تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 10 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اگر نمازگزار بداند تا چه حد مشمول رحمت الهى است هرگز سر خود را از سجده بر نخواهد داشت...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803027343




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

درباره الي ... مبالغه در داوري


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
درباره الي ... مبالغه در داوري
درباره الي ... مبالغه در داوري نويسنده:احمد ميراحسان درباره الي در همان اولين تماشا ، بازتابي اوليه ،حسي و ذوقي در من داشت که توام بود با رويکردي تفسيري ونقد وارزيابي ساختاري ودراماتيک ونتيجه همان بود که طي يادداشتي در روز بعد از نمايش آن در جشنواره منتشر کردم . به نظرم تلقي منصفانه از فيلم ، گواه مهارت هاي تکنيکي فرهادي در آفرينش اثري شايسته احراز جايگاهي ارزشمند ميان آثار خوب سينمايي ايران بود ونيز بررسي انتقادي ام در آن يادداشت ، نشان مي داد مدرنيسم نيمه کاره فرهادي ،کاستي هايي اساسي در عمق نگاه ودرانسجام اثر دارد که آن را در رده آثاري قرار مي دهد که به دليل محافظه کاري فکري وفرمي ونيز پاره اي بي دقتي ها وزياده گويي ها که در آن همه تحرک واستادي اداره نما وبازي ها ناديده مي ماند ، نتوانسته اند به اندازه کافي عميق و آوانگارد باشند وجز مهارت اجرا ، واقعا لقب شاهکار به آن گوياي هيجان زدگي و شور يا هر دليل فرامتني ويا حد نازل داوري منتقدان بوده است . درباره الي فقط فيلم خوبي است با امتيازها ونيز ضعف ها وبرداشتي ميان مايه از انسان وفرديت وارتباطش با داوري رايج درباره انسان طبقه متوسط ايراني وهيچ بداعتي در اين داوري وهيچ عمق وکشفي ويژه در آن ديده نمي شود . اشتباه نشود من پيش تر از تمام دوستاني که امروز شيفته وشيدا درباره درباره الي مي نويسند تاکيد کرده ام که فرهادي کارگرداني است توانمند وبا استعدادي غبطه انگيز در کارگرداني است وفرامرز قريبيان در نخستين فيلم او ( رقص در غبار ) بهترين بازي اش را هم وزن گوزن ها ( راستش به نظرم حتي پخته تر از آن ) ارائه داده وفضا سازي بديع فيلمش در سينماي ما يکتاست . من آثار فرهادي را مهم واستادي اش را روز به روز غني تر ،ولي متاسفانه طراوت نگاهش را در رويکرد به طبقه متوسط روز به روز کليشه اي تر دانسته ام . همين تسليم به داوري طبقه متوسط از خود طبقه متوسط و گفتمان هاي ژورناليستي بوده که بدل به ورطه شخصيت مرد چهارشنبه سوري شده واين را همان زمان هم به او گوشزد کردم وخوشبختانه او حالا در پرداخت عليرضا با وجود رسوب آن پيش داوري هاي ميان مايه درباره "مرد بدنامرد" در نگاهش بسيار کوشيده اين پز دفاع از زن از آسيب هاي علني چهارشنبه سوري . در امان باشد و انصافا صابر ابرنمازخوان ناجور با الي که چون سايه اي چسبنده با تمايل رهايي طلبانه وگريز از گذشته وفراکشيدن ومدرن بودن الي ( و چه خوب اين خواست با وضع احمد واقامت درآلمانش مي خواند ) مغاير است ، خوب اين موقعيت ذهني کمي تصحيح شده فرهادي را به اجرا در مي آورد وعيب هاي غرض آلوده پرداخت مرد چهارشنبه سوري را ندارد .پس اشاره ام به کاستي هاي فيلم فرهادي ،نه ايدئولوژيک است و نه از سر دوست نداشتن آثارش بلکه به نظرم واقعا فيلم هايش ضمن خوب بودن داراي ناپختگي هاي آشکاري در نگاه ونيز در ساختار ( هم روايت وهم کارگرداني ) است وذوق زدگي نقد ما ،مي تواند مورد کاوش روان شناسانه معرف شناختي ونيز جامعه شناسانه قرار گيرد اما هرچقدر ذوق زدگي از نظر متن حرفه اي در تلقي ژورناليستي يا اکادميک يا به طور تئوريک ، نقص به شمار مي آيد به نظرم از نظر شورآفريني دلپذير وايجاد فضاي آرتيستيک عاطفي ، نشانه اي زنده به خلاص از عادت و ستيز با نقد بوروکراتيک است ومن اين امواج را انرژي هاي شيرين وسر زندگي حسي و واکنش شيداسرانه را دوست دارم ومتاسفم که با وجود دوست داشتن درباره الي همچون اثري خوب در اين شور ،چنان که مجسمه اي از تناولي ، يک نقاشي از فرناندو آرمان يا فرويد يا بيکن ،فيلمي از برسون يا کيارستمي ، لبريخته هاي يدالله رويايي وسنگ قبرها ويا اشراق هاي رمبو در من ايجاد اشتياق مي کند يا ترجمه بيژن الهي از هانري ميشو ويا قطعه اي از فروغ وداستاني از صادقي و.. دلم را به رقص مي آورد ، شريک نبوده ام وهرگز غبطه نخورده ام کاش درباره الي را من ساخته بودم . بلکه فکر کرده ام اگر من مي ساختم با حفظ اين توانايي ها با عمق و تازگي بيشتري به اين جمع مي نگريستم . ازشما چه پنهان در من پارادوکسي حل نشدني است ضمن آن که انگيزه هايم در خصوص ترديد درباره پديده هايي که شور همگاني بر مي انگيزند قوي وآثار يکه اي که به سبب آوانگارديسم شان با داوري ميان مايه وعمومي فاصله دارند وحاوي کشف و شهود وتجربه اي نو و بي سابقه اند همواره مرا مي ربايند ، با اين همه همواره جدايي از يک توافق پرشور همگاني مرا دچار حسرت مي کند و واکنش آن البته پافشاري وتقويت اراده معطوف به دفاع از حقيقتي است که برايم مبرهن و مبرهن ترمي نمايد . يکي از ايرادهايم به درباره الي آن است که واقعا فيلم بي سابقه اي نيست وروز به روز با پيگيري واکنش دوستان منتقدم بيشتر متوجه لحن غلو آميز وشوري شده ام که بنياد آن با همه تمايز درباره الي با اخراجي ها 2 از همان جنس شور عاميانه است که عموم نسبت به آن ابراز داشته اند . اميدوارم برداشتي سطحي از اين حرف نشود منظورم وجود عوامل فرامتني در روان شناسي در گرفتن شور فراتر از درخشش بي سابقه آفرينشگرانه و توليد نگاه وفرم ناب است ) . اين کار را با بحث مفصلم در مورد فيلم فرهادي مي کوشم محقق سازم .شورآفريني درباره الي هم در جبهه اي مقابل سينماي عامه پسند ميان اهل سينما همين تماشاي زندگي روزمره خودشان و واقعيات روحي واخلاقي خودشان است وفرهادي اين را تا آن حد خوب بيان کرده که تماشاگرانش باورش کرده اند ولي اين رخداد هرگز به معناي عميق ظهور يک شاهکار نخواهد بود وخواهم گفت چرا . فعلا مايلم با مرور فيلم وگستره واکنش به وجوه خلاقانه آن نشان دهم دم زدن از کاستي هاي درباره الي به معني عدم درک فيلم يا به نحو نامنصفانه نديده انگاشتن انواع تلاش ها ي آگاهانه و خلاق فرهادي وجزئيات فکرشده نيست بلکه به دليلي ژرف تر ونقص هايي چشم پوشي ناپذير ونحوه تفکرسينمايي ونيزنگاه عادت شده اين روزهاي خود طبقه متوسط بستگي دارد وبا کاربرد صفات عالي ،بي نظير ، بي سابقه ، اين مشکلات ساختاري وروايي حل نمي شود وگرنه سازمان نشانه شناسي فيلم توانايي هايي که نظم بخشي وباور پذيري يک فضاي پر تحرک بروز مي دهد وديگر جزئيات فکر شده درباره الي مسلما مبين قدرت اوست ونه تصادف . اما چرا اين ذکر خوبي هاي فيلم از فهم کاستي ها وناپيگيري اش بازمانده است ؟مي گويند فيلم بي سابقه است زيرا حتي مهرجويي هم اين قدر راحت ورها وطبيعي فيلم نساخته است .واقعا در سينماي ايران وجهان فيلمي مثل درباره الي از منظر طبيعي غايي وراحتي ورهايي بي سابقه است ؟ من موافق فضاي سليس و روان فيلم ، بازي ها ، کنش و واکنش ها ،تحرک درون نما ومبزانسن وتدوين وترکيب آن ها واشيا وحرکت هستم اما آيا با وجود پس زمينه رويکرد گرايي وآثاري چون مسافر وسازدهني وگال وزير درختان زيتون وده وبادکنک سفيد وسلام سينما وبودن ونبودن وبوتيک وحتي سريال روزگار قريب مي توان از بي سابقه بودن سوق طبيعي فيلم حرف زد وزهدان سينماي رويکرد گرا را در پرورش اين مستند گوني رها ( که هميشه با سوء تفاهم روبه رو بوده ) نديده گرفت واين داوري اغراق آميز را محصول احساسات فرامتني نسبت به سينماي کيارستمي و ديگران ويک واکنش ديرهنگام دردرک اهميت روزمرگي وسوق طبيعي ندانست ؟راستش من از نقدهاي بسياري از همکارانم بال در مي آورم، اما متن جذاب با ميزان تقرب متن به اثر دو چيز مختلف است ما با تکرار غلو آميز صفات غليط هولناک ، سهمگين ، هراس آور ، منقلب کننده واين همه صفت هاي تحميل کننده به انضمام نفس گير ،بي سابقه ، بي مانند و... چه چيزي را داريم پنهان مي کنيم جزآن که درباره الي هيچ از افقي تازه اثر ندارد و رخدادي است در صلوه ظهر سينماي رويکردگراي ايران که مدت ها از سپيده دم آن گذشته وهمه آن تجربه هاي سينماي دو دهه پشتوانه تظاهرات سبکي ودراماتيک است که از ادغام درام ومدرنيسم مستندگونه سينماي رويکردگرا متولد شده است نه اين مبالغه طبيعي اصالا طبيعي نيست نه عاشقانه تراژيک در سينماي جهان وايران بي ماننده بوده ( بي مانندي اين فيلم هرگز به بي مانندي چشمه آربي وآوانسيان دراين زمينه نمي رسد ) ونه آن جست وجويي که به قول رضا کاظمي در زير شن اثر فرانسوا ازون منجر به فهم تازه اي از ماهيت داوري در مورد رابطه اي مي شود ونه تلخناي عاشقانه اي که کلود سوته آن را آزموده وفرهادي در چهارشنبه سوري مشق اش کرده ونه ترديدي که عمري است در آثار کيارستمي داوري قطعي را افشا مي کند ونه جست وجوي يک گم شده که به جست وجوي تازه اي از ارتباط دو آدم ختم مي شود وآنتونيوني در ماجرا تجربه اش کرده ونه آن عنصر بي حيثيت کردني که در آبروي بر باد رفته کاترينا بلوم ما را تکان مي دهد بديهي است وقتي اين آثار به گواه عدم بداعت در مورد درباره الي آورده مي شود ، استدلالي عليه فيلم سازمان داده نشده است بلکه صرفا اغراق ومبالغه اي تحت نام بي همانندي درباره الي به وسيله نقد مصمم به حذف همه پيشينه وسرمشق هاي سينماي ايران وجهان ( با انگيزه اي که خيلي هم مبهم نيست ).و هم صدايي شيفته وار براي بر تخت نشاندن يک فيلم منطبق با داوري ميان مايه قشرمتوسط درباره خودش مورد پرسش قرار مي گيرد واين همان کاري است که دوست دارم در اين نقد در خصوص فضاي هيجان طرفداري از در باره الي به انجام برسانم ،هر چند خطر ناگفته ماندن علايقم به فيلم که مي تواند سبب سوء تفاهم دوست نداشتن و بي ارزش دانستن اش شود وجود دارد ، ولي اهميتي نخواهد داشت . نکته اي که به تناوب وتعدد وبا بسامد بالا در مورد درباره الي گفته شده ، بي سابقگي بازي سازي فرهادي است . بدون ترديد من معتقدم فرهادي بازي گرداني ماهر و کارگرداني بسيار مستعد در اين زمينه است واين را نه امروز که از زمان سريال سازي او به ويژه بازي هاي درخشاني که قريبيان وتهراني وعليدوستي گرفت همان زمان ها گوشزد کرده ام ، اما واقعا بدون غرض ومرض ، بازي سازي او را مي توان ولو در سينماي ايران بي مانند دانست ؟ اين ستمگري داوري لابالي وبي رحم را چگونه بايد توجه کرد ، وقتي بازي هاي درخشان گاو و پستچي ودايره مينا وآقاي هالو و تنگنا وگزارش وقيصر وسوته دلان وگوزن ها و... درسينماي پيش از انقلاب وده ها نمونه بازي سازي دراماتيک ونيز مستندگون از قبيل بازي حسين رضايي در زير درختان زيتون وشکارچي در طعم گيلاس وبازي آن کودک حيرت انگيز در ده وبازي عسل بديعي در بودن ونبودن وهديه تهراني در شوکران وچهارشبه سوري وفرامرز قريبيان در رقص در غبار وسوسن تسليمي در مرگ يزدگرد وباشو و گلشيفته فراهاني در بوتيک ونيکي کريمي در سارا وآثار متعدد سينماي ايران يک سر نديده گرفته شود ونيز بازي هايي که شهبازي و پناهي پرداخته اند همه وهمه را داراي فاصله نجومي با بازي هاي بازيگران درباره الي قلمداد کنيم وحتي شهاب حسيني در کار فتحي وتهمينه ميلاني را نديده بگيريم . نه اين ها اغراق عيان است . فرهادي در هماهنگي وکنترل لحن و واکنش هاي بازيگران در اين فيلم عالي است ، ولي اين ها چه ربطي به مبالغه غير حرفه اي در باره بازي ها بامشتي صفات کلي وسر کوبگر وتحميلي واحساساتي دارد ؟ من هر چند تأويل گري را به زور کلي وتأويل گري از رقص ماني حقيقي را جدا از خود فيلم دوست دارم ، اما واقعا آن نگاه تر وتازه منتقد ، درباره قر وقميش امير ، چرا اين همه دور از واقعيت طبيعي اين رقص است که هميشه وهميشه در جمع هاي اين طوري رخ مي دهد وچيزي بيشتر از ظهور و سرخوشي وول شدگي مفرح نيست وبا هزار من سيريش آن را نمي توان به تأويل افق هاي تازه چسباند و تازه جز سينماي ايران ومقررات سانسور چه منعي در آن جمع وجود دارد که زن هاشان نرقصند ؟ ومگر در جهان واقع اين قشر با اين فرهنگ ، مردها به جاي زن ها مي رقصند ؟ نه ، اصلاً نمي توانم با اين تفاسير که هر چند خوب ساخته و پرداخته شده اند به عنوان نقدي متين ومتقرب به جهان اثر کنار بيايم . يکي از ايرادهاي نقدهاي دوستان عزيز همين معيوب کردن اصل فيلم است ، در حالي که خود کار فاقد اين نقص است . مثلا تلقي استنطاق عليرضا از سپيده تا سرحد به خشم آمدن از رفتار مرد سالارانه واقعي از آن حرف ها و وصله هاست که نشان عدم همراهي ايرج کريمي با فيلم وغوطه ورشدن او در ذهن خود است چون اولا هر چقدر فرهادي کوشيده وضعيت عليرضا را منصافانه تر از پيش داوري هاي روشنفکر متوسط امروزي درک کند واو را خاکستري ببيند ايرج اصرار دارد سياهش کند ثانيا اين چقدرخشونت بار است که آدم به يک عاشق که کاملا غافلگيرانه وبا وضعي باور ناپذير و برلبه پرتگاه اتهامي ويرانگر با مرگ معشوقش رو به رو شده حتي اجازه پرس وجو ندهد در عوض عليرضا تا حد ممکن صبور ومودب بوده واين زنان ومردان ( ونه مردان ) همراه سپيده بوده اند که رفتاري موهن و بالا داشته اند واو را تحت فشار وترس قرارداده اند اين ترس است که مي کوشد عليرضا اين آدم به حاشيه رانده شده اي که در افق اين جمع مدرن جا ندارد وبه درد نخور به نظر مي رسد را آرام کند واو احساس خطر مي کند اين احساس خطر محصول احساس گناه وموقعيت توجيه ناپذير سپيده است که من بيشتر همدلي را با او دارم . به هيچ وجه نمي شود عليرضا را يک پارچه سياه خشم آور متجاوز ومرد سالار نشان داد و اصلا در اين فيلم بحث مرد سالاري مهم تراز بحث ورشکستگي فرو پاشي دروني افراد ( اعم از مرد وزن ) و فرارشان در سربزنگاه نيست که البته ضمنا واقعا تا حدي هم بي خبر بوده اند واصلا خوبي فيلم همين وجوه چندگانه است فيلم دراين وجوه اتفاقا ارزشمند است واگر مشکلي پيدا مي کند در گردن نهادن به برداشتي کهنه در خصوص کليت بخشي به افراد طبقه متوسط از نظر حيث فروپاشي اخلاقي است حرف هاي برداشته شده از ديگران درباره وجه ممتاز فيلم وتلقي سطحي از مشارکت دادن مخاطب در قضاوت هاي مطرح نيز زياد جدي نيست . ما آثار بزرگي از نان وکوچه تا امروز داشته ايم که واقعا هربار قضاوت ما را به چالش کشيده وما را در شکل گيري قضاوت ديگر به مشارکت خوانده است . با وجود آثاري نظيرشب قوزي ، قضيه شکل اول ./ شکل دوم ، طعم گيلاس ، مرگ يزدگرد و .. درسينماي خود ما چگونه از بي سابقه بودن پرسش عدم قطعيت وشريک کردن تماشاگر در داوري درون فيلم درباره الي مي توان حرف زد حرفي که ديگران بارها درباره آثار ديگر زده اند . اين شيوه نکته يابي وآن را چنان به طور غلو آميز فرا بردن که منجر شود به امري بي همانند درحالي که درعالم واقع ؛چنين نيست ،در نقد فيلم ما سابقه طولاني دارد فرهادي به خوبي اين سيماچه روي کرده به مناسبات عقلايي ومحترم شمردن حق ديگري در آغاز وسپس فروپاشي اين نقاب وشکل گيري قضاوت هاي تهمت افزار بنا به موقعيت بحراني را سازمان داده و سکانس هايي قانع کننده وباورپذير وپرتأثيرآفريده اما اين واقعيت کجا وجا دادن در فيلم جايي با فاصله نجومي ازآثار تقوايي ومهرجويي وبيضايي و کيارستمي وپناهي وحاتمي و عياري وشهبازي و... کجا؟ چگونه آن همه بدايع وخلاقيت وکار آوانگارد ونوآوري در سينماي ما بدل به متر ومحمي ارتقا دهنده نشده ودرباره الي که مهم ترين ويژگي اش تکنيک خوب ومهارت در کارگرداني است ( که اين هم بي نظير نيست ) چنين نقشي يافته است ؟ آيا همه چيزبه انطباق ايدئولوژيک منتقد طبقه متوسط و فيلمي در باره خود آن ها برنمي گردد ؟ ديگر نکات دراين باره چيزي بيشتر از همان حرف هاي معمول نقد ژورناليستي در بر ندارد وهرگز دليلي بر آن که درباره الي يک اثر کالت است ، نمي تواند باشد ومي توان هزارنشانه از اين جنس را که گاه گوياي تناسب وگاه انتخاب درخشان و گاه نسبتي معمولي است در سينماي ايران يافت : مثلا رابطه دريا و ويژگي شخصيت ها و وضع جمع که از آرامش به بحران وتوفان ختم مي شود از آثار دراير تا هامون اين ارتباط در ياد شخصيت ها وموقعيت فيلم هزار بار تکرار شده است والبته در درباره الي هم اين نسبت لوکيشن و رخداد وشخصيت ها خوب نشسته است . يا توصيف چهره بهت زده صابرآبر ؛ نگاههاي پرسشگر ماني حقيقي ، سرآسيمگي پيمان معادي ، وحشت مريلا زارعي ، خونسردي ترانه عليدوستي و درخشش تصاويرجعفريان ، واقعا در بازي ها وفيلمبرداري و تدوين سينماي ما بي نظيربوده است ؟واقعا طراحي لباس در اين ميان بالاتر از حد انتظار طراحي لباس در سينماي جهان و حتي ايران است آيا لايه مندي و رگه هاي پنهان درباره الي هرگز در سينماي ايران وشخصيت ها وکنش هايشان سابقه نداشته است ؟ نه مسلما اين ها غلوهايي شتابزده است . مهم ترين ويژگي محتوايي ونيز ساختاري درباره الي را بهره مندي از ويژگي هاي زندگي روزمره وبدل کردن آن به درامي بي سابقه خطاب کرده اند اين داوري در فرم ومحتوا ، يک گزاف گويي محض است . اگر سطح ميان مايه نقد ما تاکنون توجهي به تجربه بدل کردن تجربه زندگي روزمره به ساختار روايي وبصري در سينماي رويکرد گراي مانکرده و تازه با درباره الي آن را کشف مي کند اين غفلت به معني واقعيت کشف زندگي روزمره وبه فرم در آوردنش به وسيله اصغر فرهادي نيست در ايران - کاري به درجه موفقيت هر کارگردان خاص ندارم -ازکيارستمي تا ميرکريمي درگير رويکرد گرايي بوده اند پيش از اشاره به اين نکته بهتر است سابقه توجه به زندگي روزمره وتجلي آن در انواع فرم هاي رئاليسم اجتماعي ، نو واقع گرايي ، سينماي سيال ذهن وپيش تر در رمان اروپايي وامريکايي از ويرجينيا وولف وريجاردسن تا کارور و ... توجه به آن را در آثار کساني نظير اندي بنت و ديگران گوشزد کنم . احتمالا کساني که اين ويژگي را در مورد درباره الي به عنوان يک کشف جديد مورد تأکيد قرار داده اند حتي اطلاع معمولي از سينماي جهان وسينماي ايران ومهم تر از آن از پايه نظري اين پديده ندارند . اتفاقا درباره الي از منظري به زندگي روزمره مي نگرد که مبتني است بر فهم سيستمي واتکايش بربنيادهاي اجتماعي طبقه اي که زاويه ديدي نه چندان تازه است . مايلم براي روشن کردن موضوع ومقابله با ذوق زدگي واغراق توام با کم مايگي کمي بيشتر درباره اين موضوع صحبت کنم . در فرهنگ وزندگي روزمره بنت آمده است : در بحث هاي مربوط به فعل وانفعال ميان فرهنگ وساختار وايجاد امراجتماعي ، زندگي روزمره در حکم عرصه اي که اين فعل و انفعال درآن رخ مي دهد اهميت پيدا مي کند دراين معنا ، نظريه پردازان اجتماعي به طور فزاينده اي از زندگي روزمره به عنوان مدلي تحليلي خود براي گره گشايي از فرآينده هاي شکل گيري جامعه استفاده مي کنند نظريه پردازان اجتماعي قديمي تر ، فرهنگ را محصول فرعي نيروهاي ساختاري زيربناي جامعه تلقي مي کردند لزوم درک تأثيرانقلاب صنعتي وشهر شدن بر زندگي اجتماعي درطول سده هاي هجدهم ونوزدهم اهميت زيادي در شکل گيري نخستين رهيافت ها به درک جامعه داشت .تفسيرهاي اوليه درباره اين تغيير اجتماعي پرشتاب با استفاده از ديدگاه سيستمي به عمل مي آمد که مدعي بود جنبه هاي بديهي انگاشته زندگي روزمره مثل شکل هاي عادي ومتداول کنش مقابل اجتماعي ومعرفت هاي اجتماعي عمل مي کند.رهيافت هاي مبتني بر نظريه سيستم ها با ساختن مدل هاي سطري پيچيده کنش اجتماعي را به عنوان نتيجه ومحصول فرآيند هاي ساختاري بنيادين تبيين مي کردند که تصور مي رفت تاثير آن ها بر سوژه فردي با تأثير قوانين حاکم بر رفتار ابژه هاي دنياي طبيعي قابل مقايسه باشد در ميان رهيافت هاي سيستمي دو رهيافت عمده وجود دارد که به آثار دو نظريه پرداز بنيان گذار يعني اميل دورکيم وکارل مارکس مربوط مي شود از نظر دورکيم ، هدف ومقصود سيستم با نظام اجتماعي ، آفريدن نظم از طريق اجماع و وفاق است . طبق نظر دورکيم ، نظام هاي وفاقي هنجارها وارزش ها ازطريق باز نمودهاي جمعي بر پا مي مانند ، يعني از طريق پيکره هاي معرفت جمعي که في نفسه وجود دارند واز همين روي از کنش گران فردي مستقل اند . از طرف ديگر ،مارکس معتقد بود که هدف نظام اجتماعي فرو نشاندن تضاد ميان طبقات اجتماعي است که از توزيع نابرابر ثروت وقدرت در جوامع سرمايه داري رو به رشد ناشي مي شود . بنا به استدلال مارکس بقاي سرمايه داري وابسته به قبولاندن نظام طبيعي امور است که نمي گذارد طبقه کارگر ماهيت راستين اوضاع وشرايط اقتصادي - اجتماعي خود را در يابد . بنابراين از ديدگاه نظريه سيستم ها ، حوزه زندگي روزمره جايي براي تحت سلطه در آمدن واستثمار شدن سوژه فردي دانسته مي شود واز همين رو به گفته گاردينر : « .. کنش گران اجتماعي عملا عروسک هاي فرهنگي اند .. که نقش هاي اجتماعي و هنجارهاي رفتاري را ( خواه مبتني بر وفاق باشند ، خواه بازتاب منافع طبقاتي خاص ) منفعلانه دروني مي کنند وبه اين ترتيب درجهت توليد ساختارها ونهادهاي اجتماعي عمل مي کنند که عمدتا به صورت خودکار وناخواسته انجام مي گيرد » من بايد بگويم اتفاقا تاجايي که به ژرف ساخت فکري درباره الي بستگي دارد ، درباره الي تا حد زيادي وابسته به اين ادراک مبتني برديدگاه نظريه سيستم ها در قلمرو و حوزه زندگي روزمره است . يعني نوعي حاکم بودن يک تفکر قديمي تر که فرهنگ را محصول فرعي نيروهاي ساختاري زير بناي جامعه تلقي مي کرده است . ما در پرداخت شخصيت وفرهنگ بر اين جمع وکنش متقابل اجتماعي همسان و همانندشان ، همين باور به آن رهيافت کهنه را مي بينيم ، پس به رغم نو بودن صداي فيلم دراعماقش از يک رابطه سهل الوصول آفريدن نظم از طريق پيکره معرفت جمعي که في نفسه وجود دارند ، سيراب مي شود که مايه همساني افراد وفعل وانفعال ميان فرهنگ وساختار وايجاد امر اجتماعي شده است که زندگي روزمره درون فيلم در حکم هر صداي است که اين فعل وانفعال در آن رخ مي دهد وآدم ها چون عروسک هايي که نقش فرهنگي واخلاقي از پيش داوري شده اي را بر دوش مي کشند موظفند که يک پارچه،عکس العمل طبقاتي وهمانند سازي شده طبق ميل کارگردان را به اجرا در آورند واز فرديت طبق همان نظريه سيستم ها محروم اند واين کليت چون مدلي تحليلي براي گره گشايي عمق پرسش فيلم به کار مي آيد .اما سينماي کساني چون کيارستمي تمايزش با اين فهم کليشه اي در آن جاست که خود را از قدي يک دگماتيرم چپ قرن نوز - دهمي مي رهاند وامري نو را پيشه مي سازد که البته مبنايش به تجربه قرن بيستمي مانند انيشتين وهايزنبرگ بر مي گردد . دوباره فهم از زندگي روزمره سينماي رويکرد گراي عباس کيارستمي موضعي بسيار پيشرو و متعلق به اواخر قرن بيستم دارد و بنت در اين باره تأکيد مي کنم که : در اواخر قرن نوزدهم ديدگاه هاي نظري تازه اي مطرح شد که رهيافت سيستم ها را زير سوال مي برد بنا به استدلال اين ديدگاه نوين ، تفسير کنش اجتماعي در حکم محصول نيروهاي ساختاري بنياني ، هيچ توجهي به توان عامليت فرد نداشته است و در واقع درست همين جاست که زندگي روزمره به عنوان واسطه بالقوه ميان عامل فردي وساختار اجتماعي تلويحا به رسميت شناخته شده هر چند که اين اصطلاح هنوز در ميان نظريه پردازان اجتماعي ماکس وبر و جرج هربرت هيد چهره هاي اصلي اين بحث جديد بودند وبر وميد هر دو معتقد بودند که دروني کردن هنجارهاي اجتماعي توسط افراد صرفا به اطاعت منفعلانه نمي انجامد بلکه برعکس توان وظرفيتي براي کنش خود انگيخته فراهم مي سازد ديدگاه ديگري که خرد را عامل انفعال در بر ساختن معنا در زندگي روزمره معرفي کرد رهيافت پديدار شناختي بود که در آثار نظريه پردازاني همچون شولتز وبرگر ولاکمن پرورانده شد بر اساس اين رهيافت ،اهميت ومعناي زندگي روزمره را نمي توان جدا از معناهايي که کنش گران فردي به آن نسبت مي دهند در نظر گرفت . اروينگ گافمن با استفاده از مدل نمايشنامه اي کنش متقابل روزمره ،تفسير پديدار شناختي زندگي روزمره را بسط بيشتري داد . طبق استدلال گافمن افراد در جريان کسب تجربه عمل زندگي روزمره که با دروني کردن نقش هاي اجتماعي تعريف مي شود اين را نيز مي آموزند که با آفريدن خرده هاي جلوي صحنه وپشت صحنه اين نقش ها را جرح وتعديل کنند و به اين ترتيب افراد زندگي روزمره را خلاقانه دستکاري مي کنند وبا آفريدن فضاهايي براي واژگون ساختن هم نوايي وسازش ،زندگي روزمره را قابل تحمل مي گردانند ...از اواخر قرن بيستم واوايل قرن بيست ويکم نظريه پردازان اجتماعي وفرهنگي کم کم زندگي روزمره را به عنوان حوزه اي بسيار پويا تر وپرمنازعه تر ، مفهوم پردازي کرده اند .. بر اين اساس گفته مي شود که ديگر نمي توان زندگي روزمره را به صورت کليتي متجانس وهمگون توصيف کرد بلکه برعکس بايد زندگي روزمره را حيطه اي بسيارکثرت گرا و پرمنازعه دانست . بنابراين استدلال ، پايه و اساس اين تغييرنگرش درباره زندگي روزمره ، چند عامل است که به يکديگر مربوط اند .. نخست ازهم گسيختن مدرنيته وبه دنبال آن کاسته شدن از اهميت تلقي هاي مدرنيستي از هربت که براساس طبقه ،جنسيت ، نژاد وشغل شکل مي گرفت . دوم رواج فزاينده رسانه ها وصنايع فرهنگي که بنابراين استدلال ،نقش مهمي در ايجاد والقاي مشکل هاي نوين هويت اجتماعي بر اساس الگوهاي مصرف وفراغت داشته اند . به گفته چني نتيجه انباشته شدن اين ويژگي هاي جامعه مدرن پسين را تجزيه فرهنگي بوده است حالا که در مدرنيته پسين افراد هويت هاي خود را با تصاوير وموضوع هايي شکل مي دهند که به صورت تاملي از صنايع فرهنگي و رسانه اي اخذ مي کنند کل راه و رسم زندگي که بر پايه فهم مشترکي از دنياي روزمره استوار است ، رنگ مي بازد وقابل دفاع نيست . برعکس ، فرهنگ اصطلاح بسيار چند معنا ، کثرت گرايانه وتجزيه شده اي است که طيفي از برنامه هاي هويتي را در بر مي گيرد که رفته رفته تمايز يافته تر مي شوند . مقصوداين نيست که عناصر محلي ورسوبي فرهنگ ديگر نقشي در شکل گيري هويت ها ندارند بلکه تأثير ونفوذ با آثار و نتايج عواملي که از بيرون سرچشمه مي گيرند به مصالحه مي رسند بنابراين براي افرادي که در اين عصر مدرنيته پسين زندگي مي کنند ، هويت در نسبت با مراجع متفاوت گوناگوني ساخته مي شود که بعضي دربسترهاي فرهنگي محلي ريشه دارند وبعضي هم از صنايع فرهنگي ورسانه اي جهاني گرفته مي شوند .اين همسويي وهم گرايي امر محلي وامر جهاني بر تجربه روزمره نيز تأثير مهمي داشته است واين تجربه نيز درمدرنيته پسين به اجزا تجزيه شده است . زندگي روزمره را درست مانند فرهنگ ديگر نمي توان اصطلاح يک پارچه و متجانسي به شمار آورد که بيانگرحقيقت راستين تجربه افراد درباره دنياي پيرامون شان است .بي سابقه نبودن وبه اندازه کافي نبودن در باره الي که درهمان يادداشت روز نمايش آن در جشنواره به آن اشاره کردم درست بر همين آگاهي ها متکي است . در عوض در سينماي ايران ژرف ساخت ديگري وجود دارد که به اندازه کافي مدرن وبهره مند از تجربه مدرنيته پسين وهويت هاي متکثر و فرديت هايي با مراجع گوناگون است واز اين بابت بر درباره الي رجحان دارد . من مي توانم شخصيت هاي متمايز که با يک دستي حبي وکليتي متجانس مي ستيزند را مثال آورم . شخصيت هاي کلوزآپ ، زندگي وديگر هيچ ، ده ، طعم گيلاس ،نفس عميق ، به همين سادگي ، چند تارموو..از اين جمله اند آن حوزه پوياتر وپرمنازعه تر زندگي روزمره وآدم هاي رها از تجانس قديمي تر وکليت هاي قرن نوزدهمي و تلقي هاي نو از هوي وفرهنگ واخلاق و واکنش افراد در موقعيت هاي بحراني ،چيزي است که ما در آثار کيارستمي مي بينيم ، اما در درباره الي نمي بينيم ، براي همين دراماتيزه کردن و روايت و شخصيت در درباره الي به اندازه کافي آوانگارد وتا به آخر مدرن نيست واين دومين نکته اي است که در يادداشتم به آن اشاره کرده بودم . در واقع از همان پايه مي خواهم بگويم برخلاف تفکر هيجان زده وذوق زده اي که مي پندارد با اعلام يک فيلم بي بديل براي الي الابد فيلمي ، بي سابقه وابدي مي شود ، درباره الي فاقد اولين ژرف ساخت يک شاهکار درقلمرو تفکر فيلم است وهيچ شاهکاري نمي تواند فاقد اين پايه فکري قوي باشد وصرفا بنا به مهارت هاي کارگرداني به شاهکاري ماندگار وبي سابقه بدل شود .مشکلات زيبايي شناختي درباره الي از همين ژرف ساخت بر مي خيزد مثلا اين بي کنشي ومنفعل بودن و عدم پويايي وهمساني وطبق يک الگوي همانند پرورده شدن وفقدان کثرت گرايي در ساخت شخصيت ها ( ضمن زمينه همسان اجتماعي ) وناتواني در ديدن جزئيات سازنده منازعه وتفاوت واجزاي متکثر ودست وپا کردن نوعي هويت مبتني بر يک دستي وهمگوني قرن نوزدهمي کل راه ورسم زندگي ... همه وهمه محصول يک تفکر متوسط است که زيربناي فيلم را ساخته است وکساني که قادر به تشخيص شاهکارها وآثار بزرگ وپيش رو ومتفکرانه و آوانگارد سينماي ما وساختارهاي بي بديل آن نبوده اند منتقداني متوسط بوده اند که در حد درباره الي مي توانستند به مساله بي سابقه بودن بينديشند . از نظر تاريخي هم اين منتقدان اغراق يا بي خبري خود را درباره سينماي ايران فاش کرده اند ! اولا توجه به زندگي روزمره وبهره وري از فضاي اين زندگي در فيلم از جنوب شهر غفاري شروع شد ، عناصري از آن در فيلمي مثل خشت وآينه البته با زباني کاملا فرماليستي خود را وانمود . در موج نو ؛وجه ديگري از اين تجربه ،را برابر فيلم فارسي قرار گرفت ودر آثار سينما گراني چون کيميايي ، مهرجويي ، نادري سيماها و وجوهي از آن بازتاب يافت . اما بنيانگذار ظهور اين پديده در سينماي ايران همچون يک سبک ،مشخصا دو نفر هستند عباس کيارستمي و سهراب شهيد ثالث . نه تنها آثار کوتاه سينمايي کيارستمي مشحون از اين ويژگي در روايت و بافت و دراماتيزه کردن بحران هاي اين زندگي - در تجربه کودکان - ودر آثاري چون نان و کوچه وتجربه ولباس عروس ومسافر و ... است ، بلکه در گزارش يک تجربه ماندگار از ساختار و نگاه به زندگي روزمره ثبت شده که با هيچ جعلي نمي توان آن را ناديده گرفت ، به ويژه که اين فيلم ناظر به همان بحران زندگي روزمره طبقه متوسط مدرن ايران در دهه پنجاه در مقياس مناسبات خانوادگي برمتن بحران اجتماعي است . نگاه مستقل سهراب شهيد ثالث هم از يک اتفاق ساده در مسيري متفاوت ناظر بر ظرفيت هاي همين زندگي جدا از دراماتيزه کردن رايج سينماي هاليوود وکليت هاي ملودراماتيک بوده است. رويکرد گرايي همچون يک سبک جمعي باز تاب يافته درجهان با استقلال سينماي کيارستمي ومستقل بودن سبک شخصي فيلمسازان ديگر درحقيقت چيزي از همين فهم به سبک درآمدن عناصر گوناگون لمس زندگي روزمره به صورت عناصر يک سينماي مهم و جهان شمول نبوده است ،متاسفانه نقد ما در اين درک از خود ناهوشمندي ونقد جهان مدرن از خود خلاقيت وتوان ذهني ومکاشفه نشان داد براي همين در ايران حتي روشنفکران با هوش ومنتقدان مدعي برابر اين سينما از خود ميان مايگي هايي در حد پاريس تهران بروز داده اند اما سينماي رويکرد گراي ايران به ويژه درگير زندگي روزمره وبحران نسل هاي مختلف طبقه متوسط مدرن به ملودرام هاي درون اصلاحات نظيرمن ترانه پانزده سال دارم ودختري با کفش هاي کتاني از يک سو ، ويک سينماي درگير زندگي روزمره در سطحي ژرف تر و خلاق تر، شبيه ده وبه همين سادگي ونفس عميق و... دست يافت . درهمه اين مسير نقش بزرگ وفراموش نشدني داريوش مهرجويي در توجه به بحران هاي اين زندگي وآرام آرام جذب معنا در فرم وساختارهاي مرسوم به رويکرد گرايي وآميزش ملودرام هاي اجتماعي درخشاني که به پري و سارا وليلا ومهمان مامان يا آثارمستند گونه خصوصا فيلم ناموفق بماني ختم شده گواه اهميت فضاسازي ، شخصيت ها ،روايت وساختارموسوم به زندگي روزمره -رويکرد گرايي - در سينماي ايران است . سبکي که درجهان نام سينماي ايران را بلند آوازه کرد وکساني چون پناهي ( بادکنک سفيد ، دايره و ... ) در يک سو وبه طور مستقل ورخشان بني اعتماد ( با فيلم هايي نظير زير پوست شهر وخون بازي ) گيلانه با همه زيبايي پيرامون طبقه متوسط مدرن نيست وبراي همين از آن حرف نزده ام ) وخود اصغر فرهادي با فيلم هايش در کنار بسياري از فيلمسازان ديگر ، در کانون يا حواشي اين سينماي جديد رشد کرده اند . پس اين جار وجنجالي که درباره الي فيلمي بي سابقه در سينماي ماست ؛ از نظر ادراک عميق ، فضا ، آدم ها ، بحران ها ، مناسبات وزبان وسبک ، هيچ منطقي ندارد وحرف پوچي است که نقد ژورناليستي ما براي جبران عقب ماندگي اش در بوق کرده است. حتي اگر درباره الي را يک شاهکار ابدي وبي بديل بدانيد که نيست ؛ باز بايد دانسته مي شد که اين فيلم در تداوم يک سبک جمعي ؛ يک فضاي اجتماعي ؛ روايت ها و شخصيت هاي سينمايي وبحران طبقه متوسط وساختارهاي تجربه شده اي که بين جهان مستندگونه ودراماتيزه داستان گويي سينماي ما ايستاده پديد آمده است وميراث دار اين سينماست . تو گويي صرفا با بغض براي نديده گرفتن حقيقت جايگاه سينماي رويکرگراي دستاوردهاي آن و دشمني با آن آثارعميق وبزرگ و به ياد ماندني ( از گزارش گرفته تا طعم گيلاس وده و .. و آثار ديگران ) است که اين غوغا بر پا شده است . آري ،درباره الي فيلم خوبي است ، اما به هيچ وجه فيلمي اوانگارد ، پيشرو، بي سابقه ويک شاهکار فرود آمده از آسمان نظير قيصر ياگاو نيست واز اين نظر هم فيلمي است که پشت سر بسياري از فيلم هاي تاريخ سينماي ما ايستاده است . حتي فيلمي درباره موقعيت طبقه متوسط ايران ، ميان ما بي سابقه نيست ، خوب يا بد ، بعد از دوم خرداد 1376 سينماي ما پر شده است از فيلم هايي درباره موقعيت تاريخي اين طبقه . من مي پذيرم که درباره الي اثري ماهرانه ودرپاره اي موارد درخشان ميان فيلم هايي است که به وضع شخصيت هايي از قشر متوسط ايران پرداخته ؛ اما همان گونه که ديديم ، ژرف ساخت اين پرداخت دمده وفاقد هرگونه تخطي از کليشه درک طبقاتي است ، چنان که آن تطبيق وضع اين جمع با سردرگمي واغتشاش ها وچالش مدني بين حقوق ونظام اخلاقي قشر متوسط خودنگاهي کهنه است . اين درست است که اين افراد مي توانند بازتابي از ناتواني هاي وضعيت توسعه نيافتگي باشند يعني شما داستاني داريد ظاهرا بدون هيچ ارتباطي به اين که شما از فروش نفت زندگي مي کنيد وبدون آن که توليد صنعتي وتجربه پيشرفته مدني ومدرن را از سر گذرانده باشيد واخلاق وحقوق وارتباطات معقول را تمرين کرده باشيد لباس تجدد پوشيده ايد وخوش مي گذرانيد در حالي که از نظر توليد ناخالص ملي ، وضعيت بهداشتي، بيماري هاي واگير دار و... در برزخ هستيد واز نظر بهداشت اخلاقي وفرهنگي وانبوه مؤلفه هاي نشان دهنده توسعه شخصيت فردي واجتماعي مدني ورشد در شرايط آزادي وپرورش معقول ومناسبات درست ، در دوزخ عقب ماندگي . اين است که در شرايط بحراني وبروز حقيقت معنوي جمع ، شما با واکنش هايي که سرشار از تجاوز به حيثيت ديگري وبه نحو خودخواهانه و خشني و دروغ گويانه اي دفاع از من است روبه رو مي شويد مي خواهم بگويم درباره الي براي هر فيلمسازي که سوداي آفريدن فيلمي با ارزش در سر دارد البته رشک انگيزاست مساله من آن است که مبالغه گويي درباره درباره الي غير واقعي است درباره الي به نظرم از زاويه کنترل لحن وتعميق کنش و واکنش ها و رفتارهاي متقابل بازيگران وترکيب ميزانسن هاي سنجيده وتدويني پويا وفيلمبرداري خوب و بازي هاي يک دست اثرسربلند و جذاب وماندگار است تحرک درون نما ازعمق به سمت دوربين وهماهنگي حرکت هاي از سمت چپ به راست و راست به چپ و کنترل نفس ها وصدا وحرف ها وکلمات ونگاه ها ، ماهرانه است . اين ها مبين مهارت در کارگرداني است .به نظرم ماجراي درباره الي بي سابقه نيست . گم شدن کسي در ساحل درياچه در کار آنتونيوني يا ازو ، اهميتي ندارد ، ساختار دراماتيک فيلم با درز گرفتن وجابه جايي نقطه عطف ها نفي نمي شود وساختار اندکي نو و روحيه مدرن و مستند ونه اثرخود به خود اهميت زيادي ندارد . کنايه هاي فيلم ، پنجره شکسته که بين الي واحمد به نشانه شکست عشق وناکامي تفسير مي شود واقعا مهم نيست .ابتکار اقامت در ويلايي متروک وشوم در فضايي ناامن و هول آور ، آن قدر اهميت ندارد که بنا به اين تمهيد مدعي باشيم فيلم شاهکار است و ...نه ، درباره الي براي من به خاطر اين ها نيست که ارزش دارد آن فرديت وموقعيت فردي را که اين چنين تصورات طبقاتي وهمانند سازي فرهادي به آن آسيب رسانده وآن مدرنيسمي که بدون آن که ناشرافتمندانه باشد ،مي تواند وسوسه ساحت شکنانه رنسانسي محسوب شود وفرهادي جرات پيگيري آن روايت مدرن وآن آوا نگارديسم را نداشته و تاثيرفاجعه بار يک تقدير و موقعيت دردناک سپيده است ، اين هاست که مرا مي ربايد بدون ترديد جزئياتي در فيلم وجود دارد که فرهادي خوب در آورده است ، مشاجرات زوج ها، لحظه هايي پر تعليق مربوط به ساک الي ، استيصال سپيده و تشويش هايي که نصيب ما مي کند اما من همچنان عليه مبالغه نسبت به آن ودرونه قديمي ودرک کهنه اش از رابطه زندگي روزمره وعوامل زير ساختي وکليت ها و برتري اش بر تمايزات فردي هستم .منبع:نشريه صنعت سينما ،شماره 83/خ
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 395]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن