واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شكلگيري تئاتر ايرانيبومي شويم تا جهان ما را ببيند نمايش چون ديگر هنرها، هنري فرامرزي است اما اين نكته به معناي دور شدن از فرهنگ و هويت هنرمند نيست. هر هنرمندي به اقتضاي تجربيات ملموس زندگي خود در يك جغرافياي مشخص و تحت تاثير فرهنگ بومي و محلي خود آثارش را خلق ميكند.
اگر هنرمندي بخواهد تجربيات ديگران را تكرار كند اين امر مشروط به مطالعه و سازگاري با آن فرهنگ بيگانه خواهد شد. در اينجا مساله تبادل فرهنگي است و اين گونه هنرمندان به دنبال ارتباط گرفتن با تمام دنيا خواهند بود.اين مقدمه را گفتيم تا به همه هنرمندان چهارگوشه سرزمين مان يادآور شويم براي بهتر بودن، رجعت به فرهنگ و هويت ملي الزامي است. حتي اگر قرار باشد كه بتوانيم خارج از يك جغرافياي معلوم خودي نشان بدهيم و اثرمان به عنوان يك اثر جهاني مطرح شود، بازهم رعايت اين نكته ضروري مينمايد. اگر چخوف روسي جهاني شده است، در لايهلايه متنهاي او ويژگيهاي زندگي و مختصات فرهنگي روسيه پايان قرن نوزدهم لحاظ شده است. شكسپير بيانگر هويت و فرهنگ ملي دوره اليزابتي در انگليس است. اشيل و سوفوكل و اوريپيد و آريستوفان دوره عصر طلايي پريكلس در 2500 سال پيش يونان باستان را تجلي ميدهند.بازگشت به خويشتنآنچه در اين جا مهم است همان هويت و فرهنگ ملي و بومي هنرمندان است كه جستجوگري را در مخاطبان ديگر ملل موجب ميشود ؛ در واقع هيچ راهي جز بازگشت به خود نداريم.شايد امروز با توجه به مساله سرعت فزاينده در جهاني شدن دنيا، توجه به چنين فرآيندي خود مسخره و مضحك به نظر آيد. البته اين مسخرگي از سوي قدرتهايي تبليغ ميشود كه درصدد برآمدهاند تا با حذف فرهنگ و هويتها يك فرهنگ جهاني و فرامرزي را به دنيا تحميل كنند. همين خود اين مساله را با زنگ خطر روبهرو ميكند. مگر ميشود همه دنيا با يك زبان (انگليسي) حرف بزنند؟ همه يك جور بپوشند و بخورند؟ همه يك جور عروسي و عزا بگيرند؟ پس از آن همه مراسم و آيينها و باورهاي ظريف و رازآميز چه خبري خواهد شد؟ با تهي شدن انسان از دادههاي فرهنگي و پيشينه ملي و بومي خود چه اتفاقي در دنيا خواهد افتاد؟ آيا يك بمب آرام و بيصدا همه را دچار كشتاري دستهجمعي نخواهد كرد؟تئاتر ايران در راه جهاني شدن ميتواند علاوه بر تكنيك و شيوههاي روايتي و نمايشي غربي، با رويكردي بومي از داشتههاي ايراني خود مانند تعزيه، نقالي تخت حوضي پردهخواني چاوشخواني و... بهرهمند شود ثبت خردهفرهنگها با هنر نمايشهنر نمايش، هنر آشكارسازي اين فرهنگها و هويتهاي بومي است. ميتوان خردهفرهنگها را از طريق هنر نمايش ثبت كرد تا آيندگان نيز از چند و چون آن مطلع شوند. مطمئنا قرار نيست بيگانگان بيايند اين خردهفرهنگها را بيابند و با ارائه آنها در قالب نمايش درام در تثبيتشان بكوشند.نمايشنامهنويس در بستر تاريخ، جغرافيا و فرهنگ امكان اوليه بومي شدن را فراهم ميكند. ايران ما سرزمين خردهفرهنگهاست و هر جايي زبان، گويش و لهجه خاص خود را دارد. هر اقليم بنابر جغرافياي خود دچار رفتارهاي اجتماعي خاص خود شده است. درياي جنوب و شمال دو اقليم متفاوت را به وجود آورده است. همين تفاوتهاست كه ما را بر آن ميدارد تا از خود و درباره خود بنويسيم. آنقدر با حوصله، دقت و ظرافت كه بتوانيم بر بومي بودن خود تاكيد كنيم. اگر نويسندگان بر اين خردهفرهنگها تاكيد داشته باشند، ضمن آن كه هنر خود را ملي ميكنند، از پس جهاني شدن آن نيز برخواهند آمد. اين امر شدني است اما بيش از هر چيز بايد اين فضاي بومي آميخته با ساختار و قالب درامنويسي شود. مهم نيست كه ما در چه قالب و شيوهاي بخواهيم بنويسيم. مهم آن است كه در شناخت تكنيك و شيوههاي نمايشي بكوشيم تا بينقص بنويسيم.نكته: تئاتر ايران در راه جهاني شدن ميتواند علاوه بر تكنيك و شيوههاي روايتي و نمايشي غربي، با رويكردي بومي از داشتههاي ايراني خود مانند تعزيه، نقالي تخت حوضي پردهخواني چاوشخواني و... بهرهمند شوديك ايراني بنابر اقليم زندگي خود و فرهنگ جاري در زندگياش بايد بنويسد. تاكيد بر بايد و نبايد به معناي مستبدانه آن نيست. بلكه اين همان ارجحيت نحوه نگارش است كه ما را به سمت آنچه بايد اتفاق بيفتد، رهنمون خواهد كرد. اگر ما حرفي براي گفتن داشته باشيم، بايد از خود بگوييم. آنچه از دل برآيد بر دل مينشيند. ما اگر خود را در پس پرده فراموش كنيم و همه هم و غممان اين باشد كه از روي دست نويسندگان بيگانه بنويسيم، هر چقدر هم با اهميت بنويسيم چون متقلب هستيم نميتوانيم جايي براي ديده شدن باز كنيم.نمايشنامهنويسان موفقالبته در ايران ما نمايشنامهنويساني بودهاند كه فقط اتكايشان همين بومينويسي بوده است و در كار خود موفق بودهاند. بهرام بيضايي برخي كارهاي خود را بر پايه اساطير ايران باستان، تاريخ و حتي امروز ايران نوشته است. اكبر رادي بر اقليم گيلان و جريان روشنفكري دهه چهل تا هشتاد خورشيدي در آثارش تاكيد ميورزد. غلامحسين ساعدي از خطه آذربايجان است و درباره اين اقليم و قوم آذري مينويسد. همچنين بر زندگي در جنوب و شهر بزرگ تهران نيز نگاهي موشكافانه و دقيق در برخي نمايشنامهها و داستانهايش مياندازد. اسماعيل خلج بر فرهنگ جنوب شهر تهران و خيلي خاص فرهنگ قهوهخانهاي نگاه دارد. او زبان و بيان آنان را با فرهنگي مشخص در ميآميزد تا دوام و بقاي متنهاي خود را موجب شود. محمد يعقوبي بر دهه شصت، هفتاد و هشتاد و طبقه متوسط شهري نگاه ميكند. عليرضا نادري پا به ميدان جنگ ميگذارد و به خوزستان نگاهي مياندازد و گاهي نيز عقبگردي به تاريخ ايران مياندازد و بدش هم نميآيد به فعاليتهاي سياسي و اجتماعي نيز نظري بيندازد. قطبالدين صادقي تاريخ و اساطير را بهانه ميكند تا مسائل امروز را با زبان و بيان تمثيلي بشكافد و گاهي نيز به جنگها و فتنهها و آسيبهاي آن نظر دارد. ايرج صغيري به جنوب و بوشهر توجه خاص داشته است. بيژن مفيد علاقهمند به فرهنگ و فولكلور فارسي بوده است و در ادامه علي حاتمي اين راه را نيمهكاره در تئاتر رها ميكند و آن را با قابليتهاي بيشتري در سينما دنبال ميكند.ما بايد همچنان بر بومي شدن آثار خود تاكيد داشته باشيم و در اين راه حتي ميتوانيم علاوه بر تكنيك و شيوههاي روايتي و نمايشي غربي و شرقي، از داشتههاي ايراني خود مانند تعزيه، نقالي، تخت حوضي، پردهخواني، چاوشخواني و... بهرهمند شويم. هر چه ظرافت و زيبايي اين آثار افزوده باشد، دامنه و گسترش آن هم ممكنتر خواهد شد و اين يك راه مقبول و پذيرفتني براي خروج از مرز و بوم ايران خواهد بود.وقتي كارگردان مشهوري چون پيتر بروك با بهره گيري از نمايش تعزيه ، سبكي نو در هنر تئاتر پديد مي آورد و مشتاقان زيادي را پاي كارهاي خود مي نشاند ، چرا ما از پيشينه پربار هنرهاي نمايشي كشورمان بهره نگيريم.سينما و تلويزيون تبيان رضا آشفته / جامجم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 375]