تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هيچ آيينى، با نادانى رُشد نمى كند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798693695




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

متهم به قتل پدرخوانده: قصد نجات همسرم را داشتم


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: متهم به قتل پدرخوانده: قصد نجات همسرم را داشتم
راز قتل پدر خوانده، با اقرار داماد و دخترخوانده او بعد از دو سال برملا شد. نخستين گزارش «جوان» درباره حادثه 31 خردادماه در صفحه حوادث منتشر شد.


به گزارش خبرنگار ما، اين پرونده روز شنبه 5 ارديبهشت ماه امسال با شكايت مردي درباره گم شدن برادرش به جريان افتاد. شاكي گفت: من مقيم كشور دانمارك هستم اما برادرم بابك همراه پريسا، دختر خوانده‌اش در تهران زندگي مي‌كند. چند روز قبل كه به تهران آمدم از خواهرم كه او هم در تهران زندگي مي‌كند سراغ بابك را گرفتم. خواهرم گفت كه دو سال است از برادرمان خبر ندارد. بعد از تحقيق، توانستم خانه برادرم را در تهران‌نو پيدا كنم اما همسايه‌ها گفتند كه برادرم به طور ناگهاني خانه‌اش را تغيير داده است.
 
  ادامه تحقيقات به دستور بازپرس منافي‌آذر
پس از طرح شكايت، پرونده به دستور قاضي منافي آذر، بازپرس ويژه قتل پايتخت در اختيار كارآگاهان مبارزه با آدم‌ربايي پليس آگاهي تهران قرار گرفت. تحقيقات نشان داد بعد از ناپديد شدن بابك، اما حقوق بازنشستگي‌اش برداشت مي‌شود. در بررسي‌هاي بيشتر مشخص شد پريسا بعد از حادثه با مردي به نام شايان ازدواج كرده و با پول فروش خانه پدر خوانده، ويلايي در شهرستان چمستان خريده است. بعد از آن بود كه فرضيه دست داشتن پريسا در گم شدن پدر خوانده‌اش براي مأموران پليس قوت گرفت و پريسا و شوهرش به عنوان مظنونان اصلي شناسايي و بازداشت شدند. دو متهم بعد از انتقال به تهران ابتدا از سرنوشت بابك اظهار بي‌اطلاعي كردند اما وقتي با مدارك روبه‌رو شدند به قتل بابك اعتراف كردند.

    دانشجوي دكتري
شايان صبح ديروز مقابل قاضي منافي‌آذر با اظهار پشيماني گفت: من دانشجوي دكتري رشته تاريخ هستم و در حال ارائه پايان نامه‌ام در يكي از دانشگاه‌هاي معتبر تهران هستم. من علاوه بر دكتري تاريخ در دو رشته مهندسي از دانشگاه مدرك دارم و در موسيقي، نقاشي و خطاطي هم در سطح استادي مهارت دارم. وي در حالي كه اشك در چشمانش حلقه زده بود، گفت: من دوست بابك بودم و هفته‌اي سه بار به سواركاري مي‌رفتيم و هرگز فكر نمي‌كردم كه روزي مرتكب قتل شوم.
 
   درباره آشنايي با پريسا
وي درباره آشنايي با دختر جوان گفت: من كارگاه بلور‌سازي در پاكدشت داشتم و كارگران زيادي براي من كار مي‌كردند. علاوه بر اين به چند شركت از جمله شركت گردشگري هم مشاوره مي‌دادم تا اينكه چند ماه قبل از حادثه پريسا براي كار به شركت گردشگري آمد و اين سرآغاز آشنايي من و پريسا بود. ما به يكديگر علاقه پيدا كرديم و قرار شد با هم ازدواج كنيم. پريسا مرا به پدرخوانده‌اش معرفي كرد و با هم دوست شديم به طوري كه هميشه سه نفري به تفريح مي‌رفتيم و بابك خيلي با من احساس نزديكي مي‌كرد. در رفت‌وآمد‌هايي كه داشتم متوجه شدم بابك مرد بداخلاقي است و گاهي اوقات پريسا را كتك مي‌زند.

    آن روز شوم
وي در شرح روز حادثه گفت: آن روز پريسا با من تماس گرفت و گفت كه پدرش او را كتك زده است. آن روز در خانه آنها رفتم و پريسا را سوار خودروام كردم و با هم در خيابان دور زديم. پريسا را نصيحت كردم تا با پدرش مدارا كند. به او گفتم كه به زودي ازدواج مي‌كنيم. پس از اين او به خانه‌شان رفت و قرار شد دقايقي بعد هم من به خانه‌شان بروم و با بابك حرف بزنم. پريسا رفت و من پشت سرش رفتم كه متوجه داد و فرياد آنها از داخل خانه شدم. فهميدم كه پدرش او را كتك مي‌زند. آنقدر در زدم كه پدرش در را باز كرد. كمي با بابك حرف زدم كه دوباره او به دختر خوانده‌اش حمله كرد و گلوي او را گرفت. او مرد قوي هيكلي بود و من هر چقدر تلاش كردم نتواستم او را خلاص كنم كه بابك با يكي از دستانش سيلي به من زد. خيلي عصباني شدم و گلداني را كه كنار دستم بود، محكم به سرش كوبيدم. او غرق در خون افتاد و پريسا هم بي‌هوش بود. بابك لحظاتي بعد شروع به داد و فرياد كرد كه با دستم دهانش را گرفتم تا صدايش را همسايه‌ها نشوند اما ثانيه‌هايي بعد فهميدم كه تمام كرده است.

    سرنوشت جسد
وي ادامه داد: پس از اين نامزدم را به هوش آوردم و به او گفتم كه چه اتفاق ناگواري افتاده است. پريسا را به خانه يكي از دوستانش بردم و جسد را داخل بشكه‌اي گذاشتم و به كارگاهم منتقل كردم. بعد هم داخلش اسيد ريختم و آن را در رودخانه فصلي رها كردم.
متهم در پاسخ به سؤال خبرنگار ما كه آيا بابك را به خاطر تصاحب اموالش به قتل رساندي، گفت: من وضع مالي خوبي داشتم و نيازي به اموال او نداشتم و بعد از حادثه هم اموال او دست من نبود. وي در پاسخ به اينكه چرا بعد از حادثه خودت را معرفي نكردي، گفت: فقط از ترس خودم را معرفي نكردم وگرنه پريسا در اين دو سال شاهد است كه عذاب وجدان مرا رها نكرد و حتي يك شب درست نخوابيدم و يك لحظه حال درستي نداشتم.
پريسا هم در بازجويي‌ها حرف‌هاي شوهرش را تأييد كرد. تحقيقات از دو متهم به دستور قاضي منافي آذر از سوي مأموران پليس ادامه دارد.

گفت‌وگو با پريسا
 از چند سالگي بابك شما را به دختر خواندگي قبول كرد؟
يك ساله بودم كه از اداره بهزيستي مرا تحويل گرفتند.
مادر خوانده‌ات كجاست؟
پدر خوانده‌ام خيلي بداخلاق بود به همين خاطر مادرم از او جدا شد.
موضوع بداخلاقي پدرت را به كسي هم گفته بودي؟
بله به دو عمويم كه در خارج از ايران هستند و حتي به اداره بهزيستي هم گفته بودم.
چي شد؟
هيچي. بيشتر به خانه دوستانم مي‌رفتم اما پدرم تنها بود و گاهي روز‌ها به خانه‌مان مي‌آمدم تا براي او غذا درست كنم و خانه را تميز كنم. روز حادثه هم بعد از دو هفته به خانه آمدم تا غذا درست كنم و بروم كه اين اتفاق افتاد.
آيا او مستحق مرگ بود؟
نه، اما اين يك اتفاق بود. شوهرم مرد بي‌آزاري است. اصلاً اهل دعوا و درگيري نيست. روز حادثه او براي اينكه مرا از زير دستان پدرم نجات دهد، او را با گلدان زد كه اين اتفاق ناگوار افتاد.
پس چرا اموالش را فروختي؟
خانه‌مان آسانسور نداشت به همين خاطر پدرم به من وكالت داد و در عوض 300 ميليون تومان سفته گرفت تا خانه را بفروشم و براي او خانه ديگري بخرم، در عوض، جهيزيه بدهد.
چند فروختي؟
270 ميليون تومان فروختم كه با آن خودرو و ويلايي در چمستان خريدم.
به شوهرت پول ندادي؟
فقط 50 ميليون به او قرض دادم تا در كارخانه‌اش سرمايه گذاري كند.
چرا به پليس خبر ندادي؟
خيلي ترسيده بودم چون من غير از شوهرم هيچ كس ديگري ندارم.
از خانواده پدر خوانده‌ات چه درخواستي داري؟
‌مي‌دانم كه مرتكب اشتباه بزرگي شديم. اما واقعاً اين حادثه اتفاقي بود و شوهرم به خاطر من مرتكب اين حادثه شد. درخواست دارم كه ما را ببخشند.


منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۰۵ تير ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۴





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 172]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


حوادث

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن