تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشيدن؛ مانند حيوا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805781522




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

یادداشت/ابوطالب مظفری شعر مهاجرت از ابراز هویت تا احراز هویت


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشت/ابوطالب مظفری
شعر مهاجرت از ابراز هویت تا احراز هویت
ادبیات مهاجرت افغانستان به لحاظ محتوایی و نیز ساختاری، سه مرحله متفاوت را پشت سر گذاشته و در هر مرحله شاعران آرمانگرا، واقعیت‌گرا و هویت‌جو در بستر زمان پدیدار گشته‌اند.

خبرگزاری فارس: شعر مهاجرت از ابراز هویت تا احراز هویت



به گزارش خبرگزاری فارس،« ابوطالب مظفری» شاعر و نویسنده نامدار افغانستان در یادداشتی اختصاصی برای سایت افغانستان خبرگزاری فارس، به بررسی ادبیات و شعر مهاجرت پرداخته است. متن این یادداشت به این شرح است. «ادبیات مهاجرت» به آن دسته از آثار ادبی گفته می‌شود که شاعر یا داستان‌نویس، در پی ترک اجباری یا اختیاری بومجای خود و متأثر از این نصیبه، دست به خلق آن زده باشد. بنابر این برای آثاری که در بیرون از وطن مألوف پدید آمده ولی هیچگونه رد‌ پایی از تجربیات زبانی و روانی ناشی از مهاجرت در آن نیست، کاربرد این تعبیر خالی از مسامحه نیست. برخی البته برای این پدیده، اصطلاح «ادبیات در تبعید» را به کار برده‌اند ولی گویا ادبیات مهاجرت تعبیر جامع‌تری است. بنابراین می‌توان گفت که مثنوی و دیوان شمس حضرت مولانا که بیرون از وطن سروده شده ولی فارغ از کم و کیف این سفر است، در طبقه‌بندی ادبیات مهاجرت نمی‌گنجد ولی این دو غزل حافظ که حاصل تبعید کوتاهِ ایشان به شهر یزد بوده و و متأثر از آن، داخل ادبیات مهاجرت است: خرم آن روز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم وز پی جانان بروم گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر  از عمر مهاجرت افغانستانی‌ها به کشورهای همسایه، پاره‌ای‌ بیش از سه دهه می‌گذرد. این مهاجرت نیز مانند هر مهاجرت طولانی دیگر، به خلق ادبیاتی در دو قالب شعر و داستان، منجر شد که از آن با عنوان «ادبیات مهاجرت افغانستان» یاد می‌کنند. از آنجا که در هر حادثه‌ای علی‌القاعده، اول این شاعران است که تجربیات عاطفی‌شان را سریع و سوزناک بر زبان می‌رانند و داستان نویسان دیر‌تر و آرام‌تر به معرکه پا می‌گذارند؛ در ادبیات مهاجرت افغانستان نیز این اتفاق افتاد. ادبیات مهاجرت با شعر آغاز شد و با داستا‌ن نویسی رونق گرفت. صاحب این نوشته سعی دارد دریافت خویش را از شکل و شمایل تلاش‌های شاعران مهاجر در این سه دهه دسته‌بندی کند و البته روشن است که حوزه داستان، پرداخت جداگانه‌ای را طلب می‌کند. اگر مفهومی به نام «وطن» را موضوع محوری ادبیات مهاجرت قرار بدهیم و از طرف دیگر ببینیم که شاعران با این مفهوم چگونه مواجه شده‌اند؛ شاید به دسته‌بندی مشابه آنچه من رسیده‌ام برسیم. دریافت من این است که ادبیات مهاجرت افغانستان به لحاظ محتوایی و نیز ساختاری، سه مرحلة متفاوت را پشت سر گذاشته و هرکدام از این سه مرحله، شاعران خاص خودش را داشته است. شاعرانی با زبان متفاوت و دغدغه‌های متفاوت. البته این سه مرحله از نظر زمانی نیز بر ادوار خاصی قابل تطبیق است. دهه شصت از آن وطن‌ستایان رمانتیک است. (آرمانگرایان) دهه هفتاد از آن تجربه‌گران رنج بی‌وطنی. (واقعیت‌گرایان) و دهه هشتاد از آن جستجوگران وطن گمشده. (هویت‌جویان) آرمانگرایان استاد «خلیل‌الله خلیلی» در شمار اولین شاعران شناخته‌شده‌ای بود که سوزناک و عاطفی از «دوری وطن» سخن گفت. مجموعه «سرود خون» و «شبهای آوارگی» حاصل بهره ده‌ساله‌ای از زندگی ایشان است که در آن به قول خودش شعرش از ایوان به میدان رفت و به آفرین برهنه‌پایان تهیدست آزادی‌خواه پرداخت. «تابوت آتشین» از قصاید محکم و در عین حال بسیار عاطفی ایشان است که در آن عشق «وطن‌خواهی» و سوزو آه ناشی از این جدایی به زیبایی بیان شده است. روی ترکیبات دوری از وطن و نیز عشق وطن‌خواهی تکیه دارم. دلیل این تکیه وقتی روشن‌تر می‌شود که از گروه دوم شاعران سخن به میان آید. ساختار قصیده «تابوت آتشین» بر کلان‌استعاره‌ای از مفهوم وطن بنا شده. وطن به آغوش مادر تشبیه شده و شاعر به کودکی که اینک تند باد حوادث او را از این آغوش مهربان دور افکنده. من بی‌وطن که دور ز آغوش مادرم بنشسته‌ام در آتش و در خون شناورم خاکی که پروریده مرا دوستان کجاست من خاک دیگران چه کنم، خاک برسرم در پایان قصیده نیز یکبار دیگر شاعر به استعاره ابتدایی شعر باز می‌گردد و با نقب زدن به خاطرة دوران کودکی از مرگ مادرش یادآوری می‌‌کند: فرخنده مادرم چو ز دنیا کشید رخت بسپرد با غرور به دامان کشورم کشور مرا به سینهٔ تنگش گرفت گرم پرورد آنچنان که نه پرورد مادرم گویی شاعر دوبار مادرش را از دست داده است. عنصر وطن و دور افتادن از آن در این قصیده بسیار برجسته است. دنیای بی‌وطنی برای او به منزلة «تابوت آتشین» است و شاعر جنازه‌ای نهاده در آن. این قصیده می‌تواند نماینده دیگر شعرهای مهاجرتی ایشان نیز باشد. درونمایه اکثر شعرهای این سال‌های ایشان کم و بیش همین است. خلیلی در زمرة شاعرانی است که بیشتر عمرشان را در وطن سپری کرده‌اند و لذت خوشی‌های آن را چشیده‌اند. این است که شعر‌هایشان بیشتر حسرتیه‌های است در جدایی از وطن. اینان احساسات نوستالوژیکی از وطن دارند و تمام امیدشان این است که روزی، دوباره آن روزهای خوب برگردد. وطن‌ستایی به شکل بسیار رمانتیک و آرمانگرایانه در شعر این دسته از شاعران برجسته است. تمام نمادهای وطن برای اینان برجسته و بی‌همانند است. از کوه و دشت و باغ و راغ گرفته تا قهرمانان تاریخی و زنان و مردانی که امروزه با دست خالی مشغول دفاع از وطن هستند. اینان در یک کلمه ستایشگران مخلص وطن هستند. هیچگاه از چگونگی وطن پرسشی نمی‌کنند و آن را به نقد و چالش نمی‌کشند. فقط عاشقانه از دور به آن نگاه می‌کنند و آه می‌کشند چو بینم سحر برگریزان به باغ ز حسرت شود سینه‌ام داغ داغ بیاد آورم روزگاران خویش ز یاران و از غمگساران خویش باز دیشب دوستان کشور به یاد آمد مرا سوختم آن خاک جان‌پرور به یاد آمد مرا وطن آمد بهار اما نبینم گل به دامانت نیاید نغمة شادی ز مرغان غزل‌خوانت در شعر استاد خلیلی و شاعران همزمان ایشان، زمان حال به مثابه یک واقعیت، حضور ملموسی ندارد. در عوض، خاطرات و گذشته نقش برجسته پیدا می‌کند. از طرف دیگر از خود مهاجرت و مصایب آن نیز حرف چندانی در میان نیست بلکه مهاجرت از آن جهت برای اینان دردناک است که از وطن دورند. از شاعران مهاجر ساکن ایران کسانی چون استاد براتعلی فدایی، سعادتملوک تابش، ع کابلی و عزیز الله شفق بهسودی را می‌توان در این دسته قرار داد.  واقع‌گرایان واقعگرایان عموما شاعرانی هستند که دوره جوانی و نوجوانی را در وطن سپری کرده‌اند. اما فعالیت‌های ادبی‌شان در مهاجرت شکل گرفته. از این جهت به درختانی ماننده هستند که ریشه در خاک خود دارند و شاخه در باغ همسایه. درست است که خاطراتی از وطن دارند و نیز دلبستگی‌هایی اما به هرحال نباید از یاد برد که وطن آن‌ها وطن جنگ است و مشقات ناشی از جنگ. و به قول قائلش «وطن برای تو جز درد و رنج هیچ‌ نداشت». این است که بیشترین فشار روحی این جماعت صرف دلتنگی برای فراق وطن مفهومی و ذهنی نیست که «رنج بی‌وطنی» است. یعنی مشکلات و مصایب ناشی از ترک وطن. درد و رنجی که یک مهاجر پوست و گوشت و خون دار در محیط دیگری متحمل می‌شود. بار این مصایب طوری است که دیگر مجال مغازله با وطن مفهومی را باقی نمی‌گذارد. واقعیت تلخ مهاجرت، با تمام وجود خودش را بر این دسته از شاعران تحمیل کرده. اگر دسته‌ی اول آنهایی بودند که بیشتر در گذشته زندگی می‌کردند و با خاطرات وطن می‌زیستند، دسته دوم کسانی هستند که در حال زندگی می‌کنند و با رنجهای بی‌وطنی دست به گریبانند. اگر آنان ایده‌آل‌گرا بودند اینان واقعگرایند. در چشم‌انداز آنان پیشینه پر افتخار وطن و مصیبت امروز مردمش مطرح بود و در چشم انداز این‌ها مردمی حضور دارند که گمنام در مرزهای وطن جان می‌دهند و یا شبانه‌روز در کوی و برزن کشورهای بیگانه زخم طعنه می‌شنوند.  هرچند شاعرانی که در این دسته قرار می‌گیرند بسیارند ولی می‌توان به عنوان نماینده شاخص از محمد کاظم کاظمی نام برد. کاظمی در آغاز شاعری‌اش از وطن چنین سیمایی ترسیم می‌کند: از فضای سیاه می‌آیم همره اشک و آه می‌ایم غم لگدمال کرده است مرا سایه دنبال کرده است مرا این فضای سیاه،‌‌ همان وطن زیبا و رمانتیکی است که در شعر استاد خلیلی می‌دیدیم. اینجا دیگر از آن زیبایی و دلبری نه تنها خبری نیست که مأمن سایه‌های ترس و غم‌های لگدمال کننده است. کاظمی در «مثنوی بازگشت» خیلی ملموس به زندگی مهاجر افغانستانی نزدیک می‌شود و از دغدغه‌های روزمره او سخن می‌گوید. از زندگی همراه با طعنه، از تنش روزانه با همسایگان، از شایعات راست و دروغی که در حاشیه یک مهاجر وجود دارد. مثنوی بازگشت در شعر مهاجرت آغاز یک جریان بود. چون در آن برای اولین بار از موضوعی سخن رفت که حس می‌شد ولی گفته نمی‌شد. لحن مناسب و موقعیت خاص شاعرش باعث شد که مثنوی بازگشت به سرعت اقبال عام پیدا کند و مهاجرت به عنوان یک سوژه تازه وارد گفتمان شعر معاصر فارسی شود. غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد و سفره‌ام که تهی بود بسته خواهد شد القصه شعر مهاجرت در دهه هفتاد با چنین دغدغه‌هایی همراه بود. شاعران توانستند به وضعیت انسان افغانستانی مهاجر نزدیک شوند و در پرتوی سرگردانی‌های او به نقد مفهومی وطن نیز بپردازند. غیر از کاظمی نامهای دیگری نیز در این عرصه برجسته بودند. به عنوان مثال می‌توان از محمد شریف سعیدی، قنبرعلی تابش، سید ضاء قاسمی و محبوبه ابراهیمی یاد کرد. خصوصا قنبر علی تابش که در سال‌های اخیر با تکیه بر فصل مشترک فرهنگ دیرینه میان ایران و افغانستان، ادبیات مهاجرت در ایران را وارد فضاهای تازه‌تری کرد. هویت جویان هویت‌جویان محصول دهه هشتاد می‌باشند. نسلی متفاوت با باور‌ها و اید‌ه‌آل‌های تازه. نسلی که در مهاجرت به دنیا آمده‌اند. از وطن آبایی‌شان نه خاطره‌ای دارند و نه مستقیما خطری را تجربه‌کرده‌اند. نه مانند گروه اول احساسات نوستالوژیک از وطن داشته‌اند و نه مانند گروه دوم درد کنده شدن و الحاق مجدد را تجربه کرده‌اند. وطن اینان به یک معنی‌‌ همان محیط مهاجرت است. از وطن آبایی، برای این‌ها فقط نامی باقی مانده و این در حالی است که وطن دومشان نیز روی خوشی نشان نمی‌دهند. بنا براین دغدغه این‌ها، نوعی گمشدگی و بی‌ریشگی است یا‌‌ همان چیزی که جامعه‌شناسان از آن به بحران هویت تعبیر می‌کنند. اینان نه به گذشته تعلق دارند و نه رو به آینده‌ای امیدوار دارند. بلکه در میان زمین و آسمان معلق مانده‌اند. من نماینده بارز این دسته را الیاس علوی می‌دانم. در سروده‌های الیاس و هم‌نسلانش خواننده با گمشده‌ای بر می‌خورد با نام‌ها و نشانه‌های متفاوت. گاهی به شکل معشوق، گاهی به شکل دوست و گاهی نیز در قیافه وطن. هرچه است شاعر در جستجوی کسی و چیزی است که گمشده و حسرت و دریغ شاعر در از دست دادن این گمشده‌ها سنگین است. الیاس در شعر ملا محمد جان از کتاب «من گرگ خیالبافی هستم» از کسی سخن می‌گوید که در جایی نا‌معلوم کشته شده، بهتر است بگوییم گم شده چون همین نیز معلوم نیست که کشته شده یا زنده است. کسی که مادر ندارد، آواره ست، زندانی است، و یا هیچکدام از این‌ها نیست. کارکتری که به شکل سوررئال نقش عوض می‌کند.  کاش به مزار می‌آمدی کاش نمی‌آمدی کاش می‌دانستم مزارت کجاست؟ ملا محمد جان در شعر «چشم‌های زیبایی داشت» شاعر از معشوق اثیریی سخن می‌گوید که: «پیرمردهای محله آرزو می‌کردند کاش دیر‌تر به دنیا می‌آمدند» ولی این معشوق درمتن تاریخ گم شده است. از وقتی پدر میمون مقدسی بوده تا تجاوز اعراب تا نسل کشی هتلر تا زنان برقع‌پوش کابلی.  مشخصه دیگر این دسته از شاعران، گرایش به نوعی جهان وطنی است. یعنی نوعی فرافکنی از رنج بی‌وطنی. این حالت به صورت کاربرد نام‌ها و نشانه‌هایی در شعر متجلی می‌شود که متعلق به وطن شاعر نیست. از فرهنگ‌ها و سرزمین‌های دیگری وارد زبان او شده و بهانة‌ ورد آن‌ها نیز احساس تعلق شاعر به جهانی فراختر از بومجای خود اوست. حال آنکه در شعر شاعران نسل اول و دوم تلاش براین بود که از نماد‌ها و نشانه‌های وطن چیزی آورده شود. مشخصه سومی که می‌تواند مؤید سخن ما باشد نوعی عدم قطعیت در زبان است که به صورت کلمات شاید و ای‌کاش با بسامد بالا در بسیاری از شعرهای ایشان چهره می‌نماید. این کلمات حاکی از عدم قطعیت راوی است در موضوعی که از آن سخن می‌گوید و این نیز می‌تواند نماد آن گمشدگی باشد که از آن یاد کردیم. شاید قندوز شاید سالنگ اصلا شاید زنده نباشی شاید در گوانتانامو دست‌هایت را بسته باشند  شاید بتوان گفت که آوارگی سیمای کامل خودش را در شعرهای این نسل نشان می‌دهد. آوارگی در شعر نسل‌های اول و دوم یک آوارگی حد و مرزداری است. در زمان و مکان خاصی جریان دارد. مقطعی و و گذرا تصویر می‌شود. ولی در شعر نسل سوم آوارگی یک مفهوم فلسفی است، بی‌حد و مرز است و در تمام ابعاد زندگی شاعر گسترده می‌شود: شعر من تو نیز آواره‌ای روزی در فلوجه دود می‌شوی روزی در پاریس به زندان می‌افتی روز دیگر در گوانتانامو بند بندت پاره پاره می‌شود گذشته از الیاس این شکل از نگرش در کار شاعرانی چون زهرا حسین‌زاده، امان الله میرزایی و عباس رضایی نیز به روشنی قابل دیده‌شدن است. از ابراز هویت تا احراز هویت  سخن نهایی اینکه در شعر نسل اول و دوم مهاجرت، درونمایه شعر‌ها بیشتر در پی «ابراز هویت» است یعنی شاعر بر این باور است که وطنی دارد و هویتی، هرچند اینک آن وطن اشغال شده و این هویت انکار. و آن‌ها سعی می‌کنند آن هویت را به طرق گوناگون ابراز کنند. ولی در شعر نسل سوم سخن از «احراز هویت» است. یعنی هویتی در کار نیست باید آن را از نو ساخت. باید آن را پیدا کرد. /انتهای پیام/

94/02/29 - 12:44





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن