-داستان كوتاه اوهــانــا
نويسنده: گريس لينچ
ترجمه: كتايون حدادي
سرباز گريسون بايد تصميم بگيرد؛ با گروهش بميرد يا براي نجات گروهش. در هر صورت اين آخرين لحظات او است.ميگويند آدم وقتي به مرگ نزديك ميشود، تمام زندگياش جلوي چشمهايش ميآيد. در همان هنگام سرباز ايان گريسون متوجه ميشود كه اين حرف كاملاً دقيق نيست؛ آدم تمام زندگياش جلوي چشمهايش نميآيد، فقط چيزهاي مهم. پيش از اين كه دريابيم بر سرباز گريسون چه گذشته است، بايد قدري به عقب برگرديم؛ به لحظهاي كه او از خواب بيدار شد. صبح، زماني كه سرباز گريسون بيدار شد، خوشحال بود. در واقع او از اين كه پس از يك دوره هشت ماه
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان