تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):ارزش چهار چيز را جز چهار گروه نمى‏شناسند : جوانى را جز پيران، آسايش را جز گرفتاران...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826054141




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگوي سينماي ما با رضا يزداني موسيقيدان و آهنگساز


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: شايد بخشي از كار جديدم را "سانتانا" بنوازد/در فيلم جديد كيميايي هم حضور دارم سينماي ما - آرمين ابراهيمي: «رضا یزدانی» جوانی است مصمم و منعطف با بینشی عمیق و تسلطِ تحسین برانگیز بر موسیقی که با تنها سه آلبوم ( «شهرِ دل»، «پرنده بی پرنده»، «هیس» ) مسیر خودش را از سیلِ جنون آسا وٌ مصرفی ترانه و اجراهای سرسریِ یک شبه ی ساندویچی جٌدا کرده و به جایگاهی ارزنده وٌ شایسته رسیده است که خیلِ سرسامی از خوانندگان در طی این سال ها در حسرت آن سوخته اند.جایگاهی که نه با معیارهای صاحب نظرانِ گیج بلکه با اعتبار و محبوبیتِ موسیقی و صدای متفاوت او در سراسرِ این سرزمین و نزدِ مخاطبانِ هوشمندش سنجیده می شود.او با همین کارنامه طرفدارانِ فراوانی دارد که موسیقیِ خاص و رادیکالِ او را خوب می فهمند و ردپای هنرمندِ محبوب شان را در همه جا پی می گیرند.در دو سه سالِ اخیر رضا و «یغما گلرویی» با «مسعود کیمیایی» در دو فیلمِ متأخرش یعنی «حٌکم» و «رئیس» همکاری کرده اند.این مصاحبه نیز به بهانه ی موسیقی فیلم با رضا یزدانی عزیز انجام شده است. *** جنابِ یزدانی، از شروعِ فعالیت تان در زمینه ی موسیقی بگویید.از چه سال هایی شروع شد و به چه شکلی کامل شد.یعنی این سبکِ رادیکالِ نو در اجرا و سلیقه ی خاص از کٌجا آمد.با دوره کردنِ چه خواننده هایی.و در چه محدوده یی.البته واضح است که هیچ هنرمندی هیچ وقت موقعیتِ آفرینشگری اش را «کامل» نمی داند، اما به هر حال این شکلِ بدیع و طرزِ فکر خاص در به کار گرفتنِ صدا به عنوانِ یک تٌنِ فٌرمال (نه رنگِ برجسته یی که تمامِ بارِ معنایی و حسی را با خودش می کشد و اجازه ی رشد به هیچ کٌدام از عناصر اثر را نمی دهد) یک پیشینه یی دارد و من دوست دارم از این پیشینه بدانم. فعالیتِ هٌنری من به شکل حرفه یی با آهنگسازی برای «دادگاه جنجال برانگیز» و «اگر باران بخواهد» ساخته های «آرش آبسالان» در جشنواره های تئاتر سال های 77-78 شروع شد.در سال 79 اولین آلبوم ام «شهر دل» با اشعارِ مولانا در سبکِ «پاپ-راک» منتشر شد.بعد از آن «پرنده بی پرنده» و در سالِ 85 هم آلبومِ «هیس».این نوع سبکِ ساختاری هم که گفتید بیشتر به واسطه ی سابقه ی شنیداریِ موسیقی در زندگی من به وجود آمده.کارهای «پینک فلوید»، «کَمِل»، «د دورز» و خِیل بیشماری از گروه ها و خواننده های سبک راک. و البته گروه های سبک «متال». «آیرون میدن» و «جوداسپریست» و «متالیکا» و کارهای دیگرِ این سبک به شکل متفرقه.اما نسبت به قطعه های داخل نمی شود گفت تأثیر یا کمک زیادی به سلیقه ی من کرده باشند.اما کارهای «اصلانی» و «فروغی» و «فرهاد» را دوست دارم.این سبک خاص رفته رفته به وجود آمده.مثلا توی شهر دل چنین چیزی نیست اما با پرنده بی پرنده کم کم شروع می شود و در هیس هم که به تکامل نزدیک می شود. به عقیده شما چرا برخی از موسیقی دانان در زمینه موسیقی فیلم هم موفق هستند؟ به دلیلِ اِشرافٌ بر فٌرم و کٌلیتِ موسیقی است یا کیفیتِ این دو توفیر دارد و برای پیشروی در هر کدام از این ها بایست تجربه ی مٌجزا وٌ جٌداگانه یی کسب کرد؟ مسلما همینطور است.بایست در سینما دست داشته باشند، فیلم های خوب دیده باشند.سینما را بفهمند.از پس بیان کلیت اثر با موسیقی بربیایند.اما مقوله ی تیتراژ یعنی موسیقی تیتراژ با موسیقی متن متفاوت است.اقبال و کارآمدی موسیقی تیتراژ یا «سآوندتراک» ابتدا به متنِ ترانه وابسته است که بایست داستانِ فیلم یا یک برشی از آن را بیان کند.و بعد البته به برداشت خواننده و آهنگساز هم مربوط است.اما درباره موسیقی متن قضیه شکل دیگری دارد.در این زمینه آهنگساز حتما باید با اثر همخوان باشد.باید کاملا با اثر زندگی کند و بتواند حس اصلیِ آن را با فضاسازی اش کامل کند.در این زمینه تجربه ی قبلی و تبحرٌ توانایی در خودِ سینما و درکِ آن بسیار حائز اهمیت است.اما کسی که بر کلیت موسیقی وارد باشد راحت تر میان موسیقی و تصویر و مقوله ی پیچیده ی موسیقی متن پل بزند. آیا به کار در زمینه ی موسیقی فیلم علاقه مندید؟ در حال حاضر چه کار سینمایی یا تلویزیونی در دست دارید؟ آیا مایلید به صورتِ تخصصی تر و مثلاً صرفاً در حوزه ی ساختِ موسیقی متن و نه اجرا وٌ خوانش فعالیت کنید؟ نه.در حال حاضر نه.چون از حوصله ی من خارج است.به سختی می توانم با این شکل از اجرا کنار بیایم.اما خٌب، درباره ی موسیقی تیتراژ فرق می کند. از آهنگسازانِ سینمای خارج چه کسانی را و با چه کار مشخصی می پسندید؟ همینطور در داخل؟ همینطور که گفتم چون چندان به این حوزه علاقه مند نیستم کارها را خیلی کم دنبال می کنم. با وجودِ این که پس از انقلاب سال ها در ایران Soundtrack فیلم نقشِ منفعل و بی روحی داشته و خوانندگان هم در مواردِ بعید و نادر اقدام به یک سری اجرای ناقص و مٌثله کرده اند، این حوزه را در چه وضعیتی می بینید؟ چه راه هایی برای پیشرفت و بالندگی آن می شناسید؟ در حال حاضر به نظر من موسیقی پاپِ رایج به سینما نفوذ کرده و تأثیر خیلی بدی روی سلیقه ها گذاشته.دیگر مخاطبان این آثار حتا در سینما و مخصوصا تلویزیون هم انتظار برخورد با همان نوع موسیقی پاپ را دارند.کارهای خیلی سطحی و ضعیف که هیچ حرف تازه یی برای گفتن ندارند.برای پیشرفت اش جٌز خودِ پدید آورنده گانِ سینما چه کسانی می توانند به آثار خود کمک کنند؟ خودِ کارگردان ها بایست سلیقه ی خوبی داشته باشند.نه این که به جریان و جریان زده گیِ این محیط که موسیقی مصرفی پاپ به وجود آورده – و البته به سرعت هم فروکش می کند - تن بدهند.آقای «کیمیایی» یکی از آن کسانی است که موسیقی فیلم را خوب می شناسد و بلد است چه طور و چقدر از آن در اثرش استفاده کند.حالا ممکن است آهنگساز موزیک یک صحنه را مناسب در نیاورده باشد.ملودی و تنظیم ها باید بتوانند حالٌ هوای ژانرِ فیلم را منتقل کنند.مثلا سر ساختِ «حٌکم» در سکانس جشن آقای کیمیایی از من پرسیدند که برای آن صحنه قصد دارم چه کاری را اجرا کنم.گفتند آن ساختمان نمونه یی از جامعه ی بی طبقه وٌ ناهمگون ماست.از من پرسیدند و در فاصله ی شام یا استراحت بود که من دو قطعه را پیشنهاد دادم و ایشان پسندیدند و بعد منٌ گروهم قطعه ها را تمرین کردیم و به شکل زنده اجرا شد... یعنی «آوازه خون» را زنده اجرا کردید؟ بله.زنده اجرا کردیم.من برای موسیقی تیتراژ پایانی حکم برنده تندیس «حافظ» شدم.به این دلیل که آقای کیمیایی به موسیقی تسلط دارند و دست من را برای این کار باز گذاشته بودند. قطعه حکم در واقع موسیقی بی کلامِ «لاله زار» بود که با ترانه ی «حکمِ» «یغما» ضبط صدا شده بود؟ بله، دقیقاً.ما روی موسیقی بی کلامِ لاله زار ترانه یی را که یغما برای حکم نوشته بود اجرا کردیم. دو روز پس از تماشای فیلم. نظرتان راجع به نقش اٌسطوره ها در موسیقی چیست؟ مثلاً آقای « فرهاد مهراد» از یک زمانی به بعد از هیأتِ یک خواننده ی ساده ی پٌر طرفدار خارج شدند و به اٌسطوره ای با تمامِ وجوهِ آن مبدل گشتند.نقشٌ تأثیر اٌسطوره ها بر موسیقی زمانه و پس از خودشان چیست؟ و جٌدا از تعاریفِ قراردادیِ کم و بیش ثابت فکر می کنید چه طور هنرمندی به این درجه می رسد؟ وَ آیا این اصلا خوب است که هنرمندی به واسطه ی شخصیت اش دست نیافتنی بشود؟منظورم معرفتٌ خلاقیت نیست. اسطوره شدن به نظرِ من شرایطِ خاصی می خواهد.فاکتورهایی لازم دارد.ابتدا این که مؤلف باشی. مٌهر و امضا داشته باشی. بعد این که صدای خاصی داشته باشی.ترانه هایت را با وسواس انتخواب کنی.گروهِ تنظیم و اجرای خوب داشته باشی.گروهی که با تمامِ وجود کار کنند.فرهاد دارای استقامتِ تازه یی بود. صبر ویژه یی داشت. من به شخصه، در کارهایم سراغ ترانه هایی رفتم که کسی جرأت اجرایش را نداشت.ترانه هایی که معلوم نبود مجوز می گیرند یا نه.فروشی خواهند کرد یا نه. اما حالا مثل این که کم کم این موضوع دارد روشن می شود.کم کم ساکنین این سرزمین دارند متوجه حضور یك مٌدل ویژه یی از موسیقی و اجرا می شوند. این مٌدل ویژه بیشتر به دلیل جنس خاص صدای شماست؟ ممکن است. مثلا آلبوم پرنده بی پرنده حالا دارد دوباره جان می گیرد. فکر می کنم دلیلش این باشد که آلبوم پرنده بی پرنده خیلی از زمانه ی خودش جلو بود.خیلی نو بود.برای زمانه و سلیقه ی معیوبِ مردمِ دوره اش خیلی بدیع بود.طوری که قادر به درک کردنشان نبودند. من در «مرگ تدریجی یک رویا» سعی کردم از آن تحریرهای خاص خودم فاصله بگیرم تا مخاطبان اثر بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.فکر می کنم... : پس به همین دلیل است که فروش پرنده بی پرنده دوباره از سر گرفته شده.چون این آلبوم بدون چنین پیش زمینه ی برای خیلی ها سخت فهم، و صدا و موسیقی شما برای ایشان غیر قابلِ هضم بوده.چون این ها از نظر من اغلب تعدادی آدم ساده هستند که نهایتِ اطلاعاتشان این است که در اینترنت عکس های «بریتنی اسپیرس» را جستجو کنند! به هر حال هر سلیقه یی نیاز به پرورش دارد. چه کسانی در یادگیری موسیقی، بالنده گی تان و همینطور رسیدن به این موقعیتِ ویژه ی خلقت هنری اهمیت داشته اند؟ مشخصا چه چیزهایی از ایشان یاد گرفته اید؟ شخص خاصی نبوده. خودم موسیقی را یاد گرفته ام. به تنهایی. برای یادگیری گیتار چند جلسه با «فرشید اعرابی» کار کردم و بعد به عنوان خواننده در گروهی که داشت مشغول شدم.موسیقی را هم آنجا یاد گرفته ام.سازها را آنجا یاد گرفتم.گیتار و درام و سلفژ را همانجا یاد گرفته ام. خیلی برایم جالب است.مثل خواننده های افسانه ییِ راکِ دنیا که همینطور داخل یک گروهِ رٌشد کردند و... بله.ما موسیقی خوبِ دنیا را کار می کردیم. ما موسیقی درجه یک دنیا را کار می کردیم. پینک فلوید می زدیم. «کارلوس سانتانا» می زدیم... پس یک گروهِ چرب و زیرزمینیِ واقعی. من در دلِ همین گروه موسیقی یاد گرفته ام.البته سال ها پیش تئوری هم خوانده ام، اما راستش، چندان به کارم نمی آید. خانواده ی من اصلا اهل موسیقی نبودند. پدرم یک پزشک بود. بنابر این من به تنهایی رشد کردم و همه چیز را با وجودِ خودم تجربه کردم. همه ی ما می دانیم که شما در سبک «راک» و البته «راک-پاپ» فعالیت می کنید.و این راک البته کم کم از حصارهای محدودِ «راکِ فارسی» فراتر رفته است. كٌدام یک از هنرمندانِ این سبک برای شما اهمیت دارند؟ این سبک در داخلِ ایران چه وضعیتی دارد؟ و آیا هنرمندِ شاخصی در این زمینه سراغ دارید؟ نگاه تان نسبت به سبکِ اسرار آمیزٌ گٌسترده –و ناشناخته ی- «بلوز» چیست؟ در قطعه ی «آوازه خون» تَه مایه های فٌرمی بلوزِ مٌدرن (که در کارهای «گری مور» و آثار متأخر «کلاپتون» مثلا بازسازی قطعات «رابرت جانسون» در «فصل های برای رابرت جِی جِی» یا «من و آقای جانسون» یا اجراهای «بی بی کینگ» از کارهای گذشته اش در «طلا» و «من و دوستانم» وجود دارد) قابل ردگیری است.قبول دارید؟ و آیا مایلید در این سبک اجرا کنید؟ مثلا وسوسه نشده اید با این تسلطِ ویژه یک کارِ کلاسیک با دایره ی سازهای محدود به سبکِ «هاولین وٌلف» یا «جان لی هوکر» اجرا کنید؟ ممنون.من موسیقی راک و متال زیاد گوش می کردم.و گوش می کنم.در داخل «کاوه یغمایی» و کمی هم «کیوسک».گروهِ کیوسک.من چند شاخه ی مختلف از راک مثل «سافت راک» «هارد راک» و «راک اند رول» اجرا کرده ام.آوازه خوون هم بیشتر راک اند رول است.البته قطعه ی بلوز هم دارم که متأسفانه مجوز نگرفته و قابل انتشار نیست.موسیقی بلوز را هم دوست دارم.گفتم که بلوز کار کردن با این شرایط خیلی دشوار است.هم به دلیلِ فرم سبک و هم طبیعتا ماهیت ترانه های مورد نیازش. دیدگاهِ شما –به عنوانِ یکی از مهم ترین خواننده گان با وسواسِ امروز- نسبت به موسیقی زیرزمینی بسیار حائز اهمیت است. کلیتِ این پدیده را چه طور می بینید؟ و آیا آن را به نفع موسیقی می دانید؟ مسلما در این محیط آزادی عمل بیشتر و به دلیلِ امکان حضورِ هر حٌجره دارِ بی سوادی خلاقیت کم تر است. آیا اعتبارِ خواننده های این پدیده به دلیلِ عدمِ وجودِ منفعتِ مالی و ارتباط پیگیرٌ متعهدانه مخدوش می شود؟ آیا این جریان به دلیلِ ارائه دادنِ هنرمندانی مثل «محسن چاوٌشی» که برای فیلم هم خوانده اند وَ از سطح ابتدایی خواننده ی زیرزمینی به یک خواننده با طیفِ گٌسترده یی از مخاطب تبدیل شدن جریانِ قابلِ توجهی ست؟ به نظر من موسیقی زیرزمینی به هرجٌ مرجِ عجیبی تبدیل شده.هر کس که به کامپیوتر و چند تا سَمپِل دسترسی دارد می خواند و این خب چندان قشنگ نیست.اما این پدیده وجود دارد و به نظر من خود به خود از بین می رود.چون موسیقی مصرفی تا اندازه یی قابل استفاده است.چون هدف خاصی در میان نیست.و این مملکت استار پرور نیستٌ این برای اغلب خواننده های زیرزمینی که چنین قصدی دارند مشکل ایجاد می کند.شامل همه هم نمی شود.چون یکسری فاکتورهایی وجود دارد.و یکسری هستند که از دلِ این مرداب بیرون می آیند.مثل چاوٌشی.به دلیل موسیقی پاپیولار و ترانه هایی که می خواند. مثل «محسن نامجو» که یکی از بهترین سلیقه های امروز را در موسیقی ارائه داده. بله.نامجو به دلیل گسترده گی صدا و تسلط اش بر موسیقی سنتی یک استثناست. به نظر من نامجو یک هنرمند آزاده وٌ خوش فکر است که در همان راهی که شما حرکت می کنید ساختار شکنی می کندٌ خیلی جلو تر از دوره اش زنده گی می کند. «بیان» را در موسیقی چه طور تعریف می کنید؟ محتوای یک اثر را صرفاً متکی به حس می دانید یا با جا به جایی و تغییر تکنیکٌ فٌرم های ثابت هم می شود به حس و ارائه ی درونی محتوا کمک کرد؟ حس برای من خیلی مهم است.تنها روی حس خودم پیش می روم.فقط می توانم بگویم که روی حس ام حرکت می کنم.تکنیک که صد در صد هست، خیلی هم مفید است، اما من تنها روی حس ام پیش می روم.مطمعنا می شود با استفاده از یکسری تکنیک حس را منتقل کرد. کار با «مسعود کیمیایی» در «حکم» و «رئیس» چه طور بود؟ آیا این همکاری ادامه خواهد داشت؟ همکاریِ خیلی عالی ای بود.خیلی عالی.برای من خیلی مهم بود.در سرزمینی که نه می شود در رادیو فعالیت کرد نه در تلویزیون هیچ جایی برای عرضه وجود ندارد.هنرمندانی هم که خارج از جریانِ بازاری روز کار می کنند بیشتر در این تنگنا گرفتار هستند.کار با کیمیایی خیلی خوب بود چون او یک رفیقِ واقعی است. دست من را باز می گذاشت و البته نظراتِ خیلی دقیقی روی موسیقی و اجرا داشت.در کار جدیدشان هم یک سکانس برای من نوشته اند و مطمعناً اجرایی هم در کار خواهد بود. فیلم نامه را خوانده اید؟ بله. به دلیلِ پرستیژ و شکلِ ویژه ی استایل و ژست هایتان، با کمی ممارست، به خوبی می توانید از پس بازی نقش های غیرقابلِ اجرای سخت بر بیایید، چون شدیداً حسی واکنش فیزیکی نشان می دهید و همین خِسَت در تنوعِ حرکات می تواند امتیاز مهمی باشد.دوست دارید هنرپیشه باشید و بازی کردن را ادامه بدهید؟ در نقش های محوری و مهم تر؟ بازی محسن نامجو در «چند کیلو خٌرما برای مراسم تدفین» را دیده اید؟ فکر می کنید موسیقیدانی مثل «محمدرضا گٌلزار» در این سال ها بازی های پیچیده وٌ دل انگیزی ارائه داده؟ این را آقای کیمیایی سرِ «سربازان جمعه» هم به من گفتند.حتا قرار بود نقش یکی از سربازها را –که خواننده است- بازی کنم.چند پیشنهاد هم برای بازی بهم شده است. نقش های اصلی؟ بله.چند نقش اصلی و چند نقش محوری.گفتی بازیِ نامجو؟ بله.توی فیلم چند کیلو خرما... نه متأسفانه ندیده ام.از بازی های گٌلزار هم فقط «بوتیک» را دیده ام که در آن خیلی خوب بود. بازی «بهرام رادان» را خیلی می پسندم و اعتقاد دارم او جدا از ظاهرش بازیگر خوبی هم هست.سیمای خوبی دارد اما بازیگر خیلی خوبی هم هست. کار با «یغما»ی عزیز چه تأثیری روی موسیقیِ شما داشته است؟ شٌده با واژه های او به الهام و زایشِ بداعت در کار با نٌت ها برسید؟ شده واژه ها با خود نٌت بیاورند؟ تا چه اندازه به حجمِ گٌسترده ی ملودی و تک نوازی گرایش دارید؟ آرپژهای بخش نخستِ «شمال» -و طبیعتاً کٌرال- به کامل ترین شکل جای ملودی را پٌر می کنند، به تعدد حضور ملودی اعتقاد دارید یا با تناسب که البته در شکلِ متین اش چندان هم کهنه و خسته کننده نیست گرایش دارید؟ مسلما من که دو آلبوم ام را با ترانه های یغما اجرا کرده ام به او بسیار اعتقاد دارم.واژه های یغما سخت هستند اما من این نوع واژه های سخت را هم می پسندم.از مشخصات بارز یغما این است که خیلی خیلی زیاد کار می کند و در هر مورد ترانه دارد.در مورد سینما.در مورد رفتگر.در مورد... پٌر کار است و اگر بهترین ترانه سٌرای داخل ایران است شاید به همین دلیل هم باشد.چون تجربه های جدیدی دارد که کم تر کسی به دنبال اش رفته.یک قطعه ی خوب لزومی ندارد پٌر نٌت باشد.ملودی و نٌت ها همین که به فضای ترانه بخورند و تکراری نباشند به نظرم کافی است. پس پیچیده گی و پٌر باند بودن پرنده بی پرنده به تنظیم قطعات مربوط است. بخشی از آن ها به همین دلیل است. «هیس» را خودتان برای اٌرکستر تنظیم کرده اید.پس از کار با «حمیدرضا صدری» که تنظیم های درخشانی برای شما ثبت کرده چنین کاری چغدر سخت بود؟ البته واضح است که منظورم محدودیت توانایی های شما نیست، بلکه تا چه اندازه تداومِ فضا میانِ «پرنده بی پرنده» و «هیس» برای شما اهمیت داشته است؟ آیا ممکن است کارِ بعدی تان با این دو و همینطور با «شهر دل» متفاوت باشد؟ کار جدیدم با همه ی این آلبوم ها متفاوت است.هم از لحاظ ملودی هم تنظیم و هم اجرا.گیتار الکتریک یکی از ترانه های لاتینِ این مجموعه را هم قرار است سانتانا بنوازد. کارلوس سانتانا؟ جداً؟ بله.کار را شنیده وٌ پسندیده.قرار است اجرا کند و اگر به موقع به دستِ ما برسد در آلبومِ جدیدم استفاده خواهد شد. تا چه اندازه یی به ترانه ی اجتماعی علاقه دارید؟ همانطور که یغما از کتاب های «تنها برای تو می نویسم بی بی باران» و «بی سرزمین تر از باد» تا کتاب «تصور کن» از ترانه های عاشقانه دور شده و بیشتر آثارش به سمتِ محدودیت ها و تناقض های اجتماعی رفته اند شما هم در این مسیر حرکت کرده اید؟ مسلما.من به ترانه های اجتماعی بسیار علاقه مندم و فکر می کنم حرف های تکراریٌ قطعاتِ عاشقانه ی زرد کافی باشد.دیگر وقتش نیست حرف های نو بزنیم؟ از سرنوشتِ «والیوم 10» و «قهر» بگویید. و این که آیا آلبومِ جدیدی در راه است و می توانیم راجع به آن اطلاعاتی داشته باشیم؟ بدانیم کدام یک از قطعاتِ ترانه سرای بزرگ یغما گلرویی در این مجموعه اجرا شده اند و به چه سبک و در چه مدت؟ دغدغه‌های شما یا مهم ترین دغدغه تان در موسیقی چیست؟ : قهر را که آقای «شماعی زاده» اجرا کرد و بنابراین با این که بنده پیش از ایشان این قطعه را اجرا کردم موقعیتِ خوبی برای عرضه اش نیست.به والیوم 10 هم مجوز ندادند و این ترانه هم بایگانی شد.چون من مجموعه یی دارم که تعداد ترانه های بایگانی شده ام هستند.والیوم 10 هم یکی از آن هاست. قطعه ی فوق العاده یی ست.به نظر من یکی از بهترین های این چند سال است. رضای عزیز وقت ات را بیش از این نمی گیرم.در انتها اگر حرفی برای گفتن مانده مشتاقم بشنوم. حرف خاصی نیست.امیدوارم روزی برسد که مردمِ ما در هر موقعیتی موسیقی همان موقعیت را گوش بدهند.در ماشین یک موسیقی.در خلوط یک موسیقی. و در مهمانی هم یک موسیقی.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 496]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن