شایدم من اینجوری فکر می کنم و اصلا این طور نیست!!!!!!!!!!!!
من فکر می کنم که هفت سال دوستی نسبت به سنم واقعا عدد قابل توجه ای باشه تقریبا می شه از وقتی خودمو شناختم .... تا قبل از اون که فقط دلم می خواست با دوستام بازی کنم ....
من رو حرفات فکر می کنم اما سحر رو هم خیلی دوستت دارم... نمی تونم به روزی فکر کنم که شاید هم اصلا وجود نداشته باشه...
بهاره!! میشه یه کم از رابطه خودت و دوستت برام بگی؟؟؟؟؟
خیلی خوشحال می شم اگه بگی!!!!!!!! اسمشم اگه دوست داری بگو...
من هر دفعه ازتون خاطره عاشقونه می خوام، که بنا به دلایل نامعلوم هیچکی هیچی نمیگه... بهتون نمیاد تا به حال عشق و تجربه نکرده باشین.... آخه همتون خیلی مهربونین!!!
اگه کسی حتی یه رابطه نیمه عاشقونه هم نداشته من دیگه اصرار نمی کنم!!!
راستی نیما یعنی چی چیزی که حس میکنی یه عادته؟؟؟ عادت من و سحر به هم دیگه؟؟؟ خوب طبیعیه که ما به هم عادت کنیم؟؟ فکر میکنم تو عشق عادت کردن هم هست! نیست؟؟ عادت کردن چیز بدیه؟؟؟






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[مشاهده در: www.ashpazonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 461]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن