واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: عليرضا داودنژاد: «نكتهيي كه به نظر ميرسد اين روزها بيش از هر زماني ديگري جاي طرح و بحث و گفتگو دارد، موضوع تفاوت بين رسانه و هنر است.» اين كارگردان سينماي ايران در يادداشتي با عنوان «وقتي سينما تلويزيوني ميشود!» كه اختصاصا در اختيار بخش سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) گذاشته آورده است:« افكار، گفتار و رفتار ما چه بخواهيم و چه نخواهيم تابعي است از ذهنيت و زاويه ديدي كه ما نسبت به موضوعات داريم. مثلا ما همه قبول داريم كه معمولا سياستمدار، مدير، سينماگر و مردم هر كدام از سالن خوب، فيلم خوب و اكران خوب تصوري متفاوت از آن ديگري دارند. سياستمدار تبليغاتچي ميخواهد، مدير به مقامات بالاتر فكر ميكند، سينماگر به مخاطب ميانديشد و مردم صميميت، صداقت و احترام ميخواهند. بنابراين هرگونه پژوهش، طراحي و اجرا در برنامهها تابعي است از ذهنيت و زاويه ديدي كه بر آن برنامه حاكميت دارد.» كارگردان «نياز» نوشته است:« تاريخ سينما در ايران آلبوم رنگارنگي از انواع اين ذهنيتها و زواياي ديد است. سياستمداران، مديران، سينماگران و نسلهاي پيدرپي مخاطبان هر يك تعاريف خاص خود را از سالن خوب، فيلم خوب و اكران خوب به همراه آوردهاند و براي ما اين عبرت را به جا گذاشتهاند كه به دام كليگويي يا توجيحات روزمره و گذرا نيفتيم و به پديده توليد داخلي فيلم با ذهنيتي وطندوستانه و زاويه ديدي كارشناسانه بنگريم.» داودنژاد به تفاوت بين رسانه و هنر اشاره داشته و آورده است: «نكتهيي كه به نظر ميرسد اين روزها بيش از هر زماني ديگري جاي طرح و بحث و گفتگو دارد، موضوع تفاوت بين رسانه و هنر است. تفاوتهاي آثار تلويزيوني و سينمايي فقط در كيفيت رابطه مخاطب با اثر و يا در شگردهاي متفاوت سمعي و بصري آثار خلاصه نميشود؛ بلكه تاثيرات ويژه نظام مديريتي حاكم بر حوزه فرهنگ و سياست و اقتصاد و اجتماع نيز عواقب و آثار مقتضي خود را در اين چشمانداز آشكار ميكند. مثلا در نظام مستبد و وابسته گذشته سانسور و واردات فيلم خارجي سينماي ملي را به سمت بريدگي از جامعه ايراني و انفعال و تقليد در مضمون و اجراي سينمايي كشاند و عاقبت توليد داخلي را در پيشگاه تسلط فيلم وارداتي بر نظام نمايش فيلم در ايران قرباني كرد . همچنان كه گرايش به استقلال، آزادي و اعتلاي سليقه هنري در بعد از انقلاب سلطه فيلم خارجي را شكست و زمينهساز تجربههايي تازه در مضمون و زبان و بيان سينمايي فيلمهاي ايراني شد.» به گزارش ايسنا، داودنژاد معتقد است: «نحوه برخورد با حقوق فرد و جامعه در دو حوزه رسانه و هنر از جمله معيارهايي است كه ميتواند در شرايط متحول اجتماعي ما را به شناخت دقيقتري از آثار و عواقب سياستگذاريهاي فرهنگي هدايت كند. تفاوت رسانه با هنر بيشتر ناشي از گرايش رسانه به تبليغ ضرورتهاي اجتماعي و هماهنگي بخشيدن به سلوك فردي با الزامات زندگي جمعي است، در صورتي كه هنر بيشتر ناظر به حدود و حقوق افراد انساني و نقد زندگي اجتماعي بر مبناي مولفههاي فردي است، هنر نگاه فرد به جامعه و رسانه پيام جامعه به فرد است. مسالمت و يا تنازع در اين دو حوزه معياري براي فهم وضعيت فرد و جمع در يك نظام اجتماعي به دست ميدهد. ذهنيتي كه به صلح و عدالت تمايل دارد و زاويه ديدي كه انسان را مستقل و آزاد ميپسندد بيترديد به هر دو حوزه هنر و رسانه احترام ميگذارد و از مخدوش كردن مرزهاي آن ميپرهيزد؛ همچنان كه گرايش به وابستگي و استبداد به همدستي با جهان سلطه ميانجامد و با شكستن حريمها و حرمتها فضاي ميلتياريستي را در هر دو حوزه هنري و رسانهيي تسري ميبخشد. اعتلاي آواشناسي، زبان ، موسيقي، شعر، قصه، رمان، كتاب، هنرهاي تجسمي، معماري، نمايش و سينما در يك جامعه بيانگر احترام به حقوق افراد و اجتماعات انساني است و از هويت نظامي خبر ميدهد كه فعال كردن استعدادهاي انساني را در چشمانداز وظايف خود ميبيند.» او مطرح كرده است: «در واقع احترام به انسان و قانون از جمله نشانههاي روش شناختي براي تشخيص و ارزيابي گرايشهاست. گرايشي كه به دنبال تامين منافع مردم و حفظ مصالح آنان است، بيترديد از ايجاد فضاي ظلم، تبعيض، تحقير، توهين، نفي، انكار، طرد و انزوا خودداري ميكند و برعكس گرايشهاي وابسته و مستبد از اين مولفهها براي تحكيم پايههاي قدرت خود استفاده ميكنند. از رونق افتادن رسانه با خودداري آن از بيان آنچه مردم در دل دارند و بسته شدن زبان هنر در بازنمايي حيات زنده و جاري مردمان از نشانههاي غلبه جهان سلطه و تفوق آن در اعمال سياستهاست. بستن دايره متنوع موضوعات به روي هنر و محروم كردن رسانه از زبان زنده مردم در واقع مهيا كردن زمينه براي نابودي و كفن و دفن توليد كننده كالاي فرهنگي در داخل كشور است. اگر فرهنگ محصول دست، مغز و دل آدميزاد است بايد از بستن دست، تعطيل كردن مغز و شكستن دلها پرهيز كرد و با رعايت حقوق هنر در كنار رسانه براي فرد و جامعه احترام قائل شد و كرامت انساني را به رسميت شناخت.» كارگردان مصائب شيرين در بخشي از اين يادداشت تاكيد كرد: «سينمايي كردن تلويزيون و تلويزيوني كردن سينما اشتباهي ويرانگر و جبرانناپذير است. بايد به ياد داشت كه رشد هر يك از اين دو قلمرو در گرو وفاداري آنها به كاركردهاي اصلي خودشان است، تفاهم سينما و تلويزيون در كنار آمدن با شرح وظايف متفاوت خود و همكاري آنها براي تقويت مهارتهاي رسانهيي و تبليغ آثار هنري روشي است كه ميتواند ما را نسبت به جايگاه هنر و رسانه در چشمانداز 1404 اميدوار كند. اگر من و تويي از بين تلويزيون و سينما برداشته شود و هر دو بر حول منافع ملي و مصالح فرهنگي كشور به توافق و همدلي برسند، ميتوان به بازگرداندن بازارهاي از دست رفته اينترنتي ، ماهوارهيي، تلويزيوني، ويدئويي و سينمايي به قلمرو توليد داخلي اميدوار شد و براي دسترسي به 60 ميليون مخاطب بالفعل در 1404 براي محصولات هنري و رسانهيي داخلي اميد بست راه آثار هنري و رسانهيي ما به بازارهاي جهان از موفقيت در بازار داخل و حضور موثر در منطقه ميگذرد. از سينمايي كردن تلويزيون و تلويزيوني كردن سينما بپرهيزيم. لازمهي نزديك و همدلي اين دو حوزه سلب كاركردهاي واقعي آنها نيست. دوست داشتن مردم، دوست داشتن كشور و دوست داشتن هنر به طور طبيعي به داشتن فيلم خوب، سالن خوب، اكران خوب و شبكههاي تلويزيوني خوب منجر خواهد شد.» او ادامه داد: «ايران ما از جهت وسعت مخاطبان علاقمند و نيروهاي انساني خوش قريحه، متخصص و خلاق، كم و كسري ندارد، آنچه ما نياز داريم مديريتي است كه هر دو حوزه هنر و رسانه را به خوبي بشناسد، از نحوه تعامل سازنده آنها با خبر باشد و از ارتباط آنها براي تقويت همه گونه آثار هنري و رسانهيي سود بجويد. آيا در 1404 هنر ايراني جايگاه خود را در بازارهاي منطقه بدست آورده و طعم پيروزي در بازارهاي جهاني را چشيده است؟ در اين صورت ترديد نبايد كرد كه در آن هنگام رسانههاي ما نيز در منطقه فراگير و در دنيا اثرگذار شدهاند.» او اظهار اميدواري كرده است:« در قسمت دوم اين مطلب شرح دقيق از چگونگي برنامههايي كه در حوزه سرمايهگذاري، توليد، توزيع و نمايش ميتواند به تلويزيوني شدن سينما منجر شود ارايه گردد. دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باك منت خداي را كه نيم شرمسار دوست!»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 388]