تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نادانى ريشه همه بديهاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798529196




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

قتل زن تنها


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:

داستان پلیسی / قسمت پایانی قتل زن تنها در شماره قبل خواندید زن جوانی در خانه‌اش قربانی قاتلی آشنا شد. قاتلی که پس از خفه کردن این زن از خانه‌اش سرقت کرده بود.پلیس در ادامه با بررسی تماس‌های مقتول توانست سرنخی از ماجرا را کشف کند. فردی از هفت ماه قبل با این زن از طریق باجه تلفن همگانی در ارتباط بود که یک‌بار از تلفن همراه تماس گرفته بود.
 

با استعلام شماره تلفن همراه، آدرس و مشخصات صاحب آن به دست آمد. صاحب تلفن کمک راننده اتوبوس های بین شهری بود. با مشخص شدن هویت صاحب شماره تلفن، سروان حسینی و کوشا سراغ صاحب تلفن که پسر جوانی به نام امیربود رفتند. امیر درحال تمیز کردن اتوبوس بود و زمانی که ماموران را دید کمی جا خورد. او بناچار و به درخواست سروان حسینی برای پاسخ به سوالاتی به اداره آگاهی رفت. اما در تحقیقات مدعی شد تا به حال المیرا را ندیده است و چنین فردی را نمی شناسد. اما اگر پسر جوان المیرا را نمی شناخت چرا برای مدت زمان طولانی با او صحبت کرده بود. امیر ابتدا مدعی شد فرد دیگری با تلفنش تماس گرفته اما زمانی که متوجه شد اظهاراتش سروان حسینی را متقاعد نمی کند بناچار راز جنایت را برملا کرد و گفت: 7 ماه قبل المیرا به عنوان مسافر سوار اتوبوسی شد که من کمک راننده اش بودم. سر صحبت را به هر صورتی که بود با او باز کردم. وقتی به مقصد رسیدیم شماره تلفن همراه او را گرفتم، چند روز بعد با تلفن همراهم به او زنگ زدم و صحبت کردیم. اما بعد از آن از باجه های همگانی تماس می گرفتم. تماس های من کم کم باعث شد المیرا به من اعتماد کند و از زندگی خصوصی اش بگوید. او می گفت که چند سال قبل به خاطر مشکلات خانوادگی که داشته از همسرش جدا شده و مهریه اش را از همسر سابقش گرفته است. از ظاهر او می شد حدس زد که وضع مالی خوبی دارد. از طرفی او تنها زندگی می کرد و من برای به دست آوردن ثروتش نباید زحمت زیادی می کشیدم. یک روز به بهانه سوغاتی آدرس خانه اش را گرفتم، المیرا که از نقشه من بی خبر بود در را به رویم باز کرد و من با اولین تعارف او وارد شدم. المیرا منتظر بود که من از آنجا بروم و مدام به ساعتش نگاه می کرد، ولی من توجهی به حرکات و رفتار او نمی کردم. او ادامه داد: بالاخره تحملش تمام شد و خیلی با احترام گفت که با کسی قرار دارد و می خواهد از خانه بیرون برود. می دانستم که قرار بهانه ای بیش نیست. ولی من خودم را به نشنیدن زدم. من که قصد ترک محل را نداشتم، گفتم می خواهم چند دقیقه ای خصوصی صحبت کنم. المیرا عصبانی شد و گفت من چه حرفی می توانم با تو داشته باشم. به او گفتم. بیرون کردن من را از ذهنت خارج کن. المیرا که از برخورد من خیلی جا خورده بود صدایش را بالا برد. او تصمیم داشت همسایه ها را از حضور من در خانه با خبر کند، با خودم گفتم اگر همسایه ها سر برسند چه کار باید بکنم؟ من فقط می خواستم پول و طلاهای او را سرقت کنم. المیرا هر لحظه صدایش را بالاتر می برد و تقریبا فریاد می زد. به طرفش رفتم و دستم را روی دهانش گذاشتم و با خشم گفتم اگر صدایت دربیاید خفه ات می کنم. هنوز دستم را از روی دهان او برنداشته بودم که متوجه شدم بیجان شد. دستم را برداشتم . او مرده بود. صدایش کردم ولی بی فایده بود. من او را کشته بودم. بعد از جنایت، سریع به طرف کمدها رفتم و شروع به گشتن کردم. سرویس جواهرات و پول های المیرا را داخل یک جعبه کوچک جواهرات پیدا کردم. وقتی داشتم از خانه خارج می شدم چشمم به گوشی تلفن همراه، لپ تاپ و ویدئو و ریسیور افتاد. آنها را هم برداشتم و بدون آن که کسی متوجه حضورم در خانه شود از آنجا خارج شدم. وسایلی را که از خانه المیرا دزدیده بودم به مبلغ خیلی ناچیزی فروختم و این مساله بیشتر عذابم می داد. چون همیشه با خودم فکر می کردم با پول های او می توانم برای خودم کاری دست و پا کنم. اما همه اینها یک سراب بود، من با آن پول ها نه تنها کاری نکردم بلکه تمام پول ها نیز از دستم رفت. من یک قاتل بودم که از سایه خودم هم می ترسیدم و شب ها با کابوس روز جنایت از خواب بیدار می شدم. با اعترافات امیر، سروان حسینی از او خواست پای اعترافاتش را امضا کند. امیر بعد از تحویل مدارک و وسایلش وارد بازداشتگاه شد و سروان که از دور نظارگر او بود با خود گفت: «ارزش داشت که انسانی به خاطر یک مشت پول کشته شود؟» تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)


 


جمعه 5 تیر 1394 ساعت 20:36





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 69]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


حوادث

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن