محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846175326
درس اخلاق آيتالله قرهيچرا امام علي(ع) نميخواست در كودكي بهشتي شود
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: درس اخلاق آيتالله قرهيچرا امام علي(ع) نميخواست در كودكي بهشتي شود
مدير حوزه علميه امام مهدي(عج) گفت: امام علي(ع) ميفرمايد كه دوست نداشتم در كودكي ميمردم و به بهشت ميرفتم و بزرگ نميشدم تا پروردگارم را بشناسم؛ يعني دوست داشتم بزرگ شوم و به شناخت پروردگار عالم برسم!
به گزارش خبرگزاري فارس، آيتالله روحالله قرهي مدير حوزه علميه امام مهدي(عج) حكيميه تهران در تازهترين جلسه اخلاق خود به موضوع «راه مؤمن شدن، در كسب خلق و خوي الهي و معرفت الهي است» پرداخت كه مشروح آن در ادامه ميآيد:
*چرا اولياء الهي بر اخلاق، مصرّ بودند؟
يك دليل بسيار مهم اصرار اولياء خدا به مباحث اخلاق و متخلّق شدن انسانها به اخلاق، اين است كه انسان به كمال ايمان ميرسد. يعني به تعبيري اگر خواستيد بفهميد چه كساني درجات عالي ايمان را دارند و مشمول «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَيْه» قرار گرفتند، يكي از آنها اين است كه بدانيد در كمال ايمان، كمال اخلاق است و هر چه در اخلاق رشد كردند و درجات آن را طي كردند؛ يعني درجات ايمان را طي كردند.
*راه تكميل ايمان و دين
لذا در يك روايت بسيار عالي، وجود مقدّس خاتم انبياء، محمّد مصطفي(ص) در پاسخ به سؤال مردي كه خدمت ايشان عرضه داشت: دوست دارم ايمانم كامل شود، فرمودند: اخلاقت را خوب كن، آن موقع ايمانت هم كامل ميشود، «في جوابِ رجلٍ سألَه: اُحِبُّ أنْ يَكْمُلَ إيماني ـ : حَسِّنْ خُلقَكَ يَكمُلْ إيمانُكَ» .
حضرت با اين فرمايش، مطلب را تمام كردند. اينكه ايمان با اخلاق گره خورده و هر كه اخلاقش بهتر، طبيعي است ايمانش بيشتر و اسلامش كاملتر است؛ همين است.
«اُحِبُّ أنْ يَكْمُلَ إيماني» دوست دارم كه ايمانم كامل شود. حضرت فرمودند: «حَسِّنْ خُلقَكَ يَكمُلْ إيمانُكَ»، اخلاقت را خوب و نيكو كن، متخلّق به اخلاق باشد؛ آن موقع ايمانت كامل ميشود. پس جدّاً اگر انسان بخواهد به كمال برسد (در روايت هم همين عنوان كمال بيان شده است)، راهش همين اخلاق است كه طبيعي است متخلّقين به اخلاق الهي، كمال را دارند.
حتّي راجع به شناخت كامل بودن دين مسلمان، وجود مقدّس زينالعابدين، امامالعارفين، حضرت علي بن الحسين(ع) ميفرمايند: «إنَّ المعرفةَ بكمالِ دِينِ المسلمِ ...»، اگر بخواهيد جدّي كمال دين را بشناسيد؛ يعني اگر بخواهيد يك مسلمان را بشناسيد، چند مطلب را بايد در نظر بگيريد، از جمله آنها ميفرمايند: «وحُسنُ خُلقِهِ» اخلاق نيك او.
اصرار اولياء الهي در مورد اخلاق، براي اين است كه معلوم ميشود انسان درجات ايمان را هم طي كرده است، به كمال ايمان ميرسد و دينش هم دين كاملي است.
علّت حبيب شدن تنها حبيب خدا/ آخرين توصيه اولياء الهي در حالت احتضار
لذا در باب همين درجاتي كه براساس بحث ايمان و اخلاق است - كه حسب اين روايات شريفه عرض كرديم: هر دو يكي است - ؛ بايد توجّه كرد كه انسان ايمانش را به كمال نميرساند إلّا به همين مطلبي كه خودش را در اخلاق تزكيه كند. طوري كه پيامبر(ص) فرمودند: «أفضلُ الإيمانِ خُلقٌ حَسَنٌ»، اخلاق نيك، افضل و برترين ايمان است.
لذا هر طوري دقّت كنيد، باز ميبيند كه ايمان، با اخلاق گره خورده و در بستر اخلاق است. به حقيقت متخلّقين به اخلاق الهي، مؤمنين حقيقي هستند.
در جلسه گذشته روايتي را از پيامبر(ص) بيان كرديم كه فرمودند: ايمان، ده قسم است و در ذيل آن حضرت صادق القول و الفعل فرموده بودند: انسان بايد پلهها را طي كند و مؤمن حقيقي دست ديگري را هم ميگيرد. عرض كرديم كه اولياء الهي تكخوري نميكنند و ميخواهند همه بفهمند چه خبر است.
نكتهاي را عرض كنم كه خيلي عجيب است. معمولاً وقتي بعضي از اين بزرگان ديگر در آن حالت رفتن و احتضار هستند، گفته ميشود: وقتي به ديدار آنها ميرويد، با آنها زياد صحبت نكنيد. امّا گاهي ميبينيد نكات نابي را در آن لحظات بيان ميكنند. يكي از آن كساني كه اين حال را داشتند، آيتالله مولوي قندهاري بودند. در آن روزهاي آخر راجع به اينكه ديگران را به اخلاق اتّصال بدهند، دائم صحبت ميكردند و راه نجات را همين اخلاق ميدانستند.
ايشان در آن لحظات، جمله خيلي زيبايي بيان كرده بودند. فرموده بودند: حبيب براي خدا، جز پيغمبر(ص) نيست، خليل داريم، امّا حبيب به جز ايشان ديگر نداريم و پيغمبر(ص) در مقام حبيب شدنش عندالله تبارك و تعالي در كمال اخلاق بود. «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم»، علّت حبيب شدن است.
اين مطلبي كه ايشان بيان كردند، خيلي عظيم است. اگر پيامبر، حبيب خدا شد؛ اگر پيامبر، در معراج رفت و به «قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى» رسيد - كه عرض كردم اولياء خدا ميفرمايند: هيچ كس جز خود حضرت حجّت(عج) نميداند معني اين آيه چيست. يعني چه؟! مگر خدا، جسم است؟! اينقدر بالا برود كه به «قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى» برسد! - ؛ به اين دليل است كه ايشان، متخلّق به اخلاق الهي بودند.
و إلّا مگر ميشود حبيبش، انسانها را به اخلاق دعوت كند، امّا خودش در اين مقام نباشد؟! معلوم است در اوج است. لذا همين جاست كه ميفرمايند: «أفضلُ الإيمانِ خُلقٌ حَسَنٌ» و وقتي از ايشان سؤال ميكنند: «اُحِبُّ أنْ يَكْمُلَ إيماني» يا رسول الله! من ميخواهم ايمانم كامل شود؛ ميفرمايند: «حَسِّنْ خُلقَكَ يَكمُلْ إيمانُكَ».
لذا اولياء الهي در آن لحظات آخر، با اينكه مباحث علمي را خيلي هم دوست دارند و به آنها عشق ميورزند، امّا به جاي آن كه بيشتر به مباحث علمي توصيه كنند، مدام اخلاق را بيان ميكنند. هر كس به محضر آنها ميرود، او را به دوري از گناه، اتّصال به پروردگار عالم و ... دعوت ميكنند. چون ميدانند اگر در اين راه رفتند، مؤمن ميشوند و اگر از اين طريق، مؤمن شدند و به درجه كمال ايمان رسيدند، ديگر همه مطالب در يد آنها خواهد بود.
حال، خود ايمان چيست كه وقتي انسان به آن برسد، ديگر همه مطالب در دست اوست؟ عرض كرديم كه فرمودند: «الْإِيمَانُ فِي عَشَرَةٍ الْمَعْرِفَةِ وَ الطَّاعَةِ وَ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ الصَّبْرِ وَ الْيَقِينِ وَ الرِّضَا وَ التَّسْلِيم» كه هركدام غوغا است و در ادامه هم ميفرمايند: «فَأَيَّهَا فَقَدَ صَاحِبُهُ بَطَلَ نِظَامُه» يعني هر كدام از اينها از بين برود، رشته ايمان از بين ميرود و از هم ميگسلد. يعني اينها بافتههايي هستند كه انسان را به عروج ميبرد و به مقامات الهي ميرساند. لذا اين ده مورد باعث ميشود كه انسان، متخلّق به اخلاق الهي شود.
*مدّت زمان فريبكاري شيطان
ما معمولاً دلمان ميخواهد گناهكار نباشيم، گرچه معالأسف گاهي اوقات انسان مبتلا ميشود، امّا به هر حال فطرت ما فطرت الهي است، بارها و بارها عرض كردم، خداوند نميفرمايد: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ المُؤمن أو فَطَرَ المُسلِم»، بلكه ميفرمايد: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّه»؛ يعني همه انسانها فطرتشان الهي است. لذا ما دلمان ميخواهد كه خدايي باشيم، اخلاقمان الهي باشد و گناه نكنيم. البته گاهي معالأسف مبتلا ميشويم، امّا دلمان ميخواهد كه اينگونه نباشيم. به خاطر همين است كه گاهي كه انسان در اوج گناه قرار ميگيرد، ميگويد: اي كاش اصلاً دنيا نيامده بودم يا اي كاش در كودكي از دنيا رفته بودم. لذا وقتي ميبيند عمر شريفش را هدر داده است و ديگر هم برنميگردد، اينگونه خجل ميشود. مگر سال 91 برگشت؟! سال 92 هم دارد به سرعت ميرود، با آمدن سال نو، عمر ما عوض شده، آرام آرام به قبر و رفتن نزديك ميشويم. پس براي همين است كه انسان خجالت ميكشد و ميگويد: اي كاش گناه نميكردم. بعضي اوقات هم ميگويد: اي كاش عمرم تمام شده بود و نبودم، يا اينكه ميگويد: اي كاش در كودكي مرده بودم؛ چون پاك ميرفتم، امّا در آن صورت، معرفت به پروردگار عالم را كه عامل ايمان است و كمال ايمان را كه مجموعهاش اخلاق است، درك نميكرد.
اميرالمؤمنين(ع) جملهاي دارند كه بسيار عجيب است. حضرت ميفرمايند: «ما يَسُرُّني لَو مِتُّ طِفلاً و اُدخِلتُ الجَنَّةَ و لم أكبُرْ فأعرِفَ رَبّي عَزَّ و جلَّ» ؛ دوست ندارم كه در كودكى مىمردم و به بهشت مىرفتم و بزرگ نمىشدم تا پروردگارم، عزّ و جلّ، را بشناسم. معلوم است طفلي كه طاهر و پاك است، وقتي از دنيا ميرود، ورورد به بهشت دارد؛ چون در اين دنيا معصيت و گناه نكرده و فريب نخورده است.
ميگويند: يك موقعي بهلول در قبرستان بود، طفلي را كه سه، چهار ساله بود، آورده بودند دفنش كنند. پدر و مادرش گريه ميكردند، امّا بهلول جلو آمد و خنديد. يك كسي به او تشر زد كه اينها عزادارند، چرا تو ميخندي؟! گفت: نه من دارم حالت طفلشان را درميآورم. گفت: يعني چه؟ گفت: كاش شما بدانيد كه اين طفل چه حالي دارد، او دارد ميخندد و خوشحال است؛ چون گناه نكرده است. بعد بهلول خطاب به آنها گفت: ولي ما بايد گريه كنيم، امّا نه براي اين بچّه، نه براي اينكه پاره تنتان را از دست داديد. براي اينكه من و شما در اين دنيا مانديم و گناه كرديم. ما بيتجربه بوديم، بلد نبوديم چه كار كنيم، شيطان، آن مجرّب فريبمان داد.
*راهي براي خلع سلاح شدن در مقابل شيطان!
جملهاي بگويم كه خيلي عالي است. ابوالعرفا، آيتالله العظمي اديب ميفرمودند: سلطان العارفين، ملّا فتحعلي سلطانآبادي، آن آيت عظمي به خصّيصينشان ميفرمودند: هر موقع اسم شيطان را برديد، همراه اسم آن، «مجرّب» هم بگوييد؛ چون آنو قت خلع سلاح ميشويد.
سپس ابوالعرفا توضيح دادند: خلع سلاح يعني اينكه نميگوييد: من مؤمنم، من بلدم، من كه بحمدلله اهل نمازم، اهل مسجدم، اهل عبادتم و ... . بلكه تا مجرّب را همراه اسمش بر زبان ميآوريد، ميگوييد: او خيلي بلد است.
ما چقدر عمر ميكنيم؟ صد سال؟! خيليها كه در جواني از دنيا ميروند، بعضيها هم پا به سن ميگذارند و اگر خيلي زياد شود، معمولاً صد سال است. در آن صد سال هم، هفت، هشت سال بچّهايم كه هيچ، بعد هم كه پسرها تا پانزده سالگي و دخترها تا نه سالگي تكليفي ندارند؛ بعد هم كه تكليف داريم، جواني است و بازيگوشي ميكنيم. چهل به بالا هم ديگر سرازيري است. يعني تا چهل، صعود است و بعد سرازيري است كه ديگر ميبينيم آن حال عبادت را نداريم و تا چشم به هم ميگذاريم، ديگر تمام است. كلّي كه ميخوابيم، كلّي كه كار دنيا داريم، مدام هم ميخواهيم جمع كنيم كه خانه بخريم، ماشين بخريم، چه كنيم و چه كنيم. چقدر عبادت ميكنيم؟! چقدر ياد خداييم؟! كلّ عمرمان روي هم جمع شود، شايد چهار، پنج سال عبادت كنيم! آنوقت در اين عبادت چقدر ابليس ملعون رخنه ميكند! چون مجرّب است و در قرآن هم آمده: «الْوَسْواسِ الْخَنَّاس الَّذي يُوَسْوِسُ في صُدُورِ النَّاسمِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس» .
لذا براي همين است كه سلطان العارفين، سلطانآبادي بزرگ فرموده بودند: هر موقع اسم ابليس را ميآوريد، يك مجرّب هم كنارش بگذاريد؛ چون وقتي گفتي: مجرّب؛ يعني خلع سلاح شدي و ديگر نميتواني بگويي: من ايمان دارم. كدام ايمان؟! يك موقع با همان به ظاهر ايمانمان، فريبمان ميدهد. يك موقع با الفاظ فريبمان ميدهد. يك موقع با به ظاهر علم يا به ظاهر قدرت فريب ميدهد. به هر حال شش هزار سال كه آن طرف بوده، تازه اگر آن شش هزار سال را بخواهيم اخروي حساب كنيم كه غوغا ميشود؛ چون طبق فرمايش قرآن هر روز اخروي، پنجاه هزار سال دنيا است. لذا شش هزار سال اخروي، شوخي نيست؛ يا اصلاً همان شش هزار سال خودمان را حساب كنيم. مگر من و شما چقدر عمر كنيم؟! اگر خيلي بخواهيم براي هم تعارف تكه پاره كنيم صد سال است و إلّا همان پنجاه، شصت سال است. امّا شيطان از اوّل خلقت أبانا آدم و أمّنا حوّا بوده و از همان اوّل هم تجربه خودش را به رخ آنها كشانده، «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطان» و آنها را گمراه كرده است. بعدش هم كه ديگر در جريان هابيل و قابيل بود و ... تا الآن كه زمان ماست. ما كجا ميتوانيم به تجربه او برسيم؟! مگر چقدر عمر ميكنيم؟! صدها سال پيش كه ما نبوديم و اصلاً هيچ هيچ بوديم؛ او بود. در آن زمان، پيشينيان ما بودند كه او همچنان به فريب دادن مشغول بود و هر كسي را هم به راه خودش فريب داده است.
براي همين است كه اولياء خدا خيلي ميترسند و ميگويند: عاقبت به خير شدن، بهترين دعاست. آنها ميگويند: تا نرويم، معلوم نيست كه واقعاً عاقبت به خيريم يا نه، آيا آن لحظه آخر ايمانمان را ميگيرد يا نميگيرد؟! پس شيطان، خيلي مجرّب است.
لذا بهلول بيان كرد: براي اين طفل گريه نكنيد، براي خودتان گريه كنيد كه شيطان خوب بلد بود و ما بيتجربهها را فريب داد و هر كداممان را هم به يك راهي فريب داده است.
*چرا اميرالمؤمنين(ع) نميخواستند در كودكي بميرند و به بهشت روند؟
پس همانطور كه بيان شد: وقتي طفل از اين دنيا ميرود، معلوم است ديگر مستقيم وارد بهشت ميشود و ديگر حساب و كتابي ندارد. آن هم حساب و كتابي كه وقتي بعضي از روايات آن را ميبينيم و ميخوانيم، اصلاً ديگر نميخواهيم ببينيم و تكرارش كنيم. انبياء ميترسند، اولياء خدا ميلرزند و از فرداي قيامت و آن محشر، وحشت دارند. آن سؤال و جوابها اينقدر ترس دارد كه انبياء هم نميخواهند ببينند. اصلاً آن صفش، عجيب است. اضطراب ورود به قيامت هم كه ديگر بسيار است. واقعاً يومالحسره است و اولياء ميگويند: خود اولياء و انبياء هم برايشان حسرت دارد كه چرا بيشتر كار انجام ندادند. اسامي مختلفي براي فرداي قيامت بيان كردند، از جمله در يك روايتي حضرت باقرالعلوم(ع) ميفرمايند: فرداي قيامت صد و سه اسم دارد. غوغاست، طوري كه اولياء و انبياء هم وحشت دارند. امّا طفل، اينها را نميبيند. ولي ببينيد با همه اين تفاسير، اميرالمؤمنين(ع) چه ميفرمايند!
اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايند: «ما يَسُرُّني لَو مِتُّ طِفلاً و اُدخِلتُ الجَنَّةَ و لم أكبُرْ فأعرِفَ رَبّي عَزَّ و جلَّ»، دوست نداشتم كه در كودكي ميمردم و به بهشت ميرفتم. اين در حالي است كه ما مدام ميگوييم: اي كاش نبوديم؛ حالا اي كاش همان موقع كودكي ميمرديم؛ در هر مرحله همينطور هستيم، در جان كندن - كه واقعاً كندن است و اسمش هم بر رويش است - ميگوييم: اي كاش نبوديم. وقتي در قبر ميگذارند، لحد را ميچينند، خاك ميريزند و تنهاي تنها ميشويم، ميگوييم: اي كاش نبوديم. در سؤال و جواب هم كه اوضاع وحشتناكي است، ميگوييم: اي كاش نبوديم. حتّي در قيامت هم ميگوييم: اي كاش نبوديم.
امّا حضرت ميفرمايند: دوست ندارم كه در كودكي ميمردم و به بهشت ميرفتم و بزرگ نميشدم؛ تا پروردگارم را بشناسم. يعني دوست داشتم بزرگ شوم و به شناخت پروردگار عالم برسم. لذا حضرت دارند به من و شما ياد ميدهند، ميگويند: درست است كه سخت است، درست است مسائل، زياد است، درست است شيطان هست، درست است همه اينها هست، امّا همين كه بزرگ شوي و به معرفت پروردگار عالم برسي؛ خيلي مهم است.
معرفت خدا و دل كندن از دنيا
لذا ثمره اين شناخت، خداشناسي مطلق ميشود و اين قدر مهم است كه ميفرمايند: «يَسِيرُ الْمَعْرِفَةِ يُوجِبُ الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا» اگر انسان يك مقدار خدا را بشناسد و معرفت بالله پيدا كند، موجب اين ميشود كه دلش از دنيا كنده شود. پس يكي از اركان ايمان، معرفت است و اگر كسي جدّي معرفتالله پيدا كند، دل از دنيا ميكند.
*معرفت خدا و عاشق خدا شدن
وجود مقدّس امام مجتبي(ع) ميفرمايند: «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ أَحَبَّهُ» هر كسي خدا را شناخت، عاشق او ميشود، محبّت خدا در دلش ميافتد و آنجاست كه ديگر عذاب برايش معنا ندارد و به قول انبياء كه اميرالمؤمنين(ع)، آن كلام را به كميل بيان فرمود (همين دعاي كميل كه در واقع دعاي خضر نبي(ع) هست) فقط و فقط غمش اين ميشود كه از پروردگار عالم، اولياء خدا و محبّين دور شود و عذاب ديگري برايش مهم نيست. اين قدر معرفت دارد كه به مقامي ميرسد كه يك لحظه هم از پروردگار عالم شكايت نميكند. هر چه بدي ميبيند، به خودش نسبت ميدهد، ميگويد: من كار بد كردم، اينطور شدم و هيچگاه از پروردگار عالم شكايت نميكند.
*تكبّر در عبادت!
پيامبر(ص) فرمودند: «قال اللّه تبارك و تعالي علامة معرفتي في قلوب عبادي حُسن موقع قدري» پروردگار عالم ميفرمايند: ميخواهيد بگويم كه نشانه معرفت قلبي بندگانم به من چيست؟ اوّلاً اينكه عبّاد من در قلبشان، جايگاه من را نيكو ميدانند.
عبد هميشه خودش را ذليل ميداند - حالا در باب طاعت هم ده مورد را بيان ميفرمايند كه عرض ميكنم - نكتهاي بگويم كه خيلي عجيب است. آيتالله العظمي شاهآبادي به خصّيصين خودشان فرموده بودند: يك عدّه در عبادت پروردگار عالم هم با تكبّر و طلبكاري، خدا را عبادت ميكنند.
بعد توضيح داده بودند، فرموده بودند: مثلاً فكر ميكنند با اين نمازي كه اينها خواندند، يا با كمك كردن، صدقه به ديگران و دست ديگران را گرفتن، ديگر تمام است و ذوالجلال و الاكرام بايد حتماً به آنها مقاماتي را بدهد. لذا نسبت به پروردگار عالم، طلبكار هستند و اگر عملي را انجام دادند، ميگويند: ديگر ما در اوج هستيم. اولاً نميگويند: لطف خداست، پروردگار عالم عنايت و محبّت كرده كه من توانستم اين عمل را انجام بدهم، كما اينكه بعضيها نتوانستند اين كار را كنند؛ پس اين لطف خداست. امّا او احساس ميكند خودش بوده و لذا از اينجا به بعد متكبّرانه با خدا برخورد ميكند. براي همين فرمودند: اينكه از خدا طلبكار ميشوي، تكبّر است.
حرف خيلي سنگيني است. اينكه حتّي در خلوت خودت ميگويي: به به! من ديگر اهل نماز هستم؛ من دست خيليها را گرفتم كه هنوز هيچ كسي نميداند، من به خيليها كه وضع زندگيشان خراب بود، كمك كردم و هيچ كسي نميداند؛ من خيليها را هدايت كردم كه هيچ كس نميداند و ...، اين، شيطان است؛ اين، تكبّر است. با اينكه در خلوت خودت با خداست و اصلاً با هيچ كس نميگويي، امّا همين نشانه تكبّر است. گاهي هم انسان حتّي در جمع ميگويد: ما فلان جا، فلان چيز را ساختيم و فلان كار را كرديم.
حالا خدا يك موقع او را به يك مسئلهاي ابتلاء ميكند «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات»، اينجاست كه گاهي ولو در درون - چون در اين روايت هم ميفرمايد: «في قلوب عبادي» - در خلوت خودش ميگويد: خدا! من اين همه براي تو كار كردم، بالاخره بنده خوب تو بودم يا اگر هم نگويم بنده خوب، امّا سعي كردم كه خوب باشم، سعي كردم آن كه تو ميخواهي باشم، پس چرا؟!
لذا پيامبر فرمودند كه خود پروردگار عالم ميفرمايد: نشانه معرفت من در قلب بندگانم اين است كه جايگاه من را نيكو بشمارند؛ يعني بدانند من خدا هستم و آنها عبدند. توضيحي كه عرفا و اولياء خدا دادند يعني اينكه دائم براي خودش تذكار بدهد كه من عبد خدايم، عبد كه اصلاً طلبكار نيست، عبد، غلام حلقه به گوش است و اصلاً طلبي ندارد؛ به او بدهند، ميخورد؛ ندهند، نميخورد، بگويند: فلان كار را بكن، ميگويد: چشم، بگويند: اين جا برو، ميگويد: چشم، بگويند: اين جا بنشين، ميگويد: چشم و ... . لذا عبد پروردگارعالم يعني اين يعني جاي خود را بداند و فكر نكند كه طلبي از خدا دارد.
وقتي از پروردگار عالم طلبكار شدي، ميداني يعني چه؟ يعني خدايا! بالاخره ما داريم يك معاملهاي ميكنيم، من هم يك كارهايي براي تو كردم (در حالي كه براي خودم انجام دادم، امّا فكر ميكنم براي خدا بوده)؛ حالا تو هم بايد براي من كارهايي انجام دهي، يعني يك معامله است، نستجيربالله و نعوذبالله دارم خودم را بالا ميبرم و در رده خدا ميدانم. درست است كه ميگويم خدا نيستم، امّا فقط ميگويم.
امّا عبد، قدر و منزلت پروردگار عالم را در قلب خودش ميداند. براي همين است كه ميفرمايند: نشانه معرفتي بندگان من اين است كه جايگاه من را نيكو ميشمارند « حُسن موقع قدري »؛ يعني ميگويد: او خداست و من هميشه غلامم.
*تمرين عبد پروردگار عالم بودن
اگر شما بخواهيد اين را تمرين كنيد، مثل اين است كه هميشه بگوييد: آقاجان، امام زمان(عج)، مولاست و من عبد و غلامم. اگر يك موقعي حتّي هوس كني كه بگويي: حالا من كه مدام يابن الحسن ميگويم و نام آقاجان را ميآورم؛ مثلاً بايد كنار آقاجان باشم؛ يعني خودت را مي خواهي در رديف امام زمان(عج) بداني و اين، غلط است. شايد كسي بگويد: يعني چه، يعني من امام زمان را نبينم؟! يعني من آقاجانم را نخواهم؟! اينكه ما قلباً ايشان را دوستش داريم و بخواهيم ايشان را ببينيم، يك بحثي است، امّا اينكه بگوييم: من اين هستم و جايگاهم بعداً اين بايد باشد و ...؛ نعوذبالله بعداً طلبكار ميشوم!
شيخنا الاعظم، حضرت مفيد به هيچ عنوان طلبكار از امام زمان، حضرت حجّت(عج) نيست، اولياء خدا به هيچ عنوان طلبكار از حضرت نيستند. همه خود را غلام حلقه به گوش آقاجان ميدانند و حتّي خودشان را غلام غلامان ايشان ميدانند. ميگويند: آقا فقط بپذيرند، ما غلاميم، همين. اصلاً آقا به سلامت باشند، اگر ايشان را ديديم، قدمشان روي تخم چشمانمان، اگر هم نديديم، حتماً گناهي كرديم. ولي اصلاً اينطور نميگويند كه من ديگر در دولت مهدوي ميآيم و كارهاي ميشوم.
عرض كردم الآن، نظام مهدوي است و دولت مهدوي نيست. خود آقا كه بيايند، دولت مهدوي به وجود ميآيد. امّا اين اعاظم و بزرگان، مثل شيخناالاعظم، حضرت مفيد عزيز، علّامه مقدس اردبيلي، آيتالله العظمي شاه آبادي، آيتالله اديب و ...، هيچ كدام به ولو به لحظهاي نگفتند كه ما ميخواهيم در دولت حضرت باشيم. حتّي وقتي هم كه شما دعا ميخوانيد، مثلاً در دعاي عهد ميگوييد: من بيرون بيايم، شمشير بكشم و ... كه خلّصش اين است كه من بيايم و فدايي شوم و در محضر آقا كشته شوم، يعني قرباني آقا باشم. و إلّا در دعاي عهد ميخوانيد كه من بيايم منصب بگيرم؟! اصلاً چنين چيزي در دعاي عهد داريم؟! ما در دعاي عهد ميگوييم: اگر يك موقعي مردم و نبودم، بيايم، شمشير بكشم و در محضر مبارك شما قتال كنم، كشته شوم و تكه تكه و نيست شوم، نه اينكه مطرح شوم.
امّا يك مواقعي ما با خدا هم داريم معامله ميكنيم. البته اينكه خود خدا ميگويد: بندگانم با من معامله ميكنند، فرق ميكند با اينكه ما اين را بگوييم، يك موقع نگوييم خود خدا گفته: «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» خود خدا اين قدر محبّت دارد و ميخواهد دست بندهاش را بگيرد، اينگونه ميگويد كه تو با من تجارت كن و إلّا معامله كردن با خدا اصلاً معنا ندارد، عبد، عبد است، بنده بايد خودش بداند كه موقعيّت پروردگار عالم در حسن و نيكويي و بالا است، امّا موقعيّت خودش، فقط عبد بودن است.
*ابتلاي عبد و عدم شكايت او
براي همين ميفرمايد: «علامة معرفتي في قلوب عبادي» و نميفرمايد: «في قلوب ناس»؛ يعني نشانه معرفت در قلوب بندگان من، اين است كه آنها جايگاه من را نيكو ميشمارند و هيچ موقع هم از من شكايت نميكنند، «الاّ اشتكي» كه بگويند: بالاخره چه شد؟! يا مثلاً ابيعبدالله شكايت كند و بفرمايد: بالاخره چه شد، اين مردم چه ميگويند؟! حضرت ايوب شكايت كند! حضرت اسماعيل و حضرت ابراهيم شكايت كند! ابداً اين طور نيست. آن هم در آن موقعيتهايي كه آن زمان بوده، حالا را نبينيد. يك موقع حتّي يك كسي را ميخواهند به صورت ظاهر لجن مال كنند و آبرو و حيثيتش را ببرند، اصلاً شكايت نميكند،چرا؟ چون ميگويد: پسندم آن چه را جانان پسندند. جان يكي را ميگيرند، پسندم آن چه را جانان پسندند. مال يكي را ميگيرند، پسندم آن چه را جانان پسندند. يك لحظه هم شكايت نميكنند. امّا ما اگر كمي زندگيمان اين طرف و آن طرف شود، نستجيربالله و نعوذبالله شروع به شكايت كردن از خدا ميكنيم. در حالي كه كسي كه عبد خدا شود، گلهگذاري نميكند.
علّامه سيّد محمّدحسين حسيني طهراني فرمودند: آسيّد هاشم حداد در آخر عمرشان، وقتي من نبودم، به آيتالله قوچاني فرموده بودند: مدام به من ميگوييد كه چه كردي؟ بعضي چيزها را به شما گفتهام، امّا يك چيزي كه آقاي قاضي خيلي به من فرمودند، اين بود كه مي-فرمودند: بلاهايي بر سر تو آوردم كه يكبار هم شكايت نكردي. بعد فرمودند: هر چه فكر كردم ديدم بلايي سر من نياوردند، هر چه كه بوده، رحمت بوده و من بلا نديدم.
امّا به ظاهر آن مرد الهي كارهايي براي امتحان اين شاگرد مبرّز خودشان كرده بودند. امّا خود آسيد هاشم حداد تعجّب كرده بودند كه من هر چه تأمل كردم، ديدم بلايي نبوده كه بخواهم گله كنم.
حال، تصوّر كنيد بنده از خدا گله كند كه خدايا! چرا اين طور كردي؟! ابداً بنده اينگونه نيست، بلكه هر چه از طرف خدا برسد، براي عبد نيكو و عسل است. حتّي زهر مار هم بدهند، براي او عسل است.
ميدانيد وقتي قاسمبنالحسن(ع) فرمودند: «احلي من عسل» يعني تكه تكه هم بشوم، عسل است. زير سم اسبان هم قرار بگيرم، عسل است. تمسخر دشمن هم عسل است (چون دشمن هم قاسمبنالحسن و هم ابيعبدالله را تمسخر كردند و گفتند: ببين هيچ كسي را ندارد، بچه فرستاده و بعد هم يك عدّه مست و چنين و چنان شروع به كِل كشيدن و مسخره كردن و دور زدن و .... كردند) و هيچگاه به خدا گله نميكنم.
*هر لحظه كه از واقعه كربلا ميگذشت، عشق ابيعبدالله(ع) به خدا بيشتر ميشد!
در ادامه ميفرمايند: «و لا استبطي» يني بنده از آن حالش كند هم نميشود. ديديد بعضي به تعبير خودمان تب داغ هستند و زود سرد ميشوند. عرفاي عظيمالشّأن اينگونه نيستند، بلكه همانطور هستند كه در روايات داريم. بابالحوائج، موسيبنجعفر(ع) ميفرمايند: كسي كه دو روزش يكسان باشد، خسران ديده است. اگر زندگي اولياء خدا را ببينيد، متوجّه ميشويد كه ساعت به ساعتشان با هم فرق ميكند، اهل معرفت اين طورند، لذا لحظه به لحظه عشق و معرفتشان نسبت به حضرت حقّ كم كه نميشود، زيادتر هم ميشود.
عشق ابيعبدالله(ع) آن لحظهاي كه سرش از قفا بريده شد، بيشتر از آن لحظهاي بود كه نيزهها داشت ميآمد، بيشتر از آن لحظهاي بود كه سنگها داشت ميآمد، بيشتر از آن لحظهاي بود كه موي پيشانياش خوني شده بود و آن پليد آنها را ميكشيد و بنا بود از گلو ببرد، امّا گفت: از قفا درد و زجرش هم بيشتر است. لذا زجركش شدن هست، امّا عشقش به پروردگار عالم بيشتر شد.
لذا اين را بدانيد، والله من با يقين به شما عرض ميكنم كه ابيعبدالله(ع) آن لحظهاي كه سرش را از قفا ميبريدند، عشقش به پروردگار عالم بيشتر شده و ابداً گله نكرده است. آن لحظهاي هم كه طفلش در دستش بود و يكدفعه ديد سر طفل شش ماهه كوچك با تير سه شعبه جدا شده و گوش تا گوش بريده شده، باز هم شكايت نكرد. اصلاً دليل اينكه اين خون را گرفت و به آسمان پاشيد و فرمود: اين قرباني را از آل رسول بپذير؛ يعني اينكه قربانت بروم؛ تو مرا اين طوري ميخواهي، من هستم، ميخواهي جلوي من طفلم اين طوري شود، من هستم، اسماعيلم اين طوري ذبح شود، من هستم و ... . لذا لحظه به لحظه عشقش بيشتر ميشد، عشق خدا هم بيشتر ميشود.
حضرت تنها شدند، ملائكه ضجه زدند، پايين آمدند كه كاري كنند، حضرت فرمودند: نه. عشقش بيشتر ميشود، شكايت ميكند؟! حبّش كم ميشود؟! كند ميشود؟! نه. چون ميبيند و ميداند خدا هست.
*عكس العمل آيتالله كاشاني در دو زمان اوج و فرود ظاهري!
«و لا استخفي» پنهان دانسته نشوم؛ يعني همه جا خدا را ميبينند. در كدام مسئله است كه خدا را نبينند؟ فقط در به ظاهر خوشيها خدا را ميبينند؟! خير، آن موقعي هم كه به صورت ظاهر ناراحتي است، خدا را ميبينند.
مروم ابوي ميفرمودند: آيتالله كاشاني دو مرتبه در بيمارستان فيروزآبادي خوابيدند كه ما به ملاقات ايشان رفتيم. يك موقع زماني بود كه به صورت ظاهر در اوج بودند. ما كه آنجا رفتيم، خيلي شلوغ بودو جمعيّت زيادي آمده بودند. يك مرتبه ديگر هم بعد از آن دوران به ظاهر اوج خود بستري شدند كه وقتي به بيماستان رفتيم، ديگر كسي نبود، همه هم ميترسيدن بروند. مرحوم ابوي و حاج ميرزا علياصغر صفار هرندي و چند نفر ديگر، خدمت ايشان رفته بودند. گفتند: خيلي ناراحت شديم، گفتيم: آقا! كار دنيا اينطوري است. آيتالله كاشاني فرمودند: به خدا براي من هيچ فرقي ندارد. آن روز كه مردم زياد ميآمدند، ميگفتم: خدا نكند از تو بريده شوم. امروز هم كه مردم نيامدند، ميگويم: خدايا! تو را كه دارم. امروز حتّي انتظار آمدن شما چند نفر را هم نداشتم. براي من هيچ فرقي نميكند. بعد فرموده بودند: به خدا قسم لحظه به لحظه، عشق من به حضرت حجّت و عشق من به خود پروردگار عالم دارد زيادتر ميشود. آن روز كه من در مجلس داد ميزدم و مردم با آن جمعيّت زياد حضور داشتند، با الآن كه در بيمارستان تنها هستم، فرقي نميكند.
حاج ميرزا علياصغر صفار هرندي، آن مرد متخلّق به اخلاق الهي فرمودند: ما چند نفري آن جا رفتيم، گفتيم: بالاخره براي آقا روحيه باشد، امّا ما از آسيّد ابوالقاسم كاشاني روحيه گرفتيم. مردان الهي اينگونه هستند. شكوه ميكنند؟! عشقشان كم ميشود؟! ابداً. معرفت بالله اين است.
حالا چه كساني هستند كه به اين مرتبه ميرسند و اين معرفت برايشان به وجود ميآيد؟ اينها فقط و فقط كساني هستند كه در حقيقت اهل اخلاق هستند، «من عرف اللّه هم اهل الخلق العظيم». هر كسي كه خدا را شناخت، اخلاقش، خلق عظيم است. يعني «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم» فقط مال خود پيامبر(ص) نيست. البته پيامبر(ص) در صدرش است، امّا عبد الهي در معرفت اينطور ميشود و به جايي ميرسد كه ابداً از خدا شكوه ندارد، قدر خدا را ميداند، ميداند هميشه عبد است و هميشه هم خدا را ميبيند.
آيتالله آسيّد ابوالقاسم كاشاني فرموده بودند: من خدا را دارم، كسي را نميخواهم. حال، كسي كه خدا را دارد، ميترسد، وحشت دارد؟ نه. پس اين خصوصيّات متخلّقين به اخلاق الهي است.
*ميوه معرفت: پشت كردن به دنيا
لذا بيان ميفرمايند: «ثمرة المعرفة» ميوه اين معرفت، «العزوف عن دار الدّنيا» پشت كردن به سراي دنياست. يعني با مردم هستند، عين مردم زندگي ميكنند، امّا دل به دنيا نبستند.
خدا گواه است، اولياء خدا اينگونه هستند. امام راحل ولو به لحظهاي دل به دنيا نبسته بود، براي همين بيان فرمود: با دلي آرام و قلبي مطمئن ... . اولياء خدا دل به دنيا نبستند. اگر در رأس هم قرار بگيرند، دل به دنيا نبستند، اصلا رأس و ذيلي را براي خودشان نميبينند، امّا به صورت ظاهر در امور دنيا، مواردي را به عنوان تكليف و كار كردن ميدانند، متخلّقين به اخلاق الهي اينگونه هستند و ما هم بايد اين طور باشيم.
*حضرت حجّت(عج) سرپرست ما است و خدا، سرپرست او!
لذا نشانه معرفت خدا، اين است كه جايگاه خدا را بدانيم و بدانيم كه عبديم. لذا يك مواقعي آنقدر بالا نرويم كه خودمان را با خدا يكسان كنيم.
ابيعبدالله(ع) ميداند عبد است، زينب كبري(س) ميداند عبد است، حضرت حجّت(عج) ميداند عبد است. خودمان در دعاي سلامتي حضرت داريم اعلان ميكنيم: او عبد اوست و نياز به خدا دارد. «اللّهمّ كن لوليّك الحجّة بن الحسن المهدي صلوات الله و سلامه عليه صلواتك عليه و علي آبائه في هذه الساعة و في كل الساعة » تو براي وليّات، «وليّاً» سرپرست باش، «و حافظاً» و حفظش كن.
من اين را گفتم و براي اين كه اين بودن با خدا براي ما جا بيافتد، باز تكرار ميكنم. صاحب اين نظام، نه امام راحل و عظيمالشّأن بودند و نه الآن، امامالمسلمين هستند، اصلاً اينها هيچ كاره هستند. هرچه هست، ديكته ميكنند و اينها انجام ميدهند. خود حضرت حجّت(عج) هم همين حالت را دارد، وليّاش كس ديگر است، خداست «ولياً و حافظاً و قائداً»، او قائد ماست، امّا خدا قائد اوست. او ناصر ماست، امّا خدا ناصر اوست «و قائداً و ناصراً». او دليل و برهان ماست، حجّت بر ماست، امّا خدا دليل اوست، او عين الله الناظره است، امّا خدا عين اوست «دليلاً و عيناً». خود حضرت حجّت(عج) هم كه عالم به وجود اوست «بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبت الارض و السماء» ميگويد: من خودم هيچ ندارم. آن حضرتي كه همه چيز به خاطر اوست و اگر او نباشد، هيچ نيست. لذا به تعبير عاميانه ما براي خودمان هم كه شده، بايد براي سلامتي حضرت دعا كنيم. امّا خود آن حضرت كه چشم خدا بر عالم است، خودش عبد است. لذا ما هم بايد اينطور باشيم، عبد باشيم، عبد.
با آقاجان حرف بزنيم، بگوييم: آقاجان! از خدا بخواه ما هم عبد شويم، ما هم راه عبد شدن را بلد شويم و بتوانيم بندگي كنيم.
خدا! به حجّت(عج) ما را عبد خودت قرار بده.
«السلام عليك يا مولاي يا بقيّة اللّه»
امّا چه كنم؟ اين ايّام كه ايّام اسارت اهلبيت است، وقتي ميخواهيم با آقاجان حرف بزنيم، حواسمان باشد، قلب آقا در آلام و درد است.
آقاجان! يابن الحسن! آجرك الله، سرتان سلامت. اين قدر گريه نكنيد، ما فقط شما را داريم. آقاجان! خدا وجود نازنينتان را حفظ كند.
شايد وقتي ميگوييم: «في هذه الساعة و في كل الساعة» خدا هر لحظه محافظش باش، يك معنا اين باشد كه چون حضرت هر لحظه براي جدّ مظلومش گريه ميكند، بايد براي سلامتيشان دعا كنيم. ما اگر آقايمان را از دست بدهيم، چه كنيم؟!
آقاجان! فدايت بشويم، بس است قربان قلبت بروم. آقاجان! ما قول ميدهيم به جاي شما براي عمه جانت زينب(عليها الصّلوة و السّلام) گريه كنيم. آقاجان!اجازه بده ما به جاي شما براي اسراي كربلا و مظلوميّت اهلبيت(عليهم صلوات المصلّين) گريه كنيم. ما شما را ميخواهيم قربانت بروم، نيازت داريم عزيز دلم. آقاجان! به فداي شما، ما غلامان شما هستيم، سرت سلامت يابن الحسن.
انتهاي پيام/
شنبه 23 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 104]
صفحات پیشنهادی
در درس اخلاق آيتالله قرهي مطرح شدماجراي دستورات اتصاليه امام(ره) و ناتواني طراحان اتاق فكر كاخ سفيد
در درس اخلاق آيتالله قرهي مطرح شدماجراي دستورات اتصاليه امام ره و ناتواني طراحان اتاق فكر كاخ سفيد مدير حوزه علميه امام مهدي عج گفت جرج سايس يكي از طراحان اتاق فكر كاخ سفيد در يكي از مقالات خود در سال 62 بيان كرد ما اصلاً به مغزمان نميرسيد يك پيرمرد هشتاد ساله بتواند همهدرس اخلاق آيتالله قرهيمؤمن با بلا رشد ميكند/ اصحاب اُخدود چه كساني بودند
درس اخلاق آيتالله قرهيمؤمن با بلا رشد ميكند اصحاب اُخدود چه كساني بودند ما انسانها تعليم نديديم كه بايد با بلا رشد كنيم تصوّر كرديم بايد با رفاه رشد كنيم اين فكر خلاف قاعده است هر كس بلايش بيشتر شد دليل بر اين نيست كه بد است اتّفاقاً دليل بر اين است كه خيلي مؤمن است بهحضرت آيتالله مكارم شيرازي طي پيامي به هفتمين دوره مسابقات دارالقرآن امام علي ابن ابيطالب(ع): حضور قرآن در جام
حضرت آيتالله مكارم شيرازي طي پيامي به هفتمين دوره مسابقات دارالقرآن امام علي ابن ابيطالب ع حضور قرآن در جامعه بيشتر شده اما تا رسيدن به حد لازم راه بسيار است حضرت آيتالله مكارم شيرازي طي پيامي به هفتمين دوره مسابقات دارالقرآن امام علي ابن ابيطالب ع گفت حضور قرآن در جامعه نسوزير فرهنگ وارشاد اسلامي در مراسم پاياني مسابقات دارالقرآن امام علي(ع): بايد به سمتي حركت كنيم كه مسابقات بين
وزير فرهنگ وارشاد اسلامي در مراسم پاياني مسابقات دارالقرآن امام علي ع بايد به سمتي حركت كنيم كه مسابقات بينالمللي قرآن توسط خود مردم برگزار شود وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي با بيان اينكه اجراي برنامههاي قرآني توسط مردم در زمان پيامبر ص نيز رايج بوده است گفت بايد به سمتي حركتآيتالله مقتدايي نايب رئيس جامعه مدرسين حوزه علميه قم در بيت علامه طباطبايي: جمهوري اسلامي نمونه بارز اتحاد دو
آيتالله مقتدايي نايب رئيس جامعه مدرسين حوزه علميه قم در بيت علامه طباطبايي جمهوري اسلامي نمونه بارز اتحاد دو بال حوزه و دانشگاه است از سوي دارالقرآن علامه طباطبايي رض و با همكاري سازمان بسيج اساتيد حوزه ودانشگاه به مناسبت 27آذرماه سالروز شهادت شهيد دكتر مفتح از شاگردان علامه طفیلم/ فضائل امام علی در بیان آیتالله وحید خراسانی
فیلم فضائل امام علی در بیان آیتالله وحید خراسانی خبرگزاری رسا ـ کثرت فضائل امام علی ع در کتابهای شیعه و اهل سنت به حدی است که امکان انکار این فضائل از سوی دشمنان اسلام به ویژه وهابیت وجود ندارد دانلود ۱۳۹۲ ۹ ۳۰برگزاري دوره تخصصي حفظ قرآن در مدرسه علميه امام صادق(ع)
برگزاري دوره تخصصي حفظ قرآن در مدرسه علميه امام صادق ع گروه حوزههاي علميه معاون تهذيب حوزه علميه استان البرز از برگزاري دوره تخصصي حفظ قرآن در مدرسه علميه امام صادق ع خبر داد حجتالاسلام والمسلمين حسين ملكي در گفتوگو با خبرگزاري بينالمللي قرآن ايكنا با اشاره به برگزاري برجلسات درس اخلاق آيتالله قرهي دنبال ميشود
جلسات درس اخلاق آيتالله قرهي دنبال ميشود گروه انديشه جلسات درس اخلاق آيتالله قرهي از امشب در حوزه علميه حضرت مهدي عج دنبال ميشود به گزارش خبرگزاري بينالمللي قرآن ايكنا با بهبود حال عمومي آيتالله روحالله قرهي و رفع موقت عوارض شيميايي ناشي از جنگ تحميلي دروس اخلاق اينوهابيتشناسي در بيان آيتالله سبحاني/14بررسي دليل سست وهابيت براي تخريب قبور امامان
وهابيتشناسي در بيان آيتالله سبحاني 14بررسي دليل سست وهابيت براي تخريب قبور امامان آيتالله سبحاني از مراجع تقليد گفت وهابيها روايتي از امام علي عليهالسلام را نادرست تفسير كردند و به بهانه آن قبور ائمه عليهمالسلام را تخريب كردند يكي از مشكلات جدي مسلمان چه شيعه و چه سنيسلسله جلسات اخلاقي در مدرسه علميه اسلامشناسي برگزار ميشود
سلسله جلسات اخلاقي در مدرسه علميه اسلامشناسي برگزار ميشود گروه حوزههاي علميه سلسله جلسات اخلاقي با موضوع مكارم اخلاق نبوي در سايهسار حريم رضوي در مدرسه علميه اسلامشناسي برگزار ميشود به گزارش خبرگزاري بينالمللي قرآن ايكنا معاونت فرهنگي مدرسه علميه اسلام شناسي حضرت زهراپاسخ امام به یکی از جدلی ترین سخنان در حوزه اخلاق اسلامی
پاسخ امام به یکی از جدلی ترین سخنان در حوزه اخلاق اسلامی بسیار شنیده ایم که می گویند برای مصلحتی بالاتر می توان فلان گناه را مرتکب شد و یا از امری اخلاقی چشم پوشید به گزارش جماران حضرت امام در 11 تیر سال 1366 در جمع اعضای مجلس خبرگان مطالبی می فرمایند که فرازی از آن می تواند جوآغاز دروس اخلاق آيتالله قرهي از امشب
آغاز دروس اخلاق آيتالله قرهي از امشب دروس اخلاق آيتالله قرهي از امشب در حوزه علميه حضرت مهدي عج از سر گرفته ميشود به گزارش خبرگزاري فارس با بهبود حال عمومي آيتالله روحالله قرهي و رفع موقت عوارض شيميايي ناشي از جنگ تحميلي دروس اخلاق اين استاد مبرّز از سر گرفته ميشود نخسجلوههاي پايداري از زبان اسوه مقاومت پاي صحبتهاي شورانگيز امام جمعه مقاوم شهر آبادان به مناسبت پنجمين سالگرد
جلوههاي پايداري از زبان اسوه مقاومت پاي صحبتهاي شورانگيز امام جمعه مقاوم شهر آبادان به مناسبت پنجمين سالگرد ارتحال ملكوتي آيتالله جمي قسمت اول در آستانه پنجمين سالگرد ارتحال روحاني عاليقدر پيشكسوت جهاد و شهادت چهره پرفروغ و ماندگار دفاع مقدس مرحوم آيتالله حاج شيخ غلامحسي-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها