واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
«نهنگ عنبر» و سکه هایی که ته جیب سازنده صدا می کنند
«نهنگ عنبر» در ادامه یک جریان خاص در سینمای ایران است، لذا با آنکه این روزها و با اکران دیگر فیلمها از پرده سینماها خداحافظی کرده، همچنان از زوایای مختلف مورد توجه است.
به گزارش خبرگزاری فارس، چه بخواهیم و چه نخواهیم، این یک رویه عمومی شده است که در سینمای ایران، از داستان می گریزیم. چه تجربی باشد و چه هزل. چه ساختارشکن باشد و چه بلاهت آمیز. در هر صورت، داستانِ همیشگی را به داستانِ نوین ترجیح می دهیم و دائماً به تنِ مرده ی هفت کفن پوسانده، لباسِ جدید می پوشانیم. بر این مبنا کاراکترِ ارژنگِ صنوبر و عشقِ افلاطونیِ او به رویا، کاریزمای تازه ای ندارد. احمق است و دائماً به دنبالِ عشقی که هیچ گاه تحقق نمی یابد، می رود و حتی در ابرازِ عشقِ خود علیل است. به واسطه ی همین عشق، از او سوء استفاده می شود و قس علی هذا.... صحبت کردن از شخصیت ها در نهنگ عنبر، ممکن است که فیلم را بیشتر از آنچه استحقاق دارد، مهم جلوه دهد. لیکن، این رویه عمومی نیز دائماً خوره وار هر مخاطبی را می آزارد و لزومِ سخن گفتن از کاراکتری همچون ارژنگِ صنوبر از همین آزردگی بر می خیزد. در سینمای ایران، قهرمان مرده است؛ و این خبری تازه نیست. دیگر خبری از آدم های بزرگ نیست، چون فیلم سازان به خیالِ خود، به متنِ جامعه رجوع کرده و از درونِ آن سخن می گویند و اسیرِ فانتزی های ذهنی نمی شوند. اما رویه ی عمومیِ این سینما، مویدِ این نکته است که ذهنِ فانتزی باف به ذهنی بیمار بدل شده و ((ذهنی خالص که روایت کننده برشی از جامعه باشد))، سودایی تحقق نیافته است. ارژنگ صنوبر نمادِ کاملِ اختگی در یک فیلم است. او معلول است و فیلم از پنهان کردنِ این معلولیت حیا ندارد و دائماً آن را فریاد می زند. نحوه ترسیمِ او و داده ی تصویری که از او داریم، سوء استفاده توسطِ دختر در کودکی، جوانی و بزرگسالی است. او دائماً موردِ سوء استفاده واقع می شود و به جای آن که فعلی انجام دهد، منفعلانه سکوت پیشه می گیرد. از طرفی دیگر، آنگاه که فعلی صورت می پذیرد، فعلی علیه جامعه است و برای مردمانی که در آن سامان با او زندگی می کنند، دردسرساز می شود. کارگردان به خیالِ خودش در اینجا شخصیتی اجتماعی و معترض آفریده، در حالیکه مخلوقِ او حتی از بیماریِ خود اطلاع ندارد. در اینجا لازم است که منظور از ابتدای این سطر را روشن کنیم. اگر فریادی از اختگی در فیلم دیده می شود، حاصل از داد و بیدادهای سازنده ی اوست که در جای جایِ فیلم، بی چیزیِ شخصیت اصلی را فریاد می زند. مانند بچه ای لوس که ضعفی از دوستش دیده و آن را بدونِ نگاه به عواقبش، به اطلاعِ همگان می رساند. بنابراین، بی چیزی های ارژنگ صنوبر، ارتباطی به خشمِ فرو خورده ی مردم یا مفاهیمی همچون سرکوب و تهجّر ندارد. در حالِ حاضر، نتیجه ای که مخاطب ایران با آن روبرو است، مسیری اودیسه وار از تاریخ ایران نیست. بلکه عقده های جنسیِ فرو خورده ی یک شخصیت است که عدمِ ابرازِ عشقش، مویدِ نداریِ اوست و همین و بَس. شاید چنین مفاهیمِ سبعانه ای برای فیلمی کمدی، دشوار به نظر بیاید. اما نقطه ی هراس آمیزِ ماجرا در همین جا است. ما به اختگی می خندیم و از زجرِ او لذت می بریم. در نهنگ عنبر، با روایتی به ظاهر ساده روبروئیم که ما را گام به گام به پرتگاهِ کثیفی هدایت می کند. پرتگاهی که دردهای دیگران را محملِ خوشیِ ساعتیِ خود کنیم. بامزه آنجاست که در انتهای فیلم، به ناگهان فیلم جدی می شود و لایه ی اصلی به رو می آید و اینجاست که مخاطب آن را پَس می زند. زیرا مخاطبی که حریص شده و پا به پایِ شخصیتِ ندارِ فیلم، گام بر می دارد. انتظارِ پایانی سَرخوشانه و در مسیرِ کلیتِ فیلم را می کشد. پایانِ نهنگ عنبر، ساختارشکنی نمی کند، بلکه فیلم فارسی وار، همه چیز را به دستِ خوبی و خوشیِ ویترینی می سپارد تا خیالش راحت باشد که مسیر را سالم طی کرده است. در حالیکه باری که در مسیرِ نهنگ عنبر برده می شود، نعشی است که در انتها پاره پاره است و چیزی برای عرضه ندارد. سازنده ی نهنگ عنبر، تکنیک بلد است و مقداری هم از فضای سینمای روزِ دنیا آگاهی دارد. اما گویی فراموش کرده است که نوع فیلم برداری و قاب بندی و نحوه روایتِ یک فیلم، در بسیاری موارد، به شرایطِ فرهنگی و اقلیمیِ محلِ خلقِ آن وابسته است. وقتی قاب های فانتزیِ فرانسوی به عاریت گرفته می شود، از خاطراتِ گذشته گفته می شود و محملِ نوستالژی بازی برای مخاطب می گردد. امّا اینچنین پرداختی، به چه میزان عایدی دارد؟ از چه سخن می گوئیم؟ سازنده ی چنین اثری که به عایدی نمی اندیشد! او پیوسته به فکرِ تجارتِ سینما است و حتی سینما را، فرآورده ای تصویری نمی پندارد. بلکه سینما را به مثابه جسمی می بیند که باید بر روی آن زرق و برق بیآویزد تا مشتری را تحریک کند. از همین رو است که چنین تکنیکی در فیلم برداری استفاده می شود و از دورانِ انقلاب و جنگ (که هنوز حساسیت برانگیز است.) به عنوانِ زیورآلاتِ این محصولِ فریبنده بهره گیری می شود. بازیگران، سرآمدانِ این مجلسِ بالماسکه اند! بدین صورت که به فاصله ی هر چند دقیقه، آرایش آنان عوض شده و دوباره به روی صحنه می آیند تا به آنان بخندیم. به بی چیزی ها، به کمبودها و عقده ها و به روکِش هایی که به مانند آرایشی بر پوست، به سادگی کنار می رود و هیچ چیزی در خودش ندارد. بنابراین خبری از انتقاد و بازخوانیِ دورانِ گذشته نیست. بلکه خبر از استفاده از تصویرِ طنزِ تابوهایی است که مدت هاست که شکسته شده است و معلوم نیست که بر چه مبنایی سازندگان احساس می کنند که به کاری مهم دست زده اند. البته امثالِ سازندگانِ نهنگِ عنبر، یک کارِ مهم کرده اند. آنها توانسته اند فیلم فارسی را بالاخره کمی امروزی تر کنند و کُتِ تکنیک را به قواره ی پوسیده ی فیلم فارسی بپوشانند. از این رو، فیلم هایی که اینچنین رویه ای را در پیش بگیرند، از همانندهای دیگرِ خودشان، که از چنین ویژگی بی بهره اند، سر و گردنی بالاتر دارند و البته این سر و گردن، پیشرفت و سرافرازی ندارد. بلکه سرو گردنی است که عمیق تر به درون برف فرو رفته است! اینان با تکنیک توانسته اند روکشِ مقاوم تری از روکش های فرمایشیِ سینمای مرسوم انجام دهند و هزلیات را با طعمِ تازه ای به خوردِ مخاطب دهند. مخاطب ممکن است در مواجهه با چنین فیلمی ریسه برود، اما در انتها، هیچ چیز برای هیچ کس نمی ماند، نه برای سینما و نه برای مخاطب، بلکه تنها چیزی که می ماند، سکه هایی است که در جیبِ سازنده، صدا می کند. اینها همگی، یک رویه عمومی است. نهنگ عنبر، بخشی از جریانی است که بر موجِ بی خبریِ عوام سوار است و تا می تواند از این موج بهره می جوید. حال، کِی تخته از زیرِ پایش لیز می خورد؟ به مردم بستگی دارد. نویسنده، محمد حائری انتهای پیام/ج
94/06/08 - 14:05
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 57]