تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):زراعت در زمين هموار مى رويد، نه بر سنگ سخت و چنين است كه حكمت، در دل هاى متواضع...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798044786




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نشست نقد و بررسي رمان «دشت بان» نوشته احمد دهقان


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

لجبازي شيرين احمد دهقان كه او را با رمان‌ها و مجموعه داستان‌هايي براي بزرگسالان مي‌شناسيم، امسال رماني براي مخاطب نوجوان به بازار نشر فرستاده كه با استقبال مخاطبان روبه‌رو شده است.   «دشت بان» كه بر بستر جنگ روايت مي‌شود، ماجراي بلوغ فكري و تكامل شخصيت پسرجواني است كه همراه خانواده‌اش براثر حمله دشمن آواره شده‌ است. «جام‌جم» در نشستي با حضور آقايان احمد دهقان، حسين فتاحي، خسرو باباخاني، محمدرضا بايرامي، رضا اميرخاني، محمود جوانبخت و ابراهيم زاهدي مطلق اين كتاب را مورد نقد و بررسي قرار داده است. آقاي باباخاني! اگر اجازه بدهيد بحث را با شما شروع كنيم. لطفاً ضمن اين كه داستان كتاب را مرور مي‌كنيد، نظرتان را درباره كتاب نيز بگوييد.   بابا خاني: يك نوجوان راوي قصه است كه زندگي آرامي‌ دركنار خانواده‌اش داشته است. جنگ شروع مي‌شود و اين افراد بسرعت در حلقه محاصره دشمن قرار مي‌گيرند و به همين دليل به غاري پناه مي‌آورند كه داستان از اينجا اوج مي‌گيرد. راوي قصه مجبور مي‌شود براي كاري، يكي دو بار به محل زندگي‌شان برگردد و در اين رفت و آمد با خانواده‌اي آشنا مي‌شود و ميان راوي و دختر نوجوان اين خانواده رابطه‌اي عاطفي برقرار مي‌شود كه هنگام انتقال اين افراد به عقبه، اين دخترنوجوان كشته مي‌شود.   داستان، عشق را درچندين لايه مطرح مي‌كند: يكي عشق پدر و پسر، ديگري عشق ميان پدر و مادر، يكي هم عشق ميان پدربزرگ و همسرش كه تراژيك پايان يافته است و سرانجام عشق ميان راوي و زري، دخترنوجواني كه درپايان داستان مي‌ميرد. در ضمن داستان عشق خسرو و شيرين نيز به صورت موازي روايت مي‌شود.   شايد يكي از حسن‌هاي نويسنده اين باشد كه تجربه‌هايي شخصي مثل پختن نان بلوط را در اثرش بخوبي آورده است. يكي از شخصيت‌هاي جالب در اين داستان، مادر است كه وقتي به غار مي‌رسند اندك اندك نقش پررنگ‌تري را به عهده مي‌گيرد و شايد اوج كارداني مادر جايي باشد كه زخم‌هاي پدر را درمان مي‌كند.   طنز تلخي نيز در وجود پدربزرگ هست، اگر چه او در ذات، انسان شيريني است.   جدي‌ترين انتقاد من به كار اين است كه گويي اين خانواده مثل يك جزيره در بين اطرافيانشان هستند و در تمامي‌ مسيري كه مي‌روند حتي يك نفرآشناي آنها نيست. يكي ديگر از اشكالات به نظر من اين است كه راوي در برخي صحنه‌ها مانند سقوط دختر از من راوي خارج و به سوم شخص نزديك شده است.   اگر بخواهيم اين كتاب را با ديگر آثار آقاي دهقان مقايسه كنيم، دشت بان در اين ميان چه جايگاهي دارد؟   جوانبخت: نويسندگان نوجوان‌نويس ما 2 گروه هستند. يك گروه مانند آقاي مرادي كرماني فقط براي مخاطب نوجوان مي‌نويسند و يك گروه مثل آقايان دهقان، بايرامي، فتاحي و غفارزادگان براي مخاطب نوجوان و بزرگسال، هر دو مي‌نويسند. من هميشه فكر مي‌كردم دوستاني كه براي نوجوانان مي‌نويسند مايه كمتري براي اين مخاطب مي‌گذارند، ولي به نظر من آقاي دهقان براي ذره‌ذره اين كتاب زحمت كشيده است.   در اين كتاب برخلاف كارهاي ديگر آقاي دهقان در حوزه جنگ مي‌بينيم كه از طعم گس «مدار270درجه» يا طعم تلخ «من قاتل پسرتان هستم» خبري نيست، بلكه در اين كتاب زندگي بشدت جريان دارد و برخلاف كارهاي ديگر او كه آدم‌ها با آغوش باز به سمت مرگ مي‌روند، در اينجا بشدت درحال گريختن از مرگ هستند.   اميرخاني: فكر مي‌كنم جهان ذهني هرهنرمند جهان خيلي بزرگي نيست و بايد آن را با تعداد آدم‌هايش سنجيد. يك هنرمند نمي‌تواند تعداد زيادي شخصيت بيافريند، بلكه مي‌توان گفت اين شخصيت‌ها آرام‌آرام متكامل مي‌شوند. اگر به كارهاي مرحوم علي حاتمي ‌توجه كنيم ديوانه سوته‌دلان يا شعبان استخواني هزار دستان مي‌رسند به اكبر عبدي يا كشاورز در مادر. بزرگ‌ترين هنر دهقان در اين داستان اين است كه او از شخصيت رزمنده‌اي كه سال‌ها آن را در آثارش پيگيري كرده بود، دست كشيده است. يك شخصيت مبهم در داستان به نام فرمانده هست كه مثل سايه مي‌آيد و مي‌رود. اگر نويسنده اين شخصيت را مورد توجه قرار مي‌داد دوباره كارش به تكرار مي‌كشيد.   حالا اين بحث هم مطرح مي‌شود كه واقعاً اين كتاب چقدر رمان نوجوان است؟   فتاحي: معيارهاي جهاني براي كار نوجوان اين است كه نوجوان در كنار بزرگ‌تر‌ها زندگي مي‌كند و مساله‌اي كه براي بزرگ‌ترها پيش آمده براي او هم پيش آمده است، اما شخصيت نوجوان به صورت خاص درگير مساله شده است. اما اگر بخواهيم به اين داستان برگرديم مي‌بينيم مساله جنگ براي خانواده روي داده است و هيچ مسووليت خاصي براي اين نوجوان حتي در مقطعي كه پدر حضور ندارد، نيست كه بگوييم اين قصه، قصه نوجوان است در حالي كه در همه كتاب‌هاي نوجوان مثل كودك، سرباز، دريا مساله اصلي به عهده نوجوان است.   روايت داستان مانند «جشن فرخنده» آل‌احمد است كه يك نوجوان تنها شاهد ماجراهاست كه نقش تعيين‌كننده‌اي در داستان ندارد.   بعضي وقت‌ها يك ماموريت به نوجوان داده مي‌شود يا اين كه نوجوان بر اساس فطرت خود نقش خاصي را به عهده مي‌گيرد كه در اين داستان چنين چيزي را شاهد نيستيم.   آيا درگيري عاطفي‌اي كه براي پسر نوجوان و دختر نوجوان رخ مي‌دهد اين نقش خاص را ايجاد نمي‌كند؟   فتاحي: اين درگيري عاطفي در پايان داستان اتفاق مي‌افتد. اگر قرار بود چنين نقشي براي اين ارتباط عاطفي قائل باشيم، بايد از ابتداي داستان شاهدش بوديم.   تمام آن اتفاقاتي كه در بالاي غار رخ مي‌دهد با جهان مورد علاقه نوجوانان فاصله دارد. ارتباطي كه نوجوان در برخي جاها با مادرش، خواهرش، دختر نوجوان و سگ‌ها دارد تا حدودي به فضاي داستان نوجوان نزديك شده است، اما در مجموع خيلي از ارتباطات داستان به نوجوانان ارتباطي ندارد.   بايرامي: من نمي‌دانم بيرون از جلسه، مخاطب اين حرف‌ها چه كسي مي‌تواند باشد، اما به نظرم براي خود ما نويسندگان خيلي مي‌تواند مهم باشد.   جوانبخت: من به زحمت توانستم كتاب را بخرم، چون وقتي به 10 كتابفروشي مراجعه كردم 9 تايش به من گفتند ما كارهاي ديگر آقاي دهقان را داريم، ولي دشت بان را تمام كرده‌ايم و اين براي من خيلي شيرين بود و با خودم گفتم خوب شد به دنبال كتاب گشتم، چرا كه فهميدم كتابفروش‌هاي اين شهر اولاً دهقان را مي‌شناسند، ثانياً اين كتابش را مي‌شناسند و ثالثا ً كتاب دشت بان به فروش خوبي رسيده است. به هر حال خوانندگان روزنامه اين مطالب را مي‌خوانند و اين نقد‌ها به دردشان مي‌خورد.   بايرامي: من چيز ديگري را مي‌خواستم بگويم. فكرمي‌كنم هركدام ازما باورهايي نسبت به داستان‌نويسي داشته‌ايم كه به نظر مي‌رسد اين باورها نسبت به داستان كلاسيك درهم ريخته است و ما در دوره گذر هستيم و جمع‌هاي اينچنين مي‌تواند به نويسنده در روشن شدن بخش‌هايي كه هنوز در آنها شك دارد، كمك مي‌كند.   به نظر من موضوع‌يابي در داستان نوجوان خيلي اهميت دارد و در دشت بان نويسنده در اين موضوع خيلي دقت داشته است. تجربه تاريخي ما مي‌گويد موضوعاتي كه در آن كنش و واكنش زياد است و افراد در حال حركت هستند يا موضوعاتي كه مهاجرت را بيان مي‌كنند حتي اگر خلاقيت هنري زيادي هم نداشته باشد براي نوجوانان جذاب است.   به زعم من، تكيه‌گاهي كه مي‌تواند داستان را نوجوانانه كند همين موضوع جذاب آن براي نوجوانان است، چراكه صرف وجود يك نوجوان، كار را نمي‌تواند بزرگسالانه يا نوجوانانه كند. بسياري از كارها هستند كه در آن نوجوان راوي است يا مانند آنچه آقاي فتاحي انتظار دارند وارد عملي مي‌شود يا اين كه شاهد است، ولي در مجموع داستان بزرگسال محسوب مي‌شود مانند مامان حاجيه مخملباف يا قصه‌هاي «ميرصادقي» كه اغلب از زبان نوجوانان نقل مي‌شود، اما بزرگسالانه است.   اما من مي‌خواهم بگويم حتي اگر در حالت بينابين هم مي‌مانديم اشكالي به كار نبود، چراكه حتي «ناطوردشت» ابتدا به عنوان داستان نوجوان وارد كتابخانه‌هاي نوجوان شد، اما بعدها جمع و به عنوان كتاب بزرگسال به رسميت شناخته شد. نبايد اين را به عنوان يك اتهام مطرح كنيم. چرا اين گونه فكر نمي‌كنيد اين داستاني است كه مي‌تواند طيف گسترده اي از نوجوانان تا بزرگسالان را در بر بگيرد؟   اميرخاني: شايد مهم‌تر از ويژگي بزرگسالانه يا نوجوانانه‌بودن جهان داستان بايد به ساده بودن و نزديك بودن آن به طبيعت اشاره كنيم. منظورمان شايد ازنوجوانانه بودن اين باشد كه دشت بان پيچيدگي روابط داستان‌هاي شهري احمد دهقان يا انسان پس از جنگ او را ندارد و به طبيعت با همه جلوه‌هايش خيلي نزديك است. شايد اين نوع تقسيم‌بندي بيشتر به ما كمك كند.   زاهدي مطلق: من اين داستان را به پسرم دادم تا بخواند، چون او در سني است كه قرار است مخاطب اين داستان باشد. پسر من به داستان‌هايي مانند هري پاتر از داستان‌هاي خارجي يا كتاب جام‌جهاني در جواديه آقاي داوود اميريان از كارهاي ايراني به خاطر ريتمي ‌كه در اين كتاب‌هاست خيلي علاقه دارد، اما وقتي اين كتاب را به او دادم بخواند گفت: اين كار سختي است و من نمي‌توانم بخوانم.   اگر اجازه بدهيد بپردازيم به ويژگي‌هاي فني و ضعف و قوت‌هاي ساختاري اثر.   زاهدي مطلق: به نظرمن طرح داستان، محكم نيست. اول داستان مي‌گويد: خبرش را پدر بهمان داد. خبر از حمله گرازهاست كه بعد از آن هم حمله عراقي‌ها پيش مي‌آيد و شايد ديگر از نگاه ادبياتي به كار بنگريم مي‌خواهد حمله گرازها و عراقي‌ها را با هم تشبيه كند، اما اين مساله در داستان خوب درنيامده است چون حمله عراقي‌ها جايي در داستان مي‌آيد كه اصلاً حمله گرازها از ذهن خواننده محو شده است و اين حلقه آنچنان نزديك نيست كه از حمله گرازها متوجه حمله عراقي‌ها شويم.   پس از اين صحنه ماهيگيري را مي‌خوانيم كه به نظر من از اين صحنه‌ها مي‌شد تعداد بيشتري در كار باشد يا اصلاً نباشد و به اصل داستان لطمه‌اي وارد نشود. اينها همگي در يك طرح كامل جا نمي‌گيرد.   جوانبخت: به نظر من خبر اصلي اصلاً حمله گرازها نيست، بلكه بارداري مادر است كه قرار است در پايان صحنه ماهيگيري گفته شود و به نظر من كار اتفاقاً پيرنگ خوبي دارد.   دهقان: در ذهن من به عنوان نويسنده خبر، خبر حاملگي مادر بوده است.   جوانبخت: اين شگرد كه ابتداي هر فصل جمله‌اي بگويد تا ماجراي طول فصل را كه قرار است بخوانيم تعريف كند در تمام كتاب تكرار مي‌شود و اين كار را ابتداي فصل‌هاي ديگر نيز انجام داده است كه البته مي‌توان به درستي يا نادرستي اين شگرد نويسنده نقد وارد كرد.   زاهدي مطلق: من مي‌گويم وقتي پدر با آن وضعيت از دشت باني برمي‌گردد و مادر و اعضاي خانواده پيش او مي‌آيند، خبري كه او مي‌دهد حمله گرازهاست نه بارداري مادر. اگر حمله گرازها آن خبر اصلي نباشد نويسنده براي بيان اين خبر تمهيد درستي به كار نبرده است.   با شروع شدن جنگ و حملات توپخانه‌اي، هرج و مرجي كه در شهر اتفاق مي‌افتد و رفتن اين افراد به غار ما شاهد توالي ماجراهايي هستيم كه بازهم مي‌توانست بخشي از اينها كم و زياد شود و به داستان لطمه‌اي وارد نشود، البته ما به عنوان خواننده وقتي اين بخش‌ها را مي‌خوانيم لذت مي‌بريم، ولي بازهم اين اشكال به كاروارد است.   جوانبخت: بالاخره سر و ته يك داستان بايد در طرحش مشخص باشد و طرح محدود باشد. درست است؟   فتاحي: غير از اين‌كه سر و ته بايد داشته باشد، بايد همه ماجراهايي كه در داستان مي‌آيد ضروري هم باشد.   جوانبخت: درست است. در فصل اول داستان ما جنگ شروع شده و بايد اين افراد خود را به يك منطقه امن برسانند و درپايان كار هم از اين مهلكه مي‌گريزند. خب اين‌كه اينها از نقطه شروع داستان يعني نقطه «الف» به نقطه «ب» كه پايان داستان است، برسند طرح داستان را شكل مي‌دهد و درون مايه داستان هم تلاش براي زنده ماندن است كه در اين طرح شكل مي‌گيرد.   زاهدي مطلق: مساله من اين است كه برخي صحنه‌ها مي‌توانست باشد و مي‌توانست نباشد.   دهقان: نمي‌خواستم فقط يك رمان نوجوان بنويسم چرا كه معتقدم مي‌توان به مخاطب نوجوان حرف‌هايي بزرگ‌تر از اين هم زدبايرامي: به اعتقاد من در يك اثر رئال مانند اين كتاب، ما بايد به دنبال يك تضاد در داستان باشيم. در يكي از صحنه‌هاي «ران» كوروساوا كه مي‌خواهد يك درهم ريختگي گسترده را نشان دهد در يك سكوت محض كه علفزاري مواج به تصوير كشيده مي‌شود، همه به انتظار ايستاده‌اند و بعد مي‌فهميم عده‌اي در جايي دور، گرازها را به اين سمت كه يك شكارگاه است كيش داده‌اند. در اينجا هم نويسنده به دنبال نشان دادن يك در هم گسيختگي در زندگي اين خانواده است تجربه نخست يك زندگي آرام را نشان مي‌دهد.   زاهدي مطلق: من با اين چيزها مشكلي ندارم. نويسنده از ابتدا پايان و آغاز داستانش را مي‌دانسته است، اما بحث بر سر اين است كه در ميان اين ابتدا و انتها صحنه‌هايي وجود دارد كه مي‌توان آنها را كم و زياد كرد. مثلاً در صحنه‌اي پسر به خانه‌شان سر مي‌زند. انگار نويسنده براي اين صحنه‌ها طرحي نداشته چون مي‌شد به جاي يك بار، چهار بار اين رفت و آمد نشان داده شود چرا كه مشكلي براي داستان پيش نمي‌آمد و انگار نويسنده براي اين قسمت‌ها طرحي نداشته است.   دهقان: من يك سوال بپرسم؟ شما مي‌گوييد اگر چهار بار اين صحنه تكرار مي‌شد دليل بر نداشتن طرح است. حالا سوال من اين است اگر همين يك بار را از داستان برداريم لطمه‌اي به آن وارد مي‌شود يا نه؟   زاهدي مطلق: بله اگر اين يك‌بار را از داستان برداريم، دچار مشكل مي‌شود، زيرا اين نوجوان براي تهيه برخي لوازم و آذوقه به خانه شان برگشته است.   دهقان: چيزي كه در ذهن من است، اين است كه در داستان شما هميشه مي‌توانيد چيزهايي را اضافه كنيد. من چون خيلي دوست دارم موجز بنويسم، وقتي به داستان نگاه مي‌كردم صحنه‌اي نمي‌ديدم كه اگر از داستان حذف شود هيچ لطمه‌اي به اثر وارد نشود.   زاهدي مطلق: نكته ديگري كه مي‌خواستم اضافه كنم اين است كه جزءپردازي داستان به گونه‌اي است كه ظرفيت خيلي زيادي براي فيلم شدن دارد و انگار براي فيلمنامه شدن نوشته شده است. در صحنه‌اي كه پدر مشغول ماهي گرفتن است اگر كسي بخواهد فيلمنامه هم بنويسد اين يك ويژگي كار آقاي دهقان است، زيرا از اين جزيي‌پردازي‌ها در تمام داستان مشاهده مي‌شود.ما يك زمان خاطره مي‌نويسيم كه در اين حالت ذكر جزييات به عنوان سند آن خاطره ضروري است، اما گاهي يك اثر ادبي مي‌نويسيم كه در اينجا ديگر ذكر اين جزييات و اين جزيي‌نويسي ضرورتي ندارد و همين كه مطلبمان را به خواننده منتقل كنيم كفايت مي‌كند.   به نظر من چون در اينجا با خاطره‌نويسي روبه‌رو نيستيم، اين جزيي‌نويسي ضرورتي ندارد و بهتر بود نويسنده به جاي آن به پردازش عمقي صحنه‌ها در داستان و تاثير آن در درون مخاطب مي‌پرداخت. مثالي براي اين حرف جايي است كه بچه‌ها و مادر زري به داخل علف‌ها مي‌روند ولي از اين استفاده نشده و از آن گذشته است.   دهقان: ناصر، مادر زري و بچه‌هاي او را به داخل خرمني از علوفه مي‌برد و گرمايي كه از اين علوفه برمي‌خيزد، باعث مي‌شود آنها يك شب خيلي سرد را تاب بياورند.   زاهدي مطلق: شما فقط لايه بيروني ماجرا و جنبه مادي آن را مي‌گيريد در صورتي كه مي‌توانست از اين صحنه يك استفاده عميق‌تر كند.   اميرخاني: آقاي دهقان به صورت تعمدي از اين كه وارد اين فضا بشوند خودداري كرده‌اند و به دنبال اين نبوده‌اند كه از اين‌گونه استفاده‌هايي كه مدنظر شماست در داستان بياورند. اگرچه گاهي اين تعمد،‌ اعصاب مخاطب را به هم مي‌ريزد، مثال روشن براي اين مساله اين است كه نويسنده هيچ استفاده دراماتيكي از زايمان مادر در پايان داستان نكرده است، البته همچنان كه گفتم ايشان فقط به دنبال اين است كه داستان كاملاً با واقع‌گرايي پيش برود. من به آقاي دهقان گفتم من اگر جاي شما بودم، اسم نوزادي را كه به دنيا آمده بود زري مي‌گذاشتم.   دهقان: اين مساله را آقاي اميرخاني پيش از چاپ به من گفت و من هم حتي در پايان داستان اين را نوشتم و در آن صحنه پاياني آمده بود كه زري شير مي‌خورد؛ ولي وقتي كتاب را براي چاپ دادم اين بخش را تغيير دادم، آن را به نوزاد تبديل كردم.   زاهدي مطلق: جاهايي راوي از دست نويسنده خارج مي‌شود و ديگر يك نوجوان، راوي داستان نيست و خيلي از مفاهيم و جمله‌بندي‌ها و حتي نثر، متعلق به يك نوجوان نيست. اينها من خواننده را اذيت مي‌كند. توضيحاتي كه در صحنه‌هايي مانند حمله دشمن به شهر، توصيف هواپيما و... در داستان آمده است از زبان آن نوجوان نيست از زبان آقاي احمد دهقان است.   آقاي فتاحي با توجه به تجربه طولاني‌اي كه در كار نوجوانان دارند، به نكته مهمي‌ اشاره كردند و گفتند در رمان نوجوان بايد محوريت داستان با نوجوانان باشد. در اين داستان، مي‌بينيم اين نوجوان هيچ اختياري از خود ندارد و به همراه بقيه افراد خانواده درگير وضعيتي شده كه جنگ برايشان ايجاد كرده است.   اميرخاني: مشكل اينجاست كه ما اين فضاي ساده و طبيعي داستان را به نوجوانانه بودن داستان ربط مي‌دهيم. در صورتي كه مي‌توان اين قضاوت را كه داستان براي نوجوانان است، كنار گذاشت.   ولي نويسنده تكليفش را با مخاطب روشن كرده است و خودش در صفحه اول نوشته كه اين كتاب، رمان نوجوان است.   زاهدي مطلق: من ريتم كار را خيلي صاف ديدم. به نظرم روايت خطي و يكدستي در كار مشاهده مي‌شود كه به غير از يكي دو صحنه افت و خيز چنداني ندارد. افت و خيزداستان از نوعي است كه شايد نويسنده مي‌گويد، اما مخاطب درگير اين افت و خيز نمي‌شود. اتفاقي مثل جنگ بايد زد و خورد به معناي زد و خورد آدم‌ها در اين داستان ديده شود.   فتاحي: ذهنيتي كه در بسياري از داستان‌هايي كه پس زمينه آنها اتفاقات بزرگي مانند جنگ است پيش مي‌آيد و حتي احمد محمود هم در داستان يك شهر آن را تكرار كرده، اين است كه درگيري‌هاي اول جنگ را عامل كشمكش داستاني و تعليق گرقته است. در حالي كه در فضاي جنگي، آن درگيري طبيعي است و بايد عامل ديگري را براي تعليق پيدا كرد.   در «دن آرام» فضاي جنگ حاكم است، اما عشق گريگوري و آكسينا عامل تعليق در داستان مي‌شود. در «جنگ و صلح» هم فضاي جنگ است اما رابطه اي كه ميان آدم‌ها پيش مي‌آيد عامل تعليق مي‌شود.   در اين داستان هم بايد چيزي غير از كشمكش‌هاي ناشي از جنگ مانند يك ماموريت يا رابطه عاطفي و... پيش مي‌آمد كه تعليق داستان بر اساس آن بنا شود. اينجا خط داستاني ما خود جنگ است، اما شما در «مادر» ماكسيم گوركي مي‌بينيد كه اگرچه بازهم فضاي جنگي بر كار حاكم است، قبول پدرخوانده توسط دخترعامل تعليق مي‌شود.   بايرامي: نكته‌اي كه آقاي فتاحي اشاره كردند، نكته درستي است؛ اما به نظر خيلي آرماني مي‌آيد. كاش آقاي دهقان هم اين نكته را رعايت كرده بود. اما به نظر من اين نكته‌اي كه گفتند تنها راه براي ايجاد تعليق نيست، حرف من اين است كه ما بايد داستاني با روايت خطي و يكدست را هم به رسميت بشناسيم.   زاهدي مطلق: اين داستان از جنسي است كه بايد به دورن آدم‌ها برود و كشمكش را در درون آدم‌ها موضوع خود قرار دهد. ما كشمكش دورن آدم‌ها نداريم و حتي همان جا هم داستان صاف پيش مي‌رود. حرف من اين است كه در دورن پدر، پسر و ديگر شخصيت‌ها دغدغه اي نمي‌بينيم. وقتي يك خانواده طي مدت 9 ماه كه بارداري مادر هم طول مي‌كشد دچار دربه‌دري مي‌شود و مجبور مي‌شود خانه و زندگي خود را رها كند، اولين درگيري كه براي آنها پيش مي‌آيد درگيري ميان آدم‌ها و طبيعت براي بقاست كه خيلي‌خيلي كم در داستان ديده مي‌شود. پختن نان و مسائل مانند آن خيلي راحت در كار پيش مي‌رود و جنگ در آن ديده نمي‌شود. در صورتي كه كشمكش‌هايي مثل درگيري با برف و سرما و بيماري فرزند كم ديده مي‌شود.   من انتظار داشتم اين آدم‌ها در مدت 9 ماهي كه با طبيعت گلاويز شده‌اند، محيط اطراف و شرايط طبيعي خيلي از آنها پدر دربياورد در حالي كه چنين چيزي در داستان نيست.   نكته ديگري كه مي‌خواهم بگويم اين است كه آقاي دهقان در كارهاي بزرگسالشان خيلي رها هستند، ولي در كارهاي نوجوان اين رهايي را در كار نمي‌بينيم. حتي در «روزهاي آخر» كه خاطرات است در اتوبوسي كه بچه‌هاي بسيجي در حال حركت هستند تصويري از خورشيد را به دست مي‌دهد كه در دوردست‌ها در حال غرق شدن است و انسان كاملاً متوجه مي‌شود كه اين بسيجي‌ها خورشيدهايي هستند كه مي‌روند غرق شوند. چيزي است كه از طبيعت گرفته شده اما اين توصيف ذهنيت انسان را به سمت معنايي كه در پشت آن هست سوق مي‌دهد، اما از اين صحنه‌ها در كارهاي نوجوان آقاي دهقان وجود ندارد و شايد دليلش اين باشد كه نويسنده مي‌ترسد نوجوانان منظور او را نفهمد يا اين كه زمينه‌هاي نوجوان در ذهنش نمي‌آيد كه البته با توجه به اين كتاب مي‌توان گفت اين زمينه به ذهن نويسنده خطور مي‌كند اما پرورش داده نمي‌شود.   جوانبخت: همان زماني كه مجموعه داستان «من قاتل پسرتان هستم» منتشر شد، اين سوال پيش آمد كه چرا داستان‌هاي احمد دهقان اينقدر تلخ است به گونه‌اي كه اين تلخي، خودش و دوستانش و كساني را كه خواننده نوشته‌هاي او هستند مي‌آزارد. اين تلخي گاهي زيادي است و انسان را اذيت مي‌كند، اما در اين كار آقاي دهقان يك لجبازي شيرين و خوب با خودش كرده است. ادبيات عرصه جاه‌طلبي است و نويسنده دائم مي‌خواهد بگويد من در عرصه‌هاي جديد و آزمايش نشده وارد مي‌شوم و موفق هم هستم و اين‌گونه نيست كه فقط بلدم يك كار را تكرار كنم.   براي نوشتن اين كار با همه نقدهايي كه دوستان گفتند نمي‌شود از اين حقيقت گذشت كه نويسنده به معناي واقعي زحمت كشيده و براي سطر سطرش عرق ريخته است. ممكن است من از برخي اصطلاحات مثل آلوچه آلوچه اشك ريختن خوشم نيايد، اما همين را هم نويسنده بدون تامل و به صورت شانسي پيدا نكرده و سنجيده و در كار قرار داده است.   بعضي كارهاي نويسنده هم مثل شگردهايي است كه از سينماي مدرن به ادبيات رخنه كرده و اتفاقاً كار خوبي هم هست مثل اين‌كه شخصيتي را در كار بياوريد و بعد رهايش كنيد و در انتها دوباره نقشي كوتاه به او بدهيد كه پسرك گل ختمي‌فروش در دشت بان اين نقش را دارد.   يك لجبازي و جاه‌طلبي شيرين در اين كار است كه شايد مخاطب عام خيلي آن را نفهمد، اما كسي كه با كارهاي احمد دهقان آشنا بوده است، اين تفاوت را احساس مي‌كند.   باباخاني: شيريني كار هم طبيعي است. شعاري نيست و نويسنده به دنبال آن نبوده است كه موضوعات خاكستري را سفيد نشان بدهد.   جوانبخت: در نثر هم نوآوري‌هايي داشته كه با توجه به كارهاي قبلي‌اش قابل توجه است. اين شگرد كه در ابتداي هر فصل، در يك خط، خبري را كه بايد در آن فصل گفته شود بيان مي‌كند هم شگردي است كه شايد بتوان آن را نوعي «فلش‌فوروارد» دانست. احمد محمود در مدار صفر درجه يك جا از اين شگرد استفاده مي‌كند كه براي ما در آن مقطع منطق اين كار خيلي مشخص نبود و شايد بايد دوباره اين رمان را بخوانيم.   در عرصه رمان‌نويسي دفاع مقدس هم پيشنهادهاي جديدي را ارائه كرده است. رمان دفاع مقدس ما با تكرار صحنه‌هاي هرم گرما و بيابان و مانند آن به فضايي رسيده بود كه دائم در خود تكرار مي‌شد، اما در اين كار حضور طبيعت تازه و روابط ميان انسان‌ها، جنگ را درگير فضاهاي جديدتر مي‌كند.   باتوجه به اين كه در اين جلسه درباره مخاطب نوجوان خيلي صحبت شد و از سوي ديگر از استقبالي كه از كتاب شده صحبت شد، آيا بازخوردي از طرف مخاطبان در اين گروه سني داشته‌ايد؟   دهقان: بازخورد اين كار بخصوص در حيطه مخاطبان خاص اين اثر براي من رضايتبخش بوده است.   ما رمان نوجوان در كشورمان زياد داريم. در حوزه ذهني خودمان چند رمان را برجسته مي‌بينيم: آنهايي كه ملاط دارند و رمان‌هايي عميق هستند كه دغدغه‌هاي انساني را بيان مي‌كنند و فقط پندهاي امروزي را تكرار نمي‌كنند. من مي‌خواستم در دشت بان از نظر احترام به مخاطب نوجوان با او درست مانند يك مخاطب بزرگسال برخورد كنم و هدفم اين بوده است كاري كه به مخاطبم مي‌دهم پراز ذهنيت‌هاي بزرگ باشد چه به لحاظ شخصيت‌پردازي و چه به لحاظ عمق بخشيدن به شخصيت‌ها.   ذهنيتم اين بود نوجوان حس كند نويسنده همه جانش را در كار گذاشته است. نمي‌خواستم فقط يك رمان نوجوان بنويسم چرا كه معتقدم مي‌توان به مخاطب نوجوان حرف‌هايي بزرگ‌تر از اين هم زد. مي‌توان او را وارد طبيعت كرد و با آدم‌هاي مختلفي روبه‌رو كرد و هم و غم من اين بود كه ناصر از يك آدم نظاره‌گر به يك آدم كنشگر تبديل شود و بلوغ فكري او در داستان نمايش داده شود.         /1001/





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2342]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن