تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیه‌های کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834297869
وهابيت‌شناسي در بيان آيت‌الله سبحاني/14بررسي دليل سست وهابيت براي تخريب قبور امامان
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: وهابيت‌شناسي در بيان آيت‌الله سبحاني/14بررسي دليل سست وهابيت براي تخريب قبور امامان
آيت‌الله سبحاني از مراجع تقليد گفت: وهابي‌ها روايتي از امام علي عليه‌السلام را نادرست تفسير كردند و به بهانه آن، قبور ائمه عليهم‌السلام را تخريب كردند.
يكي از مشكلات جدي مسلمان (چه شيعه و چه سني)، وهابيت تكفيري است و از طرفي، آشنايي با عقايد و عملكرد وهابيت تكفيري و نقد آنها يكي از نيازهاي جدي جوامع مسلمان است.
از اين رو، گروه آيين و انديشه خبرگزاري فارس، سلسله مباحث وهابيت شناسي را كه توسط حضرت آيت‌الله جعفر سبحاني تدريس شده است، تقديم مخاطبان گرامي ميكند كه شماره چهاردهم اين مجموعه از نظر مي‌گذرد.
بسم الله الرحمن الرحيم
بحث ما در باره پاسداري از قبور اولياي الهي، انبيا و امامان معصوم عليهم‌السلام بود، دلائل اينكه چرا بايد از قبور آنان پاسداري كرد، از نظر قرآن و حديث بيان كرديم، هرچند رواياتي كه از امامان در اين مورد وارده شده‌‌اند، چيزي نقل نكرديم، زيرا طرف بحث و خطاب ما افراد ديگر است، از اين رو فقط اكتفا مي‌‌كنيم به آيات قرآني و احاديثي كه آنها پذيرفته‌اند، و الا احاديث ائمه اهل بيت در پاسداري از قبور ائمه اهل بيت بالأخص حسين بن علي عليهما‌السلام فراوان است.
دليل مخالفين
اكنون مي‌‌خواهيم دليل مخالفين را بررسي كنيم، يعني كساني كه مي‌‌گويند بايد اين قبة و بارگاه را خراب كرد و قبور را نيز با زمين يكسان نمود.
حديث أبو الهياج اسدي
اينها دليلي دارند به نام حديثي كه آن را ابوهياج اسدي از اميرمؤمينن نقل كرده است، مسلم در صحيح خودش ميگويد: «ألا أبعثك علي ما بعثني عليه رسول الله صلّي الله عليه و آله- امام به اين فرد ميگويد: آيا آماده هستي كه من تو را به ماموريتي بفرستم كه پيغمبر مرا براي آن ماموريت فرستاد، بعد چنين فرمود - أن لا تدع تمثالاً إلّا طمست - هيچ تصويري را نمي‌‌بيني مگر اينكه آن را محو مي‌‌كني، لابد تصوير ذي روح بوده است- و لا قبراً مشرفاً إلّا سويته- هيچ قبري را نمي‌‌بيني مگر اينكه آن را تسويه كني، حديث اين است:« ألا أبعثك علي ما بعثني عليه رسول الله صلّي الله عليه و آله، أن لا تدع تمثالاً إلّا طمست، و لا قبراً مشرفاً إلّا سويته»
هنگامي كه مي‌‌خواستند گنبد و بارگاه ائمه بقيع عليهم‌السلام را ويران كنند، قاضي نجدي با اين حديث استدلال كرد، علماي مدينه را جمع كرد و با اين حديث استدلال كرد، البته استدلالي كه طرف نمي‌‌توانست سخن بگويد، زيرا هم سوال دارد و هم جواب، و لي در ضمن سوال جواب ها را نيز گنجانده بودند، و لذا علماي مدينه سكوت كردند.
اكنون ما بايد ببينيم كه آيا اين حديث از نظر سند ارزش دارد يا نه؟ و بر فرض اينكه از نظر سند ارزش داشته باشد و سند آن تمام باشد، دلالتش چيست؟
بررسي سند حديث أبوالهياج اسدي
من در اينجا از نظر سند دو كتاب را معرفي مي‌‌كنم، يكي كتاب:« ميزان الإعتدال» مال ذهبي است، ديگري: «تهذيب التهذيب»، مال ابن حجر، شما در باره اين افراد به اين كتاب‌‌ها مراجعه كنيد، نام اين افراد همان گونه كه نقل كردم، مسلم اين روايت را نقل ميكند از فردي بنام: «وكيع»، او نقل ميكند از فردي بنام سفيان ثوري كه معروف است، او هم نقل ميكند از حببيب بن أبي ثابت، او هم نقل ميكند از ابو وائل، او هم نقل ميكند از ابو الهياج اسدي، او هم نقل ميكند از علي بن أبي طالب و عليّ عليه‌السلام هم از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل مي‌‌فرمايد.
1- شخصيت وكيع
راوي اول كه مسلم از او نقل ميكند بنام وكي، ابن حجر در تهذيب التهذيب ميگويد اين مرد در پانصد حديث خطا كرده، از كجا معلوم است كه يكي از خطاهايش در همين حديث نباشد، حتي ميگويد چندان آگاهي درست از زبان عربي نداشته و لذا نقل‌‌هايش قابل اعتماد نيست.
2- سفيان الثوري
در باره سفيان ثوري همه مي‌‌گويند مدلس بوده است، يعني تدليس مي‌‌كرده، مثلاً شيخي را كه نديده بود، روايت را به او منتسب مي‌‌كرد در حالي كه بين او و بين شيخ قبلي يك نفر واسطه بوده است، ولي براي اينكه قلّت و كمي واسطه را نشان بدهد، واسطه را حذف، و از آن شيخ قبلي نقل مي‌‌كرد، و تدليس بر خلاف عدالت است، يعني آدم مدلس قولش حجت نيست.
3- حبيب بن أبي ثابت
حبيب بن ثابت نيز گرفتار همين بيماري بوده كه سفيان الثوري به آن مبتلا بوده است، يعني تدليس در حديث، اصولاً محدثاني بودند مدلس.
انگيزه تدليس چه بود؟
ممكن است كسي بگويد كه چرا اينها در حديث تدليس ميكردند؟
براي اينكه در جامعه مقام و موقعيت بهتري پيدا كنند، يعني سند را كم ميكردند تا موقعيتشان به پيغمبر اكرم نزديكتر باشد.
4- أبو وائل و انحرافش از امير المؤمنين عليه‌السلام
اما ابوائل منحرف از امير المؤمنان بوده است، معناي انحراف براي شما روشن است و احتياج به توضيح ندارد.
5- أبوالهياج الأسدي
آخرين فردي كه از او نقل ميكنند، أبو الهياج اسدي است، من در باره او مذمتي نديده‌‌ام، اما در تمام صحاح ستّة فقط همين يك روايت را دارد، انساني كه فقط يك روايت نقل كند، معلوم ميشود كه اين مرد محدث نيست، و ما بايد به روايت محدثاني گوش بدهيم كه كار شان نقل حديث است، اما انساني كه در تمام صحاح ستّه، فقط يك حديث نقل كرده، اين نشان مي‌‌دهد كه كار اين آدم نقل حديث نبوده است، بلكه يك نخود بريز بوده و لذا در «علم الحديث» به حديث چنين افرادي اعتماد نمي‌‌كنند، اين بود بررسي سند حديث، عرض كردم كه «تهذب التهذيب» ابن حجر و « ميزان الإعتدال» ذهبي براي شناخت اين افراد را مطالعه كنيد.
پس اينها يا مدلس بوده‌‌اند و يا خطا كار، يا منحرف از امير المؤمنين يا فردي كه فقط يك حديث در تمام صحاح دارد و اين نشان مي‌‌دهد كه كار اين آدم نقل حديث نبوده است.
پس سند، معتبر نيست.
بررسي دلالت حديث أبو الهياج
بر فرض قبول كرديم كه سند حديث خوب است، حال سراغ دلالتش مي‌‌رويم:
متن حديث: «لا تدع تمثالاً إلّا طمسته، و لا قبراً إلّا قبراً مشرفا إلّا سوّيته» صحيح مسلم، 13/61، كتاب الجنائز، سنن ترمذي: 2/ 256.، باب ما جاء في تسوية القبور، سنن النسائي: 4/ 88، باب تسوية القبور.
هيچ تصوير (ذي روح) را ترك مكن مگر آنكه آن را محو كني، و نيز هر قبري بلندي را كه ديدي آن را مساوي و برابر ساز.
بايد به دو كلمه دقت كنيم، يكي به كلمه «مشرفاً»، ديگري كلمه «سوّيته»، اگر به اين دو كلمه دقت كنيم، مفاد حديث روشن ميشود.
«مشرف» از شرف است، به هر بلندي مي‌‌گويند شرف، ولذا سادات را مي‌‌گويند شرفا، چرا؟ چون نسب بلندي دارند، كوهان شتر را مي‌‌گويند شرف، چرا؟ چون بلندترين و بالاترين نقطهاي است در شتر، خانه‌‌هاي كه مي‌سازند، به آن نقطه بلنديش مي‌‌گويند: «شرف»، چرا؟ چون نقطهاي بلندي است، «ولا قبراً مشرفاً» قبر بلند، يعني قبر مرتفع و بلند، تا اينجا كلمه مشرفاً روشن شد.
حال بايد ببينيم كه:« إلّا سوّيته» يعني چه؟ كساني كه در لغت عرب وارد هستند، تسويه گاهي يك مفعول بر مي‌‌دارد و گاهي دو مفعول، مثلاً در «و نفس و ما سوّيها»، يك مفعول دارد، آنجا كه صفت خودش باشد، يك مفعولي است، مانند: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» (الشمس: ٧) نفس را تسويه كرد، آن نفس را تسويه كرد و به كمال رساند، يا در آيه ديگر ميگويد: «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُسَاجِدِينَ» (الحجر: ٢٩) «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ» (ص: ٧٢)
هر موقع اسكليت آدم تمام شد، يعني انسان روح درش دميده شد، سجده كنيد، كلمه «سوّي» اگر يك مفعول برداشت، تسويه صفت خودش است، خودش را تسويه كنيد كه به حد كمال برسد.
اما اگر بخواهد دو مفعولي باشد، صفت خودش نيست، بلكه مي‌‌گويند اين را با آن برابر كن، «سويت هذا بهذا»، اين دو تا نخ را با هم مساوي كردم، اين دو قالي را مساوي كردم، قرآن از مشركين نقل ميكند: «إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ» (الشعراء: ٩٨) شما بت‌ها را در اين جهان، با رب العالمين يكي فرض مي‌‌كرديد، در اينجا تسويه صفت خودش نيست، بلكه صفت قياسي است، اين با آن مساوي شد، اگر اين نكته را دقت كردي، در لغت عرب اين كلمه چنين است، يك مفعولي صفت خودش است، اگر بخواهد دو مفعول بردارد آن هم به حرف جر، صفت خودش نيست، بلكه مقايسه است، اين را با آن مساوي كردند.
آيا در اين حديث يك مفعولي است يا دو مفعولي؟ يك مفعولي است، «و لا قبراً مشرفاً إلّا سويّته»، ضمير بر مي‌‌گردد به قبر، اين قبر را تسويه كنيد، نمي‌‌گويد تسويه با چيز ديگر كنيد، اگر تسويه با چيز ديگر بود، قطعاً مفعول دوم به حرف جر مي‌‌آمد، حال اين آقا كه ميگويد قبر را بايد با زمين يكسان كرد، اينكه مفعول دوم ندارد، اگر مي‌‌گفت: «إلّا سويته بالأرض»، سخن شما درست بود، مثل اينكه گفته: «إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ»، درست است، اما نگفته سويّته بالأرض، بلكه گفته «إلّا سوّيته»، صفت خودش است، بايد اين قبر را تسويه كرد، معلوم ميشود روي قبر و سطح قبر اعوجاج و پستي و بلندي داشته، فلذا ميگويد سطح اين قبر را مساوي كن و از حالت اعوجاج در بياور، اتفاقاً نظر اماميه همين است كه قبر بايد مسطح باشد نه معوج و نه پشت ماهي، جناب آقاي قاضي القضات، جناب آقاي بريحه، شما عرب هستيد، اقلاً به قواعد و لغت عرب دقت كنيد.
اگر عليّ عليه‌السلام فرمود كه «إلّا سويّته بالأرض»، سخن شما درست بود كه بايد قبرها را با زمين يكسان كرد، ولي فرموده: «إلّا سوّيته»: دو مفعولي نيست، مقايسه در كار نيست، بلكه صفت خودش است، قبر را تسويه كن، يعني اگر اين قبر داراي اعوجاج است، آن را صاف كنيد، اتفاقاً شرّاح صحيح مسلم حديث را چنين معنا كرده‌‌اند، همگي با اين حديث استدلال ميكنند كه قبر بايد مسطح باشد نه معوج و نه پشت ماهي، شرّاح صحيح مسلم حديث را چنين معنا كرده‌‌اند، مي‌‌گويند:
باب «في تسوية القبر»، آنها كه محقق هستند، و در دوران گذشته حديث شناس بودند، باب في تسوية القبر، يعني قبر را تسويه كن، مثل اينكه قرآن مي‌‌فرمايد: « فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ» اسكليت آدم كه به حد كمال رسيد «فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ». صفت خودش است، اگر گفته بود، «ولا قبراً مشرفاً»، بلندي دارد، «إلّا سويته بالأرض»، حرف شما درست بود، مثل اينكه مي‌‌فرمايد: «إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ». اما كلمه بالأرض نيست، بلكه يك مفعولي است، يعني صفت خودش است، مقايسه در كار نيست، مانند: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» الشمس: ٧. قبر را تسويه كن، يعني قبر مسطح باشد، پستي و بلندي نداشته باشد، يا مكروه است يا حرام.
با اين حديثي كه سندش اين همه اشكال دارد و معيوب است، اصلاً در اين حديث، دلالت نيست، چگونه اين همه آثار اهل بيت را با كلنگ ظلم خراب كردند، اين گنبد و بارگاه را كه سال‌‌ها مسلمانان ساخته بودند خراب كردند، با استناد با اين حديث، قبة‌هايي كه بر روي قبور ائمه اهل بيت بود، روي قبر ائمه اهل بيت، قبابي كه روي قبر عباس بود، قبابي كه روي قبر خديجه بود، همه اينها را ويران كردند، لا اقل يك نگاهي به شرح صحيح مسلم كنيد، ببينيد كه جناب نووي چه ميگويد، ديگران چه مي‌‌گويند.
حتي نقل ميكنند يكي از دوستان ما در سفر مرد و از دنيا رفت، همه ما نشستيم و او را دفن كرديم، قبرش مسطح كرديم، چرا؟ چون در اسلام بايد قبر مسطح باشد و اين حديث را نقل ميكند: «و لا قبراً مشرفاً إلّا سوّيته». قبر را مساوي كن، قبر را تسويه كن.
فرض كنيد كه اين حديث ميگويد قبر را با زمين يكسان كن، چه كار دارد به قبه‌‌ها، چه كار دارد به خانه‌‌هاي كه ساخته‌‌اند كه زائرين بنشينند و قرآن بخوانند و حمد بخوانند، مي‌‌گويند قبر را با زمين يكسان كن، شما قبه‌‌ها و بارگاه را خراب كرديد، جاهاي كه مردم در آنجا قرآن مي‌‌خوانند خراب كرديد، اصلاً اين حديث چه ارتباطي به تخريب قبور و خانه‌ها دارد، اين خانه‌‌اي كه پيغمبر اكرم در آن مدفون است، از روز اول اين قبر در خانه بوده، چون آن حضرت را در خانه خودش دفن كردند.
علاوه بر اين، تسويه قبر با زمين، بر خلاف اجماع علماست، «الفقه علي المذاهب الأربعة» را مطالعه كنيد، همه فقهاي چهار مذهب مي‌‌گويند قبر بايد يك وجب از زمين بلندتر باشد، پس اين حديث حتي به نحوي كه شما معنا مي‌‌كنيد، علاوه براينكه بر خلاف اجماع است، ارتباطي به ويران كردن اين آثاري كه نشانه حضارت و تمدن و نشانه نياكان و بزرگان ماست ندارد.
انتهاي پيام/
سه شنبه 3 دي 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 163]
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها