تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 16 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):هر کس عبادت خالصش را برای خدا بالا بفرستد، خدا بهتریم مصلحت را برای او نازل می ک...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799584834




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شما قابل احترام نیستید/ شهیدی که شکنجه گران ساواک را دیوانه کرده بود!


واضح آرشیو وب فارسی:شهیدنیوز: شهیدخبر(شهیدنیوز): بخاطراینکه درِاتاق یکی از ساواکیها را که با پا باز کردم، هفت ساعت تمام مرا شکنجه کردند. به جرم اینکه چرا به ما احترام نگذاشتی. من گفتم :"شما قابل احترام نیستید.شهید علی آقا ماهانی در سال ۱۳۳۶ در کرمان به دنیا آمد و دوران ابتدایی را در شهرستان کرمان گذراند و در همین دوران پی به جنایت های رژیم ضد اسلامی شاه برد. مبارزات خود علیه رژیم را گسترش داد و بسیارفعال بود و هنگام جنگ به عنوان مسئول واحد مخابرات لشکر ۴۱ ثارالله خدمت می کرد و در تاریخ ۱۳۶۲/۵/۸ درعملیات والفجر ۳ به شهادت رسید. به چند خاطره از دوران انقلاب از این شهید بزرگوار اشاره می کنیم: شما قابل احترام نیستید به ملاقاتش در زندان ساواک رفته بودم، دیدم صورتش سیاه شده. گفتم:"چی شده ؟"گفت:" به خاطر اینکه درِاتاق یکی از ساواکی ها را که با پا باز کردم، هفت ساعت تمام مرا شکنجه کردند، به جرم اینکه چرا به ما احترام نگذاشتی. من گفتم:"شما قابل احترام نیستید." راوی: خواهر سردار شهید علی آقا ماهانی گاهی در شبانه روز، هفت ساعت سر پا نگهم داشتند ساواک برای اینکه روحیهٔ مرا خرد کند، خیلی تلاش می کرد. شب ها که می خوابیدم، موش های بزرگ صحرایی را در سلول ها رها می کردند. این موش ها با سرو صدا و جیغ های وحشتناک از سرو کولم بالا می رفتند. اما من فقط نگاه می کردم. آنها منتظراعتراض من بودند. گاهی در شبانه روز، هفت ساعت سر پا نگهم داشتند، اما حسرت یک پلک زدن را هم به دلشان گذاشتم. موقعی که شروع به زدنم می کردند، با صدای بلند شروع به خواندن قرآن و گفتن ذکر می کردم که واقعاً دیوانه می شدند. شکنجه گرها در این مورد خیلی حساس شده بودند، آنچنان که بعضی وقتها آنقدر اعصابشان به هم می ریخت که با یکدیگر دعوایشان می شد و به هم فحش می دادند. من در این لحظات غرق لذت می شدم. از خاطرات سردار شهید علی آقاماهانی آثارشکنجه در صورتش هویدا بود/ توان ایستادن نداشت اوایل سال ۵۷ بود که در پادگان خرم آباد، ایشان مشکوک شدند و به شهر کازرون منتقلش کردند. اما آنجا هم دست از فعالیتهای ضد رژیم برنداشت. ازعمده ترین فعالیت های او تا آنجا که بعداً مطلع شدیم، دست نویس کردن اعلامیه های حضرت امام خمینی (ره) و پخش آن بود، که به حدی قوی عمل می کرد، که بعدها شنیدیم بر اثرهمین فعالیت ها چندین بار در کازرون تظاهرات انقلابی به وقوع پیوسته بود. در همین سال هم بود که دستگیر و به زندان ساواک افتاد، که عامل شناسایی او فردی بود که در یزد دستگیر و اعتراف کرده بود. ما هم در همین زمان مدتی از او بی خبر بودیم. تا روزی که موتور سواری به در خانه آمد و گفت من اهل شیرازم. سپس بدون اینکه اجازه سوالی بدهد، خیلی کوتاه ادامه داد برادر شما را ساواک دستگیر کرده و الان در پادگان کازرون است. بعد به سرعت دور شد. من بدون اینکه خانواده را در جریان قراربدهم، فوری به طرف کازرون راه افتادم. آن روزها در کازرون حکومت نظامی بود و زندانی های سیاسی را در پادگان نگه می داشتند. قبل از رفتن به پادگان، با کسی آشنا شدم که مرا به مسجدی برد. واردمسجد که شدیم، به طرف آقایی رفت و آهسته چیزهایی گفت. بعداً فهمیدم پسر آیت الله دستغیب است و با آیت الله محلاتی فعالیت مخفیانه دارد. آن روز سرانجام به کمک آنها توانستم با علی آقا ملاقات کنم. وارد پادگان که شدم، غروب بود و باران شدیدی می بارید. دقایقی که زیر باران ماندم، چند نفر با لباس شخصی آمدند و کناری ایستادند. بلافاصله علی آقا را هم در حالی که دستهایش را از پشت با طناب بسته بودند، در میان عده ای سرباز آوردند. آثار شکنجه در صورتش هویدا بود. توان ایستادن نداشت. انگار تا توانسته بودند، با مشت به صورتش زده بودند. وقتی مرا دید، افتاد میان گل و لای محوطه ی پادگان. به من گفته بودند که نباید هیچ حرفی بزنی؛ فقط او را ببین و برگرد. طاقت نیاوردم. به طرف یکی از آنها که لباس شخصی پوشیده بود، رفتم و گفتم: خدا را خوش نمی آید که این جوان را این قدر شکنجه کنید. یک دفعه علی آقا با صدای بلند فریاد کشید:"حسین التماس نکن". "التماس نکن". همین روزها آقا تشریف میاره، من هم آزاد میشم، تمام کشور آزاد میشه. حرف علی آقا تمام نشده بود که گروهی سرباز ریختند و با قنداق تفنگ شروع به زدنش کردند. دیدم دارند می کشندش؛ خودم را انداختم روی علی آقا که ضربات کمتر به او آسیب برساند. آن روز چند جای سرم شکافته شد و با دل دردمند به خانه برگشتم. او چه خوب آینده را پیش بینی کرده بود. راوی: برادر سردار شهید علی آقا ماهانی/ب دفاع پرس


دوشنبه ، ۱۲بهمن۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شهیدنیوز]
[مشاهده در: www.shahidnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 7]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن