واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - نزهت بادی اینکه میگویند مسعود کیمیایی نتوانسته خود را با جامعه معاصر هماهنگ کند و با زمانه جلو برود و نگاهش به مسائل بوی کهنگی میدهد، به نظرم درست نیست. اصلا مشکل سینمای کیمیایی وابستگی نوستالژیکش به چاقوکشی و رفیقبازی و ناموسپرستی نیست که بعد طرفدارانش بخواهند با اصرار از نمونهها و مابهازاهای واقعی در جامعه امروز مثال بیاورند و منتقدان کیمیایی را به موارد زیادی از زد و خورد با چاقو و دعواهای ناموسی که مدام در صفحات حوادث روزنامهها میخوانیم ارجاع دهند. خیلی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما که مورد علاقه ما هم هستند، چند برابر فیلمهای کیمیایی خشونت، کشتار، درگیری و خونریزی دارند، اما ما هیچ وقت آنها را متهم به استفاده از فرهنگ لمپنی، لاتبازی و خشونتگرایی نمیکنیم. با وجود همه تغییرات زمانی و مکانی همچنان از هفتتیرکشیهای قهرمانان وسترن، شمشیربازیهای ساموراییها و آدمکشیهای گانگسترها لذت میبریم و اصلا هم به نظرمان کهنه و عقبافتاده نمی آیند. پس مشکلمان با سینمای کیمیایی چیست؟ مهمترین مسئله این است که فیلمساز بتواند در فیلمش تسلط و احاطه خود را بر تکتک اجزای مختلف نشان دهد و جهان مخصوص به خود را تحت کنترل درآورد، به طوری که اتفاقات و روابط و شخصیتها در چنین دنیایی متقاعدکننده به نظر برسند و منطق و انسجام درونی خود را حفظ کند. در چنین شرایطی دیگر اهمیت ندارد چقدر جهان درونی فیلم به واقعیتهای بیرونی وفادار است و یا اصلا در چه دورانی میگذرد و تا چه میزانی با مابهازاهای واقعیاش ارتباط دارد. چون فیلمساز توانسته ما را به درون جهان خودساختهاش ببرد و قانعمان کند در چنین دنیایی شخصیتها و روابط و ماجراهایشان به همین شکلی است که فیلمساز نشانمان میدهد. بنابراین نقدی که به بخشی از آثار کیمیایی وارد است، هیچ ربطی به علاقه و سلیقه و دغدغههای شخصی او در ارائه دنیای دلخواهش ندارد، بلکه به نحوه چگونگی و پرداخت آن مربوط است. یعنی اگر همین دنیا از لحاظ دراماتیک درست نمایش داده شود، هیچ کسی نمیتواند کیمیایی را بخاطر استفاده مداوم از تمها و عناصر مورد علاقهاش سرزنش کند. پس اینکه بگوییم یا دنیای آثار کیمیایی را دوست داریم یا نداریم، مواجهه درستی با فیلمهای او نیست. چون ممکن است ما این دنیا را دوست داشته باشیم، اما انتظارمان این باشد آن را در دل درام ببینیم و وقتی آن را در فیلمهای کیمیایی نمیبینیم یا به طور ناقص و پراکنده مییابیم، ارتباطمان با آثار وی دچار اختلال میشود. درواقع، مشکل سینمای کیمیایی از جایی شروع شد که به ارجاعات فرامتنی و پیامهای اجتماعی بیشتر از اصل سینما توجه نشان داد و درام و شخصیتپردازی و موقعیتآفرینی را که اتفاقا خیلی هم خوب بلد است، فدای تعهدات اجتماعی کرد و خود را موظف کرد نشانهها، ارجاعات و کدهایی در فیلمهایش قرار دهد که طرفدارانش از تکرار و کشف آنها لذت ببرند. اینکه او همواره مردمش را دوست دارد و دلش برای آنها میتپد، قابل احترام است، اما فیلمهای شاخص و درخشان او مواردی هستند که وی توانسته احساسات و واکنشهایش نسبت به جامعه و مردمش را در یک قالب دراماتیک سینمایی ارائه دهد و برای قصه و مقتضیات آن بیش از پیام، ارجاع و شعار اهمیت قائل شود. درواقع، هرجا او از این مسئله رها شده و خودش را فقط در اختیار جادوی سینما گذاشته، موقعیتهای جانداری ساخته که میتوان در آن خون و انرژی و گرمایی را دید که فقط خود کیمیایی میتواند آن را خلق کند. بنابراین، برخلاف تعبیر بعضیها نمیتوان سینمای کیمیایی را به خاطر اینکه هنوز دوست دارد به مفاهیمی چون رفاقت، خیانت، انتقام و مردمی از یک طبقه خاص بپردازد به کهنهگرایی و عقبگرد متهم کرد. او اگر به سینمای مورد علاقهاش یعنی رائول والش و فرد زینه مان و سام پکینپا برگردد، میتواند با همین مفاهیم، فیلم درجه یکی بسازد که در آن امکان نقد دنیای معاصر هم باشد. به هر حال او یکی از معدود کارگردانهایی است که میتواند قهرمان بسازد، آن هم قهرمانی که قدرت انتخاب و عمل کردن داشته باشد، هرچند بیشتر از روی احساس و غریزهاش باشد، نه نوعی درک و آگاهی عمیق و همه ما میدانیم در این زمانه چقدر به بازگشت و احیای قهرمانهایمان در سینما نیاز داریم. 5858
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 190]