تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام جواد (ع):مؤمن نيازمند سه چيز است: توفيقى از پروردگار، پند دهنده اى از درون خويش و پذيرش از نصيح...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837406917




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خانه روشن کردنِ شهریار شاعر


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: خانه روشن کردنِ شهريارِ شاعرمهدي اخوان ثالث و ديدار با شهريار
خانه روشن کردنِ شهريار شاعر
دکتر حميد مصدق، عصر پنج‌شنبه‌اي به من تلفن کرد، گفت: امشب قرار است شهريار بيايد خانه ما- گفتم که سرکار لاله خانم، زن مصدق، دختر برادر شهريار است - چند نفر ديگر را هم دعوت کرده‌ام، سيمين بهبهاني(طرفه‌کارغزل‌سراي شهير و ارجمند) محمد حقوقي و ... تو هم بيا، يعني مي‌آيم ميارمت، گفتم: اي به‌چشم و متشکرم، آمد و رفتيم به خانه مصدق، شهريار قدرکي دير آمد، يعني آوردندش، هنوز هوا سخت گرم بود، شهريار با دو سپيد و تميز ملافه( شما بفرماييد ملحفه!) يکي به کمر بسته، يکي بر دوش و سينه و بر حمايل کرده، مثل گاندي، مثل هندي‌ها، آمد با دختر پرستار، دم کپسول اکسيژن، که حالا مي‌دانستم دختر شهريار نيست، بلکه پرستار از تبريز همراه اوست - و چه دوست مي‌داشت شهريار را- آن گوشه اتاق تختي و دشکي برايش گذاشته بودند. و دو سه بالش و متکا، دراز کشيد و نيم‌خيز تکيه داد. حالش بدک نبود، فقط گاهي دختر پرستار نفسش را با اکسيژن مددي مي‌رساند. از همه شعر خواست، سيمين، من و... که مي‌رفتيم دم تختش و برايش مي‌خوانديم، او غالباَ دست را حايل و خم‌گر گوش مي‌کرد و گوش مي‌داد، سيمين غزلي خواند و من قطعه‌اي براي او خواندم، نه چندان طولاني که پيرمرد - چشم و چراغ ما - خسته نشود، قطعه‌اي به نام « شهيدان هنر» که در کتابم آمده، هم بيت اول و دوم را که خواندم:بسته راه گلويم بغض و دلم شعله‌ور استچون يتيمي که به او فحش پدر داده کسيبر رخش شرم شفق ديدم و گفتم، گويااز غم من به فلک باز خبر داده کسيچشمان گود نشسته و تقريباَ خشک آن عزيز، گويي براق شد، انگار آبي، اشکي نمي‌دانم چه. و گفت: اوميد جان، يک‌بار ديگر، از اول بخوان، که اطاعت کردم، خواندم، شمرده‌تر و کمي هم بلندتر، که گفت: هاي‌هاي... بارک‌الله بارک‌الله، ساغ‌اُل، ساغ‌اُل، بعد هم باقي ابيات را خواندم، ولي فکر مي‌کنم او پس از همان يک دو بيت اول رفته بود توي عالم خودش و از آخر هم گفت: چون يتيمي که به او فحش پدر داده کسي، هاي‌هاي از دل من گفته‌اي، اوميد جان، من هم يتيم شدم، فحش هم به‌م دادند...بعد از يکي دو ساعت و شام و از اين حرف‌ها، ما از او شعر خواستيم، که استاد عزيز، حُسن ختامي، کلامي... گفت قضيه حضرت عباس(ع) را نشنيده‌اي؟ پسر علي(ع) بود، يل بود، اسد‌الله‌الغالب ثاني بود، اما يکي ازين پدرسوخته اشقيا که بارها خواسته بود با حضرت عباس(ع) کشتي بگيرد، يعني مثلاً جنگ کند و حضرت عباس(ع) محلش نگذاشته بود، وقتي حضرت عباس(ع) در گودي قتل‌گاه افتاده بود و دو تا دستش را بريده بودند، آن حريف اشقيا آمد پيش حضرت گفت: عباس، آي عباس، حالا با من کشتي مي‌گيري؟ پاشو. حضرت عباس(ع) فرمود: وقتي آمدي که دست به بدنم نيست!- حالا من چه شعري براي شما بخوانم؟... البته من اين نقل را قبلاَ از اديب هروي رحمه‌الله عليه، در مشهد شنيده بودم و يادم آمد که سي چهل سال پيش شنيده‌ام، رفته بودم پيش اديب هروي، به توصيه استاد درگذشته ارجمندم پرويز کاويان جهرمي، عربي بخوانم، کتابي هم برده بودم که از روي آن درس بدهد، از کارهاي آباء بدعيون بيروت بود، يادم نيست کدامشان، قصيده‌اي هم در ستايش اديب هروي گفته بودم که بدک هم نبود، در طرح« چون ملک اتسز به تخت مُلک  برآمد - دولت سلجوق و آل او  به سر آمد» که داستان مبسوطي دارد  در تاريخ شعر  و  ادب  ما، و  اديب هروي  رد  پاي  شيخ بهلول - واعظي شيرين‌مقال  از مشاهير قضاياي  کشف  حجاب  دوره  رضاشاه  1314 شمسي - را  در  يکي  از « مدارسه » عراق پيدا کرده بود و به عراق رفته بود براي تکميل تاريخي که درين زمينه نوشته است و چاپ شده کلامش مستند و متقن باشد، و از سفر به مشهد برگشته بود و من رفته بودم پيش او با قصيده از سفر آمد، برآمد، درآمد و... اديب هروي گفت: از قصيده مدحت ممنون، اما عزيز جان، يک وقتي آمده‌اي که دست به تنم نيست، مثل حضرت عباس(ع .)اين حرف شهريار، با توجه به« پدرسوخته اشقيا و...»گرچه اندکي برخورد هم به ما مي‌توانست  داشته  باشد، ولي  ما  به  گل  رويش  بخشيديم - يعني  اگر  «نمي‌بخشيديم» چه غلطي مي‌کرديم؟-... و بعد هم من به مصدق و ديگران اشاره کردم که ديروقت است، پير بيمار عزيز را خسته‌تر نکنيم و بالاخره  پاشديم رفتيم خانه‌هامان، ساعت در حدود يازده شب، يا ده ونيم.پس از رفتن ما - مصدق گفت - شهريار گفته بود... خيال مي‌کنيد چه گفته باشد؟ گفته بود: اين اوميد و اين‌ها چرا اين‌قدر زود رفتند، هنوز سرشب است، من مي‌خواستم امشب شب‌زنده‌داري کنم! و مصدق گفت آن شب تا سحر، نزديک‌هاي صبح شهريار بيدار بود و مي‌گفت و مي‌شنفت، شعر، خاطره، حکايت، مثل، از خاطرات، مشهد، تهران، تبريز و ... خانه روشن کرده بود به دو معناش بگو هاي ماشالا ماشالا، پير استخوان‌دار، اين آخرين ديدار من با شهريار بود، نه خدايا، يک بار ديگر هم با دوست ارجمندم دکتر شفيعي کدکني به ملاقاتش ، بيمارستان مهر رفتيم... و بعد ديگر « خبر » آمد... آمدني. نمي‌خواهم مرثيه‌خواني کنم. پرانتز را ببنديم. بخش ادبيات تبيان منبع: بدايع و بدعت‌ها و عطا و لقاي نيما يوشيج -  چاپ دوم( با تجديد نظر)-  تهران، زمستان 1369





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 210]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن