محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1853181830
ای کاش، بادها حکایت تنهاییام را برایت میخواندند
واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: ای کاش، بادها حکایت تنهاییام را برایت میخواندند تهران - ایرنا - ای کاش، بادها صدای مرا به تو میرساندند و حکایت تنهاییام را برایت میخواندند که چطور به سفیرت پشت کردند و چگونه، دارالاماره را برای ورودش، مزین نمودند!
پنجم شوال سال 60 هجری قمری بود که مسلم بن عقیل وارد شهر کوفه شد و مورد استقبال قرار گرفت؛ شهری که مردمانش هزاران نامه به سیدالشهدا(ع) نوشتند و از او دعوت کردند تا به شهرشان بیاید و آنان او را یاری کنند و امام حسین(ع) مسلم را برای بررسی اوضاع به کوفه فرستاد.
نفرین بر دروازههای شهر کوفه، نفرین بر دروازههای مرگ. نفرین بر شهر هزار چهره. شهر نامردمیها، شهر کینهتوزیها، شهر نیرنگها و تزویرها.
ای کوچههای تنهایی و ای کوچههای غربت و بیکسی! منم، مسلم، پسر عقیل، اینکه بر آستان تو ایستاده، اینکه به استقبال مرگ آمده. ای کوفه، مرا خوب میشناسی. من از قبیله شهادتم. من برادرزاده ناشناس کوچههای توام.
نامههای تو مرا به اینجا کشانده است. نوشته بودی، باغهایت سرسبزند، شاخههایت لبریزند، میوههایت رسیدهاند و جویبارهایت پر آبند. نوشته بودی، همه در انتظار قدمهای تو هستند. همه گوش به فرمان تواند، همه دستها، برای بیعت با تو لحظه شماری میکنند! من آمدهام، تا از نزدیک بشنوم.
من آمدهام، به فرمان همان که شما دعوتش کردید. از دستهای اشتیاقتان اثری نیست و در نگاههایتان برق حیله میبینم. شما از میهمانتان به جای میوه تازه، با سنگ پذیرایی میکنید، با نیزه و خنجر به استقبال میآیید، شاید این رسم مردم کوفه است، بخوانند و از پشت، خنجر بزنند؛ دعوت کنند و با شمشیر به پیشواز بیایند، این میزبانی، فقط شایسته کوفه است!
منم! سفیر تنهای امامی غریب و آمدهام بیعت بگیرم. پنجرههایتان را به رویم مبندید، غریبه نیستم، به اصرار شما قدم به این دیار غریب کش گذاشتهام، رو از من برگردانید، سنگ نثارم مکنید.
منم مسلم، سفیر حسین. ناخوانده نیامدهام، درها را بگشایید، درهای بسته سزاوار من نیست! کوچههای سرگردانی، شایسته سفیر حسین نیست.
ای «حسین» به کوفه نیا! کوفه هنوز رسم مهمانداری را یاد نگرفته است. در کوفه هنوز، بیغیرتی و سست عهدی رواج دارد و کوفه هنوز بوی خون میدهد.
ای «حسین» به کوفه نیا. ترس آن دارم که سرگردانی نصیبت شود. ترس آن دارم که تقدیری چون تقدیر پدر داشته باشی. برگرد ای پسر فاطمه که کوفی جماعت بویی از وفا نبردهاند؛ سطر سطر این نامهها، ریا و دروغ است.
ای حسین! به مردم این دیار اعتمادی نیست. به خدا که کوفه هنوز هم ابن ملجم پرور است. کوفه همان کوفه است. برگرد ای حسین. کاش، بادها صدای مرا به تو میرساندند و حکایت تنهاییام را برایت میخواندند که چطور به سفیرت پشت کردند و چگونه، دارالاماره را برای ورودش، مزیّن نمودند.
مسلم بن عقیل از شخصیت های صاحب رای و علم و شجاعت بود که در مکه اقامت داشت و چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام حسین (ع) اعلام داشتند، آن حضرت او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهالی کوفه بیعت بگیرد اما یزید، عبیدالله بن زیاد را به حکومت کوفه فرستاد و عبیدالله مردم را از بیعت حسین (ع) منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به شهادت رساند.
زمانی که 12 هزار نامه با بیش از 22 هزار امضا از طرف کوفیان به دست امام حسین (ع) رسید، آن حضرت تصمیم گرفت به نامه های ایشان پاسخ دهد. از این رو در پانزدهم ماه رمضان سال 60 نامه ای برای آنان نوشت و مسلم بن عقیل، عموزاده خویش را به عنوان سفیر و نماینده به کوفه فرستاد تا اوضاع و سنجش روحیه مردم را بررسی کند.
ماموریت خطیر مسلم در سفر به کوفه، تحقیق درباره این بود که آیا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشتیبانی از امام حسین (ع) و عمل به نامه هایی که نوشته اند هستند یا نه؟
مسلم در پنجم شوال سال 60 شبانه وارد کوفه شده، به منزل یکی از شیعیان مخلص رفت. خبر ورود مسلم در شهر طنین انداز شد و شیعیان نزد او رفت و آمد کرده و بیعت خود را با امام اعلام داشتند. در تاریخ آمده که 12 هزار و به نقلی 18 هزار و حتی 40 هزار نفر با مسلم بن عقیل بیعت کردند.
مسلم پس از 40 روز بررسی اوضاع کوفه، نامه ای به این مضمون به امام حسین (ع) نوشت «آنچه می گویم حقیقت است. اکثریت قریب به اتفاق مردم کوفه آماده پشتیبانی شما هستند؛ فورا به کوفه حرکت کنید.» و امام که از احساسات عمیق کوفیان با خبر شده بود، تصمیم گرفت به سوی این شهر حرکت کند.
ابن زیاد به همراه 500 نفر از مردم بصره، در لباس مبدل و با سر و صورت پوشیده وارد کوفه شد. مردم که شنیده بودند امام (ع) به سوی آنان حرکت کرده، با دیدن عبیدالله گمان کردند آن حضرت، وارد کوفه شده به همین دلیل در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خیر مقدم گفتند. پسر زیاد هم پاسخی نمی داد و همچنان به سوی دارالاماره پیش می رفت تا به آنجا رسید.
نعمان بن بشیر به عنوان حاکم کوفه که گمان می کرد او امام حسین (ع) است، دستور داد درهای قصر را ببندند و خود از بالای قصر صدا زد: از اینجا دور شو. من حکومت را به تو نمی دهم و قصد جنگ نیز با تو ندارم.
در این لحظه ابن زیاد جواب داد «در را باز کن» و مردی که پشت سر او بود، صدایش را شنید و به مردم گفت که او حسین (ع) نیست بلکه پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عبیداللّه به راحتی وارد دارالاماره کوفه شد و مردم نیز پراکنده گشتند.
مسلم بن عقیل می دانست دیر یا زود عبیداللّه کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگیری و قتل او بر خواهد آمد. لذا تصمیم گرفت جای خود را عوض کند و به خانه کسی برود که نیروی بیشتری در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برای ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. به همین منظور خانه هانی بن عروه یکی از بزرگان کوفه و اصحاب پیامبر(ص) را برگزید و هانی نیز به رسم جوانمردی، به او پناه داد.
در هشتم ذیحجه بود که ابن زیاد از مخفیگاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد و لذا درصدد برآمد با زر و زور و تزویر، میزبان او، هانی را دستگیر کرده، زمینه را برای دستگیری مسلم و دیگر بزرگان فراهم سازد.
هانی که میزبان مسلم بود، می دانست عبیداللّه قصد دستگیری او را دارد. لذا بیماری را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خودداری می کرد. ابن زیاد چند نفر را طلبید و نزد هانی فرستاد. آنان سرانجام هانی را نزد ابن زیاد بردند.
ابن زیاد با دیدن هانی به او گفت که با پای خویش به سوی مرگ آمده است و درباره مسلم از او پرسید. هانی منکر پناه دادن به مسلم شد. در این هنگام عبیداللّه معقل، غلام خود را صدا زد و هانی با دیدن او، دانست که انکار سودی ندارد. عبیداللّه با تازیانه بر سر و صورت هانی زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگین نمود، سپس دستور داد او را زندانی کنند.
مسلم، غریب و تنها در کوچه های کوفه می گشت. نمی دانست کجا برود. افزون بر تنهایی، هر لحظه بیم آن می رفت او را دستگیر کرده، به شهادت برسانند. به ناگاه در کوچه ای، زنی را دید که بر در خانه ایستاده است. تشنگی بر مسلم غلبه کرد. نزد آن زن رفته، آبی طلبید. زن که طوعه نام داشت، کاسه آبی برای مسلم آورد.
مسلم بعد از آشامیدن آب همانجا نشست. طوعه ظرف آب را به خانه برد و بعد از لحظاتی بازگشت و دید که مرد از آنجا نرفته است. به او گفت «ای بنده خدا! برخیز و به خانه خود، نزد همسر و فرزندانت برو» و دوباره تکرار کرد و بار سوم، نشستن مسلم را بر در خانهاش حلال ندانست.
مسلم از جای خویش برخاست و گفت «من در این شهر کسی را ندارم که یاری ام کند» طوعه پرسید «مگر تو کیستی؟» و پاسخ شنید «من مسلم بن عقیل هستم.» طوعه که از دوستداران خاندان پیامبر (ص) بود، در خانه را به روی مسلم گشود و از او پذیرایی کرد.
با آنکه مسلم تنها شده بود، ولی باز عبیداللّه از ترس او و یارانش از قصر بیرون نمی آمد. لذا به افراد خویش دستور داد همه جای مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخفی شده باشد. آنان نیز همه مسجد را زیر و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و یارانش آنجا نیستند.
سپس عبیداللّه وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: هر کس که مسلم در خانه او پیدا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر دیگران حلال است و هر کس او را نزد ما بیاورد، به اندازه دیه اش پول خواهد گرفت.
تهدید و تطمیع عبیداللّه کارساز شد و بلال فرزند طوعه، به دلیل ترس و به طمع رسیدن به جایزه، صبح زود وارد قصر شده، مخفیگاه مسلم را لو داد. عبیداللّه با شنیدن این خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگیر کنند.
مسلم در درگیری با سربازان عبیداللّه، حدود 45 نفر از آنان را از پای درآورد تا آنکه ضربه شمشیری صورتش را درید. با اینکه مسلم زخمی بود، باز هم کسی یارای مقابله با او را نداشت. آنان بر پشت بامها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ریختند و دسته های نی را آتش زده بر روی او انداختند ولی مسلم دست از جدال برنمی داشت و بر آنها یورش می برد.
وقتی ابن اشعث متوجه شد که به آسانی نمی تواند مسلم را دستگیر کند، دست به نیرنگ زد و گفت «ای مسلم! چرا خود را به کشتن می دهی؟ ما به تو امان می دهیم و ابن زیاد تو را نخواهد کشت.» مسلم جواب داد «چه اعتمادی به امان شما عهدشکنان است؟» که ابن اشعث بار دیگر امان دادنش را تکرار کرد و این بار مسلم به دلیل زخمهایی که برداشته و ضعفی که در اثر آنها بر او چیره شده بود، تن به امان داد. مرکبی آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عبیداللّه بردند.
کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمری» سپردند، کسی که در درگیری ها از ناحیه سر و شانه با شمشیر مسلم بن عقیل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره» ببرد و گردنش را بزند و پیکرش را بر زمین اندازد.
در نهم ذیحجه سال 60 بود که مسلم را به بالای دارالاماره بردند، در حالی که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می گفت، خدا را تسبیح می کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهی درود می فرستاد و می گفت: خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ باز که دست از یاری ما کشیدند، حکم کن!
جمعیتی فراوان، بیرون کاخ، در انتظار فرجام این برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سروصدای زیادی به پا کردند.
فراهنگ(2)**1003**1569
11/05/1393
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]
صفحات پیشنهادی
حکایت سهروردی از دین
حکایت سهروردی از دین شیخ شهاب الدین سهروردی در توصیه ای از دین به عنوان تازیانه الهی یاد می کند که خداوند بندگان خود را با آن به بهشت هدایت می کند هشتم مرداد در تقویم ایران اسلامی روز بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی نام گرفت تا بهانه ای برای تعمق در آثار و عقاید این حکیم بزرگ باحکایت دیو و دلبر در «من و تو»
شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۶ ۵۹ اخیرا شبکه ماهوارهای من و تو مستند رضاشاه را برای بار دوم منتشر کرده است این مستند با واکنشهایی همراه بوده و عصر ایران به تحلیل و نقد آن پرداخته است به گزارش ایسنا عصر ایران نوشت به بهانه هفتادمین سالروز درگذشت رضا شاه شبکه تلویزیونی من وتو فیحکایت والیبال و سینمای ایران
حکایت والیبال و سینمای ایران تاریخ انتشار یکشنبه 29 تیر 1393 ساعت 15 00 | شماره خبر 1575417975321983409 فوتبال و کشتی از ورزشهای پرطرفدار کشورمان هستند که در آثار سینمایی بیشتر از سایر ورزشها مورد توجه قرار گرفتهاند و به نظر میرسد با توجه به موفقیتهای تیم ملی والیبال و ااندر حکایت زنان شورشی و مجالس شادیآور
جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۹ ۱۵ تماشاخانه سنگلج این روزها میزبان نمایش اندر حکایت بلدیه اصفهان است که به عنوان یکی از نمایشهای شادیآور به صحنه میرود سید عظیم موسوی طراح و کارگردان این اثر نمایشی در گفتگو با خبرنگار تئاتر خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا درباره داستان این نمایحمله پهبادهای آمریکایی در افغانستان 26 کشته بر جا گذاشت
فیسبوک تویتر Google Cloob حمله پهبادهای آمریکایی در افغانستان 26 کشته بر جا گذاشت کابل – ایرنا - حمله هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی به مناطق مسکونی شهرستان اوبه استان هرات و منطقه شولوک پل علم استان لوگر افغانستان 26 کشته و شماری زخمی بر جای گذاشت به گزارش ایرنا به نقل ازحکایت گلری که میخواهد شماره یک باشد گزارش از دروازهبان تازهوارد ایرانی گراسهاپرز/ اسکیبه: داوری میخواهد
حکایت گلری که میخواهد شماره یک باشدگزارش از دروازهبان تازهوارد ایرانی گراسهاپرز اسکیبه داوری میخواهد پیشرفت کنددروازهبان تازهوارد و ایرانی گراسهاپرز میخواهد از تمام تجربیات قبلی خود در مسیر ادامه پیشرفت در لیگ فوتبال سوئیس استفاده کند به گزارش خبرگزاری فارس سایت بلحکایت ویرگول از احمد شاملو
حکایت ویرگول از احمد شاملو به این مطلب امتیاز دهید سرویس کشکول جام نیوز گفتهاند که وقتی یکی از افسران جوان گارد نیکلای اول ـ امپراتور روسیه ـ به گناهی متهم شد و خشم امپراتور را چنان برانگیخت که فرمان داد تا بی درنگ به دوردست ترین نقاط سیبری تبعیدش کنند یاران اوحکایت عراق و رنجی که از افراط گری می برد
فیسبوک تویتر Google Cloob حکایت عراق و رنجی که از افراط گری می برد بغداد- ایرنا-زمستان سال 87 در سالروز شهادت امام حسن عسکری ع نزدیک به یک میلیون شیعه در سامرا مراسم برگزار کردند این رویداد بعد از یک دوره سه ساله از جنگ های فرقه ای برای ناظران غربی و اشغالگران آمریکایی حیرت آوحکایت کمبود آب و هدر رفت آن در شبکه های پوسیده - سیفعلی موسی زاده
فیسبوک تویتر Google Cloob حکایت کمبود آب و هدر رفت آن در شبکه های پوسیده - سیفعلی موسی زاده حکایت عجیبی است این روزها همه از خشکسالی مشکل آب و جیره بندی سخن می گویند و در میان این همه هشدار و داد و فریاد هر روز میلیون ها لیتر آب شرب تصفیه شده در شبکه های انتقال و لوله های پحکایت غصه دار تغییر کاربری اراضی؛ زخم های که التیامی برای آن نیست
فیسبوک تویتر Google Cloob حکایت غصه دار تغییر کاربری اراضی زخم های که التیامی برای آن نیست رشت - ایرنا - تارهایی که توسط عده ای سودجو و زمین خوار طی سال ها بر زمین های گیلان تنیده شده امروز رشدی فراگیر و فزاینده یافته و با شتاب بیشتری در اراضی گیلان درحال گسترش است این موضوعاختلاف كريمی و دايی، همان حكايت ما و مهران مديری است!
اختلاف كريمی و دايی همان حكايت ما و مهران مديری است من تعصب خاصی به دايی دارم و طرفدار او هستم اما از خداحافظی كريمی هم ناراحت شدم اميدوارم طرفداران كريمی هم از دايی ناراحت نباشند به این مطلب امتیاز دهید به گزارش سرویس ورزشی جام نیوز محراب قاسم خاني از جمله طنزنويسان علاقمندحکایت جالب "ویرگول" از احمد شاملو
حکایت جالب "ویرگول" از احمد شاملو گفتهاند که وقتی یکی از افسران جوان گارد نیکلای اول ـ امپراتور روسیه ـ به گناهی متهم شد و خشم امپراتور را چنان برانگیخت که فرمان داد تا بی درنگ به دوردست ترین نقاط سیبری تبعیدش کنند یاران او کمر به نجاتش بستند و به هر وسیله تشبث جستند10 نکته که شاید برایتان جالب باشد! مخترع ساندویچ که بود؟!!
10 نکته که شاید برایتان جالب باشد مخترع ساندویچ که بود اولین چرخ حدود 4000 سال پیش اختراع شد اولین چرخ حدود 4000 سال پیش اختراع شد اولین بار چینیها از كاغذ استفاده كردند اولین جانوری كه به فضا رفت یك سگ روسی به نام لای كا بود اولین لباس غواصی یك بشكه ی چوبی بقزوین میزبان بادهایی با سرعت 50 کیلومتر بر ساعت
دوشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۳ - ۱۶ ۱۳ رئیس اداره پیش بینی هواشناسی قزوین خبر داد سه شنبه و چهارشنبه شاهد وزش بادهایی با سرعت 50 کیلومتر در شهر قزوین خواهیم بود غفور فلاح در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه قزوین اعلام کرد به دلیل ورود جریانهای شمالی و پرفشار بهبادهای 120 روزه سیستان
بادهای 120 روزه سیستان بادهای 120 روزه در گذشته به عنوان یک نعمت از آن یاد می شد پس از 16 سال خشکسالی روز به روز باعث افزایش طوفان های شدید همراه با گرد و خاک شده است و زندگی مردم این منطقه را مختل کرده است کانون اصلی این گرد و خاک در کشور افغانستان است عکس از حامد غلامی 26 تيرسیستان / بادهای 120 روزه
سیستان بادهای 120 روزه 26 تير 1393 0 9 عکس مدیریت سایت کد خبر 2721569 1 عکس نسخه اصلی 26 تير 1393حکایت تلخ صادق زیباکلام از بیاخلاقیهای سیاسی
حکایت تلخ صادق زیباکلام از بیاخلاقیهای سیاسی واقعیت تلخ آن است که این رفتارهای غیراخلاقی - اگر نگفته باشیم ضداخلاقی - نه به اسلام ربطی دارند و نه به هیچ مرام و آئینی غیر از اسلام این رفتارها یادگارهای دوران سیاه اختناق استالین هستند که توسط حزب توده وارد عرصه سیاسی ایران گردی-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها