تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 9 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مهدى امت من كسى است كه هنگام پر شدن زمين از بيداد و ظلم، آن را پر از قسط و عدل ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819388349




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

قهرمانان خود سرنوجنت


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
قهرمانان خود سرنوجنت
قهرمانان خود سرنوجنت   نويسنده: جوزف مک برايد مترجم: حميدرضا شهبازي   تاريخ نگاري توصيفي رابطه نوجنت و فورد به عنوان فيلمنامه نويس و کارگردان   فرانک استنلي نوجنت، فيلمنامه نويس چندين فيلم موفق جان فورد نظير مرد آرام و جويندگان بود. در فضايي که فيلمنامه نويسان و کارگردانان بيشتر يکديگر را به عنوان رقيب تلقي مي کردند تا يک همکار، رابطه نوجنت و فورد از حيث صميمت غيرعادي مي نمود. نوجنت قبل از اين که به فيلمنامه نويسي روي آورد، در مجله نيويورک تايمز نقد فيلم مي نوشت. او هميشه از فضايي که در آن تبعيض ميان کارگردانان و فيلمنامه نويسان موج مي زد انتقاد مي کرد و در يکي از مقالات خود به صراحت نوشت: «سينما به رسانه اي تبديل شده که بيشتر در خدمت کارگردانان قرار دارد و بازيگران و فيلمنامه نويسان از آن سهم چنداني نمي برند.» اين مقاله که در مارس 1939به چاپ رسيد، بيش از همه سبب برانگيخته شدن واکنش از سوي فرانک کاپرا، رئيس اتحاديه کارگردانان شد، کسي که تازه توانسته بود در مورد حق و حقوق کارگردانان اندک توافقي با استوديوهاي فيلمسازي به دست آورد، کاپرا در جوابيه خود تأييد کرد: «تنها تعداد انگشت شماري کارگردان در هاليوود وجود دارد که اجازه دارند هر فيلمي که مي خواهند بسازند و آن را به سليقه خود تدوين کنند.90 درصد از کارگردانان از چنين اختياري برخوردار نيستند. کارگردان در فضاي کنوني هيچ قدرتي ندارد و هيچ گاه سينما رسانه اي تک بعدي و صرفاً در اختيار کارگردانان نبوده است.» بعد از اين که نوجنت اولين فيلمنامه خود با نام قلعه آپاچي را نوشت و آن را در سال 1947براي کارگرداني به فورد سپرد، موضع خود را تعديل کرد و در مقاله اي که در پايان همان سال با عنوان «کارگردان يا نويسنده: کدام يک سازنده فيلم هستند؟» در مجله نيويورک تايمز چاپ شد، نوشت: «در پروسه توليد فيلم در هاليوود، کارگردانان به اندازه فيلمنامه نويسان ارزش دارند، اگرچه اعتقاد عمومي براين است که فيلمهاي خوب نتيجه همکاري متقابل فيلمنامه نويس و کارگردان در روند نوشته شدن فيلمنامه هستند، اما هنوز در 75 تا 85 درصد فيلمهايي که توليد مي شوند، کارگردان و فيلمنامه نويس حتي يک بار هم يکديگر را ملاقات نمي کنند... البته واضح است که هيچ يک از کارگردانان درجه يک اين گونه نيستند... و نتيجه اخلاقي اين بحث اين که برخي از کارگردانان بهترين رفيق نويسندگان هستند و هرگز از يکديگر سير نمي شوند.» نوجنت در نامه اي که در سال 1953 به ليندسي آندرسون، فيلمساز و منتقد، نوشت، درباره رابطه خود و فورد تصريح مي کند: «فورد ارتباط بسياربسيار نزديکي با نويسنده يا نويسندگان دارد. معمولاً فيلمنامه ها صحنه به صحنه نوشته مي شوند و پس از بازخواني درباره هر کدام از صحنه ها تبادل نظر مي کنند و اگر به بازنويسي نياز باشد اين کار صورت مي گيرد و در نهايت اين صحنه مهر تأييد مي خورد. تصميم نهايي هميشه با فورد است نه نويسنده. فقط در موارد اضطراري نظير اضافه کردن نريشن، او به فيلمنامه نويس اجازه مي دهد تا قسمت خامي از فيلم را ببيند. اکراه او از حضور فيلمنامه نويس سر صحنه فيلمبرداري را مي توان به وضوح احساس کرد، همان صحنه اي که بازيگران و ساير عوامل با ارج و قرب به آنجا دعوت مي شوند و من از اين قضيه هيچ سردرنمي آورم.» نانالي جانسون، فيلمنامه نويسي که ارتباطش با فورد بسيار مشکل دار بود، به طور غيرمنصفانه اي نوجنت را منشي فورد قلمداد مي کرد. اما نوجنت بيش از يک منشي بود. شکي نيست که دوره همکاري نوجنت و فورد، شکوفاترين دوره فيلمسازي فورد بود، فوردي که از او به عنوان بزرگترين کارگردان آمريکا ياد ميشود. زماني که او قصد داشت با استفاده از تجارب کسب کرده در جنگ جهاني دوم، قدرت فيلمسازي خود را در زمينه ساخت فيلمي تاريخي محک بزند، نوجنت با فيلمنامه هايش به مدد او آمد. چينش شخصيتهاي اصلي و فرعي در فيلمنامه هاي نوجنت هميشه بسيار استادانه صورت مي گرفت. اين فيلمنامه ها در برگيرنده نقطه نظرات اجتماعي و جزئيات موثق و جاذبه دار تاريخي است که با تقابلي شکسپيري تراژدي را در برابر کمدي قرار مي دهند. دوستي و دشمني با فوکس   فرانک اس.نوجنت نيويورکي در مورد خاطرات خود قبل از نوشتن قلعه آپاچي مي گويد: «تا آن موقع من فقط يک بار سوار اسب شده بودم و به خاطر نفرتي دوجانبه تا آن زمان هيچ سرخپوستي را از نزديک نديده بودم.» صراحت بيان نوجنت مبني بر علاقه مند بودنش به ژانر وسترن به عنوان مسکني در برابر زندگي در شهرهاي بزرگ و پيشرفته، در آن زمان براي يک منتقد نيويورکي فيلم به دور از انتظار بود.نوجنت پس از پايان تحصيلاتش در رشته روزنامه نگاري دانشگاه کلمبيا مستقيماً به استخدام مجله تايمز درآمد و کار خود را به عنوان يک خبرنگار نوآموز صفحات عمومي و يک بازنويس آغاز کرد. توماس ام.پريور همکار او در تايمز که بعدها سردبير نشريه ديلي ورايتي شد. درباره او مي گويد: «شيوه نافذ و مبتکرانه او در داستان نويسي سبب شد تا مديران مجله، ديگر به او به عنوان يک خبرنگار تازه کار نگاه نکنند و او را در گزارش وقايع بزرگ خبري نظير آدم ربايي منزل ليندبرگ و محاکمه برونو هاپتمن به کار گيرند.» نوجنت به عنوان جايگزين در دوره تابستاني صفحات فيلم مجله مشغول به کار شد و سپس به معاونت آندره سنوالد، مدير و منتقد بخش فيلم، نايل گرديد. در سال 1936سنوالد به دليل کوري پيشرونده خود از زندگي مأيوس شد و خودکشي کرد. بلافاصله بعد از اين حادثه نوجنت جايگزين او شد. پريور ادامه مي دهد: «او منتقدي جدي و بي باک بود؛ کسي که در دوره اوج قدرت سانسور به حمايت از کيفيت و آزادي بيان در فيلمها برخاست.» نوشته هاي نيشدار نوجنت که ريشه در عدم تحمل او در پذيرش فيلمهاي بي کيفيت داشت، انتظار سطح بالاي او را از سينما به عنوان يک رسانه، نشان ميداد. توجه زياد و غيرمعمول او به اهميت همکاري ميان فيلمنامه نويسان و کارگردانان، نقدهاي او را از ديگر نوشته ها تمييز مي داد؛ موضوعي که آن روزها توجه بسيار کمي به آن مي شد. در نقد فيلم بلنديهاي بادخيز(1939)نوجنت به اين نتيجه مي رسد که ويليام وايلر آن فيلم را به نحو خارق العاده اي کارگرداني کرده است. اما قبل از آن از شايستگي اقتباس بن هکت و چارلز مک آرتور از رمان اميلي برونته نويسنده انگليسي سخن به ميان مي آورد: «اقتباس وفادارانه اي را شاهد هستيم که بسيار محترمانه و عاقلانه صورت گرفته است که با هدف گرفتن قلب رمان نکات مبهم روايي آن را روشن مي سازد و از صحنه هاي خشک و کاراکترهاي بيجان پنهان شده در دل داستان جلوه هاي دراماتيک بيرون مي کشد.» در آن سال نوجنت مقاله جنجال برانگيزي عليه کمپاني فوکس نوشت: «حذف شخصيت تيرون پاور از داستان الکساندر گراهام بل را بايد تلخترين خيانتي دانست که از سوي کمپانيهاي فوکس و رکسي تياتر در حق اين درام تاريخي صورت گرفته است...» به خاطر اين نوشته کمپانيهاي مذکور آگهي تبليغاتي خود را در مجله تايمز تحريم کردند. اين امر سبب شد تا مجله از مبلغ پنجاه هزار دلاري که براي هر صفحه در سال از اين کمپانيها دريافت مي کرد، محروم شود. اما نوجنت به خاطر اين موضوع هيچ گاه مورد سرزنش مديران تايمز قرار نگرفت. خود او در اين زمينه مي گويد: «هيچ کس به من نمي گفت چه بنويسم و چگونه بنويسم... هيچ گونه بازخواستي در کار نبود.» در نقدي که نوجنت در ژانويه 1940 بر فيلم خوشه هاي خشم (فيلمي از فوکس که توسط فورد کارگرداني شد و فيلمنامه آن اقتباس نانالي جانسون از رمان جان اشتاين بک بود) نوشت، مهارت و زبردستي جانسون را در وفادار ماندن به جوهره داستان ستايش کرد. هنگامي که خود نوجنت فيلمنامه نويس شد، بيش از پيش به بي عدالتي منتقداني که ايده نويسنده را دستمالي شده کارگردان مي دانستند، واقف گشت. چرا که يکي از قويترين صحنه هاي قلعه آپاچي مستقيماً برگرفته از يادداشتي است که نوجنت به فورد داد. در اين صحنه، شيپورچي در شيپور خود مي دمد و لحظاتي بعد، دستش پايين مي آيد. دوربين در حالي که روي اسبي بي سوار قرار دارد، دست بيجان او را در قاب مي گيرد. اين استعاره از هرج و مرج ميدان نبرد، مثالي از مهارت نوجنت در به کارگيري تصاوير است. به همين خاطر است که در يک فيلم مشترک نمي توان ميان سهم نوجنت و فورد افتراق قايل شد، مگر اين که فيلمنامه نوجنت به طور جداگانه خوانده شود. نقد فيلم خوشه هاي خشم در سال 1940 سبب شد تا از سوي داريل اف.زانوک در کمپاني فوکس کاري به او پيشنهاد شود. وقتي خبر اين پيشنهاد منتشر شد، همگان براين باور بودند که فوکس به پيروي از استراتژي قديمي «اگر نمي تواني کسي را از بين ببري، اجيرش کن» به اين کار اقدام کرده است. البته زانوک چنين قصد ماکياوليستي را تکذيب کرد و بعدها با تثبيت موقعيت نوجنت در استوديو حرف و حديثها فروکش کرد. بعد از چهارسال که به عنوان منتقدي سرشناس در مجله نيويورک تايمز قلم مي زد، چهار سال ماندگاري در فوکس بدون اين که نام او حتي در يک عنوان بندي درج شود، براي او بسيار سخت بود. او وقت خود را به برطرف کردن نواقص فيلمنامه ها اختصاص مي داد و به عنوان يک منتقد داخلي پروژه هاي در حال توليد فوکس را ارزيابي مي کرد. نوجنت درباره خاطرات تلخ خود در فوکس مي گويد: «در فوکس مرا زيرپاي خود مي گذاشتند. اغلب نويسندگان از من همانند يک فرد طاعوني دوري مي کردند.کار به جايي رسيد که ديگر نمي تواستم تحمل کنم. آنان هيچ شانسي براي نوشتن به من نمي دادند و مدام مي گفتند: «مي دانيم که تو منتقد خوبي هستي ولي اين دليل نمي شود که نويسنده خوبي هم باشي.» اما دست از تلاش برنداشتم و يک سال و نيم بعد يک فيلمنامه اريژينال به مبلغ سي وپنچ هزار دلار به فوکس فروختم و اين موقعيت مرا تا بينهايت خوشحال کرد.» نوجنت در همان اوايل شروع کار خود در استوديو به طور پراکنده مقالاتي براي تايمز مي نوشت، اما پس از يک ويراستاري مختصر که براي يکي از داستانهاي ديسني انجام داد، دوباره به صورت تمام وقت به حرفه روزنامه نگاري خود بازگشت و آزادانه مقالاتي درباره سوژه هاي داغ هاليوودي نظير«پست شنبه بعدازظهر»، «زغال سنگ» و «خانه داري نمونه» نوشت. دردسرهاي «قلعه آپاچي»   نوجنت از همان دوران نقد نويسيش آشنايي اندکي با فورد پيدا کرده بود. حضور نوجنت بر سر لوکيشن فيلم فراري (1947)در مکزيکو سبب شد آنها بيشتر با يکديگر آشنا شوند. نتيجه اين حضور نوشته شدن مقاله اي با عنوان «هاليوود به مکزيکو حمله مي برد» براي مجله تايمز بود. در پي آن نوجنت مطلب بلند و چاپلوسانه اي درباره فورد نوشت که توسط انتشارات پست در سال 1949 منتشر شد. نوجنت در بحراني ترين نقطه زندگي فورد وارد زندگي او شد. فراري که يک اقتباس محافظه کارانه توسط دادلي نيکولز از رمان قدرت و افتخار گراهام گرين بود، يک ورشکستگي هنري و تجاري محسوب مي شد. نيکولز فيلمنامه نويس اصلي فورد قبل از جنگ جهاني دوم بود که در سال 1935 به خاطر حمايت از اتحاديه نوپاي نويسندگان در برابر آکادمي از دريافت جايزه اسکار خود به خاطر فيلمنامه خبرچين سرباز زد. نيکولز در سال 1953 درباره نوجنت مي گويد: «شايد زياد حساس شده بودم، اما هميشه اين احساس را داشتم که فورد به دنبال يک جايگزين براي من است، نويسنده اي که به خوبي خودش عمل کند يا حداقل لياقت او را داشته باشد. من به او حق مي دهم چون من بسيار غيرمنعطف بودم و گاهي اوقات که فکر مي کردم او اشتباه مي کند با او جروبحث مي کردم و اين قضيه او را آزرده خاطر مي کرد.» شکست فراري آينده شرکت نوپاي آرگوسي پيکچرز فورد را به مخاطره انداخت. بنابراين کارگردان به ژانري که مطمئنتر از بقيه بود، يعني وسترن، بازگشت و فرانک اس.نوجنت را نويسنده اي ايده آل براي خود يافت. نوجنت پس از اتمام مقاله خود درباره فراري، مي نويسد: «يک روز که با فورد ملاقات کردم، او درباره فيلمي با من صحبت کرد که ذهنش را مشغول کرده بود؛ ايده اي درباره سوار نظام. به او گفتم که ايده هايش جالب به نظر مي رسد. از من پرسيد آيا مي توانم فيلمنامه اي براي اين فيلم بنويسم. اما چون انتظار چنين حرفي را نداشتم، به لکنت افتادم. او خنديد و گفت: تو که گفتي ايده هايم جالب است! در نهايت يک فهرست متشکل از پنجاه کتاب براي خواندن به من داد. خاطرات، رمانها و هرچيزي که درباره ايده اش موجود بود. کمي بعد او مرا به سرزمين آپاچي ها فرستاد تا درآنجا با حال و هواي داستاني که قصد نوشتنش را داشتم خو بگيرم. من يک متخصص انسانشناسي دانشگاه آريزونا را به عنوان راهنما همراه خود به آنجا بردم. ما از ويرانه هاي قلعه بووي و گذرگاه آپاچي ها بازديد کرديم و پس از چند روز که از مأموريت بازگشتم، فورد پرسيد آيا تحقيقات کافي در اين زمينه را انجام داده ام. جواب من مثبت بود و او گفت: خب! همين حالا هرچه خوانده اي فراموش کن و فيلمنامه ات را بنويس. او مرا به کارهايي وامي داشت که هرگز قبل از آن انجام نداده بودم. فورد به من ياد داد زندگينامه کامل تمام شخصيتهاي موجود در فيلمنامه ام را جداگانه بنويسم و درآن ذکر کنم که کجا به دنيا آمده اند، کجا درس خوانده اند، گرايشات سياسي آنها چيست، به چه نوشيدني خاصي علاقه دارند و اين که هرکدام از شخصيتهايم چه ويژگيهايي منحصر به فردي دارند، هر کدام از شخصيتهاي داستان خود را از کودکي زير نظر بگيرم و حوادث مهمي را که در زندگي آنها اتفاق افتاده و باعث شده آنها وارد داستان من شوند، از قلم نيندازم. در فيلمنامه نويسي گاهي اوقات يک صفحه يا بيشتر براي توصيف کاراکتر لازم است. اين کارها به طور شگرفي سودمند است، چرا که شما با دانستن روحيات کاراکتر خود به راحتي مي توانيد بگوييد که او در برخورد با موقعيتهاي گوناگون چه عکس العملي از خود نشان مي دهد.» فيلمنامه نوجنت در سال 1948 براي قلعه آپاچي پيچيدگي و ساختار يک رمان درجه يک را داشت که براي او دستاوردهاي ارزنده اي را به ارمغان آورد. شالوده اصلي اين فيلمنامه را داستان قتل عام اثر جيمز وارنر بلا تشکيل مي داد. نوجنت و فورد به طور فاحشي نقطه نظرات تاريخي فيلم را تغيير دادند. آنها از آپاچي هاي وحشي چهره هايي احساس برانگيز ساختند و کمي بيشتر از بلا روي داستان افسر سواره نظامي که سربازانش را به کشتن مي دهد، تأکيد کردند. نوجنت از مشارکت با لورنس استالينگز در نوشتن فيلمنامه هاي سه پدر خوانده (1948) و دختري با روبان زرد(1949)به عنوان همکاري بي دردسر ياد مي کرد و از آن رضايت داشت. اما پس از اين که فورد ديالوگ ده صفحه اي را که اين دو نويسنده براي سکانس افتتاحيه سه پدر خوانده نوشته بودند خواند، به آنها دستور داد که آن را تغيير دهند. آنها نيز تغييرات مورد نظر فورد را اعمال کردند، ولي به گفته نوجنت، فورد هيچ گاه آنان را به خاطر شروع پرديالوگي که نوشته بودند نبخشيد. نوجنت مي گويد: «در مراسم اکران نخست فيلم وقتي نوبت به نمايش اسم من و استالينگز در عنوان بندي رسيد، خيلي تعجب کرديم، چرا که اسم ما (البته نه از روي تصادف) روي کفل دو اسب نقش بسته بود که در حال دور شدن از صحنه بودند. فورد با خنده گفت اگر دفعه بعد اشتباه کنيد جاي اسب را بايک فيل عوض خواهم کرد!» فورد دوست داشت ديالوگها کوتاه و شفاف باشند، اما نوجنت علاقه داشت آنها را کش دهد و گاهي اوقات اين ديالوگهاي بلند واقعاً خسته کننده مي شد. در برخي از فيلمنامه ها نظير مرد آرام (1952) فورد تغييرات اندک ولي بجايي اعمال کرد، اما در فيلمنامه Wagon Master(1950)که توسط پسر فورد (پاتريک) درسال 1950 نوشته شد، او قسمتهاي زيادي از فيلمنامه خصوصاً ديالوگهاي آن را حذف کرد. به عقيده ليندسي آندرسون اين فيلم يک اثر پيشرو و قابل تأمل در مجموعه فيلمهاي وسترن به شمار مي رود و يکي از نابترين فيلمهايي بود که فورد تا آن موقع جلو دوربين برده بود، به گفته او فورد داستان را مختصر و مفيد تعريف مي کند و در فيلمنامه ها صحبتهاي اضافي را هرس کرده و فقط چيزهاي ضروري را باقي مي گذارد. اما به گفته نوجنت در فيلم دختري با روبان زرد قضيه قدري پيچيده مي شود. در اين فيلمنامه فورد يکي از صحنه هايي را که از نظر استالينگز و نوجنت صحنه کليدي به شمار مي رود، حذف مي کند. صحنه اي که به شرح مشکلات مأموريت کاپيتان نيتان بريتلز در همان ابتداي اعزام مي پردازد. نوجنت مي گويد: «نوشتن آن صحنه براي ما خيلي سخت و وقتگير بود، چون ديالوگها بايد توضيحي نوشته مي شدند. فورد هم از توضيح و تفسير دل خوشي نداشت. ما به ناچار آن را جمع و جور کرديم و فورد در آخر با اکراه آن صحنه را پذيرفت. اما جالب اين که پس از فيلمبرداري دوباره آن را دور انداخت. من هميشه فکر مي کنم که فيلم چيزي کم دارد. چرا که هيچ کس نمي تواند بفهمد که مشکل بريتلز چه بوده است.» قهرمانان خودسر   نوجنت که تا آن موقع هيچ موفقيت چشمگيري کسب نکرده بود، همواره مي کوشيد تا فيلمنامه نويسي خود را فقط به فورد محدود نکند. اما کارهاي او براي کارگردانان ديگر يک مشکل بزرگ داشتند و آن اين که همانند همکاري با فورد، در پروسه نوشتن فيلمنامه ديگر مبادلات اطلاعاتي ميان فيلمنامه نويس و کارگردان در کار نبود. فيلمنامه تولسا(1949) فيلمنامه اي از اين دست بود که با همکاري کورتيس کنيون نوشته شد. داستان فيلمنامه درباره تجارت نفت در اوکلاهما بود که توسط استوارت هيسلر جلو دوربين رفت و در مجموع فيلم ضعيفي از آب درآمد. توجه بيش از حد نوجنت به بيان مسائل نژادي در اين فيلم سبب شد تا بعضي از موقعيتهاي مؤثر در اين فيلم عمق مناسبي نيابند. بهترين فيلمي که نوجنت بدون همکاري فورد نوشت صورت فرشته در سال 1952 بود. فيلم نوآر درخشاني که توسط اتو پرمينجر کارگرداني شد. فيلمنامه اي که نوجنت با همکاري اسکار ميلارد براي اين فيلم نوشت، همذات پنداري غير منتظره اي را از سوي مخاطب با شخصيت دايان پديدآورد. کسي که تلاش ديوانه وار او براي اعتراف به قتل پدر و نامادريش توسط دستگاه قضايي فاسد که ديوانه تر از خود او به نمايش گذاشته شده بود، بي نتيجه مي ماند. او به وکيل خود مي گويد که مقصر است ولي در جواب مي شنود: «اگر پس از تبرئه شدن از جنايت به اعتراف خود ادامه دهي آنها تو را به يک ديوانه خانه مي برند. تو که نمي خواهي اين طور شود...» نوجنت در سراسر دوران فعاليت خود در هاليوود در خلق شخصيتهاي ناهنجار و غيرقابل کنترل بي نظير بود؛ از سرهنگ ترزدي در قلعه آپاچي گرفته تا ناتان استارک تاجر حريص در مردان رشيد و شخصيت سرخپوست ستيز جان وين در جويندگان. گفت وگو به مثابه شعر   فيلمنامه نوجنت براي يکي از محبوبترين فيلمهاي فورد يعني کمدي رمانتيک مرد آرام در مراسم اسکار نامزد دريافت جايزه شد و نخستين جايزه از دو جايزه اي که از سوي اتحاديه نويسندگان به او اعطا شد را براي او به ارمغان آورد.(جايزه ديگر به خاطر فيلمنامه اقتباسي آقاي رابرتز در سال 1955 بود.) فيلمنامه مرد آرام يک اقتباس مبتکرانه و آزاد از داستان کوتاه غم انگيزي است که توسط ماريس والش نويسنده ايرلندي در سال 1933 نوشته شده است. نوبخت علاوه بر افزودن تعداد زيادي موقعيت طنزآلود به داستان، رابطه ميان دو شخصيت اصلي آن را نيز پررنگ تر جلوه مي دهد. او در نوشتن اين فيلمنامه مشکلات شخصي خود را نيز در قالب طنز بيان مي کند، چنان چه در فصل افتتاحيه مي نويسد: عنوان اصلي. در پس زمينه عنوان و عنوان بندي نماهايي از گال وي و حومه آن نمايش داده مي شود. جايي که کارگردان مثل کف دست خود آنجا را مي شناسد. همان کف دستي که اگر نويسنده نمايي را پيشنهاد کند، برصورت او فرود مي آيد... فيلم وسترن جويندگان (1956)گل سرسبد افتخارات حرفه اي نوجنت، فورد و حتي جان وين محسوب مي شود. جويندگان فيلم خارق العاده اي است که حتي روي فيلمسازان برتر امروزي تأثير بسزايي داشته است. مارتين اسکورسيسي درباره فيلمنامه اين فيلم مي گويد: «گفت و گوهاي آن مثل شعر است و به کارگيري کلمات در آن بسيار ماهرانه و باشکوه است، من سالي يک يا دوبار اين فيلم را تماشا مي کنم.» فيلم جويندگان بخش بزرگي از اعتبار خود را مديون ژرف انديشي نوجنت و قاطعيت او در به محک گذاردن واژه نژادپرستي است؛ موضوعي که بدنه اصلي کار او را تشکيل مي داد. نوجنت که خود فردي دو رگه است (حاصل ازدواج پدر ايرلندي و مادر يهودي) به تضادهايي که به سبب تفرق نژادي در جامعه آمريکا به چشم مي خورد توجهي موشکافانه داشت. اشتغال او به چنين دغدغه هايي علاقه فورد را نيز که ضمناً پيگير اين موضوعات بود، دو چندان مي کرد. يکي از دلايلي که جويندگان را به يکي از فيلمهاي بزرگ آمريکا تبديل کرد، در برداشتن حقايقي پرمايه درباره انفکاک نژادي کشور در دهه هاي ابتدايي قرن بيست و حتي دهه 50 بود. برهه اي از زمان که موضوعات نژادي به غامضترين معضل ملي تبديل شده بود. اين فيلمنامه از رماني اثر آلن له مي اقتباس شده است. نوجنت در آن به طور قابل توجهي شخصيت ايتن ادواردز(آموس ادواردز در کتاب)را سياه جلوه مي دهد. شخصيت ايتن در اين فيلم الگويي بارز از يک آمريکايي کله شق است. الگويي که توسط فورد و وين تمام طول فيلم بسط داده مي شود. ايتن عصباني که از جست وجوي پنج ساله خود براي يافتن برادرزاده اش خسته شده تصميم مي گيرد او را در زماني که به سن بلوغ مي رسد به قتل برساند. چرا که او از کومانچي ها خصوصاً اسکار(هنري براندون).رئيس آنها به شدت نفرت دارد و تحمل نمي کند که برادرزاده اش از سوي آنها مورد سوءاستفاده قرار گيرد. اين موقعيت بحراني درست در هنگام نوشته شدن فيلمنامه و با تبادل نظر نوجنت و فورد پديد آمد. خلق شخصيتي به نام مارتين پاولي (جفري هانتر) نيز حاصل همين همکاري است؛ کسي که يکي از هشت چروکي فيلمنامه است. در فصول جست وجو ، همراه ايتن است و البته حتي شايد بتوان، او را قهرمان اصلي نيز به حساب آورد. در زمان فيلمبرداري، فورد تغييراتي در فيلمنامه اصلي ايجاد مي کند که اين تغييرات بيشتر در سکانسهاي آغاز و پاياني صورت مي گيرد. دليل اين اعمال تغييرات رسيدن به ايده آل ترين انگيزه اي است که ايتن را با صحراي بي آب و علف روبه رو مي سازد. فيلمنامه با نشان دادن صحنه اي که ايتن و دبي(ناتالي وود) سوار براسب به سوي خانه مي روند، خوش بينانه تمام مي شود. همچنين تغييرات اندکي در گفت و گوي مارتين وايتن که در زير آمده، اعمال مي شود. اين تغيير سبب پديد آمدن يکي از حيرت انگيزترين تحولات بصري در فيلمنامه مي شود. با توجه به خط آخر گفت وگوي ايتن مي توان اشاره زيرکانه و مرموز فيلمنامه را به تغيير فصول، دريافت: خارجي- پلينز کانتري- نماي نزديک- ايتن و مارتين - بعدازظهر دوربين، چهره آن دو را مي کاود که باد، سختي راه و سرما از آنها نقابي تراژديک و متعصب ساخته است. مارتين، با گذشت چند ماه انگار چند سال پيرتر شده. بارش برف بر صورتشان نشسته و ريشهاي نتراشيده شان از شبنم يخزده، کمي سفيد به نظر مي رسد. مارتين(با لحني تلخ): قبول کن که ول معطليم! ايتن(به آرامي):نه... برگشتن ما چيزي رو عوض نمي کنه... زياد طول نمي کشه... اگه اون زنده باشه، سالم هم هست... اونو براي يه مدتي نگهش مي دارن و ... مثل بچه خودشون بزرگش مي کنن...تا وقتي به سني برسه که... به سمت اسبش برمي گردد. مارتين: فکر مي کني هنوز اين شانس رو داريم که دنبالش بگرديم! ايتن: يه سرخپوست اون قدر دنبال يه چيزي مي ره... تا فکر کنه ديگه کافيه. بعدش دست برمي داره. فرار کردنش هم همين طوره... هيچ وقت نمي تونه بفهمه... سرشو مثل خر مي اندازه پايين و مي ره... ما آخرش پيداش مي کنيم. بهت قول مي دم... پيداش مي کنيم... برام مثل روز روشنه! تصوير سياه مي شود. خارجي- خانه جارگينسن و اطراف آن- نماي زاويه باز- هواي گرگ و ميش فصل بهار است، حدوداً يک سال و نيم بعد... کار بعدي نوجنت براي فورد ملغمه اي از کارهاي گذشته بود. اين فيلم که بهترين بازيگر جوان سال (1955)نام داشت. اولين کار مشترک نوجنت و فورد براي تلويزيون محسوب مي شد. اين فيلمنامه که از روي داستاني اثر بورنت اقتباس شد، ماجراي يک خبرنگار ورزشي(جان وين) است که تصميم مي گيرد در نوشته هايش از يک بازيگر جوان بيسبال (پاتريک وين) جانبداري کند. فيلم سه قسمتي برآمدن ماه (1958)فيلم مفرحي بود که با همياري اين دو در ايرلند ساخته شد. پس از آن آخرين هورا(1958)روي پرده رفت که اقتباسي بيش از حد احساسي از رمان ادوين اوکانر درباره يک رهبرسياسي ايرلندي- آمريکايي است. فورد از فيلم دو نفر با هم تاختند که فيلمنامه آن درسال 1961 توسط نوجنت از رمان اسيران کومانچي اثر ويل کوک اقتباس شد، تحت عنوان مزخرفترين فيلمي که در بيست سال گذشته ساخته است ، ياد مي کند. آخرين اثر مشترک فورد و نوجنت کمدي رمانتيک جزيره داناوان(1963)طرفداران پرحرارتي داشت. اين فيلم کلکسيوني از تاکتيکهاي فوردي به حساب مي آيد. نوجنت امتياز اين فيلمنامه را با جيمز ادوارد گرانت تقسيم کرد، چرا که گرانت در بازنويسي آخر به کمک نوجنت آمده بود. در اين فيلمنامه نيز به موضوعات نژادپرستانه توجه خاصي صورت گرفت. نوجنت در اتحاديه نويسندگان آمريکا (WGA)عضو فعالي بود. او در سالهاي 1957 و 1958 داراي سمت رياست بخش نمايش بود. پس از پنج سال ابتلا به بيماري قلبي، فرانک اس.نوجنت در دسامبر 1965 به دنبال يک عمل جراحي که بر روي آئورتش انجام شد، درگذشت. در هنگام مرگ او 57 سال داشت. آخرين فيلمي که نام نوجنت را به عنوان فيلمنامه نويس يدک مي کشيد، وسترني با نام حادثه در فانتوم هيل بود که شش ماه پس از مرگ او به نمايش گذاشته شد. اين فيلم آخرين نت از قطعه برجسته زندگي نوجنت بود. گمنامي نسبي او که يک عمر به عنوان فيلمنامه نويس زير سايه آن مشقت کشيد، يک فايده بزرگ داشت، او توانست در آرامش و به دور از دغدغه، توازن قابل توجهي در همکاري با فورد از خود نشان دهد. بهترين آثار عمر اين دو ارمغان همين رابطه سودبخش و خلاق بود. فورد هميشه با غروري ضمني از نوجنت به عنوان شخص مورد علاقه اش ياد مي کرد، اما در نواري که نوه فورد براي نوشتن کتاب زندگي جان فورد(1979)از سخنان او قبل از فوتش ضبط کرده است، اين کارگردان در هنگام ياد کردن از نوجنت او را با بيعدالتي تحقير مي نمايد. هيچ شکي نيست که همکاري نوجنت چقدر در افزايش کيفيت هنري فيلمهاي مشترک آنها مؤثر بود. اما فورد هميشه سعي مي کرد تا موفقيت کارهايش را مديون خودش بداند. اين نمونه اي حزن انگيز از خودپرستي هاليوودي است که حتي کارگردان بزرگي نظير فورد نمي تواند خود را موافق اين جمله نوجنت بداند که «برخي از کارگردانان بهترين رفيق نويسندگان هستند.» منبع:نشريه فيلم نگار- ش12 /ن  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 814]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن