تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
سفر به بالی؛ جزیرهای که هرگز فراموش نخواهید کرد!
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1864771593

گفت گوی فارس با محمدکاظم کاظمی در جستوجوی شاعران جوان بود/دل کندن از بیدل سخت است
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفت گوی فارس با محمدکاظم کاظمی
در جستوجوی شاعران جوان بود/دل کندن از بیدل سخت است
زمانی که امام در نجف تبعید بودند، پدرم کتاب ولایت فقیه امام را از دفتر امام تحویل گرفت و مخفیانه به افغانستان برد. او از جمله اولین کسانی است که از مقلدین و مروجین حضرت امام در افغانستان محسوب میشود.

خبرگزاری فارس - گروه ادبیات انقلاب اسلامی؛ محمد کاظم کاظمی، با انتشار «پیاده آمده بودم» جای خودش را بین شاعران باز کرد. او که این سالها در ایران ساکن است، خدمات زیادی به ادبیات انقلاب اسلامی داشته است. ظهور و بروز استعداد این شاعر افغان به دست «سیدعبدالله حسینی» _ شاعر روحانی_ است که شعر حوزه هنری خراسان را ایجاد کرد. داستانهای شنیدنی روزها و سالهای کودکی و نوجوانی و جوانی محمدکاظم کاظمی را در مصاحبه با فارس بخوانید؛ _ آقای کاظمی متولد چه سالی هستید؟ 20 دی 1346 در هرات افغانستان. _ خیلی برای دوستان جالب توجه و تا حد زیادی قابل استفاده است که بدانند کودکی و نوجوانی شما چگونه گذشت. کودکی و نوجوانی من بیشتر در یک انزوای نسبی به نسبت دیگر بچههای هم سن و سال خودم و سرگرم بودن با کتاب و مطالعه گذشت. در کابل در محیط خانوادهای که اهل ادبیات و دانش بودند و کتابخوان بودند و کتاب مهمترین متاع دلپذیر این خانواده محسوب میشد، در آن زمان تا به سالها همیشه در یک محیط سرشار از شعر و ادبیات و کتاب بودیم، البته طبیعتا بازیهای کودکانه و تفریحاتی که بچهها دارند بود ولی اینها بخشی از زندگی بود و بخش دیگری که در زندگی میبایست به وسیله چیز دیگری پر میشد برای ما به وسیله مطالعه پر میشد. در تمام سنین کودکی، نوجوانی، جوانی تا سنین میان سالی. * تا بقیه دور هم بودند و صحبت میکردند من یک رمان را کامل میخواندم _ فرمودید انزوا؛ چرا انزوا؟ انزوا به چه معنی؟ انزوا به مفهوم یک انزوای عارفانه نه. به این مفهوم که دوست داشتم در هر جا که زندگی میکنم با مطالعه سر و کار داشته باشم و طبیعتا کسی که دنبال کتاب و کتابخوانی است سعی میکند یک گوشه خلوت گیر بیاورد. مثلا وقتی میرفتیم خانه اقوام اگر میدانستم اهل کتاباند و کتاب دارند میرفتم سراغ کتابخانهشان و یک کتاب میگرفتم گوشهای میخواندم. بعضی وقتها میشد تا بقیه دور هم بودند و صحبت میکردند من یک رمان را کامل میخواندم. انزوا بیشتر به معنی خلوت منظورم است. _ ولی مثل بقیه بچهها بازی هم میکردید؛ بازیهای شما در هرات چه بود؟ در افغانستان معمولا حیاط ها بزرگ بود و نیاز به داخل کوچه رفتن برای بازی نبود. انواع بازیها از والیبال و فوتبال و بازی گیرهکان که دنبال هم میروند تا هم را بگیرند، قایم باشک و .... در کنار آن بازیهای فکری مخصوصا شطرنج که از کودکی بازی میکردیم وجود داشت. خالی از بازی و تفریح نبود زندگی ما مخصوصا در زمانی که در افغانستان امنیت و آرامش بیشتری بود. سینما میرفتیم، گردش میکردیم، ... *محیطی که مرا با ادبیات محشور کرد _ من خیلی دوست دارم از محیط فرهنگیای که شما در آن رشد کردید بشنوم و طبیعی است اولین محیط برای شما محیط خانواده است. خانواده من خانواده متوسط شهری بودند که معمولا فرهنگ و ادبیات در خانوادههای متوسط بیشتر دیده میشود. پدرم اهل مطالعه و دانش بود و بسیار با استعداد در زمینههای مختلف. مطالعات بسیاری داشت؛ کتاب زیاد داشت و میخواند. شاعر بود و به ندرت شعر هم میگفت منتها قدرت نقد شعرش بیشتر از شاعریاش بود. در خانواده ما پدربزرگمان شاعر بوده، شاعری صاحب دیوان و کتاب شعری از ایشان موجود است که به کوشش خودم منتشر شده. اسم کتاب «عشق و حماسه» است که بخشی از آن کتاب سرگذشت جنگ جهانی دوم است که ایشان بر وزن شاهنامه فردوسی به نظم در آورده. این مثنوی تاریخ جنگ جهانی دوم از اول تا آخر است که این بخشی از آثار ایشان است و غزلها و شعرهای دیگری هم ایشان داشته است. فرزندان ایشان غالبا اهل ادبیات بودهاند مثلا عموی بنده حاج محمدآقای کاظمی شعر میگوید. عمه بنده افتخار کاظمی شعر میگوید و صاحب کتاب است. پدر من هم به ندرت شعر میگفت، منتها از نظر قدرت نقد و شناخت شعر بسیار خوب بود و به شعر حافظ و سعدی بسیار علاقه داشت. دیوان حافظی که در خانه ما بود، پدرم مطلع غزلهای خوب را اول آن یادداشت کرده بود و من که با شعر حافظ آشنا شدم اول سراغ همانها رفتم. وزن شعر را من از ایشان یاد گرفتم. علاوه بر اینکه ایشان در زمینههای دیگر هم آدم مطلعی بود. از مکانیک ماشین بگیرید تا مسائل تاریخی، از مسائل دینی و فقهی تا مسائل ادبی در هر زمینهای ایشان صاحبنظر بود، مثلا من در دوره دبیرستان مشکلات درسی انگلیسی را از پدرم میپرسیدم با وجودی که شرایط زندگی به ایشان اجازه نداده بود که تحصیلاتش را در دانشگاه پی بگیرد و وارد بازار شده بود و تا آخر عمر هم مشغولیتهای کار آزاد داشت؛ گاهی تجارت، گاهی امور غنی و تعمیرات ماشین، فلزکاری و امثال اینها را انجام میداد. در کنار این یک ذوق ادبی در ایشان بود. در مادرم هم همین طور؛ ایشان اهل مطالعه است. با وجودی که در آن زمان بسیار کم اتفاق میافتاد که زنان سواد داشته باشند، حتی امروز هم محدودیتهایی وجود دارد ولی ایشان باسواد بود و نه تنها خودش که بسیاری از کودکان محله ما میآمدند پیش ایشان قرآن میخواندند. با شعر و ادبیات هم آشنا بودند و این محیط محیطی بود که ما را با ادبیات محشور میکرد. _ نکتهای در شعرهای شما از «پیاده آمده بودم» تا «شمشیر و جغرافیا» وجود دارد که یکی از ویژگیهای جدی شعر حضرتعالی توجه عمیق به باورهای مذهبی و مذهب است. پدر و مادر و خانواده شما چقدر به مذهب باورمند بودند؟ _ بسیار. پدرم میشود گفت از تیپ مذهبیهای روشن بین بود، روشنفکر به آن مفهوم نه ولی روشنبینی بود یعنی از نوجوانی سعی میکرد متناسب با مسائل روز با مسائل مذهبی طرف شود. پدر ایشان فرد بسیار مذهبی بود؛ پدرم هم طبیعتا چون در خانواده دینی بار آمده بود، با بسیاری از علمای هرات ارتباط داشت؛ مثلا همراه عمویم که اهل مطالعه و کتاب هم بود یک علقه خاصی به مذهب داشت. چنانکه در سنین نوجوانی یک سلسله فعالیتهای مبارزاتی مذهبی داشت، نظیر فعالیتهایی که گروههای سیاسی و مذهبی در ایران مثل فداییان اسلام داشتند. * پدرم از جمله اولین کسانی بود که از مقلدین و مروجین حضرت امام در افغانستان محسوب میشدند پدرم در مبارزات نیمه سیاسی و نیمه مذهبی در هرات سهیم بود. مبارزاتی که مخصوصا برای آزادی مذهب تشیع بود و مبارزاتی که گروهی از روشنفکران و مذهبیهای افغانستان علیه رژیم وقت انجام میدادند که به رهبری شهید علامه سیداسماعیل بلخی بود. یک حلقه سری و سیاسی تشکیل داده بودند که پدرم هم جزو آن حلقه بود و جمعی از آن حلقه که لو رفت به زندان افتادند. آن موقع پدرم خارج از کشور بود و به زندان نیفتاد. آنهایی که به زندان افتادند 14 سال تمام در زندان بودند. اتفاقا پدرم چون آن موقع در خارج از کشور گاهی ایران و گاهی پاکستان بود، پیش فداییان اسلام رفته بود و با آنها ارتباط داشت و قضیه را برای آنها تعریف کرده بود که گفته بودند ما سعی میکنیم در زمینه آزاد شدن این ها همکاری کنیم. منظورم این است که ایشان دارای علقههای مذهبی از نوع مذهبی که اهل مبارزه و تلاش و روشنگری است بودند، نه از تیپ مذهبی بسیار سنتی و تا آخر هم عمر مقید به این تعلقات مذهبی بود. دائم الوضو بود و در مسائل مذهبی اطلاعات بسیاری داشت. ایشان با کسانی که در ایران مشغول مبارزه بودند رفت و آمد داشت. در نجف به حضور حضرت امام هم رسید. زمانی که ایشان در آنجا تبعید بودند و کتاب ولایت فقیه امام که آوردنش به ایران ممنوع بوده را ایشان از دفتر امام تحویل گرفت و مخفیانه به افغانستان برد. از جمله اولین کسانی که از مقلدین و مروجین حضرت امام در افغانستان بودند محسوب میشود. در آن زمان مقلدین حضرت امام در افغانستان کمتر بودند و بیشتر از مجتهدینی که تیپهای سنتیتر داشتند تقلید میکردند. آن رساله حضرت امام که پدرم داشت تا وقتی که من جوان بودم در خانه ما بود. جالب است که من شمردن اعداد را از روی همان رساله یاد گرفتم چون آنجا نوشته بود مسئله 1 مسئله 2 و ... _ شما تا چه سالی افغانستان بودید؟ 1363 ـ پس دیپلم را افغانستان گرفتید؟ نه! دقیقا در آستانه دیپلم آمدم ایران. چون وقتی دیپلم میگرفتیم باید میرفتیم خدمت سربازی در خدمت رژیم کمونیستی. من قبل از اینکه دیپلم را بگیرم و من را به سربازخانه بفرستند آمدم به ایران. * شعرهای اولم غالبا در مخالفت با رژیم کمونیستی بود و در افغانستان نمیشد آن را در جایی خواند یا چاپ کرد - آن موقع شاعر بودید؟ بله، شعر را من از حدود 12، 13 سالگی یعنی 7،8 سال قبل از آمدن به ایران به صورت بسیار ابتدایی شروع کرده بودم. چند تا شعر نسبتا مبتدیانه هم در سالهای 61 تا 63 در افغانستان نوشته بودم که حتی دفتر شعری بود که الان موجود است و غالبا این شعرها را پدرم اصلاح میکرد. تنها کسی که آن شعرها را دید پدرم بود، چون شعرها غالبا در مخالفت با رژیم کمونیستی بود و در افغانستان نمیشد آن را در جایی خواند یا چاپ کرد. _ سالهای دبیرستان چگونه گذشت؟ معلمی که شما را در امر شعر تشویق کند نداشتید؟ در دوره دبیرستان دو تا معلم جهت زندگی ادبی من را عوض کردند؛ در واقع میشود گفت مسیر مطالعه و تحقیق را برای من باز کردند. یکی از آنها معلم فارسی سال سوم دبیرستان ما در کابل بود که اسمش نجیبالله بود و دیگری معلم فارسی سال چهارم دبیرستان که اسمش آقای ضریح بود. اینها اولین کسانی بودند که من را در خط پژوهش انداختند و فرستادند کتابخانه. اولین بار که من یک مقاله نوشتم یک تحقیق ادبی با راهنمایی اینها انجام دادم. این دو معلم وقتی میدیدند کسانی استعداد ادبی دارند به طور ویژه با آنها کار میکردند. در افغانستان نظام درسی یک مقدار آشفته بود و تقریبا همه چیز در اختیار معلمها بود که چطور تدریس کنند. در چنین موقعیتی معلم اگر دلسوز باشد خیلی بیشتر از آن چیزی که در نظام درسی معرفی شده میتواند برای بچهها کار کند. * دلیل علاقه و گرایشم به بیدل _ بعد از اینکه انقلاب میشود توجه به یکی از شاعران بزرگی که به قول خودش کوه و کتل میخواهد تا آن را بفهمی زیاد شد. «بیدل دهلوی» که شما خیلی راجع به او کار کردید. توجه شما به بیدل و سبک هندی بعد از انقلاب ایجاد شد. با توجه به توجه شاعران بعد از انقلاب مثل یوسفعلی میرشکاک و علی معلم و امثالهم. آیا شما قبل از اینکه بیایید به ایران به بیدل ارادت ویژه داشتید؟ علاقه به بیدل به طور طبیعی در بیشتر مردم افغانستان وجود دارد. یعنی در افغانستان مثل حافظ و سعدی و مولانا و دیگر شاعران شناخته شده است؛ به این خاطر اگر کسی در افغانستان اهل شعر و ادبیات باشد با یکی از کسانی که آشنا میشود بیدل است. من در همان افغانستان دیوان چهارجلدی بیدل چاپ کابل را میخواندم و بعضی از شعرهایش را حفظ میکردم، منتها در ایران یک باره تشدید پیدا کرد. من آن موقع در افغانستان بیشتر به شعر مولانا علاقه داشتم، منتها وقتی آدم در یک محیطی قرار میگیرد که احساس اقلیت بودن میکند و بعضی چیزها دارد که جزو هویت آن اقلیت حساب میشود، بر آن بیشتر تاکید میکند؛ مثلا وقتی یک نفر از این جا به اروپا میرود، میبینیم که متدینتر میشود، البته اگر اهلش باشد. ما وقتی به ایران آمدیم طبیعتا شاعرانی که در ایران شناخته شده نبودند برای ما جذاب بود که بتوانیم اینها را مطرح کنیم و با اینها احساس هویت کنیم. یکی از شاعرانی که چنین موقعیتی برای من داشت بیدل بود؛ یعنی من سر کلاس درس روی تخته خیلی وقتها اشعار بیدل را مینوشتم. بچهها آن وقت اصلا نمیدانستند بیدل کیست، ولی برای من نوعی احساس تشخص، هویت و ابراز تمایز بود که بیدل را به آنها بشناسانم. وقتی وارد محافل ادبی ایران شدم خیلی دوست داشتم بیدل را مثل یک سوغات به دوستان ارائه دهم. خیلی وقتها دوستان میگفتند یک شعر بخوان، میگفتم من شعر ندارم، ولی یک غزل از بیدل میخوانم. قضیه دیگری هم هست و آن پیوندی که شعر بیدل با موسیقی کلاسیک افغانستان دارد؛ همچنان که شعر سعدی و حافظ جایگاهی در موسیقی سنتی ایران دارند. در افغانستان در موسیقی سنتی بیشتر شعر بیدل خوانده می شود و من به موسیقی کلاسیک افغانستان خیلی علاقه داشتم و الان هم دارم. طبیعتا وقتی شعرهای بیدل را میخواندند این علاقهام بیشتر میشد، همچنان که امروز شعر سعدی را ممکن است شجریان بخواند و او به آن علاقمند شود. بنابراین علاقه من به بیدل با آثار موسیقی سنتی افغانستان بیشتر شد، مخصوصا با آثار محمدحسین سمرقندی. آثار بیدل هم که در ایران منتشر میشد و من میخواندم اینها هم خودش محرک میشد؛ هم از جهت کنجکاوی که ببینم دوستان ایرانی در این زمینه چه دارند و هم اینکه زمینه ای باشد تا از آن آثار استفاده کنم. * دل کندن از بیدل سخت است بیدل طوری است که وقتی به آن علاقمند شوی سخت میشود از آن جدا شد و من دیگر نتوانستم و نخواستم که از او جدا شوم. _ سالی که شما به ایران آمدید سال 63 است، یعنی حوزه هنری تهران شکل گرفته و متعاقب آن حوزه هنری استان خراسان در حال شکلگیری است. سالی که به ایران آمدید فکر میکنم در مشهد ساکن شدید. ارتباطتان با حوزه هنری مشهد مثل سیدعبدالله حسینی، مجید نظافت، غلامعباس ساعی، مصطفی محدثی خراسانی و امثالهم چگونه بود؟ اصلا شما را به عنوان یک شاعر افغان پذیرفتند؟ من از سال 63 تا 65 عملا ارتباطی با جریانات شعری مشهد نداشتم. به خاطر اینکه ما مهاجرینی بودیم که هنوز چندان با آن محیط آشنا نبودم و مشغول درس هم بودم. در دبیرستان شهید رجایی درس میخواندم، در خیابان بهار کوی فرهنگ. چون درسهایمان این جا با افغانستان اختلاف داشت -مثلا عربی نداشتیم یا تاریخ و جغرافیا که از افغانستان بود- وقتی این جا وارد دبیرستان شدم، همه درسهای دوم دبیرستان را ظرف حدود یک ماه خواندم و امتحان دادم و وارد سال سوم دبیرستان شدم. در آن زمان فعالیت شعری داشتم ولی باز هم در همان خلوت خودم و با جلسه و محفلی ارتباط نداشتم. یک بار از کسی شنیدم جایی در حوزه هنری سازمان تبلیغات جلسه شعری هست. با یکی از دوستان دبیرستانی که او هم شاعر بود (محمود نکوهی که پسرخالهام بود) رفتیم آن جا. تصور میکردم آن جا هم مثل شب شعر است، چون یکی دو بار شب شعر رفته بودم. گفتم ما هم میرویم یک گوشه مینشینیم و استفاده میکنیم. وقتی رفتیم در نیمه باز بود. از پشت در نگاه کردیم دیدیم جلسه شعری است که یک عده آدم دور میز نشستهاند. _ کجای مشهد این جلسات برگزار میشد؟ بلوار مدرس. وقتی آن جلسه را دیدیم، گفتیم نه ما در این حد و حدود نیستیم که یک عده 20 نفری نشستهاند و شعر میخوانند. اصلا دیگر وارد جلسه نشدیم و از همان جا برگشتیم. مدتی بیاطلاع بودم تا این که یک اتفاق بسیار جالب برای بنده افتاد؛ یک بار یک نامه آمد برای من که شما به یک جلسه شعر در سازمان تبلیغات به مناسبت دهه فجر به اسم شاعر محترم محمدکاظم کاظمی دعوت شدهاید. من تا مدتها نمیدانستم این نامه را چه کسی فرستاده و چه کسی فهمیده که محمدکاظم کاظمی شعر میگوید، در حالی که من در هیچ جا شعر نخوانده بودم. آن جلسه را رفتم. شاعران مشهد بودند؛ آقای سیدعبدالله حسینی مجری جلسه بود، آقای ساعد باقری هم از تهران آمده بود. از آن جا با دوستان شاعر آشنا شدم. بعد از جلسه رفتم پیش مجری جلسه خودم را معرفی کردم. آقای سیدعبدالله حسینی گفت خوش آمدی، از این به بعد بیا در جلسات ما شرکت کن. * در جستوجوی این بود که شاعران جوان را پیدا کند از آن جا ما دیگر محکم و پیگیر عضو این جلسات شعر شدیم. بعد از آن هم مدتها نمیدانستم آن نامه مرموز چطور برای من آمده. بعدا یک برگه در بین پوشههای سیدعبدالله دیدم که یک شعر از من بود که من برای یک مسابقه شعر فرستاده بودم و احتمالا در آن مسابقه هم برنده نشده بودم، منتها آقای سیدعبدالله حسینی از داوران مسابقه بوده و آن شعر من را دیده و به همان نشانی یک دعوت نامه برایم فرستاد. یعنی این قدر این فرد در جستوجوی این بود که شاعران جوان را پیدا کند. _ به گونهای تشکیلاتی هم فکر میکرده، یعنی چون میخواسته جماعت شاعران انقلاب اسلامی حوزه هنری مشهد را بنیانگذاری کند، دنبال نفر میگشته که تشکیلات ایجاد کند؟ بله، ایشان وقتی می دید شاعری در جایی قابل توجه است، فورا او را پیدا می کرد و او را به آن جلسات میکشاند. من وقتی وارد جریان جلسه شعر مشهد شدم تقریبا یکی دو سال از جلسات گذشته بود. این در زمستان 1365 بود. _ پس سیدعبدالله شما را رصد کرده بود؟ بله، ایشان مرا کشف کرده بود. قبل از آن من با هیچ شاعری ارتباط مستقیم به این شکل نداشتم. البته یک بار یکی از شعرهایم را برای یکی از شاعران پیشکسوت مشهد آقای امیر برزگر خراسانی پست کردم و ایشان به صورت مکاتبهای پاسخ داده بود، ولی ارتباط حضوری که بخواهم در یک محفل پشت تریبون بروم و با شاعران ارتباط مستقیم داشته باشم، اولین بار همان بود که به وسیله دعوتنامه سیدعبدالله رفتم. انتهای پیام/
92/11/03 - 09:42
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 48]
صفحات پیشنهادی
گفتوگوی فارس با حمیدرضا پگاه دایی طاها: دوست ندارم پایان «آوای باران» از منطق خارج شود
گفتوگوی فارس با حمیدرضا پگاهدایی طاها دوست ندارم پایان آوای باران از منطق خارج شودبازیگر نقش دایی طاها در سریال آوای باران گفت من دوست دارم پایان سریال غیرقابل پیشبینیترین حد ممکن باشد هر چه که باشد منتها از منطق خارج نشود البته این بستگی به نظر نویسندگان و تعاملشان با کميرهاشمي دبير بخش عكس جشنواره هنر مقاومت در گفتوگو با فارس:لزوم توجه به پژوهش و پيشنهاد پروژه به عكاسان جوان
ميرهاشمي دبير بخش عكس جشنواره هنر مقاومت در گفتوگو با فارس لزوم توجه به پژوهش و پيشنهاد پروژه به عكاسان جوان در جشنواره مقاومت دبير بخش عكس جشنواره هنر مقاومت با تأكيد بر لزوم توجه به بحث پژوهش در عكاسي گفت لازم است در دورههاي آينده جشنواره مقاومت به عكاسان جوان پروژههاي عكاسمشاور عالي مركز گسترش در گفتوگو با فارسرزاق كريمي:عمده ترين كار مركز اصلاح الگوي نظم توليد است
مشاور عالي مركز گسترش در گفتوگو با فارسرزاق كريمي عمده ترين كار مركز اصلاح الگوي نظم توليد است مركز گسترش سينماي مستند و تجربي با توجه به اعتماد فيلمسازان به اين مركز ظرفيت هاي بالايي براي حركت در مسير اصلاح الگوي نظام توليد و رسيدن به حداكثر استاندار سازي دارد مرتضي رزاق كريميملكپور در گفتوگوي مشروح با فارس عنوان كرد40 روز سرخي آسمان پس از شهات امام حسين(ع)/ رازهاي عدد 40 در روايات
ملكپور در گفتوگوي مشروح با فارس عنوان كرد40 روز سرخي آسمان پس از شهات امام حسين ع رازهاي عدد 40 در روايات اسلامي سرپرست تيم دانشنامه اهل بيت ع ضمن اشاره به گريستن آسمان در شهادت امام حسين ع و حضرت يحيي ع كه هر دو سر از تنشان جدا شد گفت آسمان 40 روز هنگام طلوع و غروب خورشاميرمهرداد خسروي در گفتوگوي مشروح با فارس مطرح كردجنگ رسانهاي وهابيت براي تخريب اسلام و شيعه/خاطرهاي از «شب
اميرمهرداد خسروي در گفتوگوي مشروح با فارس مطرح كردجنگ رسانهاي وهابيت براي تخريب اسلام و شيعه خاطرهاي از شب آسماني و حضور ماموستا بهمني مجري و كارشناس برنامه شب آسماني ميگويد دهها شبكه مخالف انديشه اصيل اسلامي در نحلههاي مختلف فكري از جمله وهابيت سالهاست تلاش بيوقفهادر گفتوگوی فارس با مردی که ۱۰۰۰ حافظ کل قرآن تربیت کرده مطرح شد مصوبه دولت برای احداث دهکده قرآنی-توریستی بین
در گفتوگوی فارس با مردی که ۱۰۰۰ حافظ کل قرآن تربیت کرده مطرح شدمصوبه دولت برای احداث دهکده قرآنی-توریستی بین تخت جمشید و پاسارگادمدیر مؤسسه بیتالاحزان با اشاره به برنامههای این مؤسسه برای آینده گفت یکی از این برنامهها استفاده از ظرفیت گردشگری استان فارس و احداث دهکده قرآنی-تمجری نوجوان تلویزیون در گفتوگو با فارس مخاطب نوجوان تلویزیون با پند و موعظه جذب نمیشود
مجری نوجوان تلویزیون در گفتوگو با فارسمخاطب نوجوان تلویزیون با پند و موعظه جذب نمیشودیکی از مجریان نوجوان تلویزیون معتقد است مخاطب نوجوان با پند و موعظه جذب نمیشود نوجوان دنبال سرکشی است و میخواهد کار جذابی انجام دهد فاطیما بهارمست مجری نوجوان برنامههای شبکه دو در گفتوگدر گفتوگوي مشروح با فارس عنوان شدتوصيههاي استاد فاطمينيا براي منبريها/ تأكيد رهبر انقلاب بر تأسيس دارالتبل
در گفتوگوي مشروح با فارس عنوان شدتوصيههاي استاد فاطمينيا براي منبريها تأكيد رهبر انقلاب بر تأسيس دارالتبليغ فاطمينيا از اساتيد اخلاق ميگويد ببينيد تعارف نداريم كفگير ما دارد يواش يواش به ته ديگ ميرسد در گذشته مجتهدان روي منبر ميروند اما امروز متأسفانه اخيرارضا رضايي در گفتوگوي مشروح با فارس عنوان كردماجراي برگزاري نمايشگاه چاپ كشورهاي عضو اكو را در ايران/ ضرورت دع
رضا رضايي در گفتوگوي مشروح با فارس عنوان كردماجراي برگزاري نمايشگاه چاپ كشورهاي عضو اكو را در ايران ضرورت دعوت از برندهاي شاخص رضا رضايي گفت چندين بار با برگزاركننده نمايشگاه صنعت چاپ آلمان صحبت كردم تا نمايشگاه كشورهاي عضو اكو را در ايران برگزار كنند ابتدا موافقت كردند امانزار القطري در گفتوگوي مشروح با فارس:نام اصليام «نظر علي» است/ نخستين مداحيام به زبان فارسي بود+تصاوير دورا
نزار القطري در گفتوگوي مشروح با فارس نام اصليام نظر علي است نخستين مداحيام به زبان فارسي بود تصاوير دوران كودكي نزار القطري گرچه نامي عربي دارد اما در خانوادهاي ايراني متولد شده است او كه نام اصلياش نظر علي است درباره مشهورترين نوحهاي كه اجرا كرده ميگويد 33 سال استكرار/ آيتالله طبسي در گفتوگو با فارس:چه كسي ميگويد شهادت زن در قاضي علم ايجاد نميكند/ «روزنامه قانون» علم
تكرار آيتالله طبسي در گفتوگو با فارس چه كسي ميگويد شهادت زن در قاضي علم ايجاد نميكند روزنامه قانون علماي نوانديش را معرفي كند استاد خارج فقه حوزه علميه قم خطاب به كارشناسان حقوقي روزنامه قانون گفت مقايسه اين كارشناسان خودش مصداق تبعيض و تحقير است ضمن اينكه در حال حاضر مگفتوگوی تفصیلی فارس با سیدعباس صالحی معاون فرهنگی ارشاد جریانهای فرهنگی انقلابی حذف نمیشوند/ مسئله چشمه در
گفتوگوی تفصیلی فارس با سیدعباس صالحی معاون فرهنگی ارشادجریانهای فرهنگی انقلابی حذف نمیشوند مسئله چشمه در ارشاد مسکوت است تعبیر روحانی درباره داس مبنای شخصی من استمعاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت تا وقتی من هستم مسلم این است که یک جریان فکری و فرهنگی که انسان احساسگفتوگوي مشروح فارس با عليرضا راهداريبسياري از راههاي آموزش جرم و جنايت در اينترنت/ فعاليت القاعده در فضاي سا
گفتوگوي مشروح فارس با عليرضا راهداريبسياري از راههاي آموزش جرم و جنايت در اينترنت فعاليت القاعده در فضاي سايبر چگونه است عليرضا راهداري گفت تروريستها از طريق اينترنت مهارتها و دانش خود را با يكديگر در سطح جهان به اشتراك ميگذارند آموزش روشهاي جرم و جنايت براي اهداف تروريستي-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها