واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: غياب سيب و كودكي مفقود
شاعران- زهير توكلي:
دفتر « اين خيال كودكانه وحشي»، نخستين دفتر شعر «زهرا خلعتبري» است كه توسط انتشارات نگيما روانه كتابفروشيها شده است.
اين كتاب در بردارنده سطرهايي موفق و احياناً درخشان است. مثلاشاعر به جاي آنكه بگويد:
چشمهايم دوردست را براي تو ميكاود
گفته است:چشمهايم دوردست تو را ميكاود
و با همين جابهجايي نحوي و فشردهكردن جمله، يك معناي جديد خلق كرده است يعني: «همه جا تويي، نزديك نزديك توست و دوردست هم دوردست توست.»معمولاً شاعران جوان، در ابتداي راه، تصور ميكنند كه براي رسيدن به شعريت بايد دست به تشبيهات و استعاراتي بزنند كه حتماً به چشم بيايد و از همين جا پايشان ميلغزد و تصاوير شعرشان، چه بسيار ميشود كه توي ذوق خواننده بزند. بنابراين، دريافت چنين ظرافتهايي از زبان فارسي براي شاعر اين دفتر اميدبخش است.
يا مثلاً:
«و سيبها كه از درخت ميافتند
پرندههاي خشك را از درختان بدون برگ
چه غمآلوده ميچينند و به خاك ميسپارند»
در اين 3 سطر، در واقع «پرندهها به سيبها» تشبيه شدهاند اما اين كار در محور عمودي اتفاق افتاده است نه در يك سطر يا يك جمله. اين دست رابطههاي اين – هماني را در بديع سنتي، با عناويني چون «تشبيه مضمر» ميشود .
باز شناخت اما در همان فضا هم، معمولاً در محور يك مصراع يا نهايتاً يك بيت، آرايههاي ادبي را به رسميت ميشناسند. «پرندههاي خشك» علاوه بر اينكه ميتواند جانشين «ميوههاي خشك» باشد، بهتزدگي را هم القا ميكند: «پرندههايي كه از غياب سيبها، خشكشان زده است.» افزون بر اين دو نكته، پرندهها پس از گذر بهار و تابستان، از شاخهها پر ميكشند و در هوا ناپديد ميشوند و در واقع، «چيدن پرندههاي خشك» از شاخهها و «به خاك سپردن آنها»، جانشين تصويري شده است متضاد با خودش؛ «پر كشيدن پرندهها از شاخهها و ناپديد شدنشان در آسمان».
اين تفصيل براي اثبات آن آمد كه پارههايي از شعرها در اين دفتر شعر، موفق و بعضاً درخشان نشستهاند و دورنمايي از يك شاعر آيندهدار را نشان ميدهند.
اما دقيقاً همين كه سطرهايي در شروع نوشتار آمده، مبين آن است كه اكثر شعرهاي كتاب، دچار نقيصه زيادهگويي و درافتادن به ورطه «توضيح» شدهاند. اين ايراد بزرگي است كه البته جوان بودن شعرها و جوان بودن شاعر شعرها، عذر اين ايراد را ميخواهد؛ به خصوص آنكه در همين دفتر، «وحدت حس» را در اكثر شعرها داريم و آن «كودكانگي» مفقودي است كه شاعر دقيقاً به خاطر احساس فقدان آن با صداي يك «دختربچه» بيان عشق كرده است و در اين لحن، ملاحتي است:
مرگ كودكيهايمان چه تلخ است
مشتهايمان را گره كرديم و به پيشواز مرگ رفتيم
و فراموش كرديم
كودكيهايمان را در خانه
سپيدهدمي به خود آمديم
افسوس او مرده بود
تاريخ درج: 11 تير 1387 ساعت 09:52 تاريخ تاييد: 11 تير 1387 ساعت 12:33 تاريخ به روز رساني: 11 تير 1387 ساعت 12:32
سه شنبه 11 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 191]