محبوبترینها
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکتهای مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه میتوانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدلهای [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
مشاوره حقوقی تلفنی با کمترین هزینه
مشاوره حقوقی تلفنی با کمترین هزینه
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1804002354
![نمایش مجدد: داستان كوتاه اوهــانــا refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
داستان كوتاه اوهــانــا
واضح آرشیو وب فارسی:ايران: داستان كوتاه اوهــانــا
نويسنده: گريس لينچ
ترجمه: كتايون حدادي
سرباز گريسون بايد تصميم بگيرد؛ با گروهش بميرد يا براي نجات گروهش. در هر صورت اين آخرين لحظات او است.ميگويند آدم وقتي به مرگ نزديك ميشود، تمام زندگياش جلوي چشمهايش ميآيد. در همان هنگام سرباز ايان گريسون متوجه ميشود كه اين حرف كاملاً دقيق نيست؛ آدم تمام زندگياش جلوي چشمهايش نميآيد، فقط چيزهاي مهم. پيش از اين كه دريابيم بر سرباز گريسون چه گذشته است، بايد قدري به عقب برگرديم؛ به لحظهاي كه او از خواب بيدار شد. صبح، زماني كه سرباز گريسون بيدار شد، خوشحال بود. در واقع او از اين كه پس از يك دوره هشت ماهه حضور در جبهه، فردا به خانه باز ميگشت، به وجد آمده بود. عكسي را كه هر روز صبح مشتاقانه به آن خيره ميشد، برداشت؛ عكسي كه همسر و دو دخترش را به او نشان ميداد. فرماندهاش به خاطر مأموريت جديد شروع كرد به فرياد كشيدن بر سر او، اما سرباز گريسون به فريادهاي او اهميتي نميداد. ظرف يك روز او در خانه خواهد بود، در كنار افرادي كه از همه مردم جهان بيشتر دوستشان داشت. پس هيچ چيزي نميتوانست لبخند را از چهرهاش بزدايد.اين مأموريت- آخرين مأموريتش- بسيار ساده بود. آنها عازم شهر كوچكي بودند كه در آن شواهدي از فعاليتهاي دشمن وجود داشت. وقتي آنها افراد دشمن را پيدا ميكردند، او را ميگرفتند و تمام وسايلش را توقيف ميكردند. ميرفتند تو، ميآمدند بيرون، خيلي ساده. پس از توجيه مأموريت، سرباز گريسون و گروهش آماده شدند؛ و او هنوز لبخند ميزد.
مثل هميشه تجهيزات فوقالعاده سنگين بود و سرباز گريسون نميتوانست صبر كند تا آنها را در بياورد. مجبور هم نبود كه بار ديگر بپوشدشان. اين كار، صادقانه موجب ميشد كه او قدري احساس خفقان كند. معنياش اين نبود كه كارش را دوست ندارد. او زندگي آدمها را نجات ميداد، اما قتل و خطر مداوم براي او بيش از اندازه بود. او براي خانوادهاش دلتنگ بود. سوسوي مچ دستش توجهش را جلب كرد؛ اين سوسو از دستبندي بود كه دختر بزرگش برايش درست كرده بود و رويش نوشته بود: «اوهانا». دخترش به او گفته بود: «اوهانا يعني خانواده و خانواده يعني هيچ كس را پشت سر جا نگذاري و فراموش نكني.» او ميدانست كه دخترش اين را از قول ليلو وستيچ گفته بود، اما باز... اما باز هم يك عالم معني داشت. با خودش لبخند زد؛ مگان خل است كه فكر ميكند من او يا هر كدام از افراد خانوادهام را فراموش ميكنم. در همان حال او از داخل شهر با دقت قدم برميداشت تا توجه هيچ كس را به خود و گروهش جلب نكند. هيچ كاري نميكرد مگر فكر كردن به دخترانش. فردا آنها را ميديد و ديگر هرگز تركشان نميكرد. كارگاه تروريستها درست پيش رويشان بود. به همين خاطر سرباز گريسون سلاحش را بالا گرفت و آماده شد تا در صورت لزوم شليك كند كه در همين هنگام آن را ديد؛ نارنجك. درست مقابل او بود و ضامنش كشيده شده بود. مردم همچنين ميگويند آدمها در لحظه پاياني است كه رنگ حقيقي خود را نشان ميدهند؛ و سرباز گريسون در يك آن تصميم دومش را گرفت و پريد روي نارنجك. هنگامي كه او پريد، به نظر ميرسيد زمان كند شده است و تصاوير به ذهنش ميآيند؛ مثل اين كه او تلويزيون تماشا ميكرد. همسرش سارا آنجا بود و كاري نميكرد، نشسته بود و به او لبخند ميزد. همين براي سرباز گريسون كافي بود؛ او عاشق همين لبخندها شده بود. تصوير عوض شد و جيسون - برادر كوچكترش- آنجا ايستاده بود. دستش را توي جيب شلوار جينش فرو برده بود و پوزخند شيطنتآميزي در چهرهاش بود. از همانهايي كه وقتي شوخي ميكرد، ميزد. سرباز گريسون با خودش خنديد، جيسون هرگز با اين كارش به نتيجه نميرسيد. سپس پدر و مادرش ظاهر شدند؛ آنها والس ميرقصيدند، مثل زماني كه او كوچكتر بود و آنها اين كار را ميكردند. آنها هنوز عاشق يكديگر بودند و اين هرگز تغييري نكرده بود. تصوير نهايياش دو دخترش بودند كه مشغول رقص و پايكوبي بودند. مگان، خواهرش ليلي را نشان ميداد كه چهطور حركت ميكند، اما ليلي مشغول كار خودش بود. سرباز گريسون در يك مورد حق داشت؛ اين كه حتي مرگ هم نميتوانست لبخند را از چهره او پاك كند. ايان گريسون به خانوادهاش در پايين نگاه كرد. امروز روزي بود كه او بايد به خانه ميآمد. آنها در فرودگاه ايستاده بودند و منتظر كسي بودند كه نميآمد. فرماندهاش در مقابل همسرش ايستاد تا آنچه را كه اتفاق افتاده بود شرح دهد؛ همسرش را ديد كه با حمله و تشنج در هم شكست. چشمهاي ايان شروع كرد به اشك ريختن، او تاب ديدن همسرش را در چنين شرايطي نداشت، اما چيزي كه او را شگفت زده كرد، زماني بود كه فرماندهاش- مردي كه از ايان متنفر بود و در هر فرصتي كه به دست ميآورد به او توهين ميكرد- در مقابل مگان زانو زد و به او گفت كه پدرش يك قهرمان بود و فراموش نخواهد شد. سپس دستبندي را كه روي آن نوشته شده بود «اوهانا»، به او داد. مگان فرمانده را در آغوش گرفت و از او تشكر كرد. ايان به خانوادهاش لبخند زد؛ آنها بدون او هم عالي بودند. در همان هنگام كه خانوادهاش از فرودگاه ميرفتند، سارا هنوز گريه ميكرد و ليلي از آنچه اتفاق ميافتاد، مطمئن نبود، مگان دستبند پدرش را محكم در دستش نگه داشته بود. پدرش رفته بود و نميتوانست بازگردد.
«نگران نباش بابا، اوهانا يعني خانواده و خانواده يعني هيچ كس را پشت سر جا نگذاري و فراموش نكني. من مواظب آنها خواهم بود و هرگز فراموشت نخواهم كرد.»
و اين موجب شد كه ايان لبخند بزند، خيلي بيشتر از آن كه تا پيش از آن ميزد.
پنجشنبه 5 دي 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايران]
[مشاهده در: www.iran-newspaper.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 55]
صفحات پیشنهادی
دبير علمي جايزه يوسف اعلام كرد: 380 داستان كوتاه از 180 نويسنده ارسال شده
دبير علمي جايزه يوسف اعلام كرد 380 داستان كوتاه از 180 نويسنده ارسال شده كار تحويل آثار تا پايان ماه جاري يعني آذرماه ادامه خواهد داشت جايزهي ادبي يوسف در دو بخش برگزار ميشود كه عبارت است از داستانهاي تاليفي ارسالي و داستانهايي كه طي دو سال اخير در مجموعه داستانها منتشر ش900 داستان كوتاه به جايزه ادبي يوسف رسيد/ گمنامي شهيد ملكشامران براي دبير جايزهاي به نام اين شهيد!
900 داستان كوتاه به جايزه ادبي يوسف رسيد گمنامي شهيد ملكشامران براي دبير جايزهاي به نام اين شهيد دبير ششمين جايزه ادبي يوسف با اظهار بياطلاعي و ناآشنايياش با نام شهيد يوسف ملكشامران كه اين جايزه به اسم وي نامگذاري شده است از ارسال بيش از 900 داستان كوتاه براي داوري در اينپايان داوريهاي مرحله اول جشنواره داستان كوتاه پايداري
پايان داوريهاي مرحله اول جشنواره داستان كوتاه پايداري رئيس گروه داوران چهارمين جشنواره داستان كوتاه پايداري گفت مرحله اول داوري آثار ارسالي به جشنواره داستان كوتاه پايداري به پايان رسيده و از هزار و ۳۰۰ اثر ارسالي ۱۱۵اثر انتخاب و به مرحله دوم راه پيدا كردند به گزارش خبرگزاري فمعرفي هيئت داوران جايزه داستان كوتاه فهرست
معرفي هيئت داوران جايزه داستان كوتاه فهرست هيئت داوران دومين دوره جشنواره داستان كوتاه فهرست معرفي شدند به گزارش خبرگزاري مهر محمدحسن شهسواري دبير هيئت داوران جشنواره داستان كوتاه فهرست شد وي نويسنده روزنامهنگار و داور جشنوارههاي ادبي از جمله جايزه هوشنگ گلشيري جايزه كتابتصويربرداري فيلم كوتاه داستاني ديلت در اردبيل كليد خورد
تصويربرداري فيلم كوتاه داستاني ديلت در اردبيل كليد خورد اردبيل – خبرگزاري مهر تصويربرداري فيلم كوتاه داستاني ديلت به تهيه كننده گي حوزه هنري استان اردبيل آغاز شد به گزارش خبرگزاري مهر اين فيلم به نويسندگي و كارگرداني حسين درازي و سيدامين موسوي با بازي ليلا قديريان به مدت 1جشنواره سراسري داستان كوتاه دفاع مقدس ، بهمن برگزار مي شود
جشنواره سراسري داستان كوتاه دفاع مقدس بهمن برگزار مي شود تهران واحد مركزي خبر اجتماعي 1392 09 25 ششمين جشنواره داستان كوتاه دفاع مقدس جايزه ادبي يوسف اواخر بهمن برگزار مي شود به گزارش خبرنگار واحد مركزي خبر رئيس سازمان هنري و ادبيات دفاع مقدس بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي900 داستان كوتاه به جايزه ادبي يوسف رسيد
900 داستان كوتاه به جايزه ادبي يوسف رسيد دبير ششمين جايزه ادبي يوسف از ارسال بيش از 900 داستان كوتاه براي داوري در اين جشنواره خبر داد به گزارش مهر گلعلي بابايي رئيس سازمان هنري و ادبيات دفاع مقدس بنياد حفظ آثار در سخناني با اشاره به تاسيس اين جايزه ادبي در سال 85 اظهار كرد جايداستان کوتاه : توهم خواستگار!
داستان کوتاه توهم خواستگار توهم خواستگار دختر تنها از تنهایی خسته شده بود از طرفی دوست داشت هر چه زودتر ازدوج کنه برای همین از دوستش خواست راهنمایی اش کنه دوستش میگه من هم تنهام بیا با هم بریم کوه چون شنیدم خیلی از مردهای آماده ازدواج و تنها برای پیدا کردن زن میرن کوهداستانهايي از زمين كربلا براي موبايل +دانلود
داستانهايي از زمين كربلا براي موبايل دانلود دانلود كتاب داستان هايي از زمين كربلا براي موبايل در ادامه قرار داده شده است به گزارش خيمه گاه باشگاه خبرنگاران پيشينه مبارزه حق و باطل به تاريخ پيدايش انسان بر مى گردد زيرا اين تقابل ازهمان پيدايش انسان ها آغازشد يك سو ستم ها حقروز فيلم كوتاه در سينماتك خانه هنرمندان
روز فيلم كوتاه در سينماتك خانه هنرمندان سينماتك خانه هنرمندان ايران هفدهمين برنامه خود را در قالب روز فيلم كوتاه به نمايش و نقد 13 فيلم كوتاه از 10 فيلمساز اختصاص داده است به گزارش حوزه سينما باشگاه خبرنگاران به نقل از روابط عمومي خانه هنرمندان ايران روز فيلم كوتاه طي دو بدر گفتوگو با فارسانيميشن سينمايي «نوح» توليد ميشود/ساخت «آرزو» با داستان دفاع مقدسي
در گفتوگو با فارسانيميشن سينمايي نوح توليد ميشود ساخت آرزو با داستان دفاع مقدسي مدير گروه عروسكي تك فريم مركز صبا گفت براي سال آينده تله فيلم سينمايي با محوريت زندگي حضرت نوح ع داريم كه برنامهريزيهاي آن انجام شده ولي با توجه بحران بودجه و مراحل كار بر روي فيلم نامه سارمان دوشنبه نقد شد؛ طرفِ داستان شهري رفتن خطر دارد
رمان دوشنبه نقد شد طرفِ داستان شهري رفتن خطر دارد نثر دوشنبه نثر يك داستاننويس نيست اين اثر يك وبلاگنويس است متن اثر بايد يك تشخص داشته باشد كه من از درون به خود بگويم من دارم ادبيات ميخوانم اين نثر ادبيات و وجهه انتقادي ندارد رمان دوشنبه نقد شد طرفِ داستان شهري رفتنمجموعه عکسهای سریال تلویزیونی بیقرار + معرفی بازیگران و خلاصه داستان/ بزودی از شبکه یک سیما
مجموعه عکسهای سریال تلویزیونی بیقرار معرفی بازیگران و خلاصه داستان بزودی از شبکه یک سیما مجموعه عکسهای سریال تلویزیونی بیقرار بازیگران سریال بیقرار محمد صادقی و سارا خویینی ها در سریال بیقرار به لحاظ اینکه این سریال از فضایی معنوی برخوردار است شروع آن با روز اربعین خواهد-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها