واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
قدم كه از قدم بر می دارد، می گویند «شوكت»، «بركت» آورده. دخترك چندقدم كه بر می دارد ، چندسالی از زندگی اش می گذرد. دختری می شود برای خودش . خانمی می شود. نازش را می خرند . از همان اول این طور است. من و تو این طور بزرگ شدیم اما زیاد شنیده ام از دیگران. می گویند زن ها بهشان سخت می گذرد. ندیده ام ها.این طور می گویند.. پای حرف هركدام شان بنشینی ، یك دنیا غصه دارند. نفس شان گرم است اما از دهان كه بیرون می آید ، سرد و غصه دار می شود. گفتم ندیده ام. شنیده ام. شاید نفس من از جای گرم در می آید. نمی دانم... استاد كه وارد می شود، تا سرش را بخاراند و دفتر و دستك اش را باز كند؛ یكی بحث راه می اندازد. خوششان می آید. آن چه زودتر به ذهن شان می رسد همان «حقوق زن» است، بلد هم نیستندها! اما خوش شان می آید دیگر. از آن حرف های دهن پركن است، انگار. بحث نمی كنم . می شنوم. یكی از آن آخر كلاس می گوید: « در حق مان جفا كردند» . بغل دستی اش می گوید: «مردان ظالم اند». من فكر می كنم همه اش تقصیر مظلوم است. دو تا صندلی آن طرف تر، بهش می خورد ۴۰ سالی داشته باشد. مرد ساكتی است. گوش می دهد. زیر لب لبخند هم می زند. پسر كنار دستی اش می گوید : « چقدر حرف می زنند » شلوغ می شود. استاد چند باری روی میز می زند، پنج، شش جمله ای می گوید. ساكت می شوند، انتگرالش را درس می دهد... از من می شنوی! هیچ وقت پای این بحث ها نرو. تو برو دنبال كارت. همه اش می خواهند سرت گرم شود. شلوغ بازی است كه تو «خودت» نباشی، پی كارت نباشی. سوار اتوبوس می شوم. قسمت مردانه خلوت است. دو - سه تا زن می روند، می نشینند روی صندلی آن طرف میله ها. همه ساكت اند. اعتراضی نیست! شب یلدا، مردها دور هم جمع شده بودند، عمویم نقل مجلس بود. دخترعمویم هم شیرین زبانی می كرد، از میان حرف های مردانه شنیدم: «هرجا گره كور خورد بدان پای یك زن وسط است». ساكت بودم. دوباره شلوغ شد، بحث شان هم عوض شد. سینی چای را به دست پدر دادم، گفت: «الهی ! زنده باشی»، یادم افتاد آدم ها باید دل زنده باشند. دلم نمی خواهد كور باشم،نه این كه چشم هایم نبیند! دلم نمی خواهد دلم كور باشد. آدم باید دلش بزرگ باشد. نه این كه چون زنم،زیاد حواسم به دلم هست ها. نه! مرد بودم هم ، همین طور فكر می كردم! این را كه می گویم، از پدرم یاد گرفتم. حواس اش هست به مادرم كه از گل كمتر نگوید. می گوید: «آدم باید بنده باشد. زن و مردش فرق ندارد». دخترعمویم شیرین زبانی می كند... و من دلم می خواهدحرف بزنم . از خودم. از دختر ایرانی. بانوی ایران. از فكرش. كارهایش. دلم نمی خواهد كلیشه شوم. می خواهم بگویم. اینجا. همین... یادداشت: روزنامه ايران
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 247]