واضح آرشیو وب فارسی:فارس: مشاهیر فلسفه اسلامی/11
«ابن باجه»، فیلسوفی که استاد ابنرشد بود
ابن باجه اولین متفکر آندلسی است که همه کتب فلسفی زمان خویش را گرد آورد و علوم و فلسفه را در آندلس رواج داد. از او به عنوان استاد ابنرشد یاد میکنند.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، ابوبکر، محمدبن یحیی بن صائغ اندلسی معروف به «ابنباجه» یا «اومپاس»، استاد ابن رشد و از اولین شخصیتهای بزرگ تاریخ فلسفه اندلس است. اطلاعات دقیقی از او در دست نیست، جز اینکه در سرقسطه متولد شد و در سال 512 هجری به اشبیلیه و غرناطه رفت و عهدهدار مناصب عالی وزارت شد. وی سپس به آفریقا رفت و در زمره مقربان درآمد و در فاس (پایتخت قدیم مراکش) هدف تیر اتهام دشمنان قرار گرفت. او در سال 533 هجری وفات یافت و به قولی او را به اتهام کفر و زندقه با زهر مسموم کردند. نظریه دو تن از اتباع وی درباره شخصیت او اینچنین است: ابوالحسن علی بن امام که مجموعه فلسفی و علمی استادش را استنساخ کرد و به دست ما رسیده است، میگوید: تا زمان ابن باجه، آثار فلسفی که حاکم روم وارد اندلس کرد، رازی ناگشوده بود تا اینکه ابن باجه رازش را گشود. ابن طفیل نیز میگوید: اولین نسل عالمان اندلس خود را صرف ریاضیات کردند و نسل بعدی هم خود را به منطق اختصاص دادند، و گروه جدیدی پیدا شدند که در فلسفه مهارت بیشتری پیدا کردند و ابن باجه در صف مقدم این گروه بود. *تألیفات بدون شک او اولین متفکر اندلسی است که همه کتب فلسفی زمان خویش را گرد آورد و علوم و فلسفه را در اندلس رواج داد ولی آثار او معمولاً ناتمام است. آثار او به نقل ابن طفیل و ابن ابی اصیبعه از قرار زیر است: النفس، رسالة اتصال الانسان بالعقل الفعال، رسالة الوداع، رسالة فی تدبیر المتوحد. *فلسفه به عقیده دبور، ابن باجه در نوشتههای منطقی خود به طور کلی با فارابی هم عقیده است، ولی در تحقیق فلسفی، روش کاملاً متفاوتی اختیار کرد و برخلاف فارابی مسائل را تنها برپایه عقل مورد بحث قرار میدهد و نظام فلسفه ارسطو را تحسین میکند. شرحهایی بر آثار ارسطو نیز نوشته است. علم الروح را همانند ارسطو برپایه طبیعت نهاد و به همین دلیل نوشتههایش مشحون از بحثهای مفصل در طبیعیات است. *اخلاق غایت تفکر فلسفی ابن باجه، اتصال به عقل فعال است که عبارت است از وصول به حالتی عقلانی یا روحانی که به موجب آن عقل بشر با این عامل ماورایی وحدت مییابد و به واسطه آن جزء عالم معقول خواهد شد. مقصود ابن سینا و فارابی از دو بخش فلسفیه (حکمت نظری و عملی) این بود که این دو بخش مکمل یکدیگرند، ولی صوفیان بر جنبه عملی تکیه کرده و اوج آن را اتحاد دانستند. *عقل به نظر او، عقل مهمترین بخش وجود آدمی است که معرفت صحیح از طریق آن حاصل میشود. او به تعدد و تکثر عقول معتقد است و دورترین عقول از عقل اول را عقل انسانی میداند. عقل، به عقل نظری و عملی تقسیم میشود. *خدا، سرچشمه معرفت با توجه به موهبت الهی که مواهب نظریاند نه اکتسابی،شکوفایی استعدادها از نوع مباحث نظری است. لذا با راهنمایی پیامبران، بیشتر باید به فراست قلبی راه یافت. او راه قرب به حق را در سه چیز میداند: زبان آدمی خدا را به عظمت یاد کند، اندام انسان براساس فراست دلها رفتار کند و از آنچه که از یاد خدا غافل میکند، دوری کند. *فلسفه سیاسی در کتاب تدبیر متوحد بخشی از صور مختلف تدبیر شخصی، سیاسی و الهی را بیان میکند و بحث مدینه فاضله را به تبع فارابی و افلاطون میطرح میکند. وی میگوید:چون جسم و جان به تعدیل رسند، مدینه فاضله به پزشک و قاضی نیاز ندارد وقتی مدینه به انحطاط کشیده شد، اگر فیلسوف مهاجرت نکند، بیگانهای متوحد خواهد شد که چون بیگانگان زیست کند و عزلت گزیند، زیرا کار غریزی هدف مدینه فاضله نیست، بلکه افعال انسانی با دو مشخصه اختیاری و ارادی و ناشی از تفکر بودن است که عملکرد مدینه فاضله است و آن را به عقل فعال متصل میکند. *تصوف برخی چون ارنست رنان معتقدند که او تمایلی به تصوف داشت. ولی او از طرفی از غزالی به خاطر انزوای فردیاش انتقاد میکرد و از طرفی در تدبیر المتوحد، مراحل نهایی سیر عقلانی و روحانی انسان را به واسطه اشراق نوری میداند که در دل بندگان تابیده میشود که با این اشراق به صف انبیاء، اولیاء و شهدا میپیوندند. انتهای پیام/ک
93/08/27 - 00:40
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]