تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835791563
حاتمیکیا در جمع فرزندان شهدا: آرنولد هم باشم کم میآورم
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: تاریخ انتشار: 8 بهمن 1392 ساعت 11:07 | شماره خبر: 1362220099086619555
دو سال سکوت حاتمیکیا با شکستن بغض فروخفته او شکست. .ساختمان «اوج» امشب را فراموش نمیکند. ابراهیم حاتمیکیا کارگردان برجسته سینمای دفاع مقدس در مراسمی که برای تجلیل از او در بین فرزندان شهدا برگزار میشد به ایراد سخنرانی پرداخت. سخنرانیای که با اشکهای حاتمیکیا و فرزندان شهدا و موزیک متن یکی از مشهورترین فیلمهای حاتمیکیا از «کرخه تا راین» شبی به یادماندنی برای او و فرزندان شهدا و ساختمان موسسه اوج، ساختمانی که خاطراتی حاتمیکیا از پاس دادن و کشیک دادن در کنار این ساختمان در ایام دفاع مقدس، نکته غافلگیرکننده سخنرانی او بود به جای گذاشت. لازم به یادآوری نیست که این اولین حرفهای حاتمیکیا درباره آخرین اثرش «چ» بود. حاتمیکیا 2 سال سکوت کرده بود و سرانجام بغض و سکوتش همزمان در بین خانوادههای شهدا شکست. متن کامل سخنرانی حاتمیکیا به این شرح است: از خود همین فضا الهام میگیرم برای صحبت کردن در این شب عزیز.شاید این خاطرهای که میخواهم بگویم تکراری باشد، اما اجازه بدهید من باز هم تکرار کنم. در جریان عملیات بدر، ما برای فیلسمازی به منطقهای در هویزه رفته بودیم. هوا و فضا بسیار زیبا و خوش بود.آسمان آبی و یک دشت سراسری و از دور که نگاه میکردی همه چیز تصویری و روشن. من از قایق پیاده شدم به عنوان مسئول یک تیم فیلمبرداری و حرکت کردم به سمت جایی که می گفتند خط بچهها آنجاست. همه چیز قشنگ و زیبا و حتی من صدای بلبلهای وحشی آنجا را هم هنوز به خاطرم هست که منظرهای که ما از دور میدیدیم را بسیار شاعرانه و زیبا میکرد.هیچ صدای انفجاری هم نبود و کسی که نمیدانست در آن منطقه جنگ است خیال میکرد که واقعا چه منظره طبیعی شگرفی. صد متر، دویست متر حرکت کردم تا به دشتی بسیار زیبا رسیدم که چشمانداز زیبایی را جلوی افق دیدمان قرار میداد. آسمان آبی بود و اگر قرار به عکسبرداری بود، عکس قشنگی از آب درمیآمد، کم کم دیدم که ستون هایی دورادور به اندازه نقطههایی کوچک به این سمت می آیند. شروع کردم به فیلمبرداری، باز هم منظره خیلی زیبا و قشنگ بود. نقطهها به تدریج نزدیک و نزدیکتر می شدند و میتوانستم آدمها را تشخیص بدهم. عدهای زخمی بودند و عده ای هم در حال کمک به آنها. تا به ما رسیدند. اولی تا ما را دید رو به دوربین گفت: دیرآمدی برادر؛ الان چه وقت آمدن است. دومی هم آمد و گفت: بهت توصیه میکنم جلوتر نروی. دیگری گفت:جرات نداشتید در شب عملیات بیایید، الان آمدید؟ ما جلوتر می رفتیم و حرفهایی این رزمندهها را میشنیدیم که بعضی نیش بود و بعضی نوش. کمکم، داشت تصویری واقعی از جنگ به من منتقل میشد و هولی به جان همه ما افتاده بود. کم کم صدای آتش به ما نزدیک شد ویک هلیکوپتر سنگین عراقی را با آن عظمت دیدیم که آمد بالای سر ما و خیلی راحت شروع کرد به تیراندازی. بچه ها با ضدهوایی می زدند اما اثر نمیکرد. من هم اول شروع کردم به فیلم گرفتن از هلیکوپتر اما بعد دیدم که فایده ندارد و این هلیکوپتر افتادنی نیست و رها کردم. دشت خلوت بود و فضایی هم برای پناه گرفتن نداشت. یک لحظه حس کردم که هلیکوپتر مماس به سمت ماست و بعد خیلی سریع دیدم آتشی از هلیکوپتر رها شد. گمان کردیم ما را میخواهد بزند و در یک لحظه همه فرار کردیم و پراکنده شدیم. راکت بزرگی بین ما فاصله انداخت و زمین را شخم زد بدون اینکه راکت را ببینم میدیدم که زمین در حال شخم خوردن است. راکت نترکید؛ اما صدای نعره شخم زدن آن می آمد. من حیرت زده، فقط نگاه میکردم و این نقطه عطف ورود من به میدان جنگ بود. اینکه جنگ به این زیبایی هم نیست و روی دیگری هم دارد. بعد از این اتفاق بین بچه ها حرف افتاد، یکی میگفت برویم جلوتر و یکی میگفت عقبنشینی کنیم و نهایتا به این نتیجه رسیدیم که جلو رفتن فایدهای ندارد. برگشتیم به جایی که آنجا را ترک کرده بودیم . آنجا دیگر خیلی واضح گلوله های رسام سرخی که به سمت ما می آمدند را میدیدیم. کاملا شفاف و واقعی و فضا خیلی تصویری شده بود.در آن میانه سربازی بلند شد که سرک بکشد که ببیند کجاست و چه خبر است که گلولهای به طرز واضحی به او خورد، دوباره بلند شد و دوباره تیر به او خورد و دوباره و دوباره. من از نزدیک نگاه میکردم و باورم نمی شد که جلوی چشمم چنین تصویری رخ داده. سرانجام بچه ها او را کشیدند پایین. عقب نشینی شروع شد و به موزات مکانی که آنجا بودیم عقب میرفتیم. من بودم و دستیار فیلمبردارم و صدابردار و پسرعموی من، محمود که عکاس جنگ بود. در زمینی که عقب نشینی میکردیم حالتی وجود داشت که باید به دفعات از آن رد میشدیم و ناچارا برای چند لحظه در امتداد و مماس با تیر مستقیم قرار میگرفتیم. گل زمین هم حرکت را به شدت سخت می کرد. از معبر اولی که میخواستیم رد شویم؛ پسرعموی من زودتر رد شد و جلوتر از من رفت. من با خودم گفتم که معلوم است که من رد نمیشوم و گلوله حتما به پس کله من می خورد، اما زنده ماندم و رد شدم. اما کم کم رد شدن از هر کدام از آن معبرها برای من ترس وحشتناکی به وجود آورد. همه موضوع 5 ثانیه هم بیشتر طول نمیکشید اما من تشییع جنازه خودم را هم میدیدم، تنها بچه ام را میدیدم و حتی ازدواج محمود با همسر خودم را هم میدیدم.از معبر بعدی، این بار من رد شدم و محمود عقب ماند و این بار حس میکردم زنعموی من، من را دیده است و به سراغ من آمده است و می گوید چرا او را تنها گذاشتی و رهایش کردی تا شهید شود. این بار حتما او شهید میشود. به تدریج جلو میرفتیم تا آتش خمپاره ها آنقدر قوت گرفت که پناه بردیم به سنگری که تا دیشب برای عراقیها بود. داخل سنگر شدیم و دیدیم که عراقیها دیشب در داخل آن خرابکاری هم کردهاند و باید فقط دور این سنگر بنشنیم. دور سنگر نشستیم در سکوت محض من خیلی جسارت کردم و فیلم چمران را ساختم، اما باید بگویم که این فیلم صرفا فقط در مورد چمران نیست. واقعا واقعیت آن ماجراها انقدر غلیظ و پیچیده است که ما یا اصلا حرف نمی زنیم یا اینکه اصلا گفتنی نیست. سکوت ما را سربازی که در جمع ما بود شکست. سرباز بدون مقدمه گفت من نمیتوانم به اسرائیل بروم. و بعد شروع کرد با خودش حرف زدن که اصلا چهطوری ویزا بگیریم و نمیشود و از این حرفها. تا مدتی کسی صدایش درنیامد تا بالاخره یکی پرسید برادر اصلا اسرائیل چرا میخواهی بروی؟ گفت من بیسیمچیام و دیشب بیسیمام را جا گذاشتم و فرمانده ما میگوید این نوع بیسیمها را فقط از اسرائیل می شود خرید و من حالا چه طوری برم اسرائیل؟ صدایی از بیرون آمد که فریاد میزد آرپیجیزن ها بیایند بیرون.سریع بیایند بیرون. این بنده خدا آرپی جی زن گروه ما نشسته بود و بیرون نمیرفت و نشنیده میگرفت تا بالاخره یکی به او گفت برادر بیرون شما را میخواهد، و آرپیجیزن رو کرد به او و آرپیجی اش را به او داد و گفت بیا برو، اگر میتوانی برو خودت. از بیرون خبرهای مختلفی میآمد و لحظه به لحظه آتش قویتر میشد. اما ما میشنیدیم که سرداری به اسم عباس کریمی فریاد میزند و آرپی جیهای به زمین افتاده را پیدا میکند و خودش تانک ها را می زند وهر کس به او میگوید بیا عقب نشینی کن؛ فقط میگوید که :" بچههام بچههام" آمدیم جلوتر و رسیدیم به قایقها و خوشحال از اینکه توانستیم زنده بمانیم. زمین گلی بود و اذیت می کرد، در حال عبور بودیم که یکهو یکی پای من را گرفت. برگشتم و دیدم کسی است که نیمی از بدنش در آب و نیمی بیرون است. پای من را به قوت چسبیبده و بچه ها هم دارند رد می شوند. سفت پای من را چسبیده بود. پرسیدم برادر چه کار داری؟ حرفی نمیتوانست بزند، صورتش سفید سفید در اوج معصومیت. من اگر بخواهیم یک پری دریایی مردانه را تمثیل کنم به او اشاره میکنم. آمده بود من را به امتحان بکشد. پای من را ول نمی کرد و آدم ها داشتند میرفتند و خمپاره ها قوت میگرفتند.می دانستم استمداد جان میکند، اما چارهای نداشتم. شروع کردم انگشتانش را نرم نرم باز کردم، سعی می کردم بدون اینکه فشاری به آنها بیاید پای خودم را نجات بدهم و سر آخر گفتم من می روم به امدادگرها میگویم که بیایبد کمک. لازم میدانم بگویم که همچنان جای دست آن عزیز، هنوز روی پای من چسبیده است و از من جدا نمیشود.
ما همان موقع هم قرارمان بر این نبود/عشق سینما ما را به این عالم نکشیده بود عزیزان، ما همان موقع هم قرارمان بر این نبود. عشق سینما ما را به این عالم نکشیده بود. علاقه داشتیم، اما مساله ما سینمای صرف نبود احساس من این بود که باید همین حرفها را بزنم. همین ساختمانی که داخلش هستید ساختمان سپاه تهران بود و من دم همین در کشیکها دادم از اینجا به ماموریت ها رفتم و کلی خاطره دارم از این ساختمان در آن 8 سال نگهبان بالای سر شما، بنیاد شهید؛ وقتی که میخواهد خیلی از حرفهای انقلابی و آرمانی در لایههای تکراری و دیکته شده و کلیشه شده طرح شود این امکان را از من میگیرد. من فکر میکنم که آرنولد شوارتزنگر هم باشم کم میآورم. باید از آنچه طغیان بشریت علیه خداوند مینامم در «دعوت» سخن میگفتم/ باید از جوانها بگویم و «گزارش یک جشن» بسازم تا در تاریخ بماند دیدم در حرفها و محبتهایی که میکنید حرمت نگه میدارید و البته با اشاره ظریفی از برخی فیلمها میگذرید. اما من باید بگویم که هنرمند و اهل هنر اگر برای آنچه باید بگوید به اجبار بیفتد آن اثر دیگر اثر نمیشود. من هم مثل همه شما در این جامعه زندگی میکنم طغیان بشریت را می بینم و آزارم میدهد و از آنچه طغیان بشریت علیه خداوند مینامم در «دعوت» سخن میگویم. برخی میگویند تو فقط از جهاد و باروت و خون بگو؛ اما من این طغیان را می بینم و نمیتوانم از آن بگذرم. من باید از جوان ها بگویم، باید «گزارش یک جشن» بسازم و این گزارش در تاریخ این ممکلت بماند، هر چند ممکن است خیلیها هم خوششان نیاید. آقای کشوری(فرزند شهید کشوری) امیدواریم زنده بمانم و فیلم شما را از پدرتان ببینم و چه کسی بهتر از شما.خودتان وارد شوید و بسازید و درک کنید که این چه مسیری است.چه قدر سخت و پیچیده. این نشست خیلی دیرهنگام شکل گرفته است، اما من بیگناهم. من با تک تک شما ارتباط داشتم به انواع مختلف. ولی نگهبان بالای سر شما، بنیاد شهید؛ وقتی که میخواهد خیلی از حرفهای انقلابی و آرمانی در لایههای تکراری و دیکته شده و کلیشه شده طرح شود این امکان را از من میگیرد. من فکر میکنم که آرنولد شوارتزنگر هم باشم کم میآورم. البته باید بگویم که بحثم سیاسی نیست و اصلا نمی دانم الان رئیس بنیاد شهیدکیست. منظورم شخص خاصی نیست. جسارت کردم و فیلم «چمران» را ساختم/ تیرم را رها کردم و "ما رمیت اذ رمیت..." من خیلی جسارت کردم و فیلم چمران را ساختم، اما باید بگویم که این فیلم صرفا فقط در مورد چمران نیست. واقعا واقعیت آن ماجراها انقدر غلیظ و پیچیده است که ما یا اصلا حرف نمی زنیم یا اینکه اصلا گفتنی نیست. اما من تیرم را رها کردم و "ما رمیت اذ رمیت..." و بقیه اش را نمیدانم چه اتفاقی بیفتد. خدا نکند که من در بستر عافیت بمیرم/دعا کنید من وقف این عالم باشم، اما وقف این عالم بودن فقط باروت و جنگ نیست
من را دعا کنید. خدا نکند که من در بستر عافیت بمیرم. در قنوت سحر همیشه میگویم که اصلا قرار ما این نبود. هر وقت از این ساختمان خارج می شدیم با پیکانی که دست ما بود به این قصد می رفتیم که برنگردیم و به خیل این کاروان بپیوندیم. اما چارهای نیست، ما بازماندگان قطعا به چیزهای دیگری هم مشغول میشویم این را رد نمی کنم، مثل خود شماها . شماها هم همه از ذریه آدم هستید. اما وقتی از ما انتخاب را بگیرند از شعور انسانی دور میشویم. ما نسل انتخاب گری بودیم و این راه را انتخاب کردیم. دعا کنید من وقف این عالم باشم، اما وقف این عالم بودن فقط باروت و جنگ نیست که «دعوت» جنگی ترین فیلم من است در شکلی که من به آن اعتقاد دارم. من اعتقاد دارم که جنگ سلسه خوبان است و اگر اختلافی هم هست از جنس ابوذر و سلمان است. دیدم که خطاهایی هم بوده اصلا این ها را رد نمیکنم، اما این نسلی که دست خالی در بیتالمقدس بود و یک گردان وارد منطقه می شد بدون اسلحه و فرماندهشان با آنها اتمام حجت می کرد که می توانید برگردید و کسی برنمیگشت؛ آدمهایی واقعی در تاریخ این مملکت بودند. رفتند این بچهها و عملیت دفاع مقدس را با آن غربت و دست خالی فتح کردند. امیدوارم خدا به من این اجل را بدهد که سر صحنهای بمیرم که شرمنده نباشم. انشاا.. که دعای خیر شما پشت سر من باشد و نفس شما مطهر کند این مسیری را که من می روم.تسنیم
8 بهمن 1392 ساعت 11:07 | شماره خبر: 1362220099086619555
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 54]
صفحات پیشنهادی
تجلیل از حاتمیکیا در جمع فرزندان شهدا
تجلیل از حاتمیکیا در جمع فرزندان شهداتاریخ انتشار دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۲۱ ۴۴ دو سال سکوت حاتمیکیا دقایقی پیش با شکستن بغض فروخفته او شکست به گزارش تسنیم ابراهیم حاتمیکیا کارگردان برجسته سینمای دفاع مقدس دقایقی پیش در مراسمی که برای تجلیل از او در بین فرزندان شبه میزبانی جمعی از فرزندان شهدا انجام میشود؛ پاسداشت «ابراهیم حاتمیکیا» به پاس یک عمر تلاش در سینمای دفاع مق
به میزبانی جمعی از فرزندان شهدا انجام میشود پاسداشت ابراهیم حاتمیکیا به پاس یک عمر تلاش در سینمای دفاع مقدسمراسم پاسداشت ابراهیم حاتمیکیا به پاس یک عمر تلاش مجاهدانه در عرصهی سینمای دفاع مقدس به میزبانی جمعی از فرزندان شهدا برگزار میشود به گزارش خبرگزاری فارس ابراهیم حپاسداشت ابراهیم حاتمیکیا در جمع فرزندان شهدا
فرهنگ و هنر سینمای ایران پاسداشت ابراهیم حاتمیکیا در جمع فرزندان شهدا مراسم پاسداشت ابراهیم حاتمیکیا به پاس یک عمر تلاش مجاهدانه در عرصه سینمای دفاع مقدس به میزبانی جمعی از فرزندان شهدا برگزار میشود به گزارش خبرگزاری مهر ابراهيم حاتميكيا نویسنده و کارگردان سینما متفرزندان شهدا از «ابراهیم حاتمیکیا» تجلیل کردند
فرهنگ و هنر سینمای ایران فرزندان شهدا از ابراهیم حاتمیکیا تجلیل کردند به پاس یک عمر تلاش در سینمای دفاع مقدس فرزندان شهدا از ابراهیم حاتمی کیا تجلیل کردند به گزارش خبرنگار مهر فرزندان شهدای دفاع مقدس در مراسمی که در سازمان سینمایی اوج برگزار شد از ابراهیم حاتمی کیا تجلیل کرفرزندان شهدا با اهدای یک جلد کتاب از حاتمیکیا تجلیل کردند
دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۰ ۵۳ فرزندان شهدا با اهدای یک جلد کتاب از خوننوشتههای دلشان از ابراهیم حاتمیکیا تجلیل کردند به گزارش خبرنگار بخش سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا مراسم تجلیل از ابراهیم حاتمیکیا که شامگاه روز دوشنبه هفتم بهمنماه در موسسه نخلستان اوج برگزار شددقایقی پیش آغاز شد تجلیل از ابراهیم حاتمیکیا با حضور فرزندان و خانواده شهدا
دقایقی پیش آغاز شدتجلیل از ابراهیم حاتمیکیا با حضور فرزندان و خانواده شهدامراسم تجلیل از ابراهیم حاتمیکیا کارگردان برجسته سینمای دفاع مقدس با حضور فرزندان و خانواده شهدا در سازمان هنری و رسانهای اوج آغاز شد به گزارش خبرنگار فرهنگی فارس مراسم تجلیل از ابراهیم حاتمیکیا کارگردگزارش فارس از مراسم تجلیل عموابراهیم فرزندان شهدا توسط فرزندان شهدا حاتمیکیا: خدانکند من در بستر عافیت بمیرم/
گزارش فارس از مراسم تجلیل عموابراهیم فرزندان شهدا توسط فرزندان شهداحاتمیکیا خدانکند من در بستر عافیت بمیرم آرزوی فرزند شهید جولایی برای شهید شدن حاتمیکیاابراهیم حاتمیکیا در مراسم تجلیلش توسط فرزندان شهدا با ابراز امیدواری از اینکه اگر قرار است عمرش تمام شود سر صحنهای باشد کهدیدار جک استراو با فرزندان شهدا
دیدار جک استراو با فرزندان شهدا رئیس گروه دوستی پارلمانی ایران و انگلیس گفت جک استراو رئیس گروه دوستی پارلمانی انگلیس و ایران و هیات همراه امروز با فرزندان شهدای ترور و رئیس اتاق بازرگانی ایران و انگلیس دیدار و گفتوگو خواهند کرد به گزارش جام نیوز منصوری آرانی در نشست خبرامام جمعه دابودشت مازندران: شهدای 6 بهمن درسآموخته خط سرخ حسینی هستند
امام جمعه دابودشت مازندران شهدای 6 بهمن درسآموخته خط سرخ حسینی هستندامام جمعه دابودشت مازندران گفت شهدای 6 بهمن درسآموخته مکتب اهل بیت نهضت عاشورا و خط سرخ حسینی هستند به گزارش خبرگزاری فارس از آمل حجتالاسلام مهدی تقیزاده پیش از ظهر امروز در مراسم گرامیداشت یاد و خاطره 40امام جمعه آسمینون منوجان تأکید کرد ضرورت تکریم خانوادههای شهدا در منوجان
امام جمعه آسمینون منوجان تأکید کردضرورت تکریم خانوادههای شهدا در منوجانامام جمعه آسمینون منوجان گفت خانوادههای شهدا با صبر خود روحیه مضاعفی در رزمندگان ایجاد کرده و باید آنها را تکریم کنیم به گزارش خبرگزاری فارس از منوجان حجتالاسلام رضا احمدی بعد از ظهر امروز در دیدار با خامدیرکل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ایلام: زندگینامه شهدای میراث فرهنگی جمعآوری میشود
مدیرکل میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری ایلام زندگینامه شهدای میراث فرهنگی جمعآوری میشودمدیرکل میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری استان ایلام گفت با تلاشهای صورت گرفته زندگینامه شهدای میراث فرهنگی جمعآوری میشود به گزارش خبرگزاری فارس از ایلام عبدالمالک شنبهزاده صبح امرحاتمی کیا هنرمندی انقلابی و جهادی است/ امیدوارم به آرزوی شهادت برسی/ فرزندان شهدا را رها نکنید
خانواده شهدا در مراسم تجلیل از هنر مرد روزهای آتش و خون و سردار بینشان ابراهیم حاتمیکیا چه گفتند حاتمی کیا هنرمندی انقلابی و جهادی است امیدوارم به آرزوی شهادت برسی فرزندان شهدا را رها نکنید فرزندان و خانواده های شهدا در مراسم تجلیل از هنر مرد روزهای آتش و خون و سردار بیفرزندان شهدا برای عمو ابراهیم آرزوی شهادت کردند/ شهدای ارتش را از یاد نبرید
فرهنگ و هنر سینمای ایران فرزندان شهدا برای عمو ابراهیم آرزوی شهادت کردند شهدای ارتش را از یاد نبرید فرزندان شهدا به پاس یک عمر تلاش ابراهیم حاتمی کیا برای زنده نگه داشتن یاد و خاطر رشادتها و ایثار پدرانشان در سینما با عطر گل نرگس از او تجلیل کردند به گزارش خبرنگار مهر موسس-
سینما و تلویزیون
پربازدیدترینها