تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):مومن برای مومن برکت و برای کافر، اتمام حجت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799440449




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

در آستانه روز خبرنگار «مهدی خوانساری» رفت، بی‌آنکه کسی به صداقت قلبش پی ببرد


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: در آستانه روز خبرنگار«مهدی خوانساری» رفت، بی‌آنکه کسی به صداقت قلبش پی ببرد
خبرگزاری فارس: «مهدی خوانساری» رفت، بی‌آنکه کسی به صداقت قلبش پی ببرد
«مهدی خوانساری» رفت بی‌آنکه کسی به صداقت قلبش پی ببرد و آسمان ابری‌ چشمانش را ببیند، شاید ترجیح داد در آستانه روز خبرنگار همکارانش دست به قلم برده و در فراقش دلیلی برای ابری بودن حال و هوای چشمانشان پیدا کنند.

در گذرگاه زمان، خیمه شب بازی دهر، با همه تلخی و شیرینی خود می‌گذرد...  عشق‌ها می‌میرند، رنگ‌ها رنگ دگر می‌گیرند... و فقط خاطره‌هاست که چه شیرین و چه تلخ، دست ناخورده بجا می‌مانند. ساعت 8 صبح روز پنجشنبه بود، وقتی به خبرگزاری رسیدم، هنوز هیچکدام از همکاران نیامده بودند، من و تحریریه بودیم و سکوت محض و سنگینی که در فضا حاکم بود، بی‌اختیار منتظر یه اتفاق بودم، انگار می دانستم قرار است یک اتفاقی من را غافلگیر کند، تلفن زنگ خورد، از پشت گوشی صدایی حامل خبری بود، خبری که کاش هیچ وقت نشنیده بودم...!! بسیار اندوهبار و دردناک، صدایش می‌لرزید و حرف می‌زد...! *‌خبر این بود: «مهدی خوانساری دیشب ایست قلبی کرده...»!! خبری که باور آن در حالی که روز قبلش «مهدی» را سرحال و با نشاط با آن خنده‌های ملیح و دوست داشتنی دیده بودی بسیار سخت و غیرقابل باور بود، اما حقیقت داشت، دست و پایم را گم کرده بودم، نمی‌دانستم چه باید بکنم، به چه کسی باید خبر دهم، موبایل آقای کربلایی مدیرمان هم در دسترس نبود، باید کاری می کردم، بالاخره تصمیم گرفتم خبر را در کانال تلگرام سرویس اداره‌کل استان‌ها ارسال کنم...! و این خلاصه ماجرای اون روز پنجشنبه تلخ بود... چه روز پر استرس و غمباری بود...!! آری...! «مهدی» دیگر بار سفرش را بسته و عزم خود را جزم کرده بود که از پیش ما برود، چنان سریع و ناگهانی که حتی با ما که چندین سال در کنارش خاطره‌ها داشتیم خداحافظی نکرد، حتی نشد ازش حلالیت بطلبیم به خاطر ناراحتی‌ها و دلخوری‌هایی که از ما داشت...! «مهدی» آنقدر سریع چشم‌هایش را بسته بود که حتی دوست نداشت طلوع خورشید روز جمعه را ببیند، مثل اینکه دیگر تاب و تحمل ناملایمت‌ها را نداشت. * روزی غمبارتر از پنج‌شنبه و اما امروز شنبه اول هفته نیز به مانند روز تلخ پنج‌شنبه دوباره به محل کار آمدم، اما صندلی و میز کار «مهدی» را خالی دیدم، مانیتورش خاموش بود، چه صحنه دلگیر و غمباری....! فقط دسته گل سفیدی با روبان مشکی بجای «مهدی» گذاشته بودند..!! بی‌اختیار اشکم جاری شد...! فکر اینکه امروز همه همکاران مثل همیشه آمده‌اند و در پشت سیستم‌هایشان مشغول کار هستند اما «مهدی» در گوشه‌ای از بهشت‌زهرا زیر خروارها خاک خوابیده، من را دیوانه می‌کند... چگونه باور کنیم؟  چگونه باور کنیم که دیگر صدای «صبح‌بخیر» گفتن‌های آمیخته با خنده‌هایش را دیگر نمی‌شنویم...؟! «مهدی جان...!» چگونه باور کنم که رفته‌ای...؟ هرچه ذهنم را برای پیدا کردن عباراتی جستجو می‌کنم تا برای نبودنت بنویسم، چیزی جز گرمی ردپای اشک روی گونه‌هایم را حس نمی‌کنم. «مهدی جان...!» چه آرام و بی‌‌سر و صدا رفتی.... دیروز می‌خندیدی اما چشم‌هایت نگران آینده «هلیا» بود، نگران روزهایی که در پی‌اش می‌دویدی و اکنون چه در سکوت نگرانی‌هایت را به آسمان سپردی...! چه غریبانه و ناباورانه می‌روند آنان که دوستشان داریم... و فقط خاطرات است که می‌ماند و ما تنها تسلیم خواست پروردگاریم. می‌گویند اعتبار آدم‌ها به بودنشان نیست به دلهره‌ای است که بعد از نبودنشان حس می‌شود، تو رفتی و حسرت را برای همیشه در دل دوستان و همکارانت بجا گذاشتی. «مهدی جان» تو رفتی اما ما را با گریه‌های‌های گاه و بیگاه دختر سه ساله‌ات تنها گذاشتی و اکنون آمرزش خداوند دعای من برای توست، آرام بگیر که همه با وجودت آرام بودند. زمین کوچک نیست، دل ما تنگ و نفس سنگین است... کاش می‌شد آموخت که سفر نزدیک است، خاطر خاطره‌ها را نبریدش از یاد کاش یک فاتحه مهمان شقایق باشیم...! «مهدی عزیز...» یادت همیشه در قلبم خواهد بود ....... روحت شاد رفیق..!! از طرف همکار و رفیق چند ساله‌ات محسن صادقی انتهای پیام/صا

95/05/16 :: 14:02





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن