واضح آرشیو وب فارسی:ايران: نگاهي به «كوچه نقاشها» و گپي كوتاه با سيد ابوالفضل كاظمي راوي كتاب حكايت مرداني كه خدا خريدارشان بود
فاطمه كشاورزي
در ميان انبوه كتابهايي كه روايتگر دوران دفاع مقدس و 8 سال رشادت مردان وزنان اين آب وخاك است و توسط انتشاراتيهاي متعدد چاپ شده، برخي كتابها تلنگري به انسان ميزند كه نميتوان به سادگي از كنارش عبور كرد. كتاب « كوچه نقاش ها» را شايد بسياري از كساني كه علاقه به ادبيات دفاع مقدس دارند خوانده باشند، شايد هم به لطف اطلاع رسانيهاي ضعيف دراين حوزه نامش را هم نشنيده باشند. البته عدهاي هم وجود كتابهاي دوران دفاع مقدس را متعلق به زمان ماضي ميدانند و در دل تمايلي ندارند كه به آن دوران برگردند و زماني را صرف كنند تا اين كتابها را بخوانند؛ چراكه از منظرشان دراين كتابها فايدهاي نيست كه براي عصر كنوني، عصر اينترنت و ماهواره كاربردي داشته باشد. در هريك از اين طيفها وقتي در مقابل اين كتاب كه خاطرات سيد ابوالفضل كاظمي از فرماندهان گردان ميثم است، قرار بگيريم بياختيار جذب صداقت، سادگي، صفا وصميميت راوي ميشويم. دراين كتاب راوي از خاطراتي سخن ميگويد و نام كساني را ميبرد كه برخي از آنان به شهادت رسيدند همچون؛شهيد محمدعلي رجايي، مصطفي چمران، علي اكبرشيرودي، علي صياد شيرازي و برخي از آنان همچون رحيم صفوي و محسن رضايي در قيد حيات هستند. قصه زندگي چندين ساله با اين مردان در جريان دفاع مقدس تصوير ديگري از آن دوران را به ذهن متبادر ميكند، آنجا كه راوي با برخي فرماندهان برسر جلوگيري از تلفات نيروي انساني برخورد ميكند يا آنجا كه موتورسواراني را با موتور پرشي به جبهه ميآورد تا با آر پي جي زنها به شكار تانك بروند و مسئول ستاد اعزام به جنگ به او ميگويد: «اين قوارهها به درد جنگ نميخورن. اينها كي هستن جمع كردي آوردي؟ مگه جبهه جاي كفش قيصري وسوسول بازيه؟».
اصول ماندگار انسانيت
سير زندگي كاظمي پيش از حضور در جبهه خواندني است چراكه كتاب از قواعدي نام ميبرد كه در زندگي امروز ما شايد به راحتي زيرپا گذاشته ميشوند. راوي از پدرش آسيد ابوتراب نام ميبرد كه پس ازكمك به مردي وقتي مطلع ميشود وي معتاد است، صدايش ميزند ومي گويد: «نمي دونستم عملي هستي. اين دو تومن خرج عملت. اون كه اول بهت دادم، خرج زن وبچت». سيد بزرگواري كه وجود چند ليمو ترش حرام را در غذا تاب نميآورد و قيد درآمد آنچناني را در كاروانسرا ميزند اما لب به مال حرام آلوده نميكند.
مرور زندگي نقش آفرينان كوچه نقاشها ذات الهي انسانها را يادآوري ميكند ومتذكر ميشود كه همان گونه كه خداوند در سوره زمر آيه 37- 36 ميفرمايد: «هركه را خدا گمراه كند ديگر او را هيچ راهنمايي نخواهد بود و هر كس را خدا هدايت كند، ديگر احدي او را گمراه نتواند كرد»، كسي كه خداوند هدايت كند، راه ظلمت بر رويش بسته ميشود.
در ميان صفحات كتاب سرگذشت عبرت انگيز مرداني به چشم ميخورد كه دوران پيش از انقلاب، كارنامه زندگيشان آنچنان رنگ وبوي الهي ندارد به گونهاي كه به نظر در انتهاي مسير خلاف هستند و راه برگشتي برايشان نيست اما به اصل خود باز ميگردند، در انقلاب متولد ميشوند و ذات پاك الهي خود را نشان ميدهند و به درجه جانبازي يا شهادت ميرسند.
شاه مقصود شفاعت
كوچه نقاشها آنچنان ساده و روان از زندگي شهدايي همچون علي اكبر شيرودي سخن ميگويد كه گويي نيرنگ و فريب در آن كارزار قدرتي نداشته كه حريف صداقت و محبت بين انسانها شود. در جايي از كتاب راوي تسبيح شاه مقصود خود را به شهيد علي اكبر شيرودي ميدهد و موقتاً تسبيحاش را با او عوض ميكند. شهيد شيرودي خوشحال ميشود و به او بيان كرده: «آقا سيد اگه شهيد شدم، به خاطر اين تسبيح شفاعتت ميكنم.»
كاظمي همچنين در جايي ديگر از كتاب با اشاره به خاصيت جنگ و ارزشهاي نهفته در آن ميگويد: «نميدانم اين خاصيت جنگ بد است يا خوب كه مرگ آدم را زودرس ميكند. توي جبهه آدم اين را ميداند و دست از خودبينيها و غرور برميدارد، صادق و رو راست ميشود. فقط درآن شبها و روزها بود كه پس از حمد وسلام نميرفتيم توي كاسبي و چك و سفته.»
روي ديگر چمران
صفا وصميميت دكتر مصطفي چمران در جبهه امري است كه تمامي رزمندگاني كه در جبهه دوشادوش وي بودند به آن تكيه دارند و بدون استثنا از آن نام ميبرند.
كوچه نقاشها اما نماي ديگري از روح بزرگ شهيد چمران را به نمايش ميگذارد؛ آن هنگام كه پس از حضور موتورسوارهايي از بچههاي جنوب شهر، دكتر رو به كاظمي ميگويد: «سيد تو كار بزرگي كردي كه اين موتورسوارها رو آوردي. خيلي دلم ميخواد از اينهايي كه الان تو زندون هستند از همين چاقوكشهاي گردن كلفت و نترس، يه گردان درست كنم. مدلهايي كه لاي تشك پرقو ميخوابن به درد اين جا نميخورد.»
راوي در جاي ديگري از كتاب نيز با اشاره به روزهاي پاياني عمر دكتر چمران خاطرهاي از نجات گنجشك از راديات ماشيني نيمه سوخته بيان ميكند كه دكتر چمران گنجشك را به طرف آسمان ميگيرد و با حالت غصهداري ادامه ميدهد: «من تو رو آزاد ميكنم برو. خدايا به آزادي اين مرغ قسمت ميدم جون من روهم آزاد كن، ديگه خسته شدم.»
از جنس چنين خاطراتي در مواجهه راوي با شهيد محمد ابراهيم همت نيز به چشم ميخورد. آشنايي جوانان ما با اين شهيد بزرگوار امروز در قالب چند عكس و گفتارهايي كه از وي محدود شده، غافل از اينكه اين مرد در كنار تمامي صفات والاي انساني، صفتي ديگر داشت كه محبوبيتش را ميان رزمندگان دوچندان كرده بود. در كوچه نقاشها راوي به اين صفت حاج همت اشاره ميكند آنجا كه در جايي از كتاب ميگويد: «حاج همت وقتي دكمه قابلمهاي ميديد ميگفت سلام عليكم وقتي هم داش مشتيهاي لشكر رو ميديد ميگفت جمال آقايون رو عشقه» و در نظرش اين بود كه با تمام نيروهايش ارتباط داشته باشد و ميگفت قشري كه تو و بيرونش يكي است داش مشتيها هستند.
فضاي جبهه در برخي كتابها تنها با دعا و عبادت تركيب شده گويي در آن دوران تمامي نيروها تنها به فكر عبادت و نماز شب و... بودند اما در كوچه نقاشها سيد ابوالفضل كاظمي در جايي از كتاب ميافزايد: «يك ساعت نماز جماعت و مناجات داشتيم و بقيه را گل كوچيك بازي ميكرديم اين طوري نبود كه صبح تا شب دعا ونماز باشد.»
كلام راوي
ميتوان گفت اين نكات تنها گوشهاي از وجوه تمايز كتاب كوچه نقاشها با ديگر آثار عرضه شده در اين عرصه است كه بدان اشاره شد. با توجه به موضوعات اشاره شده در كتاب در ادامه گپي كوتاه نيز با سيد ابوالفضل كاظمي داشتهايم.
وي با بيان ديدگاهش در خصوص سير زندگي شهدا و بازماندگان جنگ گفت: نظرها دراين باره متفاوت است، برخي معتقدند آسمان شكاف برداشت و شهدا از گوشهاش به زمين افتادند اما بايد بگويم عدهاي را در آن دوران خداوند خريد و به شهادت رسيدند. عدهاي هم ماندند تا قصه آن دوران را براي بقيه بازگو كنند. همچون ماجراي محمد حنفيه كه به امام حسين(ع) گفت اكنون كه به كربلا ميروي چرا با خانواده ميروي و امام حسين(ع) فرمودند كه زينب(س) مكمل كربلاست.
كاظمي افزود: امروز در برخي اماكن بساط خلافكاري پيدا ميشود اما راه صواب بسته نيست در دوران پيش از انقلاب نيز همين بساط بود. اگر بخواهم نمونه بياورم ميتوان به شهدايي اشاره كرد كه پيش از انقلاب اعمال ناشايستي داشتند اما لقب حر انقلاب را گرفتند و در جبهه حضور يافتند و در نهايت پاك و مطهر به ديدار معبود خويش شتافتند.
فرمانده دوران دفاع مقدس با بيان اينكه انقلاب يعني زير و رو شدن انسانها ادامه داد: در مواجهه با انقلاب عدهاي از روي زمين به زيرزمين ميروند و به درجات پستتر ميرسند اما در مقابل عدهاي نيز از فرش به عرش رهسپار ميشوند.
راوي كوچه نقاشها درباره برخي بازماندگان جنگ نيز اين چنين گفت: بعضي ظرفيت نداشتند و شايد پرچمداران خوبي براي اين دفاع 8 ساله نبودند. تبعيض، سوءاستفاده و برخي برخوردها با يكسري افراد آنها را نااميد كرده است. ما براي احقاق حق اين ملت رفتيم چگونه ميتوانيم حق آنان را بخوريم؛ خوش به حال كساني كه عاقبت به خير شدند و رفتند و بدا به حال كساني كه سوءاستفاده كردند.
كاظمي با اشاره به تفاوت فضاي جبهه و جايگاه آن فضا با زندگي ماشيني امروز ادامه داد:« آن زمان در جبهه منصب پيشمرگي بود و در كنارسمت فرماندهي شهادت خوابيده بود اما اكنون در كنار منصب ومقام، رفاه خوابيده است. در جنگ، دعواها هم عبادت بود از جمله من با محمد كوثري برسر ماديات تفاوت نظري نداشتيم اما سرشيوه جنگيدن بحث داشتيم. ما دعواهايمان براي خدا بود و محيط جبهه غيراز اطاعت و بندگي نبود. آن دوران شكاف و جدايي بين نيروها نبود اكنون اما برخي براي منصب و جايگاهشان دست به هر كاري ميزنند.
پنجشنبه 28 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 142]