تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نماز قلعه و دژ محکمی است که نمازگزار را از حملات شیطان نگاه می دارد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804397474




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خاطرات منتشر نشده همسر استاد مطهری


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
خاطرات منتشر نشده همسر استاد مطهری




به مناسبت سالروز شهادت آیت‌الله مرتضی مطهری، چند خاطره از همسر ایشان برای اولین بار منتشر می‌شود.





خبرگزاری ایسنا: بخش‌هایی از این خاطرات که علی مطهری در اختیار ایسنا قرار داد، را در ذیل می‌خوانید:

*سال 45 بود که توفیق حج واجب نصیب ما شد. هفت فرزند قد و نیم قد داشتیم که بزرگترین‌شان 13 ساله و کوچکترین‌شان 10 ماهه بود. خدا رحمت کند مادرم را، از مشهد به تهران آمدند و نگهداری از بچه ها را به عهده گرفتند که من بتوانم همراه آقای مطهری به حج بروم. سفر از طرف حسینیه ارشاد ترتیب داده شده بود. یادم هست وقتی به جده رسیدیم برخی آقایان اصرار داشتند که نیازی نیست که به جحفه برویم وآنجا محرم شویم. همین جا از جده محرم می شویم و می رویم مکه! آقای مطهری هم خیلی تلاش کردند که آنها را متقاعد کنند که این طور صحیح نیست ولی گوش آنان بدهکار نبود. یکی از بازاریان که با ما همسفر بودند یک ماشین گرفتند و ما و برخی دیگر به جحفه رفتیم و محرم شدیم و در مکه به همسفران ملحق شدیم. آن وقت در بدو ورود بعضی از دوستان همسفر سر به سر کسانی که به جحفه رفته بودند می گذاشتند که مؤمنین آمدند! جحفه ای ها آمدند!

*قرار بود علامه طباطبایی برای معالجه عازم لندن بشوند. خود علامه (ره) اصرار داشتند که آقای مطهری هم همراهشان باشند. مرحوم علامه و همسر دومشان – خواهر مرحوم روزبه که پس از فوت همسر اول علامه، با ایشان ازدواج کردند - و من و آقای مطهری با مرحوم علامه عازم لندن شدیم. یکی از این آقایان نظریه پرداز که به مدد همین حرف های روشنفکری اسم و رسمی دارند آن موقع می آمدند و چون زبان انگلیسی می‌دانستند علامه را دکتر می‌بردند. یک روز صبح ایشان با چند نفر دیگر خدمت علامه آمدند و نوشته ای را بدون ذکر نام نویسنده خدمت علامه دادند که شما بخوانید و نظرتان را نسبت به نویسنده این مطالب و نظراتش بگویید. مرحوم علامه هم بدون اینکه بدانند نویسنده کیست، مطلب را مطالعه کرده و در حضور جمع گفتند که کسی که اینها را نوشته اصلا مسلمان نیست! آن آقا دیگر خداحافظی کرد و رفت و دیگر حتی نیامد که کارهای درمانی علامه تمام شود. بعد از ایشان آقای دکتر حق شناس کار معالجه مرحوم علامه را پیگیری میکردند.

*آقای مطهری خیلی عوالم عرفانی داشتند و به نماز شب بسیار مقید بودند. خاطرم هست یک بار هم نیمه های شب یکی از بچه ها بد حال شده بود و تب شدیدی داشت. آقای مطهری هم در کتابخانه شان مشغول عبادت بودند. ما چند بار وارد کتابخانه شدیم که به ایشان بگوییم بچه حالش بد است و دکتر می خواهد ولی ایشان همچنان سرشان به سجده بود و بلند نمی شدند که ما مطلب را بگوییم. دیگر خودمان با دکتر تماس گرفتیم و رسیدگی کردیم تا بهتر شد. بعد که آقای مطهری خبردار شدند می گفتند که من اصلا متوجه نشدم که کسی وارد کتابخانه شده باشد. آنقدر غرق در عبادت بودند که چند بار رفت و آمد ما به اتاق و صدای در و ... را متوجه نشده بودند.

*یادم هست در سالهایی در دهه چهل آقای مطهری یک سلسله سخنرانی داشتند. سه تا بچه قد و نیم قد در خانه داشتیم که به هر حال سر و صدا داشتند. من برای اینکه ایشان آرامش داشته باشند و به مطالعه شان برسند بچه ها را برمی داشتم و می‌رفتیم امامزاده یحیی در خیابان ری.

آن موقع آقا مجتبی چهار سال و نیمه، حمیده خانم دو سال و نیمه و علی آقا 40 روزه بود. یادم است یک بار باران شدیدی هم شروع به باریدن کرده بود و ما همچنان توی امامزاده پناه گرفته بودیم. بیسکویت هم برای بچه ها برده بودم که گرسنه نمانند. یک خانمی که ظاهرا وضعیت ما، که با نوزاد خیلی کوچک و دو تا بچه خردسال می آییم توی امامزاده و می‌مانیم، برایش سؤال برانگیز شده بود. آمد پیش من و شروع به صحبت کرد که چرا اینجا نشستی. گفتم که همسرم نویسنده است و برای اینکه رشته افکارش گسسته نشود بچه ها را می‌آورم بیرون و سرگرم می‌کنم. ایشان خیلی من را تشویق و تحسین کرد و کمک کرد که من بچه ها را به خانه ببرم. اتفاقا منزلشان یک کوچه با ما فرق داشت و نزدیک بودیم. ایشان بعد از آن یکی از بهترین دوستان من شد و بسیار به من کمک کرد مخصوصا در خرید جهیزیه برای دخترها. خدا رحمتش کند. نامش خانم قاضی زاده بود.







تاریخ انتشار: ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۷:۵۱





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن